جنبش سراسری باشکوهی که به دادخواهی قتل حکومتی ژینا شکل گرفت به طور قطع یک نقطه عطف ماندگار در تاریخ مدرن ایران، کردستان و خاورمیانه است. فارغ از اینکه این جنبش انقلابی به کجا ختم شود، امکان اینکه ساختِ دولت و کلیت سازوکار آن ماشین ویرانگری که نام «دولت-ملت» میشناسیم بتواند در ایرانِ فردای این جنبش به همان سیاق قبل از این جنبش عمل بکند بسیار ضعیف است. میشود گفت که گفتمان و عمل تمامیتخواهِ مرکزگرایانه، به شکل امیدوار کنندهای مختل شده و به «تعلیق» درآمده است.
ذیل این «اخلال و تعلیق»، فضایی دموکراتیک گشوده شده است که ما در میانهی انکشاف آن قرار داریم. و ذیل این گشودگی دموکراتیک و مختل شدن سازوکارهای «بازتولید روزمره مرکز محوری» است که صداهای حذف شده و سرکوب شده و «نامهای ممنوعه» در حال بازگشت به متن سیاست هستند. این تعلیق نوعی همبستگی سراسری را ممکن کرده است که برای دههها در تاریخ اخیر ایران غایب بوده است، همبستگیای که توجه عمومی به کردستان و بلوچستان از برجستهترین نشانههای آن است. اگر تا دو ماه پیش واژگانی مانند کردستان و بلوچستان، برای بخش بزرگی از مردم ایران تداعی کنندهی نوعی «فوبیای ملی» بود، اکنون بخش بزرگی از همین مردم روزانه پای مصاحبههای تلویزیونی دبیران احزاب کُرد و فعالین بلوچ مینشینند. و این نشان میدهد که تا چه اندازه «دولت-ملت» و «هویت ملی» برساخت شده ذیل آن با «سیاستِ برابری» منافات بنیادین دارد.
به زعم من «مختل شدن بازتولید روزمرهی مرکزگرایی» و اخلال در گفتمان و عمل مرکزمحوری را میتوان در این واقعیت نشان داد که یک شعار کُردی به شناسنامهی یک جنبش سراسری در سطح ایران تبدیل شده است و بخش بزرگی از جمعیتی که تا دو ماه پیش هیچ واکنشی نسبت به مسایل کردستان نداشت و چه بسا در مواجهه با آن مصرف کننده گفتمانهای حاکمیتی بود، الان روی دیوارها مینویسد که «راه آزادی (ایران) از کردستان میگذرد» و شبانه در پایتخت فریاد میزند که «مهاباد، کردستان، الگوی کل ایران». و اتفاقا این واقعیت که کردستان تبدیل شده است به کانون انقلاب، نیرویی است که در راستای رادیکالتر شدن این گشودگی دموکراتیک و انکشاف بیشتر آن به نفع همهی دیگر نیروهای برابریخواه و مترقی در سراسر ایران عمل کند: به میزانی که صدای کردستان بلندتر میشود، بخت صداهای ارتجاعی که در صدد مصادره این جنبش هستند کمرنگتر میشود.
هم مردم درست تشخیص دادهاند و هم جمهوری اسلامی: قلب تپندهی این انقلاب کردستان است و انگاری کردستان الان دارد نقشی را بازی میکند که آذربایجان در انقلاب مشروطه ایفا کرد. این است که همزمان با این توجه و اقبال سراسری به کردستان، رژیم نیز تمام تلاش خودش را میکند که فضای شهرهای کردنشین را کاملا میلیتاریزه کند و شعله جنبش سراسری را در کردستان خاموش کند. همزمان رژیم دارد مذبوحانه تلاش میکند که فضای جنبش را به مقابله حکومت با کردستان تقلیل دهد، کردستانی که تنها مانده است و دیگر مناطق با آن همراهی نمیکنند. در اینکه این جنبش در دیگر مناطق کشور به اندازهی کردستان رادیکال و تودهای نیست و آن شتابی را ندارد که در خیابانهای مهاباد و سنندج و بوکان میبینیم، به احتمال زیاد کسی تردیدی ندارد، ولی در اینکه «کردستان واقعا تنها است»، در مناطق دیگر خبری نیست و تمام جنبش به مقابله حاکمیت با کردستان تقلیل پیدا کرده است، به جد باید با تردیدی عمیق نگاه کرد.
