ما تا اینجا بهطور مفصل به رویکرد ساختار تحلیلی نگاه انداختیم. این فصل، بهطور کلیتری، انواع استدلالهایی را بررسی خواهد کرد که ما یا استفادهشان میکنیم و یا با آنها روبهرو میشویم. من قبلا در فصل ۲ گفتم که اساسا استدلال یا دربارهی روابطِ زمانی (علت و معلول) است یا دربارهی دستهها یا گروههایی که میسازیم تا در وضعیتی چیزها را طبقهبندی کنیم. اما راههای دیگری هم برای اندیشیدن به استدلال وجود دارد که لازم است بهطور مفصل توضیح داده شوند، اما باید دانست که هیچ قطعیتی در این دستهبندیها وجود ندارد؛ یعنی نمیتوان گفت که ما داریم «از این نوع استدلال استفاده میکنیم نه آن نوع».
در این فصل:
۱. تفاوت بین استدلال قیاسی و استقرایی (که معمولا در مورد آن اشتباه میکنند) را بررسی خواهیم کرد.
۲. به تفاوت بین منطق مقولهای و منطق گزارهای نگاه میکنیم تا دریابیم گزارهها («اگر.. آنگاه…») چه بهرهای میرسانند.
۳. به انواع پنجگانهی استدلال نگاه میکنیم که عبارتند از استدلال مبتنی بر علت، عمومیتدهی، موارد خاص، همانندی، و تعریفی.
استدلال قیاسی و استقرایی
یک خطای شایع
تفاوت بین قیاس و استقرا در منطقِ معاصر، یکی از مسئلههای رنجآور است. دقیقا اینکه چگونه (و چرا) ما بین این دو تفاوت قائل میشویم، هم مورد اختلاف است و هم غلطانداز است.
اجازه دهید اول به خطای شایعی اشاره کنیم که احتمالا در جایی آن را به شما آموزاندهاند و یا خودتان خواندهاید. معمولا ادعا میشود که قیاس یکی از شکلهای استدلال است که از قوانینِ کلی به گزارههای جزئی میرسد، و استقرا بر عکس است و از مواردِ جزئی به نتیجههای کلی میرسد. اما مهم نیست که قبلا و در جاهای دیگر چه چیزی یاد گرفتهاید یا خواندهاید؛ این [تعریف از قیاس و استقرا] اشتباه است. تفاوت بین استقرا و قیاس ربطی به استدلالِ کلی و جزئی ندارد، بل به این مربوط است که نتیجه چگونه بر پیشگذاردهها مبتنی میشود.
ما این تفاوتِ اصیل را خواهیم کاوید، اما اجازه دهید دوباره تاکید کنم که اگر فکر میکنید فهمیدن این تفاوت سخت است، شما تنها کسی نیستید که این احساس را دارید. فیلسوفها عموما به مثالها و مواردی پناه بردهاند که آشکارا استقرایی و یا آشکارا قیاسی هستند؛ این فیلسوفها به مواردِ ناروشن و مبهمی نپرداختهاند که ما عمدتا در زندگی روزمره با آنها سر و کار داریم.
قیاس
در استدلال قیاسی، نتیجهی استدلال با قطعیت بیان میکند که بین دو یا چند گزاره ارتباطی هست. این نتیجه باید قطعی باشد، چون دارد روشن میکند که رابطهای (که مستقیما روشن نیست) در ترکیبِ ادعاهایی که قضیه هستند وجود دارد. ما این جنبه را از بحث ادعاها (فصل ۲ تا ۴) به یاد داریم. بیایید به یک مثال نگاه کنیم:
من زیر ۱۸ سال هستم؛ مردمِ زیر ۱۸ سال در استرالیا نمیتوانند رای بدهند. پس من نمیتوانم رای بدهم.
سه مولفهی اساسی در این استدلال هست. یکی سن است (زیر ۱۸ سال)؛ یکی رایدادن است؛ و آخری «من» است. نتیجه صرفا رابطهی ناروشنِ قضیههایی را بیان میکند که میتوانند در فرمولی مانند فرمولِ زیر بیان شود:
الف یکی از مواردِ ب است؛
ب نمیتواند فعل ج را انجام دهد؛
پس الف نمیتواند فعل ج را انجام دهد.
قطعیتی که (در این استدلال) در نتیجه بیان شده، به حقیقیبودن یا نبودنِ قضیهها ربطی ندارد، بل به شکلِ منطقیِ این استدلال ربط دارد. اگر معلوم شود که قضیهها حقیقی نیز هستند، پس هم حقیقیبودن قضیهها و هم شکلِ [منطقی] این استدلال، نتیجهی این استدلال را تضمین میکند.
