جنبش حقوق مدنی سیاهپوستان (Civil right movement) که از اواسط دهه ۱۹۵۰ تا اواخر دهه ۱۹۶۰ به وقوع پیوست را میتوان نه فقط به خاطر موفقیتهایش که برای تفاوتهای ظریف، پیچیدگیها و حتی تناقضاتش یکی از نقاط عطف تاریخ دانست.
از همین رو فیلم راستین (Rustin) که جسورانه تمرکز خود را روی یکی از چهرههای بحثبرانگیز این جنبش گذاشته، درصدد است از دل تاریخ درسهایی به ما یادآوری کند که بیشک در مبارزات امروزی، حتی برای جنبش «زن، زندگی، آزادی» هم کارآمد خواهند بود.
راستین به کارگردانی جورج سی ولف، با بازی کولمن دومینگو و با تهیهکنندگی باراک و میشل اوباما برای شبکه اینترنتی نتفیلیکس، داستان بایارد راستین (Bayard Rustin) را به تصویر میکشد.
او سیاهپوست، فعال مدنی، همجنسگرا و سابقاً کمونیست، معمار راهپیمایی عظیم ۲۸ اوت ۱۹۶۳ در واشنگتن بود که در آن نامآورترین رهبر جنبش حقوق مدنی آمریکا، دکتر مارتین لوتر کینگ جونیور، سخنرانی «رؤیایی دارم» را ارائه داد.
روزگاری که آمریکا آپارتاید بود
آنچه از خاطر رفته، نام و نشان «راستین» است که کنار گذاشته شده است. او زمانی که همجنسگرایی هنوز غیرقانونی بود و جامعه آمریکا هم با تکیه بر سنت و مذهب رابطه با همجنس را رد میکرد، گرایش جنسی خود را پنهان نمیکرد و به همین خاطر هم همچون دوستان نزدیکش، مارتین لوتر کینگ جونیور، الا بیکر و دیگرانی که در کنارشان کار میکرد، در تاریخ نامآشنا نیست.
فیلم راستین با مونتاژی از عکسها و نقاشیهای مربوط به مبارزات آن دوره شروع میشود.
روبی بریجرزِ شش ساله را میبینیم که برای حفظ امنیتش او را تا دبستان اسکورت میکنند، دبستانی که به تازگی قرار است دانشآموزان سیاهپوست را نیز بپذیرد. روبی اولین دانشآموز سیاهپوستی است که در لوییزیانا به مدرسۀ سفیدپوستان میرود.
واقعهای که نقاشی «مشکلی که با آن زندگی میکنیم» اثر نورمن راکول آن را در تاریخ ثبت کرده و اکنون در این فیلم آن را روی صفحۀ تلویزیون میبینیم. الیزابت اِکفوردِ ۱۵ ساله را در صحنۀ بعد میبینیم که در حال ورود به دبیرستان است و دانشآموزان سفیدپوست او را هو میکنند، به او ناسزا میگویند و بر علیهاش شعار میدهند.
بدینشکل، فیلم به مخاطب یادآور میشود با صرف تغییر قانون و اینکه تفکیک نژادی غیرقانونی اعلام شده بود، باز هم رنگینپوستان در جامعۀ آمریکا با تبعیض دستوپنجه نرم میکردند.
اتحاد رمز پیروزیهای جنبش مدنی سیاهپوستان آمریکا
هدف جنبش حقوق مدنی سیاهپوستان، مبارزه بر علیه چنین تبعیضهایی بود تا ظاهر یا رنگِ پوست، بانی تبعیض و تفاوت نباشد.
بااینحال فیلم بهتدریج پرده از درگیریها و تناقضاتی که در درون خودِ جنبش حقوق مدنی وجود داشت برمیدارد. رهبران این جنبش به تدریج توانسته بودند در کنار همدیگر قرار بگیرند و ساختار یک اپوزیسیون قدرتمند را پیدا کنند. هرچند برخلاف اپوزیسیون امروزی ایران، اختلافات درونی خود را اینچنین آشکار نشان جامعه نمیدادند.