بدون تردید کردستان باید استراتژیها و تاکتیکهای جدیدی اتخاذ کند تا میزان هزینههای انسانی پایین بیاید. با این سطح از کشتار نمیتوان ادامه داد. ولی یکی دیگر از کارهایی که مبارزین، فعالین، احزاب و رسانههای کردستانی باید آن را لحاظ کنند، مقابله با آن نگاه بدبینانه و ناامید کنندهای است که زمین بازی را به اشتباه به مقابله کردستان و جمهوری اسلامی تقلیل میدهد و ذیل این تقلیل، دلسوزانه میخواهد پایان جنبش و بازگشت به خانهها را اعلام کند.
به زعم من آنجایی که خیابان شده است عرصهی مواجههی سینههای بیدفاع با تیرهای دوشکا، باید میدان مبارزه را تغییر داد. اینکه مبارزه با دیکتاتوری فقط به خیابان ختم شود، همزمان که هزینههای انسانی را بالا میبرد، کار حاکمیت برای سرکوب جنبش را نیز راحتتر میکند. مقاومت باید در سراسر جامعه، و بويژه در فضاهایی که هزینههای انسانی آن کمتر است، تکثیر و روشهای خلاقانهتری برای تداوم جنبش به خدمت گرفته شود.
شیوههای به کار بسته شده مبارزه در کردستان
من بر اساس مشاهدهی اخبار و نیز بر اساس ارتباطی که با برخی از فعالین در کردستان دارم، در ادامه به تعدادی از این تاکتیکها و استراتژیها اشاره خواهم کرد. لازم است یادآور شوم که این موارد نه پیشنهادهای شخصی، که روشهایی است که مبارزین هماکنون در شهرهای مختلف کردستان آن را آزمون میکنند و بسط میدهند.
یک) اختلال در شبکهی حمل و نقل بینشهری
یکی از روشهایی که اخیرا نیروهای انقلابی اتخاذ کردهاند، مختل کردن شبانهی مسیرهای مواصلاتی بینشهری، بویژه جادههایی است که اهمیت اقتصادی حیاتیتری دارند. این یکی از روشهایی است که تقریبا میتواند هیچ هزینهایی به همراه نداشته باشد و تیمهای چند نفرهی آشنا به موقعیت جغرافیایی منطقه، میتوانند اختلالی بزرگ در شبکهی حمل و نقل سراسری ایجاد کنند. با برپا کردن آتش و ایجاد مانعهای بزرگ میتوان مسیر تردد را در طول شب مسدود کرد. قاعدتا در مناطق کوهستانی که دید کمتری دارد، این موانع و آتشها در جاهایی ایجاد و برپا میشوند که از فاصله دور قابل رویت باشند و رانندهها فرصت و زمان مطمئن برای توقف خواهند داشت. این روش هم اکنون در جادههای سنندج-کامیاران و سنندج-مریوان به کار گرفته شده است و اتفاقا با استقبال راننده کامیونهایی مواجه شده است که با اصرار کامیوندارها مجبور هستند شبانه در جادهها حرکت کنند. باید توجه کرد که مثلا جادهی سنندج-کامیاران بخشی از بزرگراه اقتصادی تبریز-ماهشهر است و اگر این شاهرگ حیاتی در مسیرهای متعددی مختل شود، عملا بخشی از سازوکار اقتصادی و نظامی حاکمیت در نیمهی غربی کشور با مشکلات کلافه کنندهایی روبهرو خواهد شد. اگر این ایده به سراسر کشور سرایت کند، توازن قوا به نفع مردم را به شکل معناداری تغییر خواهد داد. اختلال در شبکهی حمل و نقل بینشهری، ظرفیت این را دارد که تکیهگاههای اقتصادی رژیم را فلج کند.
