Opinion-Zamaneh-Small

موضوعی که در مناظره‌ی دوم نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ از سوی نامزدهای نزدیک به بیت خامنه‌ای (ولایتی، جلیلی، حداد عادل) و نامزدهایی که می‌خواهند خود را به خامنه‌ای نزدیک نشان دهند (رضایی) مطرح شد «فرهنگ مقاومتی» است. ایده‌ی فرهنگ مقاومتی با بقیه‌ی سیاست‌ها و دیدگاه‌های نامزدهای نزدیک به بیت کاملاً همخوانی دارد اما در سخنان نامزدی مثل رضایی بیشتر جنبه‌ی جلب رضایت خامنه‌ای و کاهش بی اعتمادی وی را دارد.

ایده‌ی فرهنگ مقاومتی با بقیه‌ی سیاست‌ها و دیدگاه‌های نامزدهای نزدیک به بیت کاملاً همخوانی دارد
ایده‌ی فرهنگ مقاومتی با بقیه‌ی سیاست‌ها و دیدگاه‌های نامزدهای نزدیک به بیت کاملاً همخوانی دارد

مناظره‌ی نامزدها در حوزه‌ی فرهنگ و بالاخص سیاست‌های فرهنگی مطرح شده توسط نامزدهای شورای نگهبان فرصت مناسبی را برای انعکاس و تبیین دیدگاه‌های مقامات حکومتی در حوزه‌ی فرهنگ فراهم می‌کند. اکنون می‌توان پرسید: تعبیر “فرهنگ مقاومتی” از کجا پیدا شده است و به چه خانواده‌ای تعلق دارد؟ مبانی این نوع نگرش به فرهنگ چیست؟ چه نتایجی در حوزه‌ی فرهنگ ایرانی داشته و خواهد داشت؟

خانواده‌ی این تعبیر

تعبیر “فرهنگ مقاومتی” در بافت و سیاق حکومت ولایت فقیه به خانواده‌ای از تعابیر و واژه‌های معطوف به قدرت مطلقه و شکل دادن فرهنگ بر اساس یک ایدئولوژی توتالیتر تعلق دارد. با درنظر گرفتن خانواده‌ی این تعبیر سه نکته را می‌توان برای تبیین آن بیان کرد:

«فرهنگ مقاومتی» با مفاهیمی مانند «تهاجم فرهنگی» و «شبیخون فرهنگی» و «جنگ نرم» که همه در دستگاه رهبری برای امنیتی کردن بخش فرهنگ و هنر ساخته و پرداخته شده‌اند، هم‌خانواده است.

۱) این تعبیر از زائده‌ها یا دنباله‌های مباحث «اقتصاد مقاومتی» و «دیپلماسی مقاومتی» است که علی خامنه‌ای و نزدیکانش در دوران تحریم‌ها و انزوای بین‌المللی جمهوری اسلامی به خاطر برنامه‌ی هسته‌ای مطرح می‌کنند؛ آنها می‌خواهند به جای پاسخگویی به مطالبات و سؤالات مردمی که بی‌جهت تحت فشار قرار گرفته‌اند خود را رهبران یک جنبش ملی یا بین المللی در برابر دشمن برساخته‌ی خود نشان دهند و بخش فرهنگ را ابزاری برای رسیدن به این هدف قرار دهند؛

۲) «فرهنگ مقاومتی» دنباله‌ی مفاهیم هم‌خانواده‌ی خود مثل «تهاجم فرهنگی» و «شبیخون فرهنگی» و «جنگ نرم» است که همه در دستگاه رهبری برای امنیتی کردن بخش فرهنگ و هنر در جامعه و سرکوب افراد و گروه‌های مستقل در حوزه‌ی فرهنگ ساخته و پرداخته شده‌اند؛ این تعابیر معطوف به عمل از لحاظ نظری متکی هستند به مباحث «بازگشت به خویشتن» یا «بومی‌سازی فرهنگ» و مبارزه با فرهنگ غربی که توسط روشنفکران چپ و مذهبی در سال‌های دهه‌ی ۱۳۵۰ مطرح شدند و زمینه را برای مبارزه با مدرنیسم و لیبرالیسم و قبول رهبری روحانیت فراهم کردند؛

