نانائو ساکاکی از یک سو سنت شاعران دورهگرد ژاپنی را در قرن بیستم در آسیا و در یک دهه اقامتش در آمریکا ادامه داد و از سوی دیگر این سنت و زیستِ شاعرـ دورهگردی را با جنبشهای محیط زیستی، ضد جنگ و ضد تسلیحات هستهای در دهههای شصت به بعد در آمریکا و آسیا در هم تنید و به آن ابعاد تازه بخشید. نانائو در پی جنگ جهانی دوم و از میانهی بیست سالگی تا آخر عمر را به دورهگردی گذراند و دو شب در یک جا نخوابید: در حال قدم زدن در جهان در چند قاره. شعرهایش را در زیر صور فلکی، گاه در شبهای اعتدال پاییزی، انقلاب تابستانی یا پارهای اوقات در روز تولدش سروده است.
سطور بالا بخشی از مقدمه کتاب مهدی گنجوی مترجم «آینه را بشکن» مجموعه آثار نانائو ساکاکی شاعر ژاپنی به فارسی است. دلیل اینکه گنجوی به ترجمه اشعار زیستبومی و محیط زیستی دست زده این است که او از کودکی خشکسالی در کرمان را تجربه کرده است و این بحران را از بزرگترین بحرانهای حاضر میداند. گنجوی در گفتوگو با زمانه میگوید:
بحران محیط زیست مسالهی حال و آیندهی ایرانیان، فارسیزبانان و ساکنان فلات ایران است. اما با وجود آشکار و روزمره شدن اشکال مختلف بحران در بیش از دو دههی گذشته، شعر محیط زیستی و زیستبومی هنوز به شاخهی قابل توجهی در شعر نوی ایران تبدیل نشده است.
گنجوی با ترجمه مجموعه آثار نانائو ساکاکی کوشیده است در راستای پویاسازی شعر زیستبومی برای فارسی زبانان سهمی ایفا کند. گفتوگوی رادیو زمانه با مهدی گنجوی، نویسنده و مترجم ایرانی درباره نانائو ساساکی و شعر زیستبومی و محیط زیستی را در ادامه بخوانید.
نسیم روشنایی ـ شما در مقدمه کتابتان نوشتید که با نانائو ساکاکی در پی چستوجو برای شعر زیستبومی آشنا شدید. چرا سراغ ترجمه شعر زیستبومی رفتید؟
مهدی گنجوی ـ دلیلِ اولیه محصول حساسیت رو به افزایشم نسبت به مساله محیط زیست و بحرانی شدن آن در جهان و البته ایران بود. بزرگ شدن در کرمان که در تمام سالهای نوجوانیام تا همین امروز با خشکسالی مواجه بوده بهطوری که با وامی از بِکت، باران به گودویی تبدیل شده که هیچگاه نمیآید، هم موثر بوده. تقریبا مکالمهای خانوادگی یا دوستانه نبود و نیست که به نوعی با آیندهی نامطمئن و واقعیت ناپایدارِ کلیت زندگی و حیات در آن شهر گره نخورده باشد.
یادم است یک روز در چنین فضایی از نگرانی و هراس اجتماعی بود که بخشی از پایان شعر معروف «سرزمین هرز» از تی اس الیوت را از دریچهی بحران واقعی آب آن منطقه ترجمه کردم:
تنها اگر آب بود
و صخرهای نبود
اگر صخره بود
و آب هم
و آب
یک چشمه
آبگیری در میان صخره
تنها اگر صدای آب بود
نه زنجره
و آواز علف خشک
بلکه صدای آب بر صخرهای
و آواز باسترک در درختهای کاج
چکه چکه چیک چکه چکه چکه چکه
اما آبی نیست
البته مساله محیط زیست محدود به کرمان نیست و آن زمین و مردمانش دروازهی اولیه و شخصی من برای پیوند خوردن با خطر چندلایه، و رو به تزایدی بوده که البته محدود به ایران، آسیا و مرزهای اجتماعی و اقتصادی نیست. الان که دارم این پاسخها را میدهم هوای به طرز غریبی گرمِ این روزهای فوریهی تورنتو و یادآوری آتشسوزی بیسابقهی جنگلهای کانادا در تابستان سال پیش، که دودش به چشم همسایه جنوبی هم رفت، بر گفتوگوهای کوتاه چه در محیط دوستانه و چه محل کار سایه انداخته.
