مینو ایرانپور مبارکه

مینو ایرانپور مبارکه متولد سال ۱۳۴۳ در اصفهان است. او دارنده‌ی دیپلم فیلم‌سازی از انجمن سینمای جوان اصفهان (۱۳۶۶)، فارغ‌التحصیل رشته‌ی نقاشی در مقطع کارشناسی از دانشگاه اصفهان (۱۳۷۲)، و نیز فارغ‌التحصیل رشته‌ی پژوهش هنر در مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه هنر تهران (۱۳۸۱) است. مینو قبل از مهاجرت به خارج از کشور، از اعضای هیئت‌مدیره‌ی انجمن نقاشان اصفهان بوده، سمت ریاست انجمن را بر عهده داشته، و نیز به تدریس هنر در شهر مادری خود مشغول بوده است.
 ایرانپور از سال ۱۳۶۷ تاکنون، هفت نمایشگاه انفرادی در تهران و اصفهان برگزار کرده، و در بیش از ۹۰ نمایشگاه گروهی، دوسالانه و فستیوال فیلم کوتاه در ایران و سایر کشورها (آلمان، ایتالیا، فرانسه، یونان، آرژانتین، ترکیه، کره‌ی جنوبی، فنلاند، پرتقال و کانادا) شرکت کرده است. آثار او در مدیوم‌های گوناگون هنری نظیر نقاشی، عکس، ویدئو و چیدمان، تاکنون جوایز مختلفی را از آن خود کرده‌اند، از جمله: جایزه‌ی رتبه‌ی اول از جشنواره‌ی سایه در تهران برای ویدئوآرت «دیاپازون» (۱۳۹۷)، جایزه‌ی رتبه‌ی دوم از جشنواره‌ی فیلم‌های موبایلی گزارش یک نگرانی در تهران ‌برای فیلم «الف+ب» (۱۳۹۳)، جایزه‌ی رتبه‌ اول نقاشی در نمایشگاه گفت‌وگوی تمدن‌ها در تهران (۱۳۷۹)، جایزه‌ رتبه‌ اول نقاشی از جشنواره‌ی تخصصی هنرهای تجسمی دانشجویان داننشگاه هنر تهران (۱۳۷۸) و نیز مدال نقره‌‌ی جشنواره‌ی جهانی فیلم گلدن کمرا در هامبورگ (۱۹۹۵).

«زن نقاب ندارد». این عنوان یکی از ویدئوآرت‌های مینو ایرانپور مبارکه، هنرمند و کیوریتور ایرانی ساکن تورنتوست.

درنتیجه‌ی سرکوب سیاسی و اجتماعی زنان در ایران و گستردگی سایه‌ی سانسور بر عرصه‌ی هنر، کمتر هنرمند زنی، خصوصاً در داخل کشور، هویت و بدن زنانه را موضوع محوری آثار خود قرار داده ‌است. هرچند، مایه‌ی سرور و دلگرمی‌ست که امروزه، شمار این هنرمندان روبه‌افزایش است و بیان هنری زنانه قدرت بیشتری گرفته. در این مجموعه مقالات هم هدف ما پرداختن به اینگونه آثار است.    

ویدئو

ویدئوی دو دقیقه‌ای «زن نقاب ندارد» متشکل است از چهار لت که در هر کدام، برش‌هایی از زندگی روزمره‌ی زنان مدام در گذرند و جای خود را به دیگری می‌دهند، جز چند تصویر که مردان در آن حضور پررنگ دارند. در تصویر اول، در همان ابتدای ویدئو، دوربین به‌تدریج روی چهره‌ی مردی زوم می‌شود که با نگاهی نگران و مستأصل به پیش رو خیره مانده است: هجوم ‌gaze زنانه (کارگردان) به gaze مردانه.

دومی تصویری‌ست از مرد فروشنده درحال پوشاندن روسری بر سر مانکن زن، و دیگری تصویری‌ از چهره‌ی مردی مسن که در جواب صدای مردانه‌ی دیگر: «پسرتم خوب شکار می‌کنه ها»، سر را به نشانه‌ی تأیید تکان می‌دهد و می‌گوید: «بله».

