هنوز چند هفته از فریاد «بیرونش کنید» سپیدهرشنو نگذشته بود که خشم زنان در موضوع کشتهشدن ژینا (مهسا) امینی با به آتش کشیدن حجاباجباری فوران کرد. در طول این دو ماه جنبش «زن، زندگی، آزادی» مسیر قابل توجه و مهمی را طی کرده است؛ از شکستن دیوار فولادین ترس در برابر سرکوب تا به سخرهگرفتن همه نمادهای ضد زن، تابو شکنی زنان در خیابان و اماکن عمومی وقتی بدون حجاب تردد میکنند -زنانی که امروز حمایت بخش قابل اتکایی از مردان را نیز با خود به همراه دارند. ابتکاراتی از این دست تنها بازپسگیری و فتح عرصه عمومی توسط زنان و شکستن تابوهای ذهنی مردم و یا اعلام علنی مخالفت با نظم و قانون نیست، این پدیده در واقع مهمترین جبهه جنگ ایدئولوژیک-سیاسی با قدرت حاکم است. به پشتوانه این پیشروی مقتدرانه است که بخشهای مختلف مردم متحد شده و در کنار جنبش «زن، زندگی، آزادی» دائماً بر تعدادشان افزوده میشود.
تکثیر این نبرد و تثبیت محوریت آن حول مسئله حجاباجباری و رهایی زنان از اهمیت بالایی برخوردار است. این هدفگذاری سیاسی توانسته اولین دولت بنیادگرای جهان را بیاعتبار کند، نه فقط در عدم توانایی در تداوم وضع “نرمال” سابق، بلکه در جلوگیری از تکثیر مبارزات در حوزه نبرد ایدئولوژیک. همچنین رژیم در متحدکردن پایههای تودهای خودش در برابر این تابوشکنیها نیز ناتوان بوده است. نهادها، روابط و ساختارهای اعمال قدرت ایدئولوژیک رژیم به میزان مهمی تضعیف شدهاند. دستاورد استراتژیک جنبش «زن، زندگی، آزادی» پیش از آنکه پیروزی در جنگ عینی باشد، پیروزی مهم اما نه مطلق در جهان نبرد ایدئولوژیک است. جهانی که فتح قلههای آن باید مورد توجه جدی مبارزان قرار گیرد.
هنوز قدرت اداره امور از دست جمهوریاسلامی خارج نشده، اما در تنگنای بدی گرفتار آمده است. جمهوریاسلامی نه میخواهد و نه میتواند مطالبه ضد حجاباجباری مردم را بپذیرد. همچنین در تداوم طولانی مدت سرکوب با مخاطرات جدی روبهروست. با این همه حاکمان اعصاب استراتژیکشان سر جایش است و میکوشند این مبارزه سخت را با استراتژی جنگ ترکیبی پیش ببرند. اتاق فکر جمهوریاسلامی جبهههای این جنگ ترکیبی را تفکیک کرده و با رهنمود خامنهای سعی دارد با هر معترضی که از دایره نظم خارج شده به فراخور سیاستهای امنیتی رژیم برخورد کند. کشتار، بازداشت، شکنجه، تهدید، کودککشی، حمله به دانشگاهها و مدارس و… سهم نیروهای رزمنده جنبش «زن، زندگی، آزادی» است. سیاستی که نقش اصلی را در عقب راندن کل جبهه معترضین قرار است بازی کند.
همراه با سرکوب، سیاست “جنگ روایتها” نیز در جریان است. جنگی که میکوشد با تکثیر شایعه و دروغ و جعل واقعیتها، سناریوهای خودساختهاش را به خورد مخاطبین بدهد. هسته اصلی این “جنگ روایتها” بر انکار مطلق کشتار و سرکوب بنا شده است. همچنین جمهوریاسلامی کوشیده از مجاری حکومتی خبرهای ضد و نقیضی را نشر کند. خبرهایی که گاه از احتمال تغییراتی در قانون حجاباجباری سخن میگوید و گاه از احتمال تغییرات اساسی در ساختار جمهوریاسلامی یا از حذف گشتارشاد. بازوی دیگر این خبرسازی و جنگ روانی تکذیبیهها است. تکذیبیهها میگویند، هیچ عقبنشینی در دستور کار نیست و در بر همان پاشنه خواهد چرخید. این سیاست قصد دارد با ایجاد تعلیق و سردرگمی در اذهان مخالفین بهویژه لایه میانه معترضین آن ها را در حالتی از انتظار به سکون بکشاند. همچنین دست به کار است تا بخشی از بدنه رژیم را که از آن فاصله گرفته، منفعل نگهدارد. البته نباید از نظر دور داشت که بخشی از اختلاف نظر حکومتیها، نه نقشه از پیش تعیین شده برای فریب مردم که در واقع نشاندهنده تفاوتهای رویکردیشان در یافتن راهحلهای برون رفت از این اوضاع است. این اختلافات با تشدید تضادها بیشتر هم خواهد شد و ممکن است سرانجام به بحرانهای حاد سیاسی و جداییها یا جراحیهای آتی منجر شود.
