تعطیلاتِ نوروزِ هر سال، بهانه‌ و فرصتی است برای علاقه‌مندان به میراث فرهنگی و بازدید از مکان‌هایی که در روزهای پرمشغله‌ی سال امکان دیدنِ آنجا را نداشته‌اند. بناها و مکان‌های میراث فرهنگی با مشکلات زیادی از جمله سوء‌مدیریت مواجه است که بی‌سامانی و کمبود امکانات گردشگران را در مواقع شلوغ سال به دنبال دارد. گذشته از این، فرهنگ گردشگری، احترام به منابع طبیعی و حفاظت از آن و نیز حفظ میراث فرهنگی از مسائلی است که گردشگران یا با آن آشنا نیستند یا به آن بی‌توجه‌اند.

با ورود به هر بنای تاریخی اگر با یادگاری‌نویسی‌ها بر در و دیوار مواجه نشویم، انواع و اقسام زباله را در گوشه و کنار می‌بینیم: از بطری‌های پلاستیکی آب معدنی گرفته تا پلاستیک‌های پرنده‌ی چرخان در هوا، زباله‌های تر رها شده در گوشه و کنار، درون کیسه‌های زباله و یا بی‌کیسه‌ی زباله و حتی فضولات انسانی. بناها هر چه دورتر و مهجورتر، مقدار زباله‌ها بیشتر. آب‌انبارها و بناهای متروک که به‌طور کلی به محلی برای انباشت زباله تبدیل شده است. از آن گذشته، شکستن شیشه‌های محافظ، کندن قندیل‌های غارها، حتی جمع کردن و بردن خاکی مثل خاک رنگی هرمز از دیگر آسیب‌هایی است که بناهای تاریخی هر ساله در نوروز با شدت بیشتری با آن مواجه‌اند. هنوز اتفاقی که نوروز گذشته در حافظیه‌ی شیراز رخ داد از یادها نرفته است: شیشه محافظ سنگ مزار شکست و از قدم به قدم گردشگران بطری‌های خالی آب معدنی با انواع و اقسام زباله‌ی تر و خشک به جا ماند. در این گزارش نگاهی داریم به بحران کلی زباله و راهکارهای دیگر کشورها در مقابله با آن در حفاظت از میراث فرهنگی و چند نمونه از محوطه‌های میراث فرهنگی ایران را از نظر می‌گذرانیم.

Ad placeholder

بحران جهانی زباله

بنا به اعلام بانک جهانی، هر سال بیش از دو میلیارد تن زباله در جهان تولید می‌شود که تا سال ۲۰۵۰ با همین نرخ رشد، به حدود سه و نیم میلیارد تن خواهد رسید. بر اساس برخی گزارش‌ها از ۲ میلیارد تن زباله تولید شده، ۴۴ درصد دورریز غذا، ۱۲ درصد پلاستیک، ۱۷درصد کاغذ، ۵ درصد شیشه و ۴درصد فلز است، و همین‌جا باید یادآوری کرد که در این آمار، تعداد زباله‌های الکترونیکی در نظر گرفته نشده است. در اغلب کشورهای در حال توسعه، مدیریت زباله در بیشتر مواقع، به شکل انباشت یا همان دپوی روباز است که بدترین نوع جمع‌آوری زباله است.

بنا به گزارش‌های رسمی در ایران روزی ۵۰ هزار تن زباله تولید می‌شود که کمتر از ۱۰ درصد آن بازیافت می‌شود. در همان حال در بسیاری از کشورهای صنعتی و پیشرفته‌ی جهان نظیر ژاپن میزان بازیافت زباله صددرصد است.

 بازیافت زباله در ایران سابقه‌ای به حدود ۶۰ سال قبل به زمان افتتاح اولین کارخانه کود آلی در اصفهان در سال ۱۳۳۷ بازمی‌گردد و با این حال در ایران نمی‎‏توان آمار دقیقی از میزان بازیافت و تولید کمپوست ارائه داد. بر اساس برخی مطالعات انجام شده می‌توان گفت میزان بازیافت حدود ۶ درصد و میزان تولید کمپوست حدود ۱۰ درصد برآورد می‏‌شود. بیش از ۸۰ درصد از زباله‌ی تولیدی به سمت لندفیل‌‏ها هدایت می‌شود و سیستم مدیریت زباله در اغلب جاها دپوی روباز است با تمام خسارت‌هایی که به محیط زیست تحمیل می‌کند.

