علاقه رهبر جمهوری اسلامی به افزایش جمعیت کشور، باعث شده طرحهای مشوق فرزندآوری یکی پس از دیگری به تصویب برسند. تبلیغات و تحمیل چند فرزندی هم بخشی از دامنه چنین علاقهای است. اما تبلیغهای خیابانی فرزندآوری در ایران، باز هم داستانساز شده. معناهایی که با آن میخواهند مردم را به فرزندآوری اقناع کنند، تناسبی با باورها و شیوه زندگی عموم مردم ندارد و محتوای این تبلیغها ابلهانه، مردسالارانه و ایدئولوژیک است. در این مقاله با خوانش نشانهشناسانه چند تابلوی تبلیغاتی، ساز و کارهای تولید معنای ارتجاعی در آنها را بررسی کردهایم.
مادران و کارمندان!
اولین تصویر، مربوط به بیلبوردی تبلیغاتی است که «مادران» را در مقابل «کارمندان» قرار داده. بالای تصویر با خطی درشت نوشتهاند: «بهشت زیر پای مادران است، نه کارمندان!»
پایین این نوشته تصویر مسخشده زنی را میبینیم؛ همین زنی که گویا کارمند است و قرار نیست بهشت زیر پای او باشد! این زن را در وضعیتی غیرانسانی به نمایش درآوردهاند. سر او یک ساعت است. این ساعت نشانهای است از اهمیت زمان در زندگی یک زن کارمند. پسزمینه این ساعت یک مقنعه است. طراحان این تصویر حتی در نشان دادن زن بدِ کارمند هم حاضر نشدهاند مقنعه از سر او بردارند. دیگر اجزای پیکر این زن کارمند، ابزارهای الکترونیکی معمولی است که زنان کارمند با آن سر و کار دارند. یعنی لپتاب، کیبورد، دستگاه کپی و امثال آن. تصویر میخواهد بگوید این ابزارها همه وجود یک زن را فراگرفتهاند و جایی برای فرزندآوری باقی نگذاشتهاند.
در این تصویر، به شکلی آشکار از فرزندآوری و زایش زنان ستایش شده و به شکلی ضمنی هم کار کردن زن و استقلال نسبی او با داشتن شغل تقبیح شده. متن بالای تصویر، با ساخت معنا و پاداشی فرازمینی برای «مادر» شدن، هر نوع فعالیت اجتماعی دیگر را برای زنان منع میکند. آنها صرفا قرار است تکثیر نسل کنند! مادر شدن از این منظر، بالاترین فضیلت برای هر زنی است. زنانی که مادر نمیشوند یا حی کمتر مادر میشوند و دنبال اهداف دیگر زندگی میروند در این تلقی، بیارزش و بیمایهاند.
اهداف زندگی، اهداف آقا!
زنان در دیگر تصویرسازیهای حکومتی اخیر هم با همین شیوه برساخت شدهاند. یعنی زنی که تنها قابلییت مفیدش از منظر آنها زایش است.
همچون تصویری که جملهای منتسب به علی خامنهای روی آن حک شده: «فرزندآوری یکی از مهمترین مجاهدتهای زنان است».
کنار این جمله هم تصویر زنی ترسیم شده که چیزی در آغوش دارد. در آغوش او نوشته: «رزق از خدا، امانتداری از ما». سپس «امانت»ی بزرگ در آغوش او قرار دادهاند. این امانت همان بچه است که قرار است روزیاش را خدا برساند! زن، صرفا ابزاری است که در امتداد فعل و اراده خدا عمل میکند. تصویر نصفه و ناقص چهره زن در تصویر، این تلقی را کامل میکند. چشمها و نیمه بالایی چهره او قطع شده و مشخص نیست. تنها تا آنجایی چهرهاش را آشکار کردهاند که مشخص باشد او یک زن است. یک زن است و در نتیجه توانایی زایش دارد. همین هم برای آنها کافی است.
زنانی که ضرورتا فرزندآوری را به عنوان تنها هدف و برنامه زندگی خود در پیش نگرفتهاند در صورتبندی حکومتی از زن، طرد میشوند. هدف و برنامههای خود «زندگی» برای زنان در این مختصات، در مقابل برنامه و هدفهای رهبری سیاسی یک کشور قرار میگیرد.
رقابت و گروکشی
تصویر دیگری، گریزی به وضعیت جامعه و بیرون از محیط خانواده زده. تصویر سه قسمت است. جمله بالای آن از علی خامنهای است: یعنی کسی که تمام این کاغذبازیهای بیهوده برای تحقق میل او به بالا بردن آمار جمعیتی در کشور است: «فرزندآوری و تکثیر نسل یکی از مهمترین وظائف مهم و اساسی است.» این نوع جملهها در ظاهر طوری بیان میشوند که ته آن نوعی دلسوزی و نگرانی برای ساخت جمعیتی یک کشور در آن دیده شود. اما باطن قضیه این است که دخالت در امور تختخواب مردم، دغدغهای به مراتب مهمتر برای حکام اسلامی بوده و هست.