دو) فراهم کردن شرایط اعتصاب عمومی: اقناع، ارعاب و صندوق حمایت از اعتصاب
در اعتصابهای اخیر، هم در بخش دولتی مانند مدارس و هم در بخش غیردولتی مانند بازار، شاهد همراهی و یکصدایی بسیار باشکوهی در تمامی شهرهای کردستان بودهایم. اما فراخوانهای سراسری اعتصاب در دیگر مناطق، بویژه در مناطق مرکزی ایران، آنگونه که لازمهی پیشبرد اهداف این جنبش است، پاسخ مثبت نمیگیرد. در کردستان تا به حال دو معلم در اعتراضات مردمی توسط نیروهای نظامی حکومت به قتل رسیدهاند (یک نفر در سقز و یک نفر در جوانرود)، اما کانون صنفی معلمان تهران هنوز به فراخوانهای تحصن و اعتصابِ «شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران» پاسخ نمیدهد. این نمونهی بارزی است از تفاوت زمانمندی جنبش در کردستان و مناطق مرکزی، تفاوتی که باید به شیوهایی آن را مرتفع و این دو را به هم نزدیک کرد. به عبارت دیگر باید به شیوهایی مناطق خاکستری را وارد کانونهای مقاومت و اعتراض کرد. یکی از روشهایی که لازم است اتخاذ شود و فعالین کُرد در گذشته آن را انجام دادهاند، تشکیل تیمها و هستههایی است که پیش از اعتصاب بتوانند با روشهای مختلف بافتهای خاکستری را اقناع و گروههای مخالف اعتصاب و همراهان حکومت را مرعوب کنند. در بسیاری از مواقع توضیح دادن شرایط و گفتگو میتواند افراد خنثی را با نیروهای انقلابی همراه سازد. گاهی اما استفاده از اهرم ارعاب و تهدید برای موارد معدودی که همراهی آنها با نیروهای سرکوبگر محرز شده است، کاری ضروری است. در واقع باید هزینهی همراهی با حاکمیت و نیروهای سرکوبگر را بالا برد. بایکوت کردن اجتماعی معلمی که با حاکمیت همکاری میکند و یا وارد کردن خسارت مالی به مغازهی بازاریهایی که اعتصاب شکنی میکنند، میتواند آنها را از همراهی با رژیم باز دارد. در یک نمونه، نیروهای مردمی، شبانه با تزریق چسب مایع به داخل قفل مغازههایی که از پیش شناسایی کرده بودند و میدانستند با اعتصاب همراهی نمیکنند، عملا مغازهدار را مجبور به همراهی با اعتصاب کردند. و یا در مورد مغازهی طلافروشها، با تهدید و هشدار مستقیم، آنها را با موج اعتصاب همراه کردند.
در واقع، این تصور که اعتصاب با یک فراخوان شروع و با بستن بازار و یا تعطیلی کارخانه و مدارس و ادارات دولتی پایان مییابد، را باید کنار زد و تیمها و هستههای تدارک اعتصاب پیشاپیش با شناسایی بافتها خاکستری و مخالف اعتصاب، و سپس اتخاذ تاکتیک مناسب بر اساس شرایط هر وضعیت خاص، امکان عدم همراهی را به حداقل برسانند. قاعدتا همهی این کارها مستلزم کارهای میدانی دقیق توسط افرادی است که به شرایط آن مکان اشراف کامل داشته باشند. اما باید این کارها به شیوهای صورت بگیرید که امکان گیر افتادن افراد تیم را به حداقل برساند. مثلا اگر بر اساس جستجوهای میدانی افراد، لازم شد یک عنصر حکومتی تهدید شود، باید از افراد ناشناس برای رساندن این پیام استفاده کرد و قاعدتا باید از طریق این افراد ناشناس کدهایی را به فرد مورد نظر منتقل کرد که متوجه شود حرکات او توسط نیروهای انقلابی رصد میشود. از اینها مهمتر اما تشکیل صندوقهای اعتصاب برای حمایت از افراد کم درآمد، مستاجرین و آن گروههایی است که از لحاظ مالی، اعتصاب عمومی شرایط زیست روزانهی آنها را مختل میکند. قاعدتا امکان تشکیل صندوقهای بزرگ و متمرکز وجود ندارد، اما افراد در سطح محلات میتوانند این شناساییها را انجام دهند و واسطهی حمایتهای مالیای باشند که از مناطق مختلف میتواند ارسال شود. در این مورد نیز همراه کردن بزرگ مالکان مجتمعهای تجاری، پاساژها و واحدهای مسکونی، به اقناع یا به اجبار یک ضرورت است. نباید هزینههای اعتصاب روی دوش اقشار کم درآمد آوار شود و باید در قالب کمیتههای محلات، کانالهایی برای کمک کردن به ایت اقشار فراهم شود.