از سطح جهانی برگردیم به بازنمودهای مساله در زبان فارسی. شاعران فارسیزبان، چه در ایران و افغانستان، در چند دهه اخیر با شدتی رو به تزاید در معرض انواع بحرانهای محیط زیستی بوده و هستند و تجربهی کوچ و خانهبهدوشی اجباری ناشی از زوال محیط زیست را نیز از سر میگذرانند. وقتی به مساله بحران جاری محیط زیستی در سطح خاورمیانه توجه کنیم، نمیتوان به رابطهای که این بحران با اشکال متنوع و متعدد بنیادگرایی مذهبی، جنگ و نوع روابط امپریالیستی دارد نیز نیندیشیم. به تعبیری که پیش از این در یادداشتی به کار بردهام و با پیروی از سطر معروف شاملو، زوال زیستبوم یکی از مصادیق بارز «درد مشترکی»ست که جوامع فارسی زبان و بسیاری از مردم خاورمیانه امروز دارند.
به این معنا باورم این است که محیط زیست مسالهی حال و آیندهی ایرانیان، فارسیزبانان و ساکنان فلات ایران است. ناشی از این برداشت اجتماعی و تاریخی، سراغ شعر مدرن فارسی و کانونهای اصلی آن رفتم. و از آنجا که با وجود آشکار و روزمره شدن اشکال مختلف بحران در بیش از دو دههی گذشته، شعر محیط زیستی و زیستبومی هنوز به شاخهی قابل توجهی در شعر نوی ایران تبدیل نشده، به دلایل آن از نظر تاریخی و نظری پرداختم و هم برای ایفای خدمتی در این زمینه به جستوجو در شعر جهان و خاصه شعر انگلیسی زبان و ترجمه پرداختم.
–چرا نانائو ساکاکی را انتخاب کردید زیرا او تنها شاعر این حوزه نیست؟چرا تصمیم گرفتید از اشعار او ترجمه کنید؟
بله شاعران متعددی در این حوزه کار کردهاند. من هم در پروسه تحقیق و ترجمه آثار شاعران متعددی را، منجمله گری اسنایدر، ماریو پتروچی، وندل بری، یوریفومی یاگوچی و آ آر آمونز خواندم. طبیعتا در هر یک از این شاعران وجهی از مساله پررنگ بود، برخی یاری میرساندند که مفاهیم سیاسی را در ذهن بلرزانند و معنای تازه ببخشند، مثلا گری اسنایدر، آنجا که مفهوم بیعتِ سیاسی را با طبیعت و زیستبوم گره میزند:
من بیعت میکنم با خاکِ
جزیرهی لاکپشت
و با موجوداتی که رویش زندگی میکنند
یک اکوسیستم
دارای گوناگونی
زیر خورشید
با در هم روندگی خوش برای همه.
شاعران دیگر یک فاجعه مشخص را سوژه کار خود قرار دادهاند مثل ماریو پتروچی در مجموعهاش «آب سنگین: شعری برای چرنوبیل».
یک ورقه از شیشه تصور کن
که از آسمان
پایین میآید.
ساده است، نه؟
این طرفش میتوانی آزادانه نفس بکشی.
گاو تو میتواند سبزه بخورد.
تو میتوانی بچه داشته باشی.
آن سو باید ماسک بپوشی
و فیلترش را عوض کنی
هر چهار ساعت.
و البته وجه فلسفی و نظریِ مساله بحران محیط زیست و پیوندی که با نوعی از رویکرد تئولوژیک و برخی از ریشههای فلسفه مدرن و ستایش تسلط آدمی بر طبیعت دارد نیز در شاعرانی پررنگ شده است. مثلا در شعر معروف «آشغال» اثر آ آر آمونز.
… شاید ما تنها باشیم
در کلمات، اما یکه نیستیم در زبان:
کمی احترام برای دیگر سخنگویان هستی داشته باش و
به خاطر خدا این همه جفنگ گفتن را رها کن
درباره کلمات،
یکه بودن آدمی و سلطه
…
در ابتدای جهان، جهان بود،
کلمات راهی برای مواظبت از خودند در جهان:
همهی زبانها، مثل گونهها،
میتوانند ناپدید شوند
بدون آنکه یک گرم از وزنِ زمین کم شود،
و سیستمهای نمادین میتوانند افزوده شوند
بدون اینکه یک سوراخ یا لوله را پر کنند.
