عنکبوت مقدس ساخته علی عباسی در جشنواره بینالمللی فیلم تورنتو نیز به نمایش درآمد. فیلم بر اساس داستان واقعی قتل زنان خیابانی توسط سعید حنایی، قاتل زنجیرهای مشهد، ساخته شده است.
داستان واقعی سعید حنایی ابعاد پیدا و پنهان زیادی داشته است. از جامعه و حکومتی که زمینهچین دخالت افراد در زندگی هم و تهییج احساسات مذهبی آنها به عنوان مصلح جامعه میشود تا فردیترین عوامل مانند تأثیرپذیری از مادری به شدت مذهبی و تجربه تلخ حضور در جنگ ایران و عراق و تجربه آزار دیدن همسرش پیش از شروع تمام قتلها.
آنچه مشخص است سعید حنایی فردی آسیب دیده با زمینههای روانی آماده خشونت بوده و خود از کودکی توسط مادری بیمار و خشن تربیت شده اما مشخص نیست کدام عامل و چقدر در شکلگیری شخصیت قاتل زنجیرهای نقش داشته است.
فیلم «عنکبوت مقدس» اما کاری به این عوامل ندارد. این فیلم شخصیت ضداجتماعی قاتل را برای ما تحلیل نمیکند بلکه به ما از قتلهای او و سپس واکنش حکومت و پلیس و دستگاه قضایی میگوید و با روایت اصلی خود که نحوه دستگیری او توسط یک زن است، سعی میکند ساز و کار نظام مردسالار جمهوری اسلامی را عیان کند.
بر خلاف فیلم «عنکبوت» به کارگردانی ابراهیم ایرجزاد که نسخه دیگری از همین ماجراست، «عنکبوت مقدس» که فارغ از سانسور ساخته شده با صراحت بیشتری به شخصیت و سبک زندگی زنان تنفروش در ایران میپردازد. زنانی که فقر و اعتیاد و بیماری بارزترین ویژگی آنهاست و زندگی رقتباری دارند. با روایت اول فیلم که با زنی تنفروش در شب مرگش همراه میشویم فیلم ادای دین میکند به داستان تلخ نگفته زنان خیابانی و بعد به همراه زن مقتول است که وارد زندگی سعید عظیمی میشویم و سپس با شخصیت اصلی فیلم، آرزو آشنا میشویم که زنی خبرنگار است و از تهران برای پیگیری این ماجرا به مشهد آماده است.
آرزو، شخصیت اصلی فیلم، زنی جسور و باهوش است. در ادامه فیلم میبینیم که تلاش شده با بدنام کردنش او را از فعالیتهایش بازدارند. مردانی که او را زنی مزاحم میدانند و دوست ندارند او کار کند، فعال باشد و نظر خودش را داشته باشد. اما او، انگار به نمایندگی از تمام زنان ایرانی، زنان قربانی شده و حتی به نمایندگی از زندگی سخت و پرچالش بازیگر نقش خودش، زر امیرابراهیمی، زنی قوی است و فقط بر روی هدفش تمرکز میکند. او با کمترین حاشیه ممکن به دنبال حل کردن پرونده است و نه افسر فاسد پرونده با پیشنهادها و تحقیرهایش و نه همکار سابقش که حالا منصبی در روزنامه محلی مشهد دارد و محافظهکارانه او را هم دعوت به عدم پیگیری پرونده میکند و نه مادر نگرانش با احساساتی کردن او، هیچ یک نمیتوانند او را از رفتن به دنبال آنچه درست و ضروری میداند، باز دارند.
همین روحیه جنگجو و جستجوگر است که باعث میشود بتواند اولین سرنخها را پیدا کند و با دنبال کردنشان بفهمد که قاتل، مردی موتوری با ظاهری مذهبی و ریش است و پنجشنبه شبها به شکار زنها میآید و نهایتا نقشه خطرناک خود را با تمام نهیها از سمت همکار مردش، شریفی، مبنی بر خطرناک و دیوانهوار بودنش اجرا میکند. او خود را طعمه میکند! بدون حاشیه و خطا، نقشهاش میگیرد و قاتل او را سوار میکند و در کشاکشی نفسگیر به خانه قاتل میرود، مطمئن میشود که قاتل اوست و از دست او فرار میکند. جا دارد که پس از فرار او به صحنه عالی فروپاشی روانی قاتل و مچاله شدنش مانند کودکی مغموم روی رختخوابهای جمع شده کنار خانه و واکنش عصبی مخلوط از خنده و گریه اشاره کنیم که توسط مهدی بجستانی، بازیگر نقش سعید عزیزی، بسیار عالی بازی شده است.
او دستگیر میشود ولی این پایان ماجرا و فیلم نیست. صحبتهای قهرمانانه و دیوانهوار او در دادگاه را میبینیم، پشیمان نیست و مردم زیادی هم از او حمایت میکنند اما او بدشانسی میآورد. پروندهاش قبل از انتخابات باز شده، زمانی که دولت روی مردمستیز خود را میپوشاند، زمانی که دولت سعی میکند حداکثر عدالتی را که بلد است اجرا کند و این عدالت همانا اعدام است. صحنه توهم قاتل پس از شنیدن حکم اعدام خود، هم به هیجان فیلم افزوده و هم نشان از جنون قاتل دارد. میدانیم که در واقعیت سعید حنایی اعدام شده است، اما نمیدانیم علی عباسی چه نقشهای برای سعید عزیزی خود دارد. مردی که با پیگیری آرزو در لحظه آخر برای اجرای حکم شلاق به اتاق اجرای حکم برده میشود اما این حکم به شوخی گرفته شده و برای او اجرا نمیشود. همانطور که اجرای عدالت نیز برای دستگاه قضایی در حکومت اسلامی معنایی ندارد و احکام فقط برای از بین بردن فرد مجرم صادر میشوند نه برای ستاندن حق کسی که مورد ظلم واقع شده است. رجوع کنید به حکمی که برای کیوان امام صادر شده، اعدامی که در آن هیچ عدالتی در راستای جبران حق زنانی که مورد تجاوز قرار گرفتهاند وجود ندارد و فقط مجرم توسط نظام مردسالار در حال حذف است و قربانی به حال خود رها میشود.
اعدام اما حالا جمله قصار نهج البلاغه (انسان از هرچه گریزد، آن را ملاقات خواهد کرد) را که در ابتدای فیلم نمایش داده میشود برای بیننده معنا میکند. با تصویری بر روی صورت سعید در حال خفه شدن و جان دادن زوم شده است همانطور که قبلا بر روی صورت چند زن که توسط او خفه میشدند قفل شده بود. او میمیرد و آرزو به خانه برمیگردد، با نگاهی به آنچه از فاجعه به جا مانده، فرزندان قاتل که کودکانی بی گناهاند و در عین حال بار سنگین جنایت پدر همواره به دوش آنها خواهد بود و البته سوالی باز از سرنوشت و آینده آنها که پاسخی برای آن نداریم.
از کارگردان فیلم پس از نمایش پرسیدم چرا از بین همه ابعادی که این داستان داشت او این برداشت را انتخاب کرده است؟ انتخاب زنی که نه قربانی بلکه قهرمان ماجراست و او با اشاره به وضعیت امروز زنان پاسخی داد با این مضمون که همیشه نباید واقعیت روی داستان تاثیر بگذارد، حالا زمانی برای تاثیر داستان روی واقعیت کنونی است.