دیدگاه

یک تراژدی قدیمی را باید اینجا دوباره یادآوری کنیم، تراژدی‌ای واقعی و خونبار: ماجرای به محاق رفتن سیاست مردمی از زمانی حوالی خرداد ۱۳۶۰ و دقیق‌تر از آن لحظه آغاز جنگ رژیم صدام و جمهوری اسلامی در سال ۱۳۵۹. جنگ همان‌گونه که بارها گفته شده، چه از زبان مخالفان و موافقان و سردمداران رژیم اسلامی و چه از زبان پژوهشگران، همچون «نعمتی» بود برای تحکیم رژیم نوپای اسلامی.  

فارغ از پایگاه‌ توده‌ای و دم و دستگاه نظامی/ امنیتی که تحویل حکومت جدید داده شد، به میانجی جنگ بود که جمهوری اسلامی توانست تمام صداهای حقیقی انقلاب و نیرو‌‌های مردمی را با کمترین مقاومت ممکن از سوی جامعه سرکوب کند. 

این چیزی شبیه نوعی «دکترین شوک» بود که این‌ بار در قالب جنگی ارضی از سوی یک قدرت دولتی دیگر رخ نمود و جامعه را در شوکی عمیق فرو برد. جامعه شوک زده که یا از وحشت در پناهگاه‌ها پناه گرفته بود  یا دسته دسته به جبهه‌های جنگ اعزام می‌شد، در ضعیف‌ترین موضع برای مقاومت و بدون توانایی برای هرگونه سازماندهی از پایین برای نجات انقلاب قرار داشت،‌ برخلاف چیزی  که در وضعیت پلیسی دهه ۵۰ و در مقطع انقلاب ۵۷ و دو سال بعد از آن شاهد بودیم.

 در چنین فضایی بود که اندک گروه‌های باقی مانده وفادار به «لحظه ۵۷» گویی در کنشی واپسین یا در جنگل‌های آمل آخرین تلاش‌ها را برای نجات این رویای جمعی کردند، یا در اندک خانه‌های تیمی باقی مانده  یا در شوراهای مردمی و کارگری برای حفظ آخرین «سنگر‌های انقلاب» جنگیدند، اما ناتوان از «اثرگذاری» و «سرایت» ایزوله و سرکوب شدند. 

بدین ترتیب زمینه برای یکی از بزرگترین کشتار‌های سیاسی معاصر تحت لوای جنگ فراهم شد، یعنی نقطه عطف این عصر وحشت در تابستان ۶۷ و اعدام و تیرباران سراسری زندانیان سیاسی و انقلابی‌ها که نقطه اوج کشتار‌های وسیع حکومتی از آغاز دهه شصت بود. این مثال به تنهایی کافی است تا به یک فرضیه بارها تکرار شده بتوانیم دوباره «فکر» کنیم و آن این که وقوع جنگی بین حکومت‌های ارتجاعی و بهترین زمینه را برای سرکوب تمام بقایای سیاست مردمی و تحکیم پایه‌های حکومت در داخل فراهم می‌کند.

Ad placeholder

عصر نمایش جنگ

 اما این یادآوری مختصر درباره «جنگ به مثابه نعمت»  چرا دوباره حاوی معنا شده است؟ بیایید دهه‌ها به جلو برویم و به ماه آغازین سال ۱۴۰۳ برسیم، زمانی که ماه‌ها از دور تازه جنگ و کشتار و نسل‌کشی اسراییلی‌ها علیه فلسطین می‌گذرد. در چنین لحظه‌ای و در حالی که جنبش‌ها و اعتراضات توده‌ای وسیعی در نقاط مختلف دنیا علیه این نسل‌کشی و در حمایت از فلسطین آزاد برگزار می‌شود، اسرائیل به ساختمان کنسولگری جمهوری اسلامی در دمشق حمله هوایی می‌کند و تعدادی از فرماندهان و افسران ارشد سپاه قدس، شاخه برون مرزی سپاه پاسداران را می‌کشد و در هفته بعد حمله موشکی نمادین سپاه به اسرائیل و واکنش اسرائیل خود سرآغاز یک وضعیت تازه می‌شود، وضعیتی که شاید بتوانیم آن را «نمایش جنگ» بنامیم. نمایش جنگ در اینجا به فضای جنگی اشاره دارد که به طور ویژه در رسانه‌های جریان اصلی دو طرف متخاصم بازتاب داده می‌شود و با اخبار ۲۴ ساعته و لحظه‌به‌لحظه می‌تواند ساختار روانی «مردم» را متزلزل کند و امکان کنش جمعی و سازماندهی شده در آن‌ها را از بین ببرد، آن هم به ویژه در ایران معاصر که به علت سرکوب فراگیر قدرت حاکم امکان هرگونه سازماندهی جمعی و از پایین و بادوام در ضعیف‌ترین حالت خود قرار گرفته است.