در کنار سیاست انکار و تعلیق، رژیم میکوشد معترضین را با پیش کشیدن تاکتیک “گفتگو” جذب و خنثی کند. این جبهه از جنگ ترکیبی میباید بتواند مردمی را که از دایره گفتمان حکومتی رژیم بیرون رفتهاند، دوباره به دامن مجاری قانونی و رسمی و در برخی موارد ایدئولوژیک بازگرداند. در این راستا صداسیما، دانشگاهها و همچنین هیئتهای عزاداری و نهادهای مذهبی محلات فضایی برای گفتگوی دو طرف مخالفان و منتقدین و دولت ایجاد کردهاند. مخاطب این سیاست در صداوسیما و دانشگاهها طبقه متوسط و تودههایی هستند که عموما بهلحاظ جهانبینی خارج از ایدئولوژی جمهوریاسلامی تنفس میکنند.
در دانشگاه موضوع علاوه بر تغییر دادن فاز تعرضی مبارزه دانشجویان، ایجاد فضایی برای به تحلیل بردن انرژی و کند کردن نوک تیز مبارزه به ویژه در مورد حجاباجباری، برگشتن به “زیست نرمال” دانشجویی است. یعنی تن دادن به روابط و ساختارهای قدرت رژیم که در سازوکار “نرمال” گذشتهاش جاری بود. دانشجویان باید مؤدب و البته با حجاب و بر اساس تفکیک جنسیتی، بنشینند و گوش دهند و گاه گاه انرژیشان را با صحبتهایی کوتاه یا شعارهایی مختصر تخلیه کنند. با اینکه سایه سنگین سرکوب همه این تاکتیکها را کمرنگ کرده اما نباید به این مکرها بیتفاوت بود.
اما در هیئتهای عزاداری در قالب طرحی به نام “جهاد تبیین” نمایشهای دیگری بهویژه در شهرهای کوچک به راه افتاده است. رژیم میکوشد با هدایت انتقادات به مسیر نقد وضع معیشت و معضلات اقتصادی، موضوع حجاباجباری را به حاشیه رانده و دست خوش فراموشی کند. در این تریبونهای آزاد میبینیم که معدودی از افراد عمدتاً مسن و پدران از دردهایشان سخن میگویند. روشن است که این تاکتیک حتی نتوانسته به جذب بخش سنتی مردم که هنوز در دایره جهانبینی اسلامی زیست میکنند و نهادهایی چون خانواده برایشان مقدس است و زن را موجودی برای حفظ قداست و صیانت از این نهاد بازشناسی میکنند، کمک کند. با این همه هدف سیاسی آن روشن است. جمهوریاسلامی میکوشد، آن ضربه نفس گیری را که به شیشه عمر ایدئولوژیکش خورده پس زند. و نوک تیز مبارزه را از موضوع حجاباجباری و زنان منحرف کند.
بخش دیگر جنگ “ترکیبی” متوجه پایههای خود رژیم است. چرا که به اعتراف خودشان در ایجاد پل گفتوگو با مخالفین ناکام مانده و رسانههایشان کمترین اعتباری ندارند. رژیم میکوشد این پایه تودهای را بر سر حمایت از سیاست سرکوب محکم کند. این گفتوگوی درون متنی با پایههای تودهای تصویری واقعیتر از میزان ضعف رژیم را به دست میدهد. از استدلالاتی که رژیم در این بخش استفاده میکند، میتوان این نتیجه را گرفت که چطور هسته اصلی نبردی که بر محور نفی جهانبینی دینی و نگاه ویژهاش به زنان به راه افتاده، پایههایش را نیز متزلزل کرده است. استدلالاتی که تا دیروز میتوانست بخش بزرگی از مردم حتی آنها که به شکل سنتی پایههای رژیم محسوب نمیشدند را متحد کند، اکنون در متحد کردن همین پایهها هم کمیتش لنگ است. بخش بزرگی از این پایه تاکنون سکوت کردهاند. دیگر از آن تظاهراتهای نمایشی پرجمعیت مدتهاست که خبری نیست. آنان نه در تظاهراتهای حکومتی شرکت دارند و نه در مباحث و مبارزات نقشی را که پیش از این در نهادهای مختلف جامعه داشتند، ایفا میکنند.