۳) بدون این تصور که حکومت مسئولیت مهندسی فرهنگ را در جامعه بر عهده دارد نمی‌توان از «فرهنگ مقاومتی» که بسط نوعی خاص از ایده‌ها و باورها در قالب تولیدات فرهنگی و هنری است سخن گفت. مهندسی فرهنگ چنان که توسط علی خامنه‌ای تعریف شده عبارت است از ساختن جامعه بر اساس الگویی که قدرتمندان در ذهن دارند: «رياست در جامعه‏ى اسلامى، رياست مادى محض و صرف نيست؛ اداره‏ى امور زندگى مردم هست، همراه با هدايت. تا آنجایى كه مي‌توانيم، بايد راه هدايت مردم را باز كنيم و مردم را هدايت كنيم (…) بايد در جهتى حركت كنيم كه مردم متدين بار بيايند، متدين عمل بكنند، به مبانى دينى معتقد بشوند، عملاً پايبند بشوند.» (توصیه‌های خامنه‌ای به دولت دهم، تابناک، ۳ شهریور ۱۳۸۸)

خامنه‌ای مهندسی فرهنگ را با گفتمان‌سازی مورد نظر خود انجام می‌دهد: «لازمه و شرط اصلی تبلیغ صحیح، جریان‌سازی، گفتمان‌سازی، و شاخص‌سازی است» (سایت خامنه‌ای، ۲۲ آذر ۱۳۸۸) در حالی که در جوامع آزاد گفتمان‌ها و شاخص‌ها توسط جامعه و نخبگان ساخته و پرداخته می‌شوند. این گفتمان‌سازی صرفاً برای بقای حکومت است: “گفتمان اصلى اين ملت اين است كه همه راه‌هايى را براى تقويت نظام، اصلاح كارها و روش‌ها، گشودن گره‌ها، تبيين آرمان‌ها و هدف‌ها براى آحاد مردم، استفاده از نيروى عظيم ابتكار و حركت و خواست و انگيزه و ايمان اين مردم مؤمن و راه به سمت آرمان‌هاى عالى اين نظام (…) پيدا كنند.» (علی خامنه‌ای، ۱۹ تیر ۱۳۷۹)

مبانی فرهنگ مقاومتی

فرهنگ مقاومتی چنان که در سخنان دیوان‌سالاری حکومت ذکر می‌شود سه مبنا و بنیاد دارد:
۱. نگاه امنیتی به فرهنگ: قائلان به این نوع فرهنگ مدام از تهدید و فرصت در بخش فرهنگ سخن می‌گویند که ادبیات نیروهای امنیتی است (جلیلی، حداد عادل)؛

۲. فرهنگ و هنر به مثابه‌ی تبلیغات. هیچیک از نامزدها به‌جز محمد رضا عارف با فرهنگ به مثابه‌ی تبلیغات که یکی از بنیادهای «فرهنگ مقاومتی» است مخالفتی ندارد. تصدی‌گری که برخی از نامزدها با آن مخالفت کردند محصول مستقیم این دیدگاه به فرهنگ است. نتیجه‌ی دیگر، انزوای فرهنگی و بیگانه‌هراسی در حوزه‌ی فرهنگ است؛

۳. سبک زندگی روحانیت شیعه (بخش باورمند به اسلام سیاسی) به مثابه‌ی فرهنگ رسمی: مهندسی فرهنگی یا سامان‌دهی فرهنگی برای ساختن انسان طراز مکتب جمهوری اسلامی است که اخیراً به مقام شامخ دارنده‌ی سبک زندگی اسلامی نائل شده است. مادر (تقلیل نقش زن به پرورش کودکان در محدوده‌ی خانه)، معلم (مسئول پرورش انسان طراز مکتب که با گزینش دولتی انتخاب می‌شود) و مسجد (محور مقابله با تکثرگرایی با دولتی شدن این نهاد) در سخنان جلیلی برای برساختن این سبک زندگی است. برای تحمیل این سبک زندگی البته دروغ‌گویی (مثل این‌که «زن ایرانی حجاب را پذیرفته» در سخنان حداد عادل) مباح است.

روش‌ها

این نوع نگاه به فرهنگ به چهار روش برای حفظ، بقا و تحکیم خود اتکا دارد:

۱. تمرکزگرایی: حتی برخی از نامزدها که با دولت‌محوری در مناظره مخالفت کردند، رویکرد اجتماع‌محور نداشتند. نامزدها حاضر نیستند دست دولت را از فرهنگ قطع کنند: برخی در باب دخالت دولت حداکثر‌گرا و برخی حداقل‌گرا هستند. آن دسته از قائلان به فرهنگ مقاومتی که از عدالت سخن می‌گویند (جلیلی) در واقع تبعیض به نفع خودی‌ها را عین عدالت می‌دانند.