محوطه‌های میراث فرهنگی بدون گردشگر، تبدیل به مکان‌های خشتی مخروبه‌ای خواهد شد اما می‌بایست از قبل، برنامه‌هایی برای جلوگیری از ازدحام گردشگران انجام شود. قرار دادن سطل‌های تفکیک شده‌ی زباله‌های خشک و تر در فاصله‌های کوتاه برای امکان دسترسی سریع به سطل زباله برای گردشگران، رسیدگی به وضعیت سرویس‌های بهداشتی تا فاضلاب به آب‌های جاری اطراف سرریز نشود و نیز کمک از سازمان‌های مردم‌نهاد دوستدار میراث تا در ایام اوج بازدید به کمک متولیان میراث فرهنگی منطقه بیابند از کارهای کوچکی است که متولیان میراث می‌توانند زباله‌های پراکنده در محوطه‌ها را کم کنند.

به نقل از اطلس کلانشهر تهران، هر فرد به‌طور متوسط سالانه شش برابر وزن خود زباله تولید می‌کند. متوسط سرانه‌ی زباله‌ی تولید شده در تهران ۳۲۰ کیلوگرم است. از سوی دیگر در حالی که سرانه تولید زباله در جهان حدود ۱۱۰ کیلوگرم در سال و سرانه روزانه در مقیاس جهانی ۲۵۰ تا ۳۰۰ گرم است، این رقم در ایران ۶۰۰ گرم و در شمال شهر تهران ۱۲۰۰ گرم است.

برای بررسی میزان زباله‌ی تقریبی تولید شده در محوطه‌ای مثل حافظیه شیراز از آمار و ارقام کمک می‌گیریم.

با توجه به وضعیت در سفر بودن، میزان زباله‌ی تولیدی هر فرد می‌بایست کمی بیشتر از حد معمول باشد. نیز باید در نظر گرفت که سرانه‌ی تولید زباله رابطه‌ی مستقیم با سرانه‌ی درآمد دارد. برای مثال میزان تولید زباله از شمال تا جنوب تهران حدود ۳۰ درصد متغیر است.

بنابراین اگر در نظر بگیریم که میزان زباله‌ی روزانه‌ی یک مسافر از طبقه‌ی متوسط، حدود ۶۰۰ گرم باشد، جمعیت ۴۰ هزارنفری (بنا به آمار سال گذشته) که در تعطیلات از حافظیه بازدید می‌کنند ۲۴هزار کیلوگرم زباله تولید می‌کنند. فرض کنیم ۲۴ درصد زباله‌ها وارد سطل‌های آشغال نمی‌شود، (گرچه این درصد خوشبینانه‌ای است)، و محاسبه می‌گوید ۵۷۶۰ کیلوگرم زباله وارد سطل نمی‌شود. حالا بیاییم مساحت ۲۱۸۲۵ مترمربعی حافظیه را تقسیم بر این رقم کنیم. نتیجه نشان می‌دهد در هر مترمربع محوطه‌ی حافظیه، بیش از هفت کیلوگرم زباله‌ی سرگردان وجود دارد. باید در نظر گرفت این مقدار زباله همزمان روی زمین نیست، پاکبان‌ها و دوستدارانِ داوطلب میراث به محض دیدن زباله بر روی زمین اقدام به برداشتن و انتقال آن درون سطل‌های زباله می‌کنند. با این همه حتی وجود دو کیلو زباله در هر مترمربع در فضایی مثل فضای حافظیه و دیگر مکان‌های میراث فاجعه‌ای است که به دست مردم و مسئولان همزمان رقم خورده است.

