در دورانِ مدرن برای چندی این باور رواج یافت که رشد و توسعه حد و مرزی نمیشناسد و چون دریایی کرانهناپدید است که میتوان پیوسته در آن پیش رفت. دورانی فرا رسید که همگان در سراسرِ گیتی رؤیای «پیشرفت» را در سر میپروراندند. گمان بر آن بود که جهانی با منابعی پایانناپذیر در اختیار داریم تا هرچه تیزپاتر بر سمندِ رشد و توسعه برانیم. گرچه انگارهی «پیشرفت» هنوز بر پندار و گفتارِ ما انسانها بسیار سنگینی میکند، اما امروزه دیگر، گسسته از آن خوشخیالیِ مدرن، نیک آگاه شدهایم که رشد و توسعه با محدودیتهای زیستمحیطی دست به گریبان است.
کتابی در باب محدودیتهای توسعه از نظر محیط زیست
اینک پرسیدنی است که مدرن شدن مداوم چه نسبتی با محدودیتهای زیستمحیطی دارد؟ آیا با آگاهی از محدودیتهای زیستمحیطی اکنون دیگر باید اندیشهی مدرن را بدرود گفت و طرحی نو درانداخت؟ پرسشهایی از این دست در کتابِ «محدودیتهای زیستمحیطیِ توسعه: زیستن با اهدافِ توسعهی پایا» بررسی شده است. این کتاب که در انتشاراتِ راتلج منتشر شده از دیدگاههایی از اندیشمندانی چون هرمان دالی، زیگمونت باومن، هوارد اُدوم، و السدیر مکاینتایر بهره میبَرد تا امکانِ جمع میانِ مدرنیزاسیون و محدودیتهای زیستمحیطی را بررسی کند.
فردگرایی یکی از مهمترین سازمایهها در تجدد است؛ آزادی و حقوقِ فردی در دورانِ مدرن جایگاهی محوری یافتهاند. از همین رو در این کتاب نیز دربارهی «فرد» و «فردگرایی» واکاویهایی دامنهدار و نکتههایی نغز و خواندنی مییابیم. نویسندگان بر این نکته انگشت میگذارند که چگونه فردگرایی با نظامِ اقتصادی-اجتماعی در دورانِ معاصر گره خورده است بهنحوی که حتا زیستِ اجتماعی نیز خود تعبیر میشود به بههمگردآمدنِ فردها و کنشهای فردی. به عبارت دیگر، جامعه در تلقیِ مدرن درحقیقت چیزی نیست جز «اجتماعِ فردها» و درنتیجه سامانههای اقتصادی، اجتماعی، حقوقی و حتا خودِ خانواده نیز حولِ محورِ فرد و موفقیتِ فردی — و نه خانواده یا جامعه — شکل میگیرد. درواقع آن هدفِ نهایی که اندیشهی لیبرالِ غربی در دورانِ مدرن دارد چیزی نیست جز فراهم آوردنِ حقوق و آزادی و خودآیینی و استقلال برای «فرد». جالب است که بسیاری از انسانها این هدف را بیچونوچرا پذیرفتهاند و آن را مبنای سازماندهیِ اجتماعی میدانند.
آگاهیِ روزافزون به مسائلِ زیستمحیطی اما هرچه بیشتر به ما نشان میدهد که لازم است محدودیتهایی وضع شود و زینرو بزرگترین دستاوردِ مدرن، یعنی فردگرایی و آزادیِ فردی، نیز ممکن است با محدودیتهای زیستمحیطی ناسازگار افتد. در یکی-دو دههی گذشته، تمرکزِ بسیاری از پژوهشگران بر آن محدودیتهای فیزیکی و زیستی بوده که در جهانِ طبیعت برای رشد و توسعه هست و در زمینهی سویهی اجتماعی و فرهنگیِ محدودیتهایی که برای رشد و توسعه هست خیلی کم پژوهش شده است. در این کتاب اما نویسندگان با آگاهی از این کاستی مسئلهی محدودیتهای رشد و توسعه را با نگاهی اجتماعی-فرهنگی بررسیده و سویههای اجتماعی و فرهنگیِ این مسئله را کاویدهاند.
یک ویژگیِ مهم در این کتاب این است که بحثها با نظر به سندِ «اهدافِ توسعهی پایا» طرح میشود. این سند که به سالِ ۲۰۱۵ در مجمعِ عمومیِ سازمانِ ملل تصویب شد و شاملِ هفده هدفِ اصلی و ۱۶۹ هدفِ ویژه است نقشهای برای توسعهی پایا برای پانزده سالِ آینده ترسیم میکند. [در ایران این سند به «سندِ ۲۰۳۰ یونسکو» معروف شد و سیدعلی خامنهای در واپسین مراحل از تصویبِ آن جلوگیری کرد.] در این کتاب نویسندگان این سند را نیز با نگاهی فرهنگی-اجتماعی به محدودیتهای رشد و توسعه بررسی میکنند و لزومِ صورتبندیِ جدیدی برای این سند را گوشزد میکنند.
