دیدگاه

مضمون این یادداشت چیزی بیشتر از عنوانش نیست: سه تناظر میان سه کنش پرفورماتیو «آری»، «نه» و «احترام»، و در سوی دیگر یک ایده (صلح) و دو نام خاص (نوبل و نرگس محمدی).

روابط منطقی میان اجزا، ایده‌ها و نام‌ها در عبارت « آری به صلح، نه به نوبل … و احترام برای نرگس محمدی» و کلیتی که این فرمول می‌سازد اما احتیاج توضیح دارد تا از صرف اعلام موضع فراتر برود.

آری 

صلح احتمالا بزرگترین آرمان‌های گونه‌‌ای از موجود زنده است که با نزاع و جنگ مداوم تعریف می‌شود، به تعبیر پلوتوس/ اراسموس/هابز : «هومو هومینی لوپوس». 

اراسموس نوشت : «انسان نسبت به انسان‌های دیگر یا همچون خدا است یا همچون گرگ». 

تلاش جمعی برای صلح از آن چیزهایی است که احتیاج به هیچ توجیهی ندارد. فرمان پنجم این است : قتل مکن.

شاید یادآوری این نکته اما بد نباشد که کارزارها و کمپین‌های صلح در ایران معاصر (در اپیزودهایی همچون جنگ دوم جهانی، ماجرای جنگ ظفار،  جنگ ایران-عراق و …)، غالبا از دل سنت‌ها و جریان‌‌های چپ‌گرایی برآمده‌ اند که قرابت چندانی با برند و مارک سیاسی نرگس محمدی ندارد. علی‌رغم این، نرگس محمدی مبارزی خستگی‌ناپذیر و چهره‌ای برجسته در جبهه گسترده‌ نیروهای مترقی علیه استبداد و برای دموکراسی بوده است. 

Ad placeholder

نه

ایمانوئل کانت، فیلسوف برجسته آلمانی، در اثر « صلح پایدار: یک طرح فلسفی » (۱۷۹۵)  تصریح می‌کند که برقراری صلح هرگاه متضمن یک شرط مخفی برای جنگ در آینده باشد، معتبر نخواهد بود. و همین جا نقطه کور جایزه‌ای است که به نام صلح و به یاد آقای نوبل در چارچوب نوعی رابطه نابرابر و ناموزن میان غرب و «مابقی» اهدا می‌شود. 

سال ۲۰۱۹ را به یاد آورید که این جایزه به ابیی احمد علی، نخست وزیر جمهوری دموکراتیک فدرال اتیوپی رسید؛ کسی که با نشان صلح بر سینه، زمینه‌ساز جنگ‌هایی خونبار شد. حقیقتا صلح نوبل جایزه خوشنامی نیست. آنگ سان سوچی، برنده صلح نوبل، دستش آلوده به پاکسازی قومی مسلمانان روهینگیا در میانمار است. آخر کدام عقلانیت صلح‌‌‌گرایی به مناخم بگین، نخست‌وزیر اسرائیل یا باراک اوباما جایزه می‌دهد؟

نه به نوبل (همراه با آری به صلح) یعنی نه به نظام مبتنی بر سروری نهادهای سرمایه‌داری غربی، نه به دخالت خارجی و آلترناتیوسازی از بالا، نه به هر گونه رابطه نابرابر.

احترام 

نرگس محمدی خاستگاه اصلاح‌طلبی دارد و از امضاکنندگان بیانیه پانزده نفر در کنار چهره‌هایی مثل محسن سازگارا برای گذار مسالمت آمیز به نظام سکولار پارلمانی بود، و البته درباره بسیاری از چالش‌های موجود از جمله مسئله ستم طبقاتی و ستم ملی  و … موضعی روشن یا دست‌کم قوی‌ ندارد. با وجود این، او چهره‌ای مثال‌زدنی از مقاومت و شجاعت و صدای شیوای اعتراض علیه استبداد و سرکوب، در درون و بیرون زندان، بوده است.

جمهوری اسلامی او را در ۱۳ بار بازداشت کرده  و ۵ بار مجرم شناخته است و در مجموع به ۳۱ سال زندان و به ۱۵۴ ضربه شلاق محکوم شده است. 

Ad placeholder

تخفیف واگرایی‌ها یا تکثیر تعارض‌ها؟

« آری به صلح‌» یک اصل اخلاقی/اجتماعی ترا-تاریخی است؛ و نه به نوبل» راهبردی پایدار در مبارزات رهایی‌بخش تا وقتی که جهان بر مدار سلطه شمال بر جنوب می‌چرخد. احترام به مبارز اما همیشه تا اطلاع ثانوی است. احترام برای شجاعت و پایداری نرگس محمدی در مبارزه بیشتر می‌شد اگر او این جایزه را رد می‌کرد، جایزه‌ای که در فهرست دریافت‌کنندگانش نام جنگ‌سالار ان بسیار بدنامی دیده می‌شود. 

این تفکیک/تجزیه/صرف موضع سیاسی در سه وجه «آری»، «نه» و «احترام» احتمالا برای برخی از نیروهای صادق دموکراسی‌خواه چندان خوشایند نباشد. به زعم آنها، آیا به جای گذاشتن مته به خشخاش، نباید از فرصت اهدا جایزه نوبل به یک مبارز خوشنام نباید برای بسیج امید و تقویت جبهه دموکراسی‌‌خواهی استفاده کرد؟

در اینجا اختلاف میان دو عقلانیت یا راهبرد سیاسی است که به‌ویژه در یک سال گذشته به شکل برجسته‌تری از هم تفکیک شده‌اند: راهبردی که بر همگرایی و ساختن جبهه مشترک میان جریان‌های مختلف مخالف حکومت ایران تاکید دارد و راهبردی که درون هر جریان، بر حفظ هویت سیاسی تاکید می‌کند. در پرتو راهبرد رویکرد نخست بود که در پی خیزش ژینا، تلاش‌هایی ناموفق برای ساختن یک ائتلاف سراسری میان همه نیروهای مخالف جمهوری اسلامی از سلطنت‌طلب تا چپ رخ داد. برخی البته چتر را فقط تا آنجایی باز می‌کنند که شامل نیروهای دموکراسی‌خواه باشد. رویکرد بدیل اما بر عدم ادغام درون یک کلیت همگن‌ساز در هر سطحی پای می‌فشارد. و این مستلزم پیش‌کشیدن تفاوت‌ها، ساختن میانجی‌ها و تحلیل برحسب تفکیک/تجزیه و در واقع مجموعه‌ای از «آری‌ها» و «نه‌ها» است. 

بدون شک هر جنبشی که بتواند تعمیق شود و گسترش یابد در مرحله‌ای از تحول خویش نوعی دیالکتیک میان همگرایی و تفاوت را از سر خواهد گذارند. مسئله اما این است که آیا همگراهی «پیش» از تفاوت‌گذاری رخ می‌دهد و یا «پس» از بروز و مادیت یافتن تفاوت‌ها. همگرایی پیشینی، همگن‌ساز و همگرایی پسینی، کثرت آفرین است.

در برابر پرسش طرفداران دموکراسی خواهان همگرایی، پرسش جایگزین بدین ترتیب این خواهد بود که آیا تکثیر تفاوت‌ها و نور تاباندن بر اختلاف‌ها، از جمله درون جبهه نیروهای مترقی، و مثلا میان نرگس محمدی و جایزه صلح نوبل، سنگ‌بنای مستحکم‌تری برای دموکراسی حقیقی ایجاد نخواهد کرد؟