اما فرق ساکاکی برایم این بود که مرا با کلیت جهان شعریاش درگیر کرد و نه چندتا شعر یا صرف یک کتابش. به نظرم منابع متنوع الهام در شعر او، خصلت هم شدیدا ژاپنی و هم شدیدا جهانی نوشتارش، بازنگری خلاقش در میراثهای ادبی و معنوی کهن و بازآرایی و بازتعریف آنها برای مواجهه با مسالهی تکنولوژی و عواقبش برایم گیرا بودند. و البته در کنار همه اینها، توان ساکاکی در به جا گذاشتن یک پراکسیس متفاوت در زندگی واقعی شخصیاش که او را شاعری کمنظیر میکند. همانطور که در مقدمهام بر کتاب هم نوشتهام و شاید ذکرش اینجا هم برای خوانندگان این مصاحبه مفید باشد، ساکاکی از یک سو سنت شاعران دورهگرد ژاپنی چون سایگیو، باشو، ایکیو و ریوکان را در قرن بیستم در آسیا و در یک دهه اقامتش در آمریکا ادامه داد و از سوی دیگر این سنت و زیستِ شاعرـدورهگردی را با جنبشهای محیط زیستی، ضدجنگ و ضد تسلیحات هستهای در دهههای شصت به بعد در آمریکا و آسیا در هم تنید و به آن ابعاد تازه بخشید. نانائو در پی جنگ جهانی دوم و از میانهی بیست سالگی تا آخر عمر را به دورهگردی گذراند و دو شب در یک جا نخوابید: در حال قدم زدن در جهان در چند قاره. شعرهایش را در زیر صور فلکی، گاه در شبهای اعتدال پاییزی، انقلاب تابستانی یا پارهای اوقات در روز تولدش سروده است. و معدود مصاحبههایی که با او به انگلیسی انجام شد نیز در حین راه رفتن در جاده گرفته شد.
در نهایت از منظر ترجمه شعر هم اشعار ساکاکی دو مزیت داشت. اول و مهمتر آنکه بر این باور بودم و هستم که شناخت او امکانات گستردهای را برای شعر فارسی به همراه میآورد. و در ثانی اشعار بیشتری از او را ترجمهپذیر مییافتم.
–یکی از دلایل مهمی که اشعار او با زیستبوم پیوند دارند سنتی معنوی است که او جزئی از آن است: سنت ذن که از سلسله لین چی، استاد برجسته ذن برخاسته. آیا این بُعد از شخصیت این شاعر هم شما را جذب می کند؟
بگذارید کمی درباره زندگی ساکاکی بگویم. ساکاکی در خانوادهای پرجمعیت متولد شد. در دوازده سالگی مدرسه را ترک کرد و به شغل کارمندی مشغول شد. با شروع جنگ جهانی دوم، بهعنوان متخصص رادار وارد نیروی دریایی شد. در این دوره از یک سو دیدارهایی با خلبانان جوانی داشت که میرفتند تا هواپیمای خود را بهشکل کامیکازی به نیروهای متفقین بکوبند و خود نیز در این راه جانشان را از دست بدهند و از سوی دیگر، و در تجربهای غریب و جانکاه، در ۹ اوت ۱۹۵۴ در پایگاه هوایی ایزومی، هواپیمای ب۲۹ را ردیابی کرد. هواپیمایی که در راه بود تا بمب اتمی خود را بر روی شهر ناکازاکی بیندازد.
گفته میشود که ساکاکی با چشمان خود، هر چند از راه دور، ابر قارچ سمی آن انفجار اتمی را دید. ساکاکی یک خوانندهی خودآموز نیچه، شوپنهاور، مارکس و انگلس، و به ویژه کتاب پیتر کروپوتکین با عنوان «یاری متقابل، عامل تکامل» (مجموعه مقالات مردمشناسانه این نویسندهی روسی) بوده است. این آثار در کنار یاد دوستانی که در جنگ کشته شدند و بیکاری، مناظر بمباران شده، ساختمانهای ویران، و کمبود مواد غذایی در ژاپن پساجنگ، او را به اندیشه چپ سوق داد. به عنوان شاعر- آنارشیست، به مدت دو سال در منصب دستیار در مجله سوسیالیستی Kaizo مشغول به کار شد و از سال ۱۹۵۵ به بعد در جنگلهای ژاپن پیادهروی کرد.