نویسندگان بهخوبی به پیچیدگیِ موضوع آگاه هستند و برای همین در رهیافتی میانرشتهای و چندرشتهای از نظریهی سیستمها و نظریهی پیچیدگی و اقتصادِ زیستمحیطی و جامعهشناسیِ تاریخی یاری میجویند تا تبیینی درخور برای وضعیتِ موجود ارائه دهند. همین میانرشتهای و چندرشتهای بودن باعث شده بحثها در این کتاب ژرفا بگیرد و تا اندازهای تخصصی گردد اما با این حال این اثر نهتنها برای پژوهشگران در مطالعاتِ محیطِ زیست و مطالعاتِ توسعه بلکه همچنین برای کسانی که به نقدها و بررسیها در زمینهی اندیشهی مدرن علاقه دارند خواندنی و آموزنده است.
از پیشگفتارِ کتاب
«رهیافت و دستآوردهای این کتاب در چارچوبِ اقتصادِ محیطِ زیست جای میگیرد. اقتصادِ محیطِ زیست همگام با تفکرِ سیستمی و بومشناسیِ سیستمها (systems ecology) توسعه یافت. از این چشمانداز، عواملی که «فضای» متابولیک برای سازماندهیِ جامعه را با نظر به حدومرزهای رشد و توسعه تعیین میکنند عبارتند از: فرایندهای انرژی و مادی، دینامیکِ پیدایشِ سطحِ بالاتر از سطح پایینتر؛ سلسلهمراتبی از زیرسیستمهای تودرتو؛ چرخههای بازخورد؛ و تغییرِ غیرخطی. تغییراتِ کوچک ممکن است ناخواسته به تغییرِ زنجیرهای در طولِ چندین و چند دامنهی سلسلهمراتبی بینجامد. در این کتاب، ما اهدافِ توسعهی پایا را بر اساسِ چنان پویایشی بررسی میکنیم، پویایشی که خودش اساساً پیشبینیناپذیر است. همچنین، پژوهشِ ما بر این واقعیت متکی است که هدفهای گوناگون در آن ارتباطِ سیستمی که با هم دارند محتمل است که در جهاتِ متفاوت حرکت کنند. ما در این کتاب:
۱. محدودیتهای مربوط به زیستسپهر را بهطور بیچونوچرا و بیقیدوشرط به رسمیت میشناسیم؛
۲. به بیانی صادقانه اظهار و اقرار میکنیم که هر چرخشِ پارادایمی برای بهکردِ محیط زیست ضرورتاً مستلزمِ ایدهها و نهادهای تازه و مختصِ آن است.
۳. (با نظر به جامعهشناسیِ تاریخی) نشان میدهیم که تنشی ناگزیر در میانِ دو خواسته وجود دارد: یکی تولیدِ معنا بهصورتِ جمعی و اجتماعی و نیز انسجامبخشی در مکان، و دیگری آزادی و استقلالِ افراد که دارای حق هستند و دولت از آنان پشتیبانی میکند.
۴. نشان میدهیم که این تنشها تا چه اندازه با میزانِ فرایندهای انرژی و مادی متناظر هستند؛ و
۵. نشان میدهیم که گذارِ قابلِ تصور چه نوع دینامیکِ سیستمی خواهد داشت.
برای دستیابی به این هدفها ما در این کتاب بینشهایی را از نظریهی پیچیدگی و اقتصادِ محیطِ زیست و جامعهشناسیِ تاریخی به هم میآمیزیم تا از صورتبندیِ تازهای از سندِ اهدافِ توسعهی پایا دفاع کنیم. سندِ اهدافِ توسعهی پایا مایههایی زیستمحیطی و مایههایی از نظریهی اقتصادی را در خود دارد. زینرو زمانِ آن فرا رسیده که اقتصاددانانِ زیستمحیطی ایدههای بیشتری برای تغییر در ژرفسیستمها ارائه دهند. رهیافتِ ما در این زمینه در یک چارچوب نظری جای میگیرد که ریشه در جامعهشناسیِ تاریخی و انسانشناسیِ اقتصادی و بهویژه آثارِ روبرت الیاس و کارل پولانی و ارنست گلنر دارد. بدین شیوه ما در این کتاب دیدگاهی ارائه میکنیم دربارهی ماندگاری و آیندهی مدرنیته، یعنی آن شکل از زیستِ اجتماعی یا سازمانبندی که از حدودِ سدههای هفدهم بدینسو در اروپا پدید آمد و پساتر کموبیش در سراسرِ جهان گسترش یافت.»