موضوع این است که نمی‌توان بناهای تاریخی را از بازدیدکننده محروم کرد. محوطه‌های میراث فرهنگی بدون گردشگر، تبدیل به مکان‌های خشتی مخروبه‌ای خواهد شد. حضور گردشگران باعث رونق و آبادانی محوطه می‌شود و گردشگران دیگری را به آن‌جا می‌کشاند اما می‌بایست از قبل، برنامه‌هایی برای جلوگیری از ازدحام گردشگران انجام شود. قرار دادن سطل‌های تفکیک شده‌ی زباله‌های خشک و تر در فاصله‌های کوتاه برای امکان دسترسی سریع به سطل زباله برای گردشگران، رسیدگی به وضعیت سرویس‌های بهداشتی تا فاضلاب به آب‌های جاری اطراف سرریز نشود و نیز کمک از سازمان‌های مردم‌نهاد دوستدار میراث تا در ایام اوج بازدید به کمک متولیان میراث فرهنگی منطقه بیابند از کارهای کوچکی است که متولیان میراث می‌توانند زباله‌های پراکنده در محوطه‌ها را کم کنند.

علاوه بر تولید زباله، خسارت به بناها و اماکن تاریخی یکی دیگر از معضلات است. برخی مسئولان میراث فرهنگی می‌گویند حجم گسترده‌ی آثار تاریخی با تعداد نیروهای یگان حفاظت سازمان میراث فرهنگی همخوانی ندارد و از طرف دیگر با وجود نصب دوربین‌های مراقبتی در بناهای تاریخی و گردشگری و مراقبت‌های بیست و چهارساعته حجم خسارات وارده از سوی گردشگران به این اماکن رو به افزایش است.

فرصت شغلی یا امکانی برای حک زباله بر میراث

اقتصاد محلی اکثر مناطق دورافتاده با گردشگری رونق می‌گیرد. صنایع دستی بازاری برای فروش می‌یابد و تولیدکنندگان صنایع‌دستی که اغلب زنان هستند، بازار مستقیمی برای عرضه‌ی محصولات خود می‌یابند؛ فرصتی برای رشد‌ اقتصادی زنان خانوار و نیز توسعه‌ی اقتصاد محلی. رشد نسبی اقتصاد روستایی منجر به زیرساخت‌های جدید توسعه می‌شود و روستاها امکان دستیابی به منابع رفاهی بیشتری خواهند داشت. در منطقه‌ای گردشگری مثل جزیره‌ی هرمز تا پیش از ورود گردشگران، عمده‌ی اقتصاد محلی بر صید ماهی و میگو متمرکز بود. با تأسیس خانه‌موزه در آن منطقه و آشنایی مردم منطقه، به‌خصوص زنان، در شناخت اهمیت بومی منطقه و ورود گردشگران، شغل‌هایی پدید آمد که متأثر از چرخه‌ی گردشگری است: پخت غذای محلی، فروش محصولات صنایع دستی و… نکته‌ی منفی آنجاست که سود، نقطه مقابل حفاظت از میراث و محیط‌زیست قرار ‌گیرد.

بخش بزرگی از زباله‌های گردشگران را ظروف یک‌بار مصرفی همچون بطری‌های آب‌معدنی و نوشابه‌، بسته‌های پفک و چیپس و بیسکویت و تنقلات و… تشکیل می‌دهند. این لفاف‌های پلاستیکی در بهترین حالت ۴۰۰ تا ۸۰۰ سال طول می‌کشد تا تجزیه شده و به طبیعت برگردند. طبیعی است که تا آن موقع به شکلی سرگردان یا حیات آبزیان را تهدید می‌کند و یا عوارض خود را در خشکی به جا می‌گذارد. گرچه چند سالی است که به مدد صفحات اجتماعی اینترنتی، آموزش‌های حفظ ‌محیط زیست افزایش پیدا کرده است اما هنوز بخش زیادی از مردم زباله‌های خود را در مکانی که از آن گذشته‌ و یا از آن بازدید کرده‌اند رها می‌کنند.

اگر قرار باشد حضور گردشگران در یک بنای میراث فرهنگی به توسعه‌ی اقتصاد محلی و رونق بنا و صنعت گردشگری کمک کند، قبل از هر چیز باید فکری به حال زباله‌ها و شغل‌های نودرآمدی همچون سفره‌خانه و قلیان‌خانه کرد که جز آلودگی ثمر دیگری ندارند.

دی‌ماه گذشته، یک خبرگزاری داخلی در گزارشی به تصاویر ویدئویی منتشر شده از زمین‌های اطراف تخت جمشید و نقش رستم پرداخت که در فضای مجازی منتشر شده بود: پیرامون این میراث جهانی مملو از زباله و پسماند و نیز نخاله‌های ساختمانی بود. مسیرهای منتهی به محوطه تا جایی که چشم کار می‌کرد، آلوده به زباله‌های رها شده‌‌ی گردشگران بود.