علایق و دانشِ فرهنگی ساکاکی گسترده است، از شاعران سلسله تانگ (۶۱۸-۹۰۷ م.) مانند لی بو و دو فو و استاد تائوئیست لائو تزو گرفته، تا شکسپیر، موتزارت و جیمز جویس. هنر بومیان آمریکا و نقاشی و مجسمهسازی با شن و ماسهشان هم از علایق دیگر او شدند. خوشنویسی چینی-ژاپنی از شیفتگیهای او در طول حیاتش بود و مکرر به تأثیر شاعر-یوگیِ تبتی میلارپا (۱۰۵۲-۱۱۳۵) بر خودش اشاره میکند. ساکاکی همچنین به نوعی از بودیسم که در خانوادهاش ریشه داشت، دلبسته بود که تعهد او به جنگلها و آب پاک، فلسفه و هنر تائوئیست چینی، مانتراها و وداهای هندی ـ سانسکریت، و ذن را در پی آورد.
ساکاکی خود در مصاحبهای عنوان کرده که بخش عمده ذن را در پیوند با سنت سامورایی و نظامیگری میداند و درباره گونه ذنی که خودش به آن بها میدهد میافزاید:
ذنی که من به آن علاقه دارم، نوع مرتبط با سلسله تانگ چین با معلمانی مانند لین چی است. این نوع ذن غیر روشنفکرانه بود. از کشاورزان آمده است – خیلی ساده. یک نفر به بصیرت میرسید، دیگران با او صحبت میکردند، یاد میگرفتند و به آنها میگفتند: حالا تو برو آنجا و درس بده. وقتی ژاپن سعی کرد در زمینه این سنت مطالعه کند، ناامیدکننده بود، امپراتور دانشمندانی را فرستاد، اما با زبان و عقاید و فرهنگ مصنوعشان نمیتوانستند این سنت را درک کنند.
برای مطالعه بیشتر مراجعه کنید به Nanao or Never, 2999, ed by Lawless
با توجه به مختصری که در بالا گفته شد، گرچه ساکاکی را در دنیای انگلیسی زبان بهراحتی در زمرهی نسل بیت قرار میدهند یا مثلا پدر هیپیهای ژاپنی معرفی میکنند، اما این آشناسازیها، به تقلیل دنیای این شاعر منجر میشود. او میراثی هم جهانی و هم بهشدت ژاپنی را پیش برده است و بسط و توسعه داده که برای خوانندگان فارسی هم الهامبخش و هم آموزنده است.
–آیا تمام اشعار ساکاکی محتوا و خاستگاه اندیشهی زیستبومی دارند؟
برای پاسخ به این سوال باید تا حدی به دستهبندی معنای شعر زیستبومی بپردازیم. اسکیگاج به تعریف و تفکیکی نسبی بین «شعر طبیعت»، «شعر محیط زیستی» و «شعر زیست بومی» پرداخته. هرچند این تعریف لزوما مورد وفاق عام نیست و البته مصداقیابی برای آن سرراست هم نخواهد بود، با این حال برای توسعه دادن کلمات و روشمان در برخورد با اشعاری که به مساله طبیعت میپردازند یاری میرساند.
اسکیگاج «شعر طبیعت» را آنگونهی شعر تعریف میکند که محصول یک آگاهی رشد یافته از دنیای طبیعی و منعکس کنندهی آن باشد. در دستهبندی او «شعر طبیعت» دستهای کلان است که در زیر مجموعهی آن گسترهی متنوعی از شکلهای رابطهی اخلاقی با طبیعت قرار میگیرند. شعر «محیط زیستی» یکی از این زیرمجموعههای «شعر طبیعت» است و تامل بر روابط متقابل انسان و طبیعت و لزوم رفتار مسئولانه مبتنی بر اخلاق محیط زیستی از وجوه مشخصه این زیردسته است. «شعر محیط زیستی» هشدار میدهد و تکنولوژی و تسلط انسان بر طبیعت را نقد میکند و امیدوار به مداخله و تغییر آن است.
اسکیگاج در ادامه «شعر زیستبومی» را به مثابهی زیرمجموعهای از شعر «محیط زیستی» معرفی میکند. «شعر زیستبومی» از انسانمحوری دست کشیده و به تخیل کردن تاریخ گونههای غیرانسانی و تاریخی کردن رابطه انسان و طبیعت میپردازد. نقد و تلاش برای تغییر در فلسفه/رویکرد/ و رابطهی انسان با طبیعت از موضوعات محوری آن است. تفکر به زیستبوم در شعر محوریت یافته، و عرصههایی چون انرژی، بازیافت و ارتباط درونی بین کلیهی ارگانیزمهای زنده در درون یک اکوسیستم به مسالهی شعر تبدیل میشوند (برای مطالعه بیشتر مراجعه کنید به Sustainable Poetry, Scigaj, 19999).