«سه میمِ» جلیلی: مادر (تقلیل نقش زن به پرورش کودکان در محدوده‌ی خانه)، معلم (مسئول پرورش انسان طراز مکتب که با گزینش دولتی انتخاب می‌شود) و مسجد (محور مقابله با تکثرگرایی با دولتی شدن این نهاد)

۲. عدم شفافیت: قائلان به فرهنگ مقاومتی دیدگاه تنش‌زای خود در سطح بین‌الملل و تمایلات جاه‌طلبانه برای برساختن سلطه‌ی اسلامگرایان و بنیان نهادن امپراطوری اسلامی را خواست مردم معرفی می‌کنند (حداد، جلیلی، ولایتی) در حالی‌که این تمایلات خواست بخش کوچکی از حاکمیت است که در جوار بیت رهبری جای گرفته‌اند. همه‌ی کسانی که در ۳۴ سال گذشته به جمهوری اسلامی باور داشته و این جاه‌طلبی را خطرناک می‌دانسته‌اند از حکومت به‌تدریج حذف شده‌اند؛

باورمندان به فرهنگ مقاوتی به روشنی از دیدگاه‌های تمامیت‌خواهانه‌ی خود در عرصه‌ی عمومی دفاع نمی‌کنند، چون می‌دانند این دیدگاه‌ها در افکار عمومی پذیرفته نیست. جلیلی با طرح «اسلام ناب» که صرفاً نزد خامنه‌ای و نزدیکان وی است این طرح تمامیت‌طلبانه را بیش از دیگران منعکس اما وجوه تمامیت‌خواهانه‌ی آن را پنهان می‌کند.

۳. ظرفیت‌سازی برای خودی‌ها: این ایده (که جلیلی هر بار که نوبتش رسید از آن سخن گفت) معطوف است به دادن امکانات به وفاداران به حکومت برای آن‌که جای افراد مستقل را در حوزه‌ی تولید و توزیع کالاها و خدمات فرهنگی بگیرد.

۴. شیعی‌سازی فرهنگ: مقامات حاکم به دنبال حذف همه‌ی عناصر و مؤلفه‌های فرهنگی به‌جز آن بخشی هستند که روحانیت شیعه معرف آن بوده است. حاملان فرهنگ نیز از نگاه آنان روحانیت شیعه و هیئت‌های مذهبی است. این نکته را در سخنان ولایتی و جلیلی به‌خوبی می‌توان مشاهده کرد؛

پیامدها

پیگیری فرهنگ مقاومتی و خویشاوندان آن به عنوان رویکرد یا سیاست فرهنگی حکومت چهار پیامد داشته و دارد:

۱. تداوم تخصیص وام‌های کم‌بهره و منابع بدون بازگشت به نیروهای خودی (نزدیک به بیت و حزب پادگانی) برای آن که وفاداران به حکومت را به کارگردان و نویسنده و شاعر و هنرمند و ناشر و تهیه‌کننده تبدیل کند. جلیلی پر شور‌ترین حامی این سیاست است، هنگامی که از ظرفیت‌سازی سخن می‌گوید.

۲. تداوم دخالت در حوزه‌ی خصوصی زندگی مردم، سانسور، فیلترینگ و دیگر محدودیت‌ها برای یکسان‌سازی و از میان بردن تکثر. حداد عادل سرسخت‌ترین مدافع این سیاست‌هاست.

۳. تمرکز بر تخصیص منابع به روحانیت و هیئت‌های مذهبی و دیگر نهادهای دینی به عنوان نهادهای حافظ حکومت. ولایتی در سخنرانی طولانی خود در مناظره ضرورت همین سیاست را توضیح داد.

۴. تداوم سرکوب بخش مستقل و نیمه‌مستقل فرهنگ به خاطر عدم احساس ثبات سیاسی و تصور این‌که این بخش مستقل در یک فضای رقابتی فرهنگ مهندسی شده و محصولات آن را کاملاً از دور خارج کند. دولت‌گراها دقیقاً به همین دلیل با نهادهای مدنی و صنفی قدرتمند و مستقل در بخش فرهنگ مخالفت می‌کنند. نامزدهای دولت‌گرا (جلیلی، حداد، قالیباف و ولایتی) هیچ سخنی از محنتی که این نهادها در دولت احمدی‌نژاد کشیدند به زبان نیاوردند.