زباله‌های گردشگران به کنار، جلوگیری از تخلیه‌ی پسماندها و نخاله‌های ساختمانی وظیفه‌ی یگان حفاظت این دو میراث جهانی است همچنان که آگاه‌سازی گردشگران در نریختن زباله، نصب سطل‌های زباله و در صورت لزوم افزایش تعداد کارکنان محوطه، نصب دوربین‌های نظارتی و در صورت امکان جریمه کردن خاطیان در روزهای اوج بازدید از وظایف آنان است.

تخت‌جمشید و نقش رستم از مکان‌های پرترددی است که چشم ناظران مدام در حال رصد آنجاست و خبری مثل پخش زباله در اطراف آن خیلی زود در همه جا منتشر می‌شود و طبیعتاً رسیدگی به دنبال دارد اما مکان‌های دورافتاده و مهجوری مثل روستای سعیدآباد جاجرود، «پل شاه‌عباسی» یا بنا به گفته‌ی محلی‌ها، پل جاجرود، تبدیل به محلی شده است که روی آن، مکان پرتاب زباله‌ به پایین و کنار ستون‌های آن هم، جایی برای برپایی بساط کباب است که دود آن نمای پل را به کلی سیاه کرده. این پل ۸۵۰ ساله، «در پاییز سال ۹۹ در اثر روشن کردن منقل کبابی آسیب دیده بود. بخشی از آن هم بر اثر سیلاب تخریب شده بود. راه انداختن سفره‌خانه در حاشیه‌ی رودخانه و در عرصه‌ی پل، تملک فضای زیادی از پل و رودخانه با کشیدن دیوار، حفره‌های ایجاد شده در دل کوه مقابل پل، سرقت بخشی از پایه‌ی این پل توسط بخشدار منطقه و… بخشی از تعرضات به پل شاه عباسی است.

همچنان که بنا به گفته‌ی شاهدان محلی، پل تاریخی «قشلاق» در سنندج، با وجود ثبت در فهرست آثار ملی، به زباله‌دانی و پسماندهای شهری تبدیل شده و گندابی شکل گرفته که اولین مواجهه‌ی گردشگران را با شهر رقم می‌زند. از این روست که آسیب‌های زباله منحصر به گردشگران نیست و اهالی بومی و سوء‌مدیریت منطقه‌ای هم به آن اضافه می‌شود ولی اگر قرار باشد حضور گردشگران در یک بنای میراث فرهنگی به توسعه‌ی اقتصاد محلی و رونق بنا و صنعت گردشگری کمک کند، قبل از هر چیز باید فکری به حال زباله‌ها و شغل‌های نودرآمدی همچون سفره‌خانه و قلیان‌خانه که جز آلودگی ثمر دیگری ندارد، شده باشد تا اقتصاد محلی توان سربرآوردن داشته باشد.

Ad placeholder

مشکل جمع‌آوری زباله در بافت تاریخی شهرها و محوطه‌های میراث

در اغلب شهرهای با قدمت ایران، بخشی به نام بافت تاریخی وجود دارد. این بافت‌ها با معماری سنتی باقی‌مانده از روزگاران دور در حیات شهری و امکانات جدید ادغام شده است بدون اینکه بتواند از امکانات جدید شهری به‌طور کامل بهره برد. یکی از این مسائل جمع‌آوری زباله‌های شهری در کوچه‌های تنگ و باریک قدیمی است.

در شهری مانند یزد، بافت قدیمی شهر با حافظه‌ی تاریخی و هویت اجتماعی ساکنان شهر پیوند خورده است. در همان حال خانه‌های بافت تاریخی و آب‌انبارها و حتی بقعه‌های مقدس یکی یکی تبدیل به انبار زباله می‌شوند. سرعت رشد زباله‌ها از سیستم سنتی جمع‌آوری زباله، که هنوز در این بافت از طریق کارگر و گاری جمع‌آوری می‌شود، پیشی گرفته است. هر بنا، هر اندازه مهجورتر باشد، سرعت تلنبار زباله در آن بیشتر است. بر اساس گزارش ایلنا برخی از فعالان حوزه گردشگری معتقدند فرصت زندگی از بافت تاریخی یزد گرفته شده و وقتی امکانات و فرصت‌هایی که خارج از بافت تاریخی وجود دارد، در داخل بافت نباشد، طبیعی است که ساکنان از آن‌جا مهاجرت می‌کنند.

