دانش بشر درباره‌ی بحران‌های زیست‌محیطی بسیار پیشرفت کرده است. از نظر دانش و اطلاع کمبودی در این باره نیست و به نظر می‌رسد انسان اکنون هرآنچه در این باره لازم است بداند را می‌داند. در حالی که دانشمندان و پژوهشگران دلایل و شواهد فراوانی در باره بحران زیست‌محیطی در اختیار دارند، نگرانی‌های مرتبط با آن در میان عامه‌ی مردم نیز روز به روز افزایش و گسترش می‌یابد. با این روی اما اقدام جدی، جمعی، و فراگیر در این زمینه هنوز انجام نشده و گویا قرار نیست در آینده‌ی نزدیک انجام شود. چرا؟

کتابی درباره علت‌های ویران‌گری

چرا با وجود دانش و دلایل و شواهد علمیِ فراوان هنوز گامی تأثیرگذار برای مقابله بحران‌های زیست‌محیطی برداشته نشده است؟

Michel Loreau: Nature That Makes Us Human: Why We Keep Destroying Nature and How We Can Stop Doing So. Oxford 2023
Michel Loreau: Nature That Makes Us Human: Why We Keep Destroying Nature and How We Can Stop Doing So. Oxford 2023

کتابِ «طبیعت انسان را می‌سازد: چرا ما همچنان طبیعت را ویران می‌کنیم و چگونه می‌شود این روند را متوقف کرد» که به‌تازگی در انتشارات آکسفورد منتشر شده به همین پرسش می‌پردازد.

نویسنده چند دلیل را در پاسخ به این پرسش طرح می‌کند:

  • یک: در سطح فردی برای‌مان دشوار است که خودمان را در آینده‌ای دوردست تصور کنیم و بخواهیم برای پیش‌گیری از دشواری‌هایی که در آینده در پیِ بحران‌های زیست‌محیطی پدید می‌آید دست از رفاه زندگیِ مدرن بکشیم.
  • دو: در سطح جمعی نیز قادر نیستیم در این زمینه تقسیم کار کنیم تا هرکس، هر گروه، و هر کشوری به سهم خود در این باره کاری بکند.
  • سه: به‌طورکلی تن به تغییر دادن برای ما انسان‌ها دشوار است مگر آنکه ناگزیر به این کار باشیم. از همین رو چون مسائل زیست‌محیطی در مقیاس بشری بسیار تدریجی می‌نمایند ما خود را ناگزیر به اقدام نمی‌بینیم و درنتیجه ممکن است به‌اصطلاح همانند غورباغه‌ای که آب‌پز می‌شود به‌تدریج رو به نابودی برویم بی‌آنکه نابود شدن را احساس کنیم.
  • چهار: گسست میان انسان و طبیعت یکی از نیرومندترین افسانه‌های تمدن غرب است و حفاظت از طبیعت با برخی از باورهای جمعیِ ما انسان‌ها در دوران مدرن سازگاری ندارد، برای مثال این باور که انسان حق و حتا وظیفه دارد بر طبیعت چیره و مسلط باشد و بر طبق منافع خودش آن را تغییر دهد. نویسنده این را مهم‌ترین عامل در میان عوامل فوق می‌داند.

امروزه نوشتارگانی که در زمینه‌ی گسست میانِ انسان و طبیعت در دست داریم بسیار گسترده‌ است و دانشمندان و فیلسوفان و پژوهشگران در این باره بسیار نوشته‌اند. اما معمولاً هرکس بر یک سویه‌ی خاص از موضوع متمرکز شده و دیدگاهی دلخواه خودش را پرورانده است. این رهیافت‌های متمرکز گرچه بر غنای نوشتارگان در این زمینه افزوده اما مانع از آن است که مسئله در تمامیت و چندسویگی‌اش بررسی شود. از این گذشته، آثار موجود اغلب انتقادی هستند به این معنا که آن پیش‌انگاشت‌ها یا بسط‌ها و توسعه‌های تاریخی را به چالش می‌گیرند که به گسست میان انسان و طبیعت انجامیده است. اما این آثار معمولاً هیچ راهکار روشنی به دست نمی‌دهند. کتابِ «طبیعت انسان را می‌سازد» اما، چنان‌که نویسنده در پیشگفتار ادعا می‌کند، به این هدف نوشته شده که این دو کمبود را برطرف کند. برای همین نویسنده در این کتاب از دانش‌های بسیاری گوناگونی هم از علوم طبیعی و هم از علوم انسانی و فلسفه مایه می‌گیرد تا به این پرسش پاسخ دهد: با وجود آگاهی و دانش کافی، چرا ما همچنان طبیعت را ویران می‌کنیم و چگونه می‌توان این روند را متوقف کرد؟

