فرانک دریک، اخترشناس رادیویی نامآشنا و بنیانگذار نخستین پروژه علمی «جستوجو در پی هوشمندان فرازمینی