بافت تاریخی یزد نیازمند امکاناتی متناسب با این بافت است تا از ویرانی نجات یابد. خانه‌هایی که خراب می‌شود از خود نخاله‌های ساختمانی به جا می‌گذارد و تبدیل به مکانِ انباشتِ زباله‌ها و پسماندهای زندگی ساکنان بافت می‌شود. جمع‌آوری این میزان زباله برای پاکسازی بافت تاریخی یزد نیازمند همکاری مستمر شهرداری، مردم و میراث فرهنگی است. اغلب ساکنان بافت تاریخی شهرها را طبقات پایین اجتماعی تشکیل می‌دهند که امکان خرید خانه جدید نداشته‌اند و عدم اطلاع این افراد از سلامت محیط به مشکل زباله در این مناطق می‌افزاید.

برای حل معضل زباله‌های بافت تاریخی می‌توان از تجربه‌های موفق دیگر کشورها بهره گرفت. در شهر آمستردام، خدمات جمع‌آوری زباله تصمیم گرفته است در پروژه‌ای آزمایشی زباله‌های بافت تاریخی شهر با معابر کم‌عرض را از طریق دوچرخه‌های هوشمند باری تا سال ۲۰۲۵ اجرا کند. بدین ترتیب که ساکنان با نصب اپلیکیشنی مخصوص زمان جمع‌آوری زباله را به شهرداری اعلام و مسئولان خدماتی با دوچرخه‌های باری به محل می‌روند. این‌کار مانع انباشت زباله در یک محل می‌شود؛ چه آن محل بافت تاریخی شهری با معابر کم‌عرض باشد که امکان گذاشتن کانتینر زباله در آن نیست و چه محوطه‌ای تاریخی مثل حافظیه، گنجنامه و پل‌ها و مکان‌های دور از دسترس که با همکاری مردم، خدمات شهری و میراث بتوانند سریعتر از محل زباله‌ها اطلاع یابند و نسبت به جمع‌آوری آن اقدام کنند.

گنجنامه همدان یکی از مکان‌هایی است که درست همین امسال در شب چهارشنبه‌سوری هدف نارنجک دستی گردشگران قرار گرفت و آسیب دید. کاری که نشان از عدم آگاهی گردشگران از اهمیت میراث و احترام به حفظ آن است. پرسش این است که وقتی پرتاب نارنجک دستی در برنامه‌های گردشگران یک سایت تاریخی وجود دارد چه انتظاری هست که زباله‌، فیلتر سیگار و دود قلیان‌های خود را در محوطه‌های میراث رها نکنند؟ برای جلوگیری از این‌کار، میراث فرهنگی وظیفه‌ی آگاه‌سازی گردشگران را دارد و گرنه هربار پس از چنین اتفاقاتی، فقط حسرت و افسوس به جا می‌ماند.

در فرهنگی که خراب کردن ساده‌تر از ساختن بوده است، خرابه‌ها نقشی پررنگ ایفا می‌کنند. زباله‌های گردشگری ما دارد بناها و محوطه‌های میراث را تبدیل به تلی از خرابه می‌کند. گردشگری در چنین وضعیتی به جای بردن رونق و آبادانی به یک منطقه تیشه به ریشه‌ی بناها، کتیبه‌ها، کوه‌ها و حتی دار و درختی می‌زند که سالیان سال دور ازدسترس انسان‌ها در باد و باران تاب آورده‌ و مانده‌اند.

