همهى ما لورنس عربستان را به خوبى مىشناسيم. او يك انگليسى ماجراجو بود كه در مقطعى ماقبل جنگ جهانى دوم به ميان اعراب رفت. هدف او جدا كردن عربستان و مناطق اطراف آن از سلطه امپراتور عثمانى بود. او در انجام اين كار، كه البته با همكارى بيدريغ و دوستانه اعراب بود، موفق به انجام اين كار شد و عربستان دوباره به استقلال تاريخى خود رسيد.
اما جالب است كه در همان زمان در ايران يك مرد آلمانى، كه به همان اندازه لورنس ماجراجو و دلير بود مىكوشيد به ايرانيان كمك كند تا از زير سلطه انگلستان به درآيند. روشن است كه ريشه اين ماجراها به تضادهاى درونى جامعههاى اروپايى در خود اروپا بازگشت مىكرد. آلمان كه تازه در اواسط قرن نوزدهم وحدت خود را بازيافته بود مىكوشيد براى خود جاى پايى در نقاط ديگر جهان ايجاد كند و ايران يكى از اين هدفها بود. مطالعات دانشمندان غربى نشان داده بود كه ايرانىها با اقوام اروپايى آريايى خويشاوندى دارند و اين نكته هيجان انگيزى به شمار مىرفت. اما البته در اينجا من قصد بازگويى تاريخ را ندارم، بلكه به ياد سفر بوشهر مىافتم كه ما در جستجوى دليران تنگستانى گاه به گاه به رد پاى واسموس آلمانى برمىخورديم. در سفرى كه ما با هيئت تلويزيون كه قصد ساختن فيلمى درباره دليران تنگستانى داشت به روستاهاى اطراف بوشهر نيز رفتيم. در همين مناطق بود كه در كمال تعجب به افرادى برخورديم كه نام خانوادگى آنها واسموس بود. مسئله برايمان جالب شد. در مطالعه بيشتر روشن شد كه واسموس علاوه بر آن كه در اين منطقه مشغول به فعاليتهايى به سود آلمان بوده است، اما در همان حال پيوند عميقى ميان او و مردم منطقه برقرار شده بود. آنان او را بسيار دوست مىداشتند و همين مسئله باعث شده بود تا برخى از مردم در هنگام گرفتن شناسنامه هاى جديد نامهايى همانند واسموس يا واسموس زاده را براى خود انتخاب كنند. البته واسموس هرگز با يك دختر ايرانى ازدواج نكرده بود، اما ساليان دراز در ميان ايرانىها باقى مانده بود.
[podcast]http://www.zamahang.com/podcast/2010/20130615_GozareshZendegiMa_122_ShahrnushParsipour.mp3[/podcast]