از دریچه این تعریفها که بخواهیم مصداقیابی کنیم باید گفت که تمام کارهای ساکاکی، «شعر زیستبومی» نیستند، و گاه در تعریف «شعر طبیعت» و «شعر محیط زیستی» بهتر میگنجند. آثار او با عشق به طبیعت، بیاعتمادی عمیق به الزامات تکنولوژیک مدرن و خوشبینی نسبت به آنها، نقد «فرهنگ» صنعتی، و تعهدش بر حفظ آنچه ضروری است، آمیخته شده. از این روست که گاه او را یک جنگجوی محیط زیستی شناساندهاند.
–آیا اشعار او را میشود، هایکو دانست؟ چرا خیر؟
بگذارید اول درباره آشنایی نانائو با هایکو و سنتهای شعر و ادبیات ژاپنی بگویم و بعد به شعر خودش بپردازم. نانائو با هایکو بسیار دمخور بوده و به طور خاص کوبایاشی ایسا (۱۷۶۷-۱۸۲۸) در شکلگیری شخصیت ادبی و نوع تخیل او نقش ایفا کرده. حتی یک مجموعه از هایکوهای ایسا را خودش به انگلیسی ترجمه کرده است. هایکوسرایان دیگری هم برایش الهامبخش بودند مثال ماتسو باشو (۱۶۴۴-۱۶۹۴)، باشو، و یوسا بوسون (۱۷۱۶-۱۷۸۳) (شاعر و نقاش دوران ادو). البته شاعران محبوبش محدود به هایکوسرایان نبودهاند: سایگو هوشی (۱۱۱۸-۱۱۹۰)، راهب-دورهگرد ، و نیز ایکیو (۱۳۹۴-۱۴۸۱)، اهل ذن و دورهگرد، و ریوکان تایگو (۱۷۵۸-۱۸۳۱)، خوشنویس و نویسنده از شاعران دیگری هستند که بر او تاثیر گذاشتند. نه تنها هایکو، بلکه کابوکی، درام صحنهای ژاپنی، و نقاشی چوبی موسوم به ukiyo-e مربوط به دوران ادو (۱۶۰۳-۱۸۶۷) نیز جزو علایق موثر بر کار او بودهاند (برای مطالعه بیشتر مراجعه کنید به: Lee, 2012. Japan beat).
اشعار خود ساکاکی، اما به معنای دقیق کلمه هایکو نیستند. هایکو متشکل از هفده هجا در سه خط در یک الگوی ۵، ۷، ۵ هجایی است. ساکاکی اما عمدتا شعر آزاد سروده. گرچه در گفتوگوی مداوم با فرم و سنت هایکو بود، اشعارش تنها محصول درگیری و بازآفرینی آن فرم نیست. همانطور که در بالا اشاره شد، ساکاکی به فرمهای بلندتر در تاریخ ادبیات ژاپن هم نظر داشت و موفق به بازخوانی و تلفیق آنها در خلق زبان و سبک شعریاش که گاهی نانائوئیستی توصیف شده، گردید.
شعر بیا ستارهها را بخوریم به قلم نانائو ساکاکی با صدای مهدی گنجوی:
بیا ستارهها را بخوریم
باور کنید، فرزندان!
خدا
آسمان را برای هواپیماها ساخت
صخرههای مرجانی را برای توریستها
مزرعهها را برای سموم گیاهی
رودخانهها را برای سدها
جنگلها را برای زمین گلف
کوهها را برای پاتوق اسکی
حیوانات وحشی را برای باغوحش
کامیونها و ماشینها را برای فجایع ترافیکی
نیروگاههای هستهای را برای رقص ارواح.
نگران نباشید، فرزندان!
چاه هیچوقت تا ته خشک نمیشود.
به تابش عصرگاهی نگاه کنید
گلهای آفتابگردان در باغ.
سنجاقکهای سرخ در هوا.
یک بچهی کوچک زیر آواز میزند:
«بیا ستارهها را بخوریم!»
«بیا ستارهها را بخوریم!»
