مسئله «آب» در ایران امروز، «سیاسی» بودنش را بیشتر از همیشه نشان میدهد:
● منازعهای اجتماعی بر سر حق بهرهبرداری و تصرف آن در میان گروهها و نیروهای موجود در جامعه در جریان است.
● خشکی سرزمین ایران در کنار مدیریت فنسالار و سرمایهمحور، آب، این ابتداییترین و ضرورترین مایه حیات را به کالایی کمیاب تبدیل کرده است.
● هر نوع بهرهبرداری و تصمیمگیری برای منابع آبی کشور، پیامدهای «غیرآبی» و اجتماعی بسیار دامنهداری به دنبال خواهد داشت.
در این گزارش، به پیامدهای یک تصمیمگیری ناخردمندانه و ویرانساز در رابطه با دشتهای کشاورزی کبودرآهنگ در استان همدان میپردازیم: درباره تأسیس نیروگاه برق «مفتح» و پیامدهای زیستمحیطی و اجتماعی آن.
آغاز کار
وزارت کشور در سال ۱۳۶۹ عملیات اجرایی ساخت یک نیروگاه بزرگ در استان همدان را در زمینی به مساحت ۲۷۰ هکتار آغاز کرد، در دشت کبودرآهنگ و در ۴۵ کیلومتری جاده قدیم همدان ـ تهران، با هدف تولید برق مورد نیاز صنعتی و مصرفی استان همدان و دیگر استانهای همجوار.
راهاندازی نیروگاه با کمک شرکت صنایع سنگین میتسوبیشی ژاپن آغاز شد. تا سال ۱۳۷۳، دو واحد از نیروگاه به بهرهبرداری رسید و دو واحد دیگر هم در سال ۷۴ تکمیل شدند.
در آذر ماه همان سال، نیروگاه تازهکار موسوم به «مفتح» به شبکه سراسری برق متصل شد و رسماً کارش را آغاز کرد.
بلعیدن آب
نیروگاه مفتح از جمله پروژههای عظمتطلبانه و در همان حال پوشالیای بود که دولتمردان با سرو صدای زیاد آن را افتتاح کردند. رقمهای خروجی این طرح گمراهکنند بود. نیروگاه سالانه ۴۰ هزار و ۴۸۵ کیلو وات نیروی ناخالص برق تولید میکرد. همین هم آن را جزو برترین نیروگاههای حرارتی کشور به حساب میآورد. ظرفیت تولید نیروگاه حتی فراتر از نیاز استان همدان بود. ۶۰ درصد نیروی برق تولیدشده در آن پاسخگوی نیازهای استان بود. ۴۰ درصد دیگر، به استانهای زنجان، کردستان و مرکزی صادر میشد. «مفتح» بیشتر از ۵۰۰ نفر پرسنل داشت و به طور میانگین ساعتی ۱۰۰۰ مگاوات برق تولید میکرد. یعنی تأمین ۲ درصد از برق کل کشور را بر عهده داشت.
دولتمردان و مسئولان فنی نیروگاه در رابطه با این آمارها دروغ نمیگفتند. ادعاهایشان درباره ظرفیت تولیدی این نیروگاه راست بود. اما این همه ماجرا نبود. عقلانیت ابزاری و فنی گفتمان «توسعهمحور» حاکم، اجازه ورود منتقدان رویه چنان توسعهای را نمیداد. آنها در لابلای تعریف و تمجیدها و ارائه آمارهای صرف، به پیچیدگی تأسیس چنین نیروگاهی در منطقه و پیامدهایش اشارهی نکردند. شاید هم اصولا به چنین چیزی فکر نکرده بودند تا دربارهاش صحبت کنند.
آشکار شدن پیامدهای این طرح، زمان زیادی طول نکشید. حدود یک دهه بعد، کمکم مشخص شد چیزی که در دهه هفتاد کاشته بودند، در حال بلعیدن محیطزیست اطرافش است. به حرکت درآمدن توربینهای نیروگاه و خنک شدن برجهای خنککنندهاش، به آب نیاز داشت. به همین منظور، ۲۷ حلقه چاه عمیق در اطراف مجموعه حفاری شدند. سالانه بین ۱۲ تا ۱۵ میلیون متر مکعب از این چاهها آب برداشت میکردند. تنها برجهای خنککننده مجموعه، سالانه به ۱۰ میلیون متر مکعب آب نیاز داشتند. نیروگاه مفتح برای سیستم خنککنندگیاش به یک منبع آبی بزرگ وابسته بود. چیزی که در اصطلاحات فنی عمران و بهرهبرداری، «منبع تَر» میگویند. در حالی که به لحاظ فنی میتوان چنین کاری را با اتکا به منابع «خشک» هم انجام داد.