یکی از عوامل اصلی انباشت زباله در گنجنامه، وجود تله‌کابینی است که با وجود مخالفت‌های صریح دوستداران میراث در آنجا کار گذاشته شد. در این میان، تله کابین گنجنامه همدان به معضلی زیست محیطی برای دشت میشان بدل شده است. این تله‌کابین ۱۶۸۰ متری که با ۵۰ کابین گردشگران را از پای کتیبه‌های هخامنشی گنجنامه به طبیعت بکر و دست نخورده‌ی دشت میشان در ارتفاع ۲۸۰۰ متری کوه الوند می‌رساند، وسیله‌ای برای حمل انواع زباله به این زیست بوم بکر شده است. در حین مقدمات راه‌اندازی تله‌کابین، ساخت مجتمع رفاهی و رستوران و فروشگاه نیز در این دشت انجام شد بدون اینکه اثری از نصب سطل زباله در اطراف چنین مجتمع‌هایی باشد. یک کوهنورد همدانی به روزنامه شرق گفته بود:

هر ساله بعد از روزهای تعطیل و هجوم گردشگران به دشت میشان این محوطه به زباله‌دانی بزرگ در ارتفاع ۲۸۰۰ متری بدل می‌شود. پس از آن به همت گروه‌های مردمی و ان. جی. اوها برای پاکسازی دشت اقدام می‌شود اما دوباره با فرارسیدن تعطیلاتی دیگر و گردشگرانی جدید داستان تکرار می‌شود.

(زباله و سیمان، آفت «دشت میشان» / صدرا محقق/ روزنامه شرق/ شهریور ۱۳۹۱)

ما در ادبیاتمان لغتی داریم به نام «خرابه.» خرابه به خانه یا عمارتی متروک گفته می‌شود. در ادبیات فارسی جغد در خرابه‌ها می‌نشیند و از این‌رو شوم است. خرابه جایی است که باید از آن حذر کرد چون اجنه در آن مأوا دارند. و سرانجام، خرابه جایی است که زباله‌ها در آن‌جا تلنبار می‌شوند. هر چیزی که نباید جلوی چشم باشد، جایش در خرابه است. مثل زدن آشغال‌ها زیر فرش است. در فرهنگی که خراب کردن ساده‌تر از ساختن بوده است، خرابه‌ها نقشی پررنگ ایفا می‌کنند. زباله‌های گردشگری ما دارد بناها و محوطه‌های میراث را تبدیل به تلی از خرابه می‌کند. گردشگری در چنین وضعیتی به جای بردن رونق و آبادانی به یک منطقه تیشه به ریشه‌ی بناها، کتیبه‌ها، کوه‌ها و حتی دار و درختی می‌زند که سالیان سال دور ازدسترس انسان‌ها در باد و باران تاب آورده‌ و مانده‌اند. میراث فرهنگی بدون پشتوانه‌ای برای مدیریت گردشگران و زباله‌های آن‌ها به جای اینکه حامی میراث باشد، به خرابی آن دامن می‌زند. کتاب «توسعه‌ی اقتصادی جهان سوم» (مایکل پی تودارو، استیون اسمیت/وحید محمودی/ انتشارات دانشگاه تهران)، توسعه را جریانی چند بعدی می‌داند که «مستلزم تغییرات اساسی در ساخت اجتماعی، طرز تلقی عامه‌ی مردم و نهادهای ملی و نیز تسریع رشد اقتصادی، کاهش نابرابری و ریشه‌کن کردن فقر مطلق است. توسعه در اصل باید نشان دهد که مجموعه نظام اجتماعی، هماهنگ با نیازهای متنوع اساسی و خواسته‌های افراد و گروه‌های اجتماعی در داخل نظام، از حالت نامطلوب زندگی گذشته خارج شده و به سوی وضع یا حالتی از زندگی که از نظر مادی و معنوی بهتر است سوق می‌یابد.»

توسعه گردشگری معنای تغییر و تحول گردشگری را نیز در طول زمان در خود مستتر دارد و از آنجا که فقر فرهنگی تابع فقر اقتصادی است، تا زمانی که نابرابری به عنوان معضلی حل ناشده باقی بماند و ساکنان بافت‌های تاریخی شهرها، فقیرترین اقشار اجتماعی باشند و طبقات متوسط با اندک پس‌اندازشان راهی نزدیک‌ترین مکان دیدنی شوند بدون اینکه شناخت کاملی از آنچه هست داشته باشند تا بتوانند در پاسداشت آن بکوشند و در چرخ‌دنده‌های بی‌رحم کار برای لقمه‌ای نان و پس‌اندازی اندک گرفتار باشند، فرصتی برای افزایش آگاهی خود نخواهند داشت و نمی‌توانند از «حالت نامطلوب زندگی گذشته خود» خارج شوند تا به سمت حالت مادی و معنوی بهتر زندگی سوق یابند.