سپتامبر ۱۹۸۸
کوه تیستو، ژاپن
– درباره تاریخ شعر زیستبومی در شعر ایران چه می توان گفت؟ آیا در ایران ما شاعران برجستهای داریم که اشعار زیستبومی بسرایند؟
من به این موضوع با حدی از تفصیل در یادداشتی که پیش از این در زمانه منتشر شده است پرداختهام و صرفا در اینجا خلاصه کوتاهی از آن را تکرار میکنم و علاقهمندان را به خواندن آن یادداشت، شعر زیستبومی و لزوما پویاسازی آن در شعر مدرن فارسی، ارجاع میدهم.
خلاصهای از آن بحث را اینجا تکرار میکنم تا تصویری کلی را به دست دهم. گرچه وصف طبیعت در شعر فارسی کهن مثالهای بسیار دارد، با این حال طبیعت در شعر کهن فارسی عمدتا طبیعت مشخص، فردی و تاریخمند نیست، بلکه نوعی ست. این مساله را به شکلهای متفاوت در دوره های مختلف شعر کلاسیک فارسی می توان ردیابی کرد.
وجه غالب در سبک خراسانی شناساندن و تصویر کردن طبیعت در شکل مٌثٌلی آن است (مثلا مراجعه کنید به قصیدهی انوری در مدح قطب الدین مودود شاه). در آثار اخلاقی و عرفانی در سبک موسوم به شعر عراقی برداشتی معنایی و معنوی از طبیعتِ نوعی، و نیز ارجاع به طبیعت به جهت پند دادن و درک آن به نوان یکی از آیات الهی رواج فراوان مییابد. این نوع نگاه مثالهای فراوانی در شعر مولوی و سعدی دارد. در دوران متاخر ادبیات کلاسیک فارسی و سبک موسوم به هندی نیز استفاده از اجزا و روابط موجود در طبیعت برای مضمونسازی از شیوههای رایج بوده است.
با جنبش ادبی مشروطه اما راه برای عینیگرایی و مادی و تاریخی کردن طبیعت باز شد و با انقلاب ادبی نیمایی شعر نوی فارسی در مسیر فراخواندن «طبیعت واقعا موجود» به شعر عمل کرد. یکی از وجوه شعر خود نیما یوشیج حضور اقلیم و جغرافیای روستا و پیرامون او در شعرش است که آگاهی عینیای را به طبیعتی مشخص در برخی از اشعارش به همراه آورده. اما از سوی دیگر، سمبولیسم و نمادگرایی نیما، در موارد متعددی طبیعت را به شکل نوین و حالا اجتماعی و سیاسیای به طبیعتی نمادین تبدیل میکند. این سیاسی کردنِ نمادین طبیعت در سنتهای مختلف شعری پس از نیما، بهطور مشخص در سنت شعر چریکی دهه پنجاه، تداوم یافته است.
در بعدی تئوریک با آنکه یادداشتها و نامههای نیما نشان میدهد او در پیریزی و اندیشهورزی تئوریک به انقلاب ادبی خود به صورتبندی دیالکتیکی از ضرورت و آزادی، جزء و کل، فرم و محتوا و… عنایت داشته، با این حال من به یادداشتی برنخوردهام که در آن نیما به بسط مسالهی تضاد یا همزیستی انسان با طبیعت و ارتباط محیط زیست با شیوههای تولید و فرماسیون اجتماعی پرداخته باشد. این غیاب البته با توجه به فقدان تئوریپردازی دربارهی مساله محیط زیست در همروزگاران ایرانی و جهانیِ نیما قابل درک است.
در بین شاعران سپیدگو، منوچهر آتشی وجه پررنگ کردن اقلیم را در شعر خود دنبال کرده، اما بسیاری نیز منجمله احمد شاملو، رگههای واضحی از ایدهی تسلط انسان بر طبیعت را در شعر خود دراماتیزه کردهاند. برای مثال در شعر معروف «پس آنگاه زمین»، زمین خود را چون عاشقی تسلیم و فرش پای انسان کرده است. در این گفتوگوی خیالی طبیعت و انسان، همهی اندوه طبیعت از نبود انسان است، ولو از او زجر دیده باشد.
بهترین نمونه از رویکرد طبیعی در شعر مدرن فارسی از سهراب سپهری ست، که نوعی از عرفان دهری و طبیعی و گاه طبیعتخدایی را (متاثر از تلفیقی از اندیشههای بودایی و سلوک شخصی-فلسفی و شاعرانه) در خود گنجانده است:
لب دریا برویم،
تور در آب بیندازیم،
و بگیریم طراوت را از آب.