کتاب بر دو بخش است. نویسنده در بخش نخست دست به ساختارشکنی می‌زند، ساختارشکنی در چیزهایی که افسانه‌های جامعه‌ی مدرن می‌خواند و عامل سلطه‌ی انسان بر طبیعت می‌شمارد. دوگانگیِ سوژه و ابژه، دوگانگیِ ماده و روح، عقلانیتِ اقتصادِ مدرن، و جایگاهِ کانونیِ انسان در جهان‌بینیِ مدرن برخی از آن افسانه‌ها هستند. نویسنده می‌خواهد نشان دهد که ناتوانیِ انسان‌ها در داشتنِ ارتباطی پایا با طبیعت ریشه در کدام باورهای جمعی‌ دارد. به نظر نویسنده، این باورها بی‌آنکه بدانیم چونان موانعی نیرومند در برابر کوشش‌های فردی و جمعی در جهت مقابله با بحران‌های زیست‌محیطی عمل می‌کنند و فقط وقتی این موانع را برطرف کنیم یک جهان‌بینیِ تازه پدیدار خواهد شد.

سپس در بخش دوم نویسنده راهکارهایی را برای برون‌رفت شناسایی می‌کند. راهکارهایی که او ارائه می‌کند همه بر یک بن‌باور استوار هستند: انسان یک هستومند زیستی و طبیعی است و این را از پایه‌ای‌ترین نیازهای انسان که همان نیازهای زیستی است می‌شود دانست. زین‌رو به‌جای آنکه انسان را در تقابل با طبیعت ببینیم باید بدن و ذهن را در یگانگی‌شان لحاظ کنیم. از نتایج این دیدگاه یکی این است که اندیشه و فرهنگ انسانی نیز در واقع از بدن برمی‌آید.

با اینکه تخصص نویسنده در زمینه‌ی بوم‌شناسی است، کتابِ «طبیعت انسان را می‌سازد» در وهله‌ی نخست یک اثر فلسفی و سپس یک اثر بوم‌شناختی است. نویسنده معتقد است فلسفه جدی‌تر و مهم‌تر از آن است که فقط در دست فیلسوفان باشد. به هر روی، این اثر را هم اهل فلسفه و هم پژوهشگرانِ حوزه‌ی محیط زیست خواندنی و آموزنده خواهند یافت.

در پیشگفتارِ کتاب می‌خوانیم:

«تغییر اقلیم، نابودیِ تنوع زیستی، آلودگی، ته کشیدنِ منابع، بیماری‌های نوپدید: هر سال گزارش‌های علمی به ما در این باره هشدار می‌دهند که توسعه‌ی بی‌حدومرزِ فعالیت‌های بشری چه بر سرِ زیست‌بوم‌ها و جوامع انسانی آورده و می‌آورد. انسان دارد دگرگونی‌های شدیدی در طبیعت رقم می‌زند و این دگرگونی‌ها موجودیت جوامع بشری را تهدید می‌کنند. این را انسان‌ها اغلب یا به‌خوبی می‌دانند و یا دست‌کم تصویر مبهمی از آن دارند. شمار کسانی که نگرانی‌شان را در این باره ابراز می‌کنند و یا حتا به همین دلیل در زندگی‌شان تغییرهایی در مقیاس کوچک ایجاد می‌کنند روز به روز افزایش می‌یابد.

با وجود این اما انسان‌ها به‌طور جمعی کاری نمی‌کنند تا آن ماشین اجتماعی-اقتصادی را که با سرعت هراساننده‌ای به مرزهای محدوددیت‌های زیست‌بوم نزدیک می‌شود متوقف کنند یا دست‌کم از سرعتش بکاهند. دانشمندان همچنان زنگ هشدار را به صدا در می‌آورند، سیاست‌مداران سرشان با این مسائل شلوغ می‌شود، همایش‌ها و کنفرانس‌های بین‌المللی برگزار می‌شوند، مردم نگرانند، ولی تقریباً همه چیز همچون قبل ادامه می‌یابد.

فقط همه‌گیریِ کوید-۱۹ بود که تکانی به انسان‌ها داد و آنها را از رخوت درآورد: به‌ناگهان تهدید به‌طور بی‌واسطه احساس شد و بیش از نیمی از مردم قبول کردند که برای چند ماه فعالیت‌های خود را محدود کنند که این باعث شد فعالیت‌های اقتصادی و تأثیرشان بر محیط زیست کم شود. ولی حتا پیش از آنکه همه‌گیری فروکش کند اصحاب قدرت همه را به از سرگیریِ فعالیت اقتصادی فراخواندند. اما شواهد نشان می‌دهد که چیزی نخواهد گذشت که آسیب‌های تغییر اقلیم و نابودیِ تنوع زیستی به‌مراتب بزرگ‌تر از همه‌گیریِ کوید-۱۹ خواهد بود.