فروچالهها
مصرف روزافزون منابع آبی اطراف نیروگاه، به زودی سفرههای زیرزمینی اطراف دشت کبودرآهنگ را به نقطهای بحرانی رساند. اگرچه پیش از این هم کشاورزان بومی برای آبیاری چاههایی داشتند، اما هیچگاه مصرفشان به چنان سطحی نمیرسید. مسئولان رسمی پروژه میگفتند مجموعه این نیروگاه تنها ۲ درصد از سفرههای زیرزمینی دشت کبودرآهنگ را برداشت کرده. اما فروچالههای دشت کبودرآهنگ، که پس از چندین سال کار نیروگاه پیدا شدند چیز دیگری میگفتند.
نخستین پیامد زیستمحیطی برداشت آن حجم از آب در اطراف نیروگاه، به وجود آمدن فروچالهها و نشست زمین بود. استان همدان به طور کلی ۲۶ فروچاله داشت که بیشتر آنها در همان دشت کبودرآهنگ بودند. طبق گفته منابع محلی، عمق برخی از این فروچالهها به ۱۴۰ متر هم میرسد.
دیگر پیامدهای زیستمحیطی احداث نیروگاه متکی به آب «مفتح»، نگرانکنندهتر بودند. دشتهای کبودراهنگ پیش از آن، کاربری کشاورزی داشتند. زمینهای اطراف نیروگاه زیر کشت میرفتند. در کنار تولیدات کشاورزی، این دشت پوشش گیاهی خاص خود را هم داشت. تغییر کاربری زمینهای اطراف پس از احداث نیروگاه، تغییرات اقلیمی دامنهداری را آغاز کرد. ساخت و سازهای مورد نیاز نیروگاه و مستقر کردن تجهیزات صنعتی مورد نیازش، در کنار مکیدن منابع آبی دشت، پوشش گیاهی منطقه را نابود کرد. با تحمیل خشکسالی غیرطبیعی بر منطقه، تولید محصولات کشاورزی را کاهش داد.
پیامدهای اجتماعی
مجموعه این تغییرات، زندگی مردم روستاهای اطراف دشت کبودرآهنگ را به شدت زیر تأثیر خود قرار داد. ساختار شغلی منطقه را با تضعیف بخش تولیدات کشاورزی به نفع گسترش اقتصاد خدماتی غیرتولیدی دگرگون کرد. در حدی که برخی از واحدهای تولیدی کشت و صنعت منطقه هم از تأمین آب مور نیازشان بازماندند.
سوخت اصلی نیروگاه مفتح گاز طبیعی است اما در کنار آن از مازوت هم استفاده میکنند. همین خود عامل آلودگی برای محیط طبیعی و مجموعه انسانی اطراف است.
زیستگاه مردم در دهها روستای اطراف نیروگاه تضعیف شد: فیضآباد، نگارخاتون، ویان، نوآباد، سراوک، امینآباد، سرای، جهانآباد، عینآباد و خلعتآباد از جمله سکونتگاههای روستایی اطراف دشت کبودرآهنگاند که آب و هوای آنها به شدت تحت تأثیر ساخت نیروگاه قرار گرفتند. اگرچه راهاندازی پروژه «مفتح» همچون پروژههای مشابه منافع اقلیتی از بومیان را با خود همسو کرد، اما این به زیان اکثریتی تمام شد که از نیروگاه نصیبی نبردند جز زیانهای زیستمحیطی.
مهاجرت، به سوی حاشیه شهر
روستاهای اطراف در طول بیشتر از ۳۰ سال پس از احداث نیروگاه، حریم سبز اطرافشان را از دست دادند، بدون آن که چیز خاصی در ازای آن دریافت کنند. دامداری و کشاورزی ساکنان این روستاها وابسته به همین حریم سبز اطرافشان بود که از آنها سلب شد.
نابودی فرصتهای معیشت و زندگی در این روستاها کمکم مردم بومی را آواره حاشیه شهر همدان (مرکز استان) کرد. مهاجرتها از زمانی آغاز شد که آثار مخرب زیستمحیطی و اجتماعی احداث نیروگاه بر مردم آشکار شد و امیدها به اصلاح و پیشگیری از فاجعه از دست رفت.