یکی از راههای اصلی برای آزمودنِ استدلالِ قیاسی این است که از خودمان صادقانه بپرسیم «اگر به قضیهها شک نداریم و تکذیبشدنی نیستند، آیا میتوانیم نتیجه را رد و تکذیب کنیم یا نه». برای مثال:
چلچلههای افریقایی پرندههای مهاجر هستند؛ همهی پرندههای مهاجر مسافتِ زیادی را پرواز میکنند و بنابراین من نتیجه میگیرم که چلچلههای افریقایی مسافت زیادی را پرواز میکنند.
حالا بیایید فرض کنیم که این قضیهها مطلقا و بیتردید حقیقت دارند. آیا میتوانیم نتیجه را تکذیب کنیم یا از پذیرفتناش سر باز زنیم؟ نه! امکان دارد به خودتان بگویید «اما آخر شاید چلچلههای افریقایی پرندهی مهاجر نباشند»؛ اگر این شک را دارید، پس نباید قضیهی اول را پذیرفته باشید. تفکر قیاسی چیزی شبیه یک بازی ذهنی است (گرچه شبیه بازی است، اما بسیار مهم است): برای فهمیدن اینکه آیا استلزامِ معناییِ در استدلالهای قیاسی (یعنی موقعی که قضیهها قعطیتِ نتیجه را تضمین میکنند) درست انجام شده یا نه، اول از همه باید بررسی کرد که آیا قضیهها مطلقا درست هستند یا نه. اگر بودند، پس صرفا باید چک کنیم که نتیجه منطقا از آن قضیهها پیروی کرده باشد. فقط در این صورت است که میتوانیم به عقب برگردیم و ببینیم آیا شک و تردیدی نسبت به قضیهها هست یا نه.
استقرا
در استدلال قیاسی، برخلاف استدلال استقرایی، اگر مقدمات حقیقت داشته باشند، آنگاه نتیجه نیز احتمالا حقیقت خواهد داشت و امکانِ زیادی دارد که حقیقیبودنِ نتیجه به اعتبار و سنگینیِ شواهدی بستگی داشته باشد که در پیشگذاردهها ارائه شدهاند. پس، نتیجه در استدلال استقرایی از سوی مقدمات تضمین نمیشود، بل فقط از سوی آن گزارهها پشتیبانی میشود. اغلب، این تفاوتِ بین استدلال قیاسی و استقرایی به این صورت بیان میشود که نتیجه در استدلال قیاسیْ رابطهی ضمنی را صریحا بیان نمیکند، بل فراتر از گزارههای پیشگذاشته میرود و ادعای جدیدی مطرح میکند. مثالی بزنیم:
فرض کنید یک بازی «سرنخیابی» بازی میکنید و باید دست به تحقیقاتِ جنایی بزنید. جسدِ آقای سبز پیدا شده که با چاقو به قتل رسیده. در طول تحقیقاتتان، میفهمید که:
آقای سفید میگوید که آقای سیاه را دیده که آقای سبز را چاقو زده.
آقای سیاه معروف به این است که از آقای سبز نفرت داشته.
خون آقای سبز روی دستهای آقای سیاه پیدا شده.
آقای زرد شنیده که آقای سبز با صدایی خفه میگفته «آقای سیاه به من چاقو زده! »
این چهار ادعا همگی شواهدِ انکارنکردنیای هستند که میگویند آقای سیاه قاتل است. هرچند، آیا میتوان مطمئن بود؟ نه. ما باید شواهد را برای این جمع کنیم که احتمالِ درستیِ این قضاوت را بالا ببریم که «آقای سیاه قاتل است». اگر این پرونده به دادگاه برود، هیات منصفه برای آزمایش این ادعا و متقاعدشدن یا نشدن، از «شکِ معقول» استفاده خواهد کرد. هیات منصفه نباید ۱۰۰درصد مطمئن باشد، بل فقط کافی است یک شک یا ظنِ معقول داشته باشد که آقای سیاه گناهکار است. پس، گرچه ما آقای سیاه را چنان متهم میکنیم که انگار مطمئن هستیم او قاتل است، در شرایط مطلقِ منطقی اما نباید نتیجه را از شواهد استقرا یا استنتاج کرد، بل باید آن را قیاس کرد و بنابراین همیشه فاقدِ قطعیتِ مطلق هستیم. به یاد داشته باشید که ادعایی که در جایگاهِ نتیجه مینشیند («آقای سیاه آقای سبز را کشته است») کاملا در قضیهها دلالت و تصریح نشده است.