شعر سهراب به طبیعت پیرامونش آگاه و به آن مشتاق است. با این حال به نظر میرسد با تعاریفی که پیش از این مطرح شد، شعر او را نه شعر محیط زیستی، که بایستی شعر طبیعت بازشناخت. در «صدای پای آب» مسالهی شعر کشف خویشتن شاعر است (و نه مثلا «هشدار» و چارهجویی برای رابطه انسان و طبیعت). در شعر سهراب انسان هنوز محور شعر است، ولو طبیعت به پس زمینهی این حضور فراخوانده شده است. تاکید شاعرانه سهراب برای «گل نکردن» آب، عمده به خاطر ضرر آن برای «مردم» ده پایین و «دست درویش» و «روی زیبا» متمرکز است. علیرغم موارد فوق که شعر سهراب را بهطور خاص از شعر زیستبومی جدا کرده و در محدودهی کلانتر شعر طبیعت نگه میدارد، شعر او به پویاسازی تخیل حسی و تفکر شاعرانه به طبیعت یاری رسانده و در زمینه آموزش تفکر به مسالهی محیط زیست هم یاریرسان است.
بعد از انقلاب پنجاه و هفت، اگر چه از همان آغاز (مثلا در اولین شماره «کتاب جمعه») روشنفکران ادبی نسبت به انواع زوالهای مدنی و سیاسی اعلام خطر کردند احتمال مسالهی تخریب محیط زیستی جزو لیست چشمانداز هراسبرانگیزشان نبود.
گزارش بالا البته مجمل و لاجرم کلی ست. گاها در شاعرانی (برای مثال هوشنگ چالنگی، و شهین خسروینژاد) مساله محیط زیست و زیستبوم پررنگ است. با این حال، این نمونهها پراکنده باقی ماندهاند و هنوز تبدیل به یک سنت شناسایی شده و جاافتاده شعر زیستبومی نگشتهاند. اگر بخواهم صحبتم را دربارهی نسبت شعر طبیعت و شعر نو خلاصه کنم، اگر چه شعر طبیعت با جنبش ادبی مشروطه و انقلاب ادبی نیما در شعر فارسی ایران گسترش یافت و عامتر گشت، اما در سنتهای متعدد محوری در شعر مدرن فارسی یا اشکالی از اندیشهی تسلط آدمی بر طبیعت ترویج گشت (شعر سپید)، یا ارجاع به طبیعت وسیلهای برای بیان رمزگون سیاسی شد (شعر چریکی و نیز شعر سپید) و گاه طبیعت دوباره به محل حیرت و آیهی الهی و اخلاقی تبعید شد (شعر دیگر).
به دلیل از بین رفتن زادآوری زیستبوم، یکی از بزرگترین خطرات تاریخی برای شعر فارسی مساله کوچ اجباری فارسی زبانان است. کوشش برای توسعه شعر زیستبومی فارسی در لحظه چنین اضطراری کوشش برای تداوم کلیتی به نام «شعر فارسی» است. هم به دلایل عوامل عینی و دخالت حکومتی و هم به دلایل نظری و تضعیف اندیشه دیالکتیکی در نظریه پردازی شعر فارسی، ارتباط شعر نوی فارسی در پس از انقلاب با جنبشهای اجتماعی و شرایط مادیای که در شعر در آن تولید میشود تضعیف گردید؛ که از نتایج آن شعر معاصر کم توجه به بحرانهای زیستبوم انسانی سرایندگان و مخاطبان شعر شد. در نتیجه شعری که دارد در شرایط بیابانزایی، کاهشارزش خاک، و زوال جبرانناپذیر زادآوری سرزمینی سروده میشود کمتوجه به مجموع این روندها باقی مانده. البته بایستی گفت که در پی جنبش «زن، زندگی، آزادی»، رگههایی از تحول و بازنگری عمدتا در سطح اجرا و گاها نظریهپردازی شعر رخ داده که سعی به پیوند دادن دوباره شعر و امر اجتماعی دارند که در صورت بسط یافتن میتواند زمینهای مساعد برای پویایی شعر زیستبومی نیز گردد.
کتاب «آینه را بشکن» با ترجمه مهدی گنجوی در انتشارات آسمانا منتشر شده است. انتشارات آسمانا، در زمینه انتشار ادبیات تجربی و پیشرو و پژوهشهای تحقیقاتی دیاسپورا، چندزبانه و پژوهشهای به حاشیهرفته و مترقی فعالیت میکند.