سه) مرعوب کردن جاشها (مزدوران بومی)
عنوان «جاش» در ادبیات سیاسی کردستان برای اشاره نیروهای خودفروش و مزدور محلی استفاده میشود. فراوانی استفاده از این مفهوم در هر چهار بخش کردستان گویای نقش ویژهای است که این افراد در اعمال سلطهی نیروهای سرکوبگر دولتی در کردستان ایفا کردهاند. در روزهای پس از انقلاب سال ۵۷، اگر این نیروی مزدور بومی پیشقراول پاسدارها، ارتشیان و بسیجیها نشده بود، امکان اینکه جمهوری اسلامی بتواند مناطق صعب و کوهستانی کردستان را اشغال کند بسیار ضعیف بود. به هر تقدیر، این نیرو خوشخدمتیهای خودش را کرد و قطعا برای این مزدوری هم پاداشهای ویژهای دریافت کرد. جاشها، فرزندان و بستگان آنها رانتهای اقتصادی ویژهای دریافت کردند، با سوادی مختصر در بخشهای مختلف ادارات دولتی استخدام شدند و یا امتیازهای انحصاری ویژهای در بخشهای مختلف بازار و تجارت به دست آوردند.
اکنون اما زمان ادای دین مجدد به اربابانشان فرا رسیده است. آنها باز برای کشتار مردم بیدفاع و آزادیخواهان به میدان آمدهاند. تهدید و ارعاب این نیروها نقشی بنیادی در مختل کردن سازوکار سرکوب در کردستان ایفا میکند. قطعا این افراد به یک اندازه و به یک درجه خیانتکار نیستند، گاهی یک تذکر و یک نصیحت میتواند آنها را از همراهی کردن با حاکمیت و چشم پوشی از امتیازهای آن بازدارد، گاهی یک تذکر میتواند آنها را از ادامه خیانت منصرف کند، و گاهی یک فضای مرعوب کننده، بویژه برای کسانی که در سطح فرماندهی عمل میکنند، لازم است تا قدرت تخریب این نیرو را کم کرد. در روزهای گذشته ویدیوها و پیامهای متعددی از مناطق مختلف کردستان در فضای مجازی منتشر شده است که حاکی از کارایی این روشها است. در یکی از این ویدیوها فردی دستش را روی قرآن میگذارد که دیگر به مردم خیانت نخواهد کرد، در یکی دیگر فردی از مردم میخواهد که اشتباهات او را ببخشند و در ویدیویی دیگر شخصی دارد کارت عضویت خود در بسیج را جلو دوربین آتش میزند و بازگشت خود به جبههی مردم را اعلام میکند. اینجا باید قاطعانه گفت که منظور اعمال خشونتهای کور و حساب نشده نیست، و همهی این کارها باید با مسئولیت پذیری، حسابگری دقیق و بر اساس منابع و اطلاعات دسته اول و موثق صورت بگیرد. در واقع باید به شیوههایی هزینهی خیانت به مردم و خون ریختهشدهی آزادیخواهان و کودکان و نوجوانان بیگناه را برای جاشها و مزدوران بومی بالا برد.
چهار) تسخیر بلندگوی مساجد و دیگر مکانهای عمومی
در روزها و هفتههای گذشته شاهد تلاش مردم برای بازپس گیری فضاها و تریبونهای عمومی از دست حاکمیت بودهایم. مانند دیگر حرکات اعتراضی و انقلابی، این مورد هم در کردستان شتاب بیشتری داشته است. ویدیوهای زیادی منتشر شده است از بلندگوهای مساجدی که سرودهای انقلابی کُردی از آنها پخش میشود. در حالیکه مردم خیابانهای اطراف را به دست گرفتهاند، شنیدن یک سرود انقلابی از بلندگوی مسجد مانند یک مارش پیروزی به نظر میرسد و روحیهی نیروهای انقلابی را بسیار بالا میبرد. این همزمان هم یک نوع آشنایی زدایی است، و هم یک نوع بازگشت به فضای روزهای انقلاب سال ۵۷ هنگامی که عامهی مردم، از جمله پیشمرگهها از مساجد به عنوان یک مکان عمومی و برای کارهای سازماندهی محلات استفاده میکردند. در یکی از عکسهای ماندگاری که سال ۵۷ از مسجد جامع سنندج گرفته شده است، زنان جوانی را میبینیم که در حال برگزاری جلسات مرتبط با آموزش سیاسی و فعالیتهای اعتراضی تودهای هستند. با دیدن این عکس آدم میتواند پیشمرگههای زن کمونیستی را در ذهن مجسم کند که در مسجد در حال بحث بر سر شیوههای مبارزه با مردسالاری، استثمار طبقاتی و ستم جنسیتی و ملی هستند.