شاید حتی سالها پیش از احداث نیروگاه، کارشناسان محیطزیست میتوانستند چنان پیامدهایی را پیشبینی کنند. اما به ویژه طی دهه ۱۳۹۰ بود که مردم منطقه آثار مخرب نیروگاه را به شکل ملموسی در زندگیهایشان احساس کردند. مقایسه جمعیت این روستاها در یک دهه گذشته روند نزولی جمعیتشان را نشان میدهد. برای مثال در سال ۱۳۹۰ تعداد خانوارهای ساکن روستای ویان ۱۲۰۳ خانوار بوده. این تعداد در سال ۹۵، به ۸۷۹ خانوار کاهش یافته. روستای فیضآباد که ۷۳۰۰ متر از نیروگاه فاصله دارد در سال ۹۰، تعداد ۷۸۳ خانوار در آن ساکن بودهاند. این تعداد در سال ۹۵ به ۶۹۰ خانوار کاهش یافته است.
مقصد اکثر مهاجران جاکنشده، حاشیه شهر همدان بوده است. جمعیت مهاجر روستایی در جست و جوی فرصتهای تازه کار و زندگی راهی مرکز استان شدند. اما با به دلیل تنگدستی در جایی جز فضاهای حاشیه شهر نمیتوانستند ساکن شوند. این جمعیت هم به ساکنان هلال حاشیهای شهر دایرهای همدان پیوستند، به همانهایی که سالها پیش همچون خودشان قربانی مجموعهای از تغییرات تاریخی، اقتصادی و فرهنگی شدند، یا شاید هم قربانی پروژههایی مشابه طرح «مفتح» بودند. محلههای چرمسازی، دیزج، حصار، خضر و مزدقینه سکونتگاههای اصلی حاشیهای هستند که جمعیت مهاجر فقیر روستایی و شهرستانهای اطراف را در شهر همدان به خود جذب میکنند. در مجموع طبق آمارهای رسمی وزارت مسکن و شهرسازی، در شهر همدان بیشتر از ۱۰۵ هزار نفر حاشیهنشین زندگی میکنند.
روستایی نوعی ازجاراندهشده به واسطه سیاستهای عمرانی فنمحور و سودمحور، در مقصد مهاجرت معمولا شغل ثابتی نمییابد. همبستگی خویشاوندی و محلی پیشینش را در خشونت حاکم بر فضای حاشیه از دست میدهد؛ اضطراب و تنهایی بر او حاکم میشود. اتمسفر روانی و اجتماعی موقعیت جدیدش برای گرایش به اعتیاد بسیار مهیا است. این چرخهای است که با یک اقدام ناسنجیده و دیمی توسط طراحان پروژههای ظاهرا عمرانی اما خانمانسوز فراهم شده، مدیرانی که هیچگاه به ذهنشان هم نرسیده که باید درباره سرنوشت چنین انسانهایی فکر کنند.
بحران فراگیری که احداث بیبرنامه نیروگاه مفتح به وجود آورد، در نهایت موجب شد تا محمود احمدینژاد (رئیس جمهور وقت) طی سفری در سال ۱۳۹۰ به همدان وارد ماجرا شود. دولت دهم در این سفر، ظرفیت تولیدی نیروگاه را به نصف آن کاهش داد. همچنین ایده تبدیل کردن سیستم تهویه نیروگاه به سیستم خشک مطرح شد. برآورد شده که با این اقدام میتوان تا ۸۰ درصد رقم مصرف آبی نیروگاه را کاهش داد. اما چنین ایدهای تاکنون اجرایی نشده و در صورت اجرا شدن هم بسیار دیر است.
ضربهای که خشک کردن دشتهای اطراف به واسطه فعالیت نیروگاه به زیستبوم و جامعه وارد کرده بسیار کشندهتر از آن است که با تأخیری ۲۰ ساله دنبال پیشگیری آن بود.
بحران آب در استان همدان، از روستاهای اطراف نیروگاه مفتح هم فراتر رفته است. حتی خود شهر همدان سالها است دچار بحران آب است، آن هم درست در شهری که در دامنه کوه پر آب الوند و منابع آبی فراوان اطراف آبشار گنجنامه قرار گرفته است. بخشی از آب مصرفی همدان اکنون از سدهای استان کردستان تأمین میشود.
مردم همدان چند سالی است تابستانهایی سخت را سپری میکنند. تابستان سال گذشته بود که تصویر صفهای طولانی مردم برای تهیه آب از چشمههای گنجنامه، توجه را به بحران آب در این استان جلب کرد. مشخص نیست آینده آبی این استان به چه سمتی خواهد رفت و واکنشهای مردمی به چنین بحرانهایی چه خواهد بود. اما چیزی که مشخص است، حاکمیت نوعی کلهشقی و خِرَدگریزی در مدیریت منابع طبیعی کشور، به ویژه آب است.