آخرین برگ سفرنامه باران این است،
که زمین چرکین است…
شفیعی کدکنی / 06 March 2024
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد
با همه مردم شهر ، زیر باران باید رفت
دوست را، زیر باران باید دید
عشق را، زیر باران باید جست
زیر باران باید با زن خوابید
زیر باران باید بازی کرد
زیر باران باید چیز نوشت،حرف زد،نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آب تنی کردن در حوضچه اکنون است.
سهراب / 06 March 2024
رخت ها را بکنیم:
آب در یک قدمی است
روشنی را بچشیم
شب یک دهکده را وزن کنیم، خواب یک آهو را
گرمی لانه لک لک را ادراک کنیم
روی قانون چمن پا نگذاریم
در موستان گره ذایقه را باز کنیم
و دهان را بگشاییم اگر ماه در آمد
و نگوییم که شب چیز بدی است
و نگوییم که شب تاب ندارد خبر از بینش باغ
و بیاریم سبد
ببریم این همه سرخ، این همه سبز
سهراب / 06 March 2024
چشمها را بايد شست
جور ديگر بايد ديد
سهراب / 06 March 2024
كار ما شايد اين است
كه در افسون گل سرخ شناور باشيم
پشت دانايي اردو بزنيم
دست در جذبه يك برگ بشوييم و سر خوان برويم
صبح ها وقتي خورشيد در مي آيد متولد بشويم
هيجان ها را پرواز دهيم
روي ادراك ‚ فضا ‚ رنگ صدا پنجره گل نم بزنيم
آسمان را بنشانيم ميان دو هجاي هستي
ريه را از ابديت پر و خالي بكنيم
بار دانش را از دوش پرستو به زمين بگذاريم
نام را باز ستانيم از ابر
از چنار از پشه از تابستان
روي پاي تر باران به بلندي محبت برويم
در به روي بشر و نور و گياه و حشره باز كنيم
كار ما شايد اين است
كه ميان گل نيلوفر و قرن
پي آواز حقيقت بدويم
سهراب / 06 March 2024
“داروگ”
خشک آمد کشتگاه من
در جوار کشت همسایه.
گر چه می گویند: « می گریند روی ساحل نزدیک
سوگواران در میان سوگواران.»
قاصد روزان ابری، داروگ! کی می رسد باران؟
بر
بساطی که بساطی نیست
در درون کومه ی تاریک من که ذره ای با آن نشاطی نیست
و جدار دنده های نی به دیوار اطاقم دارد از خشکیش می ترکد
ـــ چون دل یاران که در هجران یاران ـــ
قاصد روزان ابری، داروگ! کی می رسد باران؟
علی اسفندیاری / 07 March 2024
“غریبانه”
دیریست تا سوزِ غریبِ مهاجم
پا سست کرده است،
و اکنون
یالِ بلند یابویی تنها
که در خلنگزارِ تیره
به فریادِ مرغی تنها
گوش میجُنباند
جز از نسیمِ مهربانِ ولایت
آشفته نمیشود.
من این را میدانم، یاران!
من این را میبینم
هر چند
میانِ من و خلنگزارانِ خاموش
اکنون
بناهای آسمانسای است و
درّههای غریو
که گیاه و پرنده
در آن
رویش و پروازِ حسرت است.
□
بر آسمان
اما
سرودی بلند میگذرد
با دنبالهی طنیناش، یاران!
من اینجا پا سفت کردهام که همین را بگویم
اگر چند
دور از آن جای که میباید باشم
زندانیِ سرکشِ جانِ خویشم و
بی من
آفتاب
بر شالیزارانِ درهی زیراب
غریب و دلشکسته میگذرد.
□
بر آسمان سرودی بلند میگذرد
با دنبالهی طنیناش، یاران!
من اینجا ماندهام از اصلِ خود به دور
که همین را بگویم؛
و بدین رسالت
دیریست
تا مرگ را
فریفتهام.
بر آسمان
سرودی بلند میگذرد.
۳۱ شهریورِ ۱۳۵۱
الف. بامداد / 07 March 2024
سکوت چیست، چیست، ای یگانهترین یار؟
سکوت چیست بجز حرفهای ناگفته
من از گفتن میمانم، اما زبان گنجشکان
زبان زندگی جملههای جاری جشن طبیعتست
زبان گنجشکان یعنی: بهار، برگ، بهار
زبان گنجشکان یعنی: نسیم، عطر، نسیم
زبان گنجشکان در کارخانه میمیرد
"زبان گنجشکان" / 08 March 2024