شنیدن سرودهای انقلابی نوستالژیک کُردی از بلندگوی مساجد، انگاری از سرگرفتن کارهای ناتمام انقلاب ۵۷ را اعلام میکند و نقشی مهم در تقویت روحیهی عموم معترضین و نیز همراه کردن بخشهای بیکنش ومردد جامعه با فعالیتهای انقلابی دارد. بسته به شرایط و موقعیت محلات و شهرهای مختلف و نیز بسته به اینکه در هر مکانی کدام بلندگوها را میتواند مثلا هک و یا تسخیر کرد، این حرکت اعتراضی را میتوان به عنوان نشانهای مهم از تداوم انقلاب به کار گرفت.
پنج) ترسزدایی
مراسم خاکسپاری شهدا و جانباختگان قیام در کردستان تبدیل به فضاهایی شدهاند برای ریختن ترس و آموزش شجاعت. ویدیوهایی که از این مراسم در فضای مجازی منتشر میشود خود سمیناری مفصل هستند در باب آموزش و تمرین درس آزادگی، مبارزه و مقاومت. پدری که کودک جانباختهاش را فرزند همهی خلقها و ملتهای ستمدیده مینامد، و پسری که از پدر شهیدش به عنوان مبارزی آزادیخواه که برای آزادی سرزمین اشغال شده و مردمانش سینه خود را سپر گلوله کرده است و یا خانمی که از همسر جانباختهاش به عنوان همرزم یاد میکند و او را شهید راه آزادی زنان، طبقهی کارگر و ملتهای تحت ستم مینامد، گویای این هستند که مردم آن ترسهای مالوف را کنار زدهاند و شجاعانه برای آزادی و برای عدالت مبارزه و مقاومت میکنند. باید مرزهای ترس از سرکوب، شکنجه و زندان را پله پله پس زد اگر که میخواهیم فردایی آزاد را زندگی کنیم. پدر یکی از جانباختگان بوکان در مراسم خاکسپاری جوان پرپر شدهاش، تعریف میکند که چگونه تا دو روز پیش جرات نداشته است در هیچ تجمعی شرکت کند، اما مشاهدهی یک زن که به تنهایی در خیابان در حال اعترض بوده است، تلنگری جدی به او وارد میکند، و آنگونه که خود او میگوید، معنای مالوف مردانگی و زنانگی را در ذهن او به هم میریزد، و او را به صف مقدم معترضین کشانده است. مثالهای از این دست نشان میدهد که تا چه اندازه ترسهای سایکولوژیک برای کارکردن سازوکارهای سرکوب حیاتی و بنیادی هستند. پس زدن نیروهای سرکوب در خیابان، مستلزم پس زدن این ترسهای روانی خودآگاه و ناخودآگاه است. در واقع یکی از لازمههای روبهرو شدن با پلیسهای وحشی در خیابان، مواجه شدن با این پلیسهای درونی است که مبانی روانی موثر بودن اعمال خشونت را از پیش فراهم میکنند. قطعا اینجا مقصود تهورهای بیمحابا و چشم بسته نیست، اما برای حضور میلیونی در خیابان و به پایین کشیدن یک نظام دیکتاتوری که روز به روز شباهتهایش به داعش بیشتر و بیشتر میشود، ما نیاز داریم که در حلقههای شخصی، خانوادگی و دوستانهی خود، با ترسهای درونی خودمان روبرو شویم.
شش) شبکهسازی
اینکه ما تصور کنیم که افراد یا گروههایی مردم را به اعتصاب و اعتراض فرا میخوانند، و مردم هم یکصدا به اعتصاب و اعتراض میپیوندند، با این استدلال که خوب همه ناراضی هستند، یک تصور و پنداشت کاملا نادرست است. اعتراضات متداوم و اعتصابهای فراگیر محصول فعالیتهایی است که مدتها و گاه سالهای پیش از اعتصاب و اعتراض انجام شده است. تفاوت برجستهی کردستان با دیگر مناطق ایران، و بویژه مناطق مرکزی کشور و شهرهای بزرگ، دقیقا در این بستر سازی و آماده سازی جامعه برای اعتراض و مقاومت است. در واقع در کردستان نوعی از «زیرساخت مقاومت» در طول دست کم دو دههی گذشته به شکلی مداوم در حال تکوین و تمرین بوده است مه اکنون نتیجهی آن را در خیابانها میبینیم. این «زیرساخت مقاومت» محصول فعالیتهایی است که ردی خونین در تاریخ کردستان به جای گذاشته است؛
چه جانهای آزادهای که بالای چوبههای دار نرفتند و چه جوانهایی که در کنج سلولها و بندهای زندان به جرم این فعالیتهای مدنی پیر نشدند.