در سلسله استدلالاتی که از مراکز تبلیغ و ترویج ایدئولوژی رژیم بیرون میآید، میبینیم که حاکمیت دیگر از لزوم شرعی و الهی و حکمی حجاباجباری سخن زیادی نمیگوید. در روزهای نخست جای این ضرورت را ترساندن بدنه از لختی و بیبندوباری و ابتذال گرفته بود و بعد گزینه خطر تجزیه ایران و عدم امنیت جایش را گرفت. در کمتر از دو ماه استدلالها از لزوم دفاع از احکام اسلامی، رسید به دفاع از وطن و امنیت اما کمترین سودی برای رژیم نداشت. در نهایت نوبت رسیده است به حکم خمینی در این باب که «حفظ نظام از حفظ جان امام زمان هم مهمتر است». خمینی تاریخا هرگاه با پذیرش سیاستهایش توسط تودههای موافق رژیم به مشکل خورد، پای این حکم را وسط کشیده است. تا کنون پایههای ایدئولوژیک نظام نشان دادهاند که در نهایت با این استدلال متحد حکومتاسلامی باقی ماندهاند. فارغ از اینکه چه تغییری در تعدادشان رخ داده باشد. اینکه چرا چنین استدلالی تا کنون کارایی داشته خود موضوع بررسی دیگری است اما بهصورت کلی میشود به این موضوع مهم اشاره کرد که تقابل بینالمللی میان بنیادگرایی و امپریالیزم همیشه قدرت حاکمیت بنیادگرا را در تبلیغ ضرورت مبارزه علیه جهان استکبار و لزوم مقابله با فرهنگ و تمدن فاسدش تقویت کرده است. مقابله با استکبار تنها منوط به وجود قدرت سیاسی اسلام است نه هیچ چیز دیگر. وضع پایگاه تودهای رژیم به نسبت گذشته بسیار خراب است اما رژیم امکانها و پتانسیلهای ایدئولوژیک این چنینی را در دست دارد. امکانهایی که امروز یا فردا میتوانند باز به نفع تحکیم پایه یک قدرت سیاسی بنیادگرا عمل کنند.
آنچه از بررسی صفبندی لایههای مختلف دو جبهه رژیم و مردم در این دو ماه به ذهن میرسد این است که هدفگذاری سیاسی–ایدئولوژیک جنبش «زن، زندگی، آزادی» حول مبارزه علیه حجاباجباری پتانسیل بسیاری برای در هم شکستن قدرت ایدئولوژی دولت و متحد کردن قشرهای مختلف مردم داشته است. هر چند در صف مردم هم درک یک دست و یگانهای از محتوا و افق رهایی بخش این هدف سیاسی-ایدئولوژیک موجود نیست، آن را باید محکم در دست بگیریم. «زن، زندگی، آزادی» نه تنها میتواند نیروی گستردهای از مردم را علیه رژیم متحد کند بلکه همچنین میتواند با تعمیقش میزان و شاقولی برای پس زدن نیروهای پدر/مردسالاری که امروز با این جنبش همراهی نشان میدهند، به دست دهد.
در بن مردم صداهای مختلف را عده ای روشنفکر چه راست و چه چپ سرداده اند که هیچ تاثیری در اهداف سیاسی اجتماعی و اقتصادی پایگاه اجتماعی انقلاب ندارد . اما رژیم با تمام نیروهایش حتی اصلاح طلبان ورشکسته تلاش دارد تا با بازی ژاندارمی یعنی بیان گفتگو برای شناسائی رهبران و تداوم سرکوب تلاش دارد انقلاب را سرکوب کند این بازی رژیم رنگ باخته و نخ نماست . هر اقدام و مانوری از طرف رژیم مقدمتا منوط به دستگیری علی خامنه ای ابراهیم رئیسی باقر قالیباف اژه ای سلامی فرمانده ی سپاه پاسداران و تمام کسانی ست که در این اعتراضات جنایت کرده اند همچنین انحلال سپاه پاسداران و بسیج و تمام نهادهای اطلاعاتی و امنیتی از جمله انحلال وزارت اطلاعات است اگر رژیم این اقدامات عملی را به انجام برساند تازه مشخص می شود که این رژیم تا حدی قادر است برای انتقال قدرت همکاری نماید تا نیروهایش را از خطر نابودی نجات دهد
فرهاد - فرهادیان / 24 November 2022