کارآگاه جناییِ خوب بررسی بیشتری میکند و پی میبرد که:
آقای سفید به مردم گفته که آقای سیاه از آقای سبز متنفر بوده.
آقای سیاه خونی شده چون سعی میکرده آقای سبز را کمک کند.
آقای سفید جوری وانمود کرده که انگار آقای سیاه این کار را انجام داده.
بنابراین، حالا قاتلبودن آقای سفید نیز به احتمالات اضافه شد. باز هم نمیتوان مطمئن بود، اما میتوان آقای سفید را متهم کرد. پس، استقرا فرآیند جمعآوری اطلاعات و شواهد است و نه بیان چیزی که قبلا کاملا در قضیهها (البته نه آشکارا و روشن) بیان شده. استقرا یعنی پیشبینیکردن یا ارزیابیکردن اینکه محتملترین نتیجهای که باید از این شواهد گرفته شود کدام است.
نکتهی اصلی این است: اگر به انواع استدلالها و بحثهای پیچیدهای که در فصلهای اولیهی این کتاب انجام دادهاید فکر کنید، چیزی که احتمالا خواهید دید این است که در قسمتِ پایانیِ یک بحثِ پیچیده، استدلال شکلِ قیاسی میگیرد، و مجموعهای منطقی از روابط را با دقت ترسیم میکند، و بخشهای اولیهی یک بحث پیچیده بهوسیلهی استدلال استقرایی ایجاد شده است.
منطق مقولهای و گزارهای
حالا به دو شکلِ معمولِ استدلالِ قیاسی نگاه میکنیم. منطقدانان دیرزمانی بر این باور بودند که منطق عبارت است از شکلگیریِ روابطِ قطعی (مانند مثالهای قیاسیای که در بالا آمد) و معمولا در این قالب بیان میشود:
انسانها پستاندار هستند.
همهی پستاندارها هوا تنفس میکنند.
پس انسانها هم هوا تنفس میکنند.
چنین استدلالی را مقولهای مینامند چون دربارهی رویدادهای واقعی نیست و دربارهی مقولههای ذهنی است که بهکمکِ آن مقولهها [گروهها، دستهبندیها] میتوانیم بیشمار چیزها را در قالب الگو یا نظمی مشخصْ تعریف و متمایز کنیم. نکته مهم این است که منطق مقولهای عمدتا با تفکر اروپایی پیش از دورهی مدرنِ پژوهشِ علمی گره خورده که پیوسته به دنبالِ کشفکردنِ چیزهای جدید و تازه است، و نه اینکه صرفا بخواهد الگویی تغییرناپذیر برای مقولهها و ویژگیها تعریف کند. همچنین باید اشاره کرد که این شکلِ استدلالکردن مطلقا بستگی به این دارد که ما اصطلاحاتی مانند هوا و تنفس را چگونه تعریف میکنیم و چگونه این واژهها را در ادعاهایمان استفاده میکنیم. ظاهرا ماهیها هم نفس میکشند (ماهیها آب را به درون میکشند و هوا یا مولفههای سازندهی هوایی را از آبِ به درونکشیده استخراج میکنند). اما ماهیها پستاندار نیستند. پس استدلالِ مقولهای گرچه برای فهمیدنْ کارآمد است، اما بیشتر از این نظر جالب است که نشان میدهد شکلهای غالبِ استدلال از نظمِ اجتماعیِ زمانهی خویش جداناشدنی هستند.
منطق گزارهای اما به گزارهها [قضیهها] بستگی دارد: گزارههایی که رابطهی بین دو وضعیت را مطرح میکنند. این گزارهها باید در قالب «اگر… آنگاه…» بیان شوند. هرچند ممکن است آنها را طوری بنویسند که ماهیتِ قضیهایِ ادعا را بهطور ضمنی بیان کند و نه بهطور آشکار و علنی. اگر یونانیانِ باستان زمانِ زیادی را صرف فلسفیدن در این باره میکردند که مواردِ ویژه و گروههای کلی را با هم ترکیب کنند و منطقِ مقولهای را ایجاد کنند، فیلسوفان اروپایی اما شیفتهی منطق گزارهای شدند. قضایای«اگر/آنگاه»ی احتمالا اساسِ اکثر استدلالهای ما هستند، حتی اگر متوجهی این امر هم نباشیم. این گزارهها، یک رویداد (بخش «اگر») را با رویداد دیگری ارتباط میدهد و میگوید اگر این رویداد رخ دهد، آنگاه آن رویدادِ دیگر نیز رخ خواهد داد. شاید منطق گزارهای نسخهی فلسفیِ قانونِ سومِ حرکت نیوتن باشد، که میگوید هر کنشی یک واکنشِ برابر دارد. بیایید به مثالی نگاه کنیم که مجموعهای از گزارههای «اگر/آنگاه» را استفاده میکند تا ثابت کند که بهداشتِ اقتصادیِ استرالیا به دستمزدهای بالا بستگی دارد و نه دستمزدهای پایین:
۱. اگر دستمزدهای استرالیا کاهش پیدا کند، آنگاه مردم کمتر خرج خواهند کرد.