کارگران، فمنیستها، معلمان، فعالین حقوق ملی، فرهنگی و زبانی، فعالین محیط زیستی و دیگر افراد فعال در جامعه مدنی مانند کوئیرها در طول دو دههی گذشته (که البته میدانیم این خود امتداد تاریخ بلندتری از مقاومت است که نزدیکترین نمونهی آن مقاومت دههی ۱۳۶۰ در کردستان است) در حوزههای مختلف جامعهی مدنی، و بر اساس همان فضاهای حداقلیای که وجود دارد، شبکهای از ارتباطلات و گفتمانی از مقاومت فراگیر و تودهای را شکل دادهاند که حاکمیت با دوشکا و تانک نخواهد توانست آن را سرکوب و بیاثر بکند.
آقای عباس ولی و من در یک پژوهش[1] در رابطه با کمیتههای محلات و شوراهای مردمیای که از اواخر اسفند سال ۹۸ برای مقابله با پاندمی کووید شکل گرفتند و تا اواخر فروردین ۹۹ فعالیت داشتند، بر اساس مصاحبههای میدانی با افراد فعال در این کمپینهای، به فرم فعالیت این کمیتههای مردمی پرداختهایم. در واقع این شبکهها در پایینترین سطح جامعه شکل میگرفتند، و در قالب آنها همه فعالین شهر به شکل افقی با همدیگر مرتبط میشدند. این شبکههای سپس با فعالین مناطق روستایی مرتبط میشدند، فعالیتهای خود را با آنها هماهنگ میکردند و در گسترهای وسیع در مناطق مختلف کردستان، چه در شهرها و چه در روستاها، نوعی از «خودسازماندهی مردمیِ دموکراتیک»، از پایین، غیر سلسله مراتبی و سراسری را امکانپذیر کرده بودند که همزمان که در سطح محله و در واحد روستا عمل میکرد، فعالیتهای آن در سطحی منطقهای و در یک گسترهی جغرافیایی وسیع به صورتی خودسازمانده هماهنگ میشد. این «زیرساخت مقاومت» کابوس فاشیسم است، بیراه نیست که یکی از شعارهای بنیادین جنبش کُرد «کوردستان، کوردستان، گۆڕستانی فاشیستان» است. و حاکمیت هم قطعا باهوشتر از آن است که این را نداند، این است که کمر به میلیتاریزه کردن کردستان بسته است. قاعدتا این بستر را نمیشود یکشبه درست کرد، ولی بدون تردید تداوم مقاومت مستلزم گذاشتن یک انرژی ویژه برای شکل دادن به چنین زیرساختی است.
قطعا زمینههای اجتماعی، اقتصادی و تاریخی هر منطقه و هر فضایی امکان فرمی خاص از فعالیت را میدهد و اینجا مقصود نگاه اراده گرایانه به بحث انقلاب نیست. ولی حضور هزاران نفری مردمانی که دی ۹۶، آبان ۹۸ و در هفتههای آغازین جنبش «زن، زندگی، آزادی» به خیابانها آمدند، قویا بیانگر این است که بخش عظیمی از جامعه خواهان تغییرات سیاسی رادیکال و بنیادی است و به فعالیتهایی که امکان پیروزی را برای او بیشتر بکند، بدون شک پاسخ مثبت خواهد داد. رفتار حاکمیت و نیروهای سرکوبگر در این مدت گذشته بیش از هر چیز حاکی از آشفتگی آنها و نداشتن استراتژی روشن برای مقابله با وضعیت انقلابی کنونی است. این آشفتگی مقطعی نیست و ادامه خواهد داشت، و باید از این آشفتگی به بهترین شکل ممکن استفاده کرد برای شبکه سازی، تجدید قوا و آماده شدن برای اعتراضهای رادیکالتر و موثرتر در هفتهها و ماهههای پیش رو. باید در همان فضا و جغرافیایی که هستیم مبتنی بر روابط و ارتباطهای قابل اعتماد و در پایینترین سطح جامعه شروع کنیم به درست کردن و یا تکوین و بسط شبکههای ارتباطی از پیش موجود، و سپس با نزدیکترین محلهها ارتباطی افقی برقرا کنیم و این شبکههای ارتباطی را در سراسر کشور منتشر کنیم، از تجارب هم بیاموزیم و به تقویت یکدیگر کمک کنیم. بدون این «زیر ساخت مقاومت»، امکان تغییرات سیاسی رادیکال، دموکراتیک و پایدار بسیار ضعیف خواهد شود و تمام نیروی این جنبش باشکوه در راستای جابجایی نخبگان در قدرت حرام خواهد شد.