در فیلم راستین، حتی شخصیتهای برجستهای همچون آدام کلایتون پاول جونیور، نمایندۀ مجلس (با بازی جفری رایت) و رُوی ویلکینز، رئیس انجمن ملی پیشرفت رنگینپوستان (با بازی کریس راک) که برای جنبش حقوق مدنی سیاهپوستان کارهایی بزرگ انجام دادهاند نیز عاری از خطا نیستند.
آنها که خود طرفدار عدالت و تساوی حقوق بودهاند و برایش میجنگیدند حضور بایارد راستین را به خاطر گرایش جنسیاش برنمیتابند و تا اواسط فیلم دست از تلاش برای حذف او برنمیدارند.
حتی شایعۀ ارتباط او با مارتین لوتر کینگ را سر زبانها میاندازند و میان آن دو اختلاف ایجاد میکنند، اختلافی که میتوانست به ضرر جنبش حقوق مدنی تمام شود. با این حال بایارد راستین با فروتنی، پیوندهای گسسته را ترمیم میکند و نمیگذارد تحقیرها و توهینها ارادۀ آهنینش را سست کند.
لایههای بیپایان تبعیض: باید با همهچیز مبارزه کنی، مثلاً با خودت
فیلم راستین رسالتش را روایت کوشش نسل جدیدی میگذارد که نمیخواهد و نمیتواند گذشته آپارتاید آمریکا را قبول کند. چهره این نسل جدید در فیلم، جوانان، زنان و الجیبیتیهای سیاهپوست و سفیدپوستی هستند که با وجود سنگاندازیها، با وجود کمونیستانگاری، کوییرهراسی و تبعیض جنسیتی، مسیر خود را با هدایت بایارد راستین باز کردند.
آنها هم در ابتدا نمیتوانستند با راستین ارتباط برقرار کنند اما او در همان ابتدای فیلم نشان میدهد چگونه میتواند خودش باشد و اطرافیانش را وادارد انرژی درونی خودشان را با هدف بهبود جامعه بزرگتر رها کنند.
همین نسل جدید طی هشت هفته کار بیوقفه، با تلفن زدنهای پیاپی و نامهنگاریهای مستمر «راهپیمایی برای کار و آزادی» را در کنار چهرههای نامآشنای جنبش سازماندهی کرد و ۲۵۰هزار نفر را بیتوجه به رنگ پوستشان با اتوبوس، قطار، یا پای پیاده دور بنای یادبود ابراهام لینکلن در شهر واشنگتن دیسی، پایتخت آمریکا گرد هم آوردند تا سخنرانی «رؤیایی دارم» مارتین لوتر کینگ الهامبخششان باشد.
راهپیمایی در ۲۸ اوت ۱۹۶۳ انجام گرفت. جنبش اما صرف یک راهیپمایی نبود و با امتداد آن، تصویب لایحۀ حقوق مدنی ۱۹۶۴ از نتایج این راهپیمایی کمنظیر شد که بزرگترین راهپیمایی خشونتپرهیز تاریخ لقب گرفته است.
مبارزه در چندین جبهه
نباید فراموش کنیم که راستین در دهه ۱۹۶۰ اتفاق میافتد، زمانی که زنستیزی، مردسالاری و تبعیض جنسیتی نیز همچون کوییرهراسی رایج بود. جامعه اما آماده تغییر بود. جنبشهای دیگری هم در این دهه در کنار جنبش جامعه مدنی گسترش یافت. مانند جنبشهای آزادیخواهانه که برای آمیزش جنسی، برای برابری زنان و برای رفع سانسور از جامعه آمریکا مطرح شدند.