۲. اگر مردم کمتر خرج کنند، آنگاه مصرف کمتر خواهد شد.
۳. اگر مصرف کم شود، آنگاه اقتصاد رکود خواهد یافت.
۴. اگر اقتصاد رکود یابد، آنگاه سود تجاری کم خواهد شد.
۵. بنابراین، اگر بخواهیم از کمشدن سود جلوگیری کنیم، نباید دستمزدها را کاهش دهیم.
قدرت و انعطافپذیری منطق گزارهای در این مثال نمایان است، نه به این خاطر که این قضیهها تضمین میکنند که نتیجه حقیقی است، بل چون بین دو رویدادِ ظاهرا بیارتباط مجموعهای از روابطِ منطقی برقرار میکنند؛ نیاز به جلوگیری از کاهشِ سود و تمایل به کاهشنیافتنِ دستمزدها. اگر مجبور بودیم که با این نتیجهی نهاییْ کسی را متقاعد سازیم، باید زنجیرهای از قضیهها را به همین منوال ردیف کنیم و خردهنتیجههای کلیدیای را مشخص سازیم که هر کدام از این خردهنتیجهها را خردهاستدلالها پشتیبانی میکنند. بنابراین، باید اثبات کنیم که معقول است باور کنیم «اگر مصرف کم شود، اقتصاد نیز رکود خواهد یافت» و ممکن است برای اثباتِ آنْ به نمونههایی واقعی از شرایط اقتصادی ارائه کنیم که مصرف کاهش یافته و منجر به رکود اقتصادی شده است.
نکتهی اصلی این است: در حالی که منطق مقولهای به روابط ساختاریِ مقولهها میپردازد و تعریف میکند که چه چیزی داخل یک مقوله میگنجد و چه چیزی نمیگنجد، منطق گزارهای اما از ما میخواهد از خودمان بپرسیم که برای اثبات استقرایی استدلالمان و متقاعدکنندگی کلی استدلالمان چه چیزهایی نیاز داریم.
ادامه دارد
◄ آنچه خواندید ترجمه بخش یکم از فصل هفتم کتاب زیر است:
Matthew Allen: Smart thinking: skills for critical understanding & writing. 2nd ed. Oxford University Press 2004
بخشهای پیشین
پیشگفتار: تفکر هوشمندانه؛ در آمدی بر سنجشگری
بخش ۱ فصل ۱: تفکرِ هوشمندانه چیست؟
بخش ۲ فصل ۱: تفکر هوشمندانه را چگونه مطالعه کنیم؟
بخش ۱ فصل ۲: ادعاها، مؤلفههای کلیدی استدلال
بخش ۲ فصل ۲: ادعا و استدلال
بخش ۳ فصل ۲: ادعا، ارزش، نتیجه
بخش ۱ فصل ۳: پیوند دادن: فرآیند کلیدی در استدلال
بخش ۲ فصل ۳: ساختار تحلیلیِ استدلال
بخش ۱ فصل ۴: فهمیدن پیوندهای بین ادعاها
بخش ۲ فصل ۴: کارکردهای گزارهها
بخش ۱ فصل ۵: استدلال مؤثر
بخش ۲ فصل ۵: ادعاهای خوشبنیاد
بخش ۱ فصل ۶: باز هم درباره استدلال مؤثر
بخش ۲ فصل ۶: قدرت پشتیبانی از ادعاها
مرسی عالی بود من این مطالب مهم را برای خیلی از دوستانم بصورت پی دی اف تهیه و ارسال کردم و بسیار استقبال کردند. لطفا مطالب آموزشی و تحلیلی را هم بصورت جدا جدا و هم یکجا بصورت پی دی اف در سایت قرار دهید تا براحتی بتوان در هر زمان دریافت کرد. اینترنت در ایران مثل هوای انگلستان است که بهار و زمستانش معلوم نیست !
یک ایرانی عاشق سرزمین مادری / 05 June 2013
با عرض سلام و ادب
آیا این کتاب را در کنا بفروشی های ایران می توا ن تهیه کرد؟
azita / 20 June 2013