در روزهایی که جنبش «زن، زندگی، آزادی» در ایران جریان دارد، انتشار عکس تازه‌ای از پرویز ثابتی، کسی که به عنوان فرد دوم ساواک از او یاد می‌شود، واکنش‌های گسترده‌ای را به دنبال داشت. به همین دلیل، تعدادی از زندانیان سیاسی دوران شاه که سابقه شکنجه‌های جسمی و روحی در زندان را داشتند شروع به روایت‌گری کردند و گروهی دیگر از دادخواهان و زندانیان سیاسی با انتشار نامه‌ای، جنایت‌های ساواک و پرویز ثابتی را «موضوعی شاخص جهت دادخواهی» دانستند.

زمانه در همین رابطه با تعدادی از زندانیان سیاسی دوران شاه گفت‎وگو کرده است؛ از جمله با علی ستاری، زندانی سیاسی سابق و روانشناس که از تجربیات تلخ خود در رابطه با شکنجه‌های جسمی و روحی در زندان سخن گفته است.

علی ستاری از اعضای جبهه دمکراتیک خلق بود و به دلیل فعالیت‌های سیاسی‌اش در دوران شاه بازداشت و زندانی شد.

◼️گفت‌وگوی زمانه با علی ستاری را بشنوید:

علی ستاری، با اشاره به توصیف شکنجه در کنوانسیون منع شکنجه سازمان ملل، توضیح می‌دهد که شکنجه‌های جسمی و روانی دوران شاه نیز در انتطباق با این تعریف سازمان ملل قابل فهم و مصداق بارز شکنجه هستند.

به گفته علی ستاری در دوران شاه انعکاس دیکتاتوری فردی در رأس هرم قدرت سیاسی را می‌شد در زندان‌هایی مملو از زندانیان سیاسی با گوشت و پوست حس کرد، آن هم از طریق «بی‌حقی مطلق زندانی سیاسی و حق مطلق بازجو و شکنجه‌گر در عرصه زندگی و مرگ متهم». ستاری نمونه این واقعیت را اعترافات بهمن نادر پور، معروف به تهرانی از بازجویان ساواک می‌داند.

علی ستاری می‌گوید از دیگر مصداق‌های حق مطلق بازجوها ابلاغ حدود حکم در نظر گرفته‌شده برای زندانی به قاضی در دادگاه‌های نظامی بود.

به گفته ستاری انواع شکنجه‌های جسمی که در زندان‌های ساواک متداول بود عبارتند از: شلاق زدن با کابل به کف پا، سوزاندن، کشیدن ناخن و دندان با دستگاه مخصوص، فرو کردن سنجاق به زیر ناخن و داغ کردن آن با کبریت یا فندک، تجاوز به متهم، دادن شوک برقی به نقاط حساس بدن، کندن ریش و سبیل، ریختن آب‌جوش و روغن داغ بر روی بدن زندانی سیاسی و دستبند قپانی.

علی ستاری همچنین به دستگاهی به نام «آپولو» اشاره می‌کند که شبیه صندلی دندان‌پزشکی بود و کلاهی تا گردن روی سر زندانی می‌آمد تا صدای او به بیرون نرود و گیره‌هایی داشت که آنها را روی استخوان انگشت زندانی محکم می‌بستند و هرچه بیشتر محکم می‌شد باعث شکسته شدن استخوان می‌شد که درد زیادی داشت و هم‌زمان شوک برقی هم به زندانی وصل می‌کردند.

او در توضیح شکنجه‌های روحی می‌گوید استفاده از دشنام‌های رکیک برای تحقیر زندانی، بی‌خوابی دادن، اعدام ساختگی، تهدید به اعدام و تجاوز، تهدید به شکنجه جسمی برای ایجاد ترس، برهنه کردن متهم، تراشیدن موی سر، تراشیدن ریش و سبیل (به ویژه در مورد زندانیان مذهبی)، ایجاد محرومیت‌های حسی، نگه داشتن زندانی سیاسی کنار اتاق شکنجه برای شنیدن صدای متهمی که در حال شکنجه بود از جمله شکنجه‌های روحی و روانی بودند.

ستاری در پاسخ به این پرسش که چرا بعد از گذشت سال‌ها دادخواهی زندانیان سیاسی دوران شاه پیگیری نشده است، به زمانه می‌گوید یکی از علت‌ها این است که رفتن حکومت شاه با انقلاب مردم همه را از لحاظ روانی خوشحال از این پیروزی کرده بود و تصور می‌بردند شکنجه و اعدام نیز با این انقلاب به تاریخ پیوسته است و فضای جامعه درگیر مسائل تازه‌ای شده بود. او می‌گوید با سرعتی غیرقابل تصور، بهار انقلاب به دلیل وقایع و سرکوبی که شکل گرفت، به خزان انقلاب تبدیل شد.

علی ستاری به ترومای جمعی در خصوص وقایع بعد از انقلاب و تداوم سرکوب تا حال حاضر اشاره می‌کند که حتی بعد از فرار (مهاجرت) نیز ادامه داشته و دارد که یکی از عوامل عدم دادخواهی شکنجه‌های دوران شاه است.

او می‌گوید از طنز روزگار بود موسسه‌ای (ساواک) که علت وجودی‌اش ایجاد و دامن زدن به ترس اجتماعی و سلب امنیت روانی مردم و به‌ویژه سلب امنیت از روشنفکران مترقی و مردمی از طریق سانسور، شکنجه و زندان بود، سازمان «امنیت» نام‌گذاری شد و فردی چون پرویز ثابتی و سازمان تحت مسئولیت او که کارشان دام‌گذاری به‌ویژه برای روشنفکران مترقی و مردمی بود – نظیر آنچه که در پرونده‌سازی برای گروه خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان رخ داد- نام کتاب خاطرات‌اش را «در دامگه حادثه» گذاشت.

علی ستاری به زمانه می‌گوید:

لازم به تاکید است که علی‌رغم اسناد سازمان عفو بین‌الملل مبنی بر وجود شکنجه در زندان‌های ساواک، به‌ویژه در سال‌های دهه ۷۰ میلادی و حضور بسیاری از شکنجه شدگان توسط شکنجه‌گران اداره سوم ساواک در اروپا و آمریکا، ثابتی در سال ۱۹۹۰ میلادی در «در دامگه حادثه» وجود شکنجه در اداره تحت مسئولیت خود را انکار می‌کند. چه خوش گفت برشت در نمایشنامه «زندگی گالیله»: آن که حقیقت را نمی‌داند، نادان است. آن که حقیقت را می‌داند و آن را انکار می‌کند، تبهکار است!