یادگیری از تجربههای یکدیگر
مواردی که ذکر شد تجربههایی هستند که در فضای مقاومت کردستان تجربه و آزمون شدهاند. تجربهی تاریخی کردستان در سراسر یک قرن گذشته مملو بوده است از آزمون و خطای شیوههای گوناگون مقاومت. این تجربهی تاریخی، امکان این را فراهم کرده است که نیروهای کُرد در جنبش انقلابی کنونی ایران نقش پیشاهنگ را ایفا بکنند. اگر به خارج از مرزهای ایران و به جغرافیای مناطق مختلف کردستان در دیگر کشورها نگاه کنیم، این پیشاهنگی بیشتر برجسته خواهد شد. تجربهی یک دههی گذشته جنبش کُرد در ترکیه و سوریه، به طور مشخص تجربهی حزب دموکراتیک خلقها (ه.د.پ) و تجربهی روژاوا مثالهای بارز این پیشاهنگی است. آن شتاب انقلابیای که ما امروزه در شهرها و حتی روستاهای مناطق مختلف کردستان از پیرانشهر تا آبدانان شاهد آن هستیم، و آن مدلی از مقاومت-سیاست که همزمان که به امر خاص و محلی توجه میکند، مبارزهی خود را با امر سراسری و کلی نیز گره میزند، در عین حال که زادهی شرایط خاص تاریخی درون مرزهای سیاسی ایران است، به شکلی عمیق متاثر از تجارب جنبش کُرد در خارج از مرزهای ایران نیز هست. تاریخ پرفراز و نشیب صد سال گذشته مشحون است تجربههای تراژیک، تجربههایی که با خود بلوغ سیاسی را نیز به همراه آوردهاند. این بلوغ سیاسی امروز دارد هم در راستای رهایی خود کردستان عمل میکند و هم در راستای رهایی سراسر ایران. این بلوغ سیاسی ایجاب میکند که برای تداوم جنبش انقلابی کنونی، باید به هر شیوهای که ممکن است میزان هزینههای انسانی را پایین آورد و با تغییر استراتژی و تاکتیکهای مبارزه و با تکثیر فضای مقاومت، فرصت قلع و قمعهای داعشوار را از حاکمیت گرفت. تکثیر فضای مقاومت همزمان که امکان سرکوب این جنبش انقلابی را از جمهوری اسلامی میگیرد، احتمال مصادره جنبش توسط نیروهای مرتجع و فرصت طلبی که به صندلیهای قدرت خیره شدهاند را نیز بسیار کم خواهد کرد. صرف تمام انرژیها روی «خیابان» و غفلت از فضاهای و فرمهای دیگر مقاومت، مانند فرستادن تمام نیروها به صف مقدم جنگ و خالی کردن پشت جبههها خواهد بود. خیابان نبردگاه و میدان نهایی مبارزه است، اما برای پیروزی در این میدان هم باید صبور بود و هم باید قبل از رسیدن به میدان، توازن قوا را پیشاپیش به نفع خودمان تغییر بدهیم. اتخاذ، بازآرایی و بازبینی استراتژیها و تاکتیکهایی که بتواند فضای مقاومت را تکثیر بکند، توازن قوا را به نفع نیروهای مردمی تغییر خواهد داد و برد در آن نبردگاه نهایی، یعنی خیابان، را تضمین خواهد کرد. باشد که همهی ما با هم فردای این برد و پیروزی را زندگی کنیم.
–––––––––––––––––––––––––
پانویس
[1] عباس ولی و مراد روحی. میان نظم حاکم و گسست دموکراتیک: تأملاتی بر آثار همهگیری کووید 19 بر روژههلات. نقد اقتصاد سیاسی (۱۹ سپتامبر ۲۰۲۰).