 این نمایش جنگ به دولت نتانیاهو که تحت فشار جنبش‌های داخلی و بین‌الملی به علت نسل‌کشی در غزه قرار گرفته‌ است، کمک کرد که هم تا حدی رابطه خدشه‌دار شده‌اش با اتحادیه اروپا و دولت بایدن در آمریکا را ترمیم کند، و هم با امنیتی شدن فضای داخل به علت «تهدید خارجی»، جنبش‌ها و مخالفان داخلی دولت را تضعیف کند. اما به رژیم اسلامی نیز که چه از لحاظ سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و چه از لحاظ روابط بین‌‌الملل در بحرانی‌ترین وضعیت خود قرار گرفته هم کمک کرد. رژیمی که به ویژه از پس طلوع جنبش «ژن، ژیان، ئازادی» با اعتراضی وسیع، به‌ویژه از سوی زنان مواجه شد. خیزش ژینا جهشی کیفی در سیاست مردمی معاصر ایران محسوب می‌شد، سیاستی که از دی ماه ۹۶ پی در پی در قالب نیروهای طبقاتی و اجتماعی گوناگون، از قیام آب خوزستان تا فرودستان سیستان و بلوچستان تا خیزش‌های تهی‌دستان شهری و سرآخر قیام آبان ۹۸ در نزاعی خونین با رژیم حاکم به سر می‌برد. 

لحظه «زن زندگی آزادی»، لحظه یک جهش بود که به واسطه مبارزه تاریخی زنان از گذشته تا کنون و به میانجی مطالبه‌ محوری لغو حجاب اجباری، مفصل‌بندی شده بود. همین مطالبه کلیدی به عاملی تاریخی در نبرد سیاسی و وجودی زنان ایران تبدیل شد تا حول آن در نبردی هر روزه با نیرو‌های نظامی در خیابان‌ها آنها خود را به شکلی خودآگاه و ناخودآگاه، فردی و توده‌ای سازمان دهند. این شکل ویژه از نبرد هر روزه با رژیم که هم بقایای سیاست مردمی سرکوب شده را حفظ و یادآوری می‌کند و هم مبارزه تاریخی جنبش زنان را پیش می‌برد و هم می‌تواند کلیت محذوفان را نمایندگی کند، همچون استخوانی در گلوی رژیم اسلامی و به طور کلی‌تر اسلام سیاسی قرار گرفته است. برای همین لحظه اوج نمایش جنگ که موشک‌ها و پهباد‌های سپاه در حرکتی صرفا نمایشی و «تصویری» به سوی اسرائیل شلیک شد، همزمان شد با بازگشت گشت ارشاد یا «گشت کشتار » (نامی که برخی زنان و انقلابیون بر آن نهاده‌اند) به خیابان‌ها. 

این خیالی خام از سوی طبقه حاکم برای تکرار دهه شصت در سایه جنگ است که به گواه همین روزهای آغازین دور تازه سرکوب زنان در خیابان‌ها، می‌توان به صراحت گفت تنها تکراری عبث و بی‌معناست؛ بی ‌معنا از این جهت که مقاومت دوباره زنان در مقابل این سرکوب بار دیگر نشان داد که چرخشی اجتماعی و از پایین در جامعه ایران رخ داده است که شاید مهمترین دستاورد نیروی‌های انقلابی و مبارز در ۴۵ سال بعد از شکست انقلاب ۵۷ باشد.

به عبارت دیگر، سرانجام در واقعیت مادی و مناسبات مادی بین نیروها چیزی برای همیشه تغییر کرده است. سیاست مبتنی بر حق بر بدن از جمله حق انتخاب پوشش، در این لحظه تاریخی توانسته است زمین بازی را عوض کند، به طوری که همه نیروهای سیاسی موجود، حال مجبورند خود را از نو در نسبت با این تغییر چیدمان بازتعریف کنند: از چپ‌نماهای محور به اصطلاح مقاومت متصل به جمهوری اسلامی و اسلام سیاسی گرفته که همسو با نیروهای تندروی حزب اللهی رژیم، سعی در تحقیر این مطالبه و فرافکنی مطالبات دیگر دارند ( با گفتن این که مثلا نسل‌کشی در فلسطین مهم‌تر است از لغو حجاب اجباری) تا نیروهای راست غرب‌گرا که این را فرصتی می‌دانند برای تغییر فوکوس از نسل‌کشی رژیم اشغالگر اسرائیل پشت گرم به حمایت‌های آمریکا و اتحادیه اروپا. مبارزه هر روزه زنان در ایران و فلسطین و دیگر نقاط جهان برای بقا و به دست گرفتن سرنوشت خویش را اما دیگر نمی‌توان دست‌کم گرفت؛ مبارزه زنانی که می‌توانند مناسبات مادی بین نیرو‌ها را تغییر دهند و سیاستی نو ابداع کنند.