قسمت میانی تصویر، پسربچهای غمگین است که با دو سایه خیالی کنارش نشسته. از موهای سایههای سفید اطرافش مشخص است که آنها خواهران نداشته او هستند. خواهرانی که می خندند! او در حسرت داشتن دستکم دو خواهر دیگر است. در قسمت پایینی تصویر هم نوشتهاند: «کودکان تکفرزند در رقابت های جامعه کم میآورند.»
این جمله، یک نظم اجتماعی رقابتی را بدیهی فرض میکند. اما به جای این که رقابتی بودن جامعه و نابودی انواع همبستگیها را به پرسش بکشد، از آن به نفع ایدههای جمعیتی حاکمیت بهرهبرداری میکند. حاکمیتی که با عملکردش جامعه را به شدت رقابتی کرده، اکنون برای تسکین دردهای این رقابتی شدن، فرزندآوری بیشتر را تشویق میکند. یعنی دستوری که اتفاقا میتواند جامعه را بسیار بیشتر از این رقابتی کند.
من یک پدر هستم: رنجزدایی از پدر ـ مادر بودن
بیلبوردی دیگر، تصویر یک زوج بازیگر خندان را نشان میدهد. بالای چهره بازیگر مرد نوشتهاند: «من یک پدر هستم» و بالای چهره بازیگر زن هم نوشتهاند: «من یک مادر هستم.»
تصویری که از پدر و مادر ارائه شده دو چهره شاداب، زیبا و خندان است. گویا چون میدانند که پدری و مادری این روزها آنقدرها هم زیبا نیست، میخواهند با زیبا نشان دادنش در صنعت تبلیغات، آن را روتوش کنند. برخلاف پدر و مادرهای زمین واقعی واقعیت که اغلب پژمرده، عصبانی و نگراناند، این پدر و مادر مصنوع، شاداب، با طراوت و امیدوارند.
اما اصلیترین کنایه به این تصویر مشخص را بیلبوردهای مردمی زدند.
پس از آن که چنین بنرهایی در سراسر ایران نصب و داستانساز شد، کاربران در فضای مجازی هم شروع کردند به ساخت تابلوهای تبلیغاتی مجازی مشابه. اما با معناهایی کاملا متفاوت و کنایهآمیز.
در یکی از این تابلوها تصویر مردی ژولیده را میبینیم که در حال جمعآوری ضایعات است. روی چهرهاش اثری از لبخند و امید نیست، سخت مشغول کاری غیرانسانی است و احتمالا بچههایش هم محتاج نان شباند. او هم یک پدر است.
کلیشههای جنسیتی
کاروان تبلیغات جمعیتی جمهوری اسلامی در مسیرش از هیچ کلیشهای هم ابایی ندارد. به ویژه کلیشههای جنسیتی که پایهای هم در سنت ها و شیوه زیست گذشته دارند. مانند این تصویر که در آن پدری پیر، بازوان پسری جوان را گرفته و به کمک او احتیاج دارد. پایین آن هم نوشتهاند:
«توی پیری هیچ عصایی پسر نمی شه.» یا تصویری که با مضمونی سکسی از زوجها میخواهد با هدف فرزندآوری، با هم آمیزش جنسی داشته باشند.
دلالت ضمنی چنین جملهای این است که هنگام پیر شدن یک زوج، ارزش یک پسر بسیار بیشتر از فرزند دختر است. پسر عصای پیری دست است اما دختر نه! جالب است که در جامعه ایران اغلب عکس این قضیه اتفاق میافتد. پسران و مردان عملا درگیر شغل و سرشلوغیهایی میشوند که فرصتی برای همراهی پدر و مادر باقی نمیگذارد. در حالی که زنان و دختران با وجود مسئولیت های دیگرشان همواره زمانی را برای رسیدگی به خانه پدری خالی میگذارند.
سیاستزدایی از سیاست جمعیتی
به طور کلی میتوان مشاهده کرد که چگونه این تبلیغات، سیاسی بودن موضوع جمعیت را انکار میکنند. آنها در تبلیغاتشان طوری وانمود میکنند که گویی صرفا نگران کوچک شدن واحدهای خویشاوندی در ایرانند. مانند این تصویر که دغدغه جمعیتی کشور را به موضوع داشتن خاله، دایی، عمه و عمو فرومیکاهد.
در حالی که خود موضوع جمعیت در دولت های معاصر، کاملا موضوعی سیاسی است. به این معنا که با رویههای مدیریتی، نظامی، اجتماعی و اقتصادی یک کشور ارتباطی مستقیم دارد. به طور خاص چنین موضوعی در ایران کاملا سیاسی است. چرا که دغدغه آن نه از سوی متخصصان، مدیران یا شورای حقیقی اداره یک یک کشور، بلکه سرچشمه گرفته از سوداهای نظامی و سیاسی پیرمردی رو به زوال است که به خیال خود میخواهد نظامش را جاودانه کند.