اوضاع برای زنان سیاهپوست البته وخیمتر بود؛ چرا که آنان باید در چند جبهه همزمان میجنگیدند و درصدد مبارزه برای آزادی و احقاق حقوق برمیآمدند. چنانکه در فیلم میبینیم تنها زن در کمیتۀ اجرایی راهپیمایی، دکتر آنا هِجمن بود.
او که خود توانست ۴۰ هزار نفر را برای شرکت در راهپیمایی فرابخواند در طول فیلم، بارها از نبود سخنرانان زن در راهپیمایی انتقاد میکند.
در نهایت تنها زنی که در راهپیمایی سخنرانی میکند یک فعال مدنی و روزنامهنگار به نام دیزی بیتس (Daisy Bates) است، کسی که پیش از آنکه تریبون را به دست مردان سخنران بسپارد تنها میتواند ۲۰۰ کلمه صحبت کند.
به یاد راهیپمایی برلین جنبش «زن، زندگی، آزادی»
آنچه فیلم راستین را در این دوره برای ما دیدنیتر میکند، اتفاقاتی است که پس از جنبش «زن، زندگی آزادی» در بین جامعه ایرانیان خارج از کشور افتاد.
ایرانیان در ابتدای این جنبش و تحت تأثیر همبستگی مردم در داخل ایران، یکصدا شدند و توانستند دستاوردهای به یادماندنی مانند تجمع ۱۰۰هزار نفری برلین داشته باشند و صدای مردم داخل ایران را به گوش تمام جهان برسانند. این رویداد در ابعاد بزرگ در کشورهای دیگری مانند کانادا و آمریکا نیز تکرار شد.
چند چهره اپوزیسیون توانستند ائتلافی شکل بدهند اما دست به گریبان اختلاف نظرات حاشیهای و مشغول شدن به آن، این ائتلاف نتوانست متحدکننده جامعه باشد و سپس کل جنبش شکل گرفته در خارج از ایران را به حاشیه برد.
انگار دشمن اصلی فراموش شد و بهنظر میرسد جمهوری اسلامی یک مرتبه دیگر توانست برای کوتاهمدت از سقوط نجات یابد.
کوییرهراسی را باید از جنبش آزادیخواهی کنار گذاشت
از آن زمان، تلاشهای زیادی برای همبستگی صورت گرفته است. شبکههای اجتماعی لبریز از دعوت مردم به کنار گذاشتن اختلاف و تمرکز بر دشمن اصلی است و میخواهد هدف اصلی همراهی با مردم داخل ایران باشد.
البته همچنان آنچه در کنار این دعوتها، با قدرت فعال است موج اختلاف نظر در خصوص سردمداران جنبش در خارج از کشور، نقش هر کدام از آنها، اشتباهات هر کدام و حواشیای مانند تیم ملی فوتبال و تعیین نوع حکومت پس از رفتن جمهوری اسلامی است.
شک نیست که تمام این اختلاف نظرها تنها به ارائه تصویری مخدوش از داخل ایران و عدم توجه دولتهای خارجی به مسأله جمهوری اسلامی انجامیده است.
پایان خوش فیلم راستین درس بزرگی برای ما به همراه دارد، تنها راه موفقیت، کنار گذاشتن اختلافات، قبول تمام بخشهای جامعه و تمرکز بر روندی است تا به موفقیت برسیم. فارغ از قومیت، رنگ، ظاهر، جنس، هویت جنسی، گرایش جنسی و مانند آن، ما ایرانیان خارج از ایران، توان آن را داریم که صدای مردم داخل ایران باشیم، از آنها حمایت کنیم و توجه افکار عمومی را به آنچه مردم ایران هر روز با آن دستوپنجه نرم میکنند برسانیم.
ما هم میتوانیم ساختار پیدا کنیم، سازمان شکل دهیم و اختلافات را به داخل جلسههای خصوصی ببریم و اتحادمان را نشان دهیم تا دشمن اصلی سرنگون شود. بعد نوبت تلاشهای بعدی است تا جامعه یک قدم دیگر به برابری نزدیک شود.