موسیقی دلهره‌آوری، همراه با نویز در پس‎زمینه، در سرتاسر ویدئو در حال پخش است و هرچند گاه یک بار صداهای زنانه‌‌ی مخدوش و کش‌آمده‌ای، به‌طور غیرقابل‌تشخیص و پچ‌پچه‌گونه یا گاه قابل‌فهم، بر موسیقی سوار می‌شوند: «شنا کردن مخصوص آقایون نیست»، «به ۱۸ کیلومتر راضی شدم، اما حالا ثبتشم نمی‌کنن» ( زنی با بورکینی در استخر در حال شناست)، «اون‌روز لباس من پوشیده بود؛ هفت نفر شاهد داشتم.»، «من در پلاژ بانوان شنا کردم؛ هیچ مردی اونجا نبود.» جمله‌ی آخر مدام با فاصله تکرار می‌شود :«هیچ مردی اونجا نبود.» … «خسته شدم؛ موهامو از ته زدم» (زنی با شال عقب بر سر، جلوی موهای خود را در میان انگشتان دست می‌گیرد و به دوربین نشان می‌دهد)، «ما مانیفستی نوشتیم، اما هیچ‌کس حاضر نبود به حرف ما گوش بده.» (زنی با گیسوان بلند رها ظاهرا در  یک برنامه‌ی تلویزیونی حضور دارد):

اشباح پراکنده‌ی صدادار، صداهایی به‌گاه و منطبق بر یکی از تصاویر، یا بی‌گاه و نامنطبق بر هر چهار لت. در انبوه این فیلم‌های مقطع، زن‌ها در حالات و موقعیت‌های گوناگون دیده می‌شوند؛ چسبی که این تکه‌های درهم را به هم متصل می‌کند تضاد پوشش این زن‌هاست: با حجاب  کامل در فضای شهر یا مسجد، با حجاب نصفه‌نیمه در محل کار، با روسری دور گردن کنار یک مرد، بدون حجاب و لباس مهمانی‌ بر تن در میان جمعی مختلط،  بدون حجاب و درحال آرایش در خانه، تصاویری از مانکن‌های باحجاب‌شده با روسری و مانتو و چادر در فروشگاه‌های مختلف و مانکن‌های دیگری با لباس زیر زنانه و …همین‌طور، تصاویری سریال‌وار از دختری که مقنعه را از سر بر می‌دارد، در فضای گالری، بی‌حجاب، چرخ می‌زند، جلوی یک تابلوی نقاشی می‌ایستد و پس از چندی، از آن روی بر می‌گرداند، و به دوربین چشم می‌دوزد: شاید سلف‌پرتره‌ای از خود هنرمند که نگاه خیره‌ی او را بر اثر ثبت کرده است؛ بی‌نقاب. بدین‌ترتیب، هنرمند موضع و صدای خود را در مورد حجاب اجباری زنانه بیان می‌کند؛ او بدون حجاب، سوژگی خود را باز می‌یابد و خیره به پیش رو چشم می‌دوزد؛ او بی‌حجاب می‌بیند و هم دیده می‌شود؛ درست همان چیزی که دغدغه‌ی اصلی هر هنرمندی‌ست.

جون سمل، هنرمند زن فمینیست اهل آمریکا، که سال‌هاست با به تصویر کشیدن سلف‌پرتره‌هایی از تن برهنه‌ی ]درحال پیر شدن[ خود به شهرت رسیده است، در مورد مجموعه‌ای از نقاشی‌هایش که نمای نزدیکی از بخش‌هایی از بدن او را بازنمایی می‌کنند، می‌گوید:

می‌خواستم بدن همان‌طور دیده شود که زن تجربه‌اش می‌کند، نه آن‌طور که در بازتاب آینه یا چشم دیگری دیده می‌شود.

برداشتن خودخواسته‌ی پوششی که از سوی پدرسالاری بر بدن زنانه تحمیل می‌شود، تازه زن را مرئی می‌کند. ما در ویدئوی «زن نقاب ندارد»، نه تنها تصویر زن بدون حجاب را می‌بینیم، بلکه گامی برمی‌داریم جهت نزدیک شدن به تجربه‌ای که او از بدنش و بودنش در جهان دارد. در میان تصاویر به‌سرعت درحال گذر، که یادآور تلاش برای سانسور تصویر زن و حذف او از اجتماع است، خاطره‌‌ی آن دو چشم اما در ذهن مخاطب ماناست.

پرفورمنس-چیدمان

در عکس‌هایی که از پرفورمنس-چیدمان «خاطرات زمین» مستند شده است، ما مینو را می‌بینیم به همراه چند زن دیگر که یکی‌یکی بر زمین دراز کشیده‌اند و خط پیرامونی پیکرهای صف‌کشیده‌‌شان بر تپه‌ها سنگ‌چین شده است.

هنرمند با متریال خامی که ‌به‌طور مستقیم از زمین به‌دست آورده (سنگ‌ها)، رد حضور زنانه‌ای را بر آن به جای می‌گذارد که مدام نادیده گرفته شده؛ بدن‌هایی که حکومت همواره سعی کرده از بسیاری از فضاهای عمومی حذفشان کند. بدین‌ترتیب، زن و سنگ‌های پراکنده‌‌‌‌ی بر زمین ‌افتاده که نماینده‌ی طبیعت‌اند، هر دو یکدیگر را مرئی می‌سازند و به یکدیگر هویت می‌بخشند؛ پیوند زن و محیط‌زیست قد علم کردنی‌ست در مقابل جهان مردسالار که تهدیدی‌ست جدی برای وجود هردوی اینها. وارینگ کانی رابطه‌ی موجود میان زن و طبیعت را در شعر خود به زیبایی به‌تصویر می‌کشد:

«زیبایی خویش را باز نمی‌شناسد
می‌پندارد که پیکر قهوه‌ای رنگش
شکوهی ندارد.
اگر می‌توانست برقصد عریان
زیر درختان نخل
و ببیند تصویر خود را بر رودخانه
باز می‌شناختش.
اما در خیابان درخت نخلی نیست،
و آب چرک ظرفشویی تصویری را منعکس نمی‌کند.»

بل هوکس نویسنده‌ی فمینیست سیاه‌پوست مقاله‌ی خود با عنوان «لمس کردن زمین» را این‌چنین می‌آغازد:

آن‌وقت که به زمین عشق می‌ورزیم، قادر خواهیم بود خودمان را سرشارتر دوست بداریم. این باور من است که از پیشینیان‌مان آموخته‌ام.

و در آخر، نوشته‌ی خود را این‌چنین به‌پایان می‌رساند:

خودبازیابی جمعی سیاه‌پوستان زمانی اتفاق می‌افتد که شروع کنیم به تجدید رابطه‌مان با زمین، آن‌هنگام که مسلک نیاکان‌مان را به‌یادآوریم. مادامی‌که زمین برای‌مان مقدس است، بدن‌هامان نیز می‌توانند برای‌مان مقدس شوند.

پیوند میان انسان و زمین، به‌طرق مختلف منبع الهام و راه نجاتی بوده است برای گروه‌های تحت ستم تا از طریق آن، هویت ربوده‌شده‌ی خویش را بازیابند. اگر زندگی و فضای شهری‌، قلمرو کاپیتالیسم و  پدرسالاری‌ست، منطقه‌ای که گروه‌های تحت‌ستم در آن مورد بهره‌کشی قرار گرفته یا از آن طرد می‌شوند، مادر ما، زمین، میعادگاهی‌ست برای تجمع، و بازیافتن تاریخ و هویت فردی و جمعی خویش، میعادگاهی که برای حفظ آن یایستی کوشید.

نقاشی

مینو ایرانپور در نقاشی‌های خود بدن‌های زنانه‌ی برهنه‌ای را ترسیم می‌کند که به آبستراکسیون نزدیک می‌شوند.

در این تصاویر آکروماتیک، سطوح روشن مقطّعی با حرکت‌هایی زمخت و خشن -ظاهرا با کاردک- بر پس‌زمینه‌ی تیره نقش بسته‌اند: بدن‌هایی رنجور که گویی به‌زحمت از دل سیاهی سربرآورده‌اند تا دیده شوند. تضاد تیرگی و روشنگی آکروماتیک، سرعت و شتاب حرکت ابزار بر سطح نقاشی، عدم وضوح فرم و تخریب آن، آثار این هنرمند را یادآور دیوارنگاری‌های اعتراض‌آمیزی می‌سازد که شبانه با استنسیل و اسپری بر دیوارهای شهر نقش می‌بندند و به مرور زمان رد فرسایش بر آنها دیده می‌شود. هنرمند با به تصویر کشیدن بدن‌های برهنه‌ی مخدوش‌شده، رد سرکوب و سانسور را بر آن‌ها نقش می‌بندد.

مینو ایران‌پور در آثار خود محدودیت اعمال‌شده بر زنان را به‌شیوه‌ای اعتراض‌آمیز بازنمایی می‌کند. بدن‌های برهنه‌ی این نقاشی‌ها مخدوش شده‌اند، درست همان‌طور که در ویدئوی «حروف صدادار، حروف بی‌صدا»، چهره و بدن پوشیده‌ با حجاب‌ اجباری زنان مخدوش و آوازشان بی‌صدا شده است. بدین‌ترتیب، هنرمند از خلال به‌تصویر کشیدن وضع موجود، با انتخاب زیبایی‌شناسی‌ای هوشمندانه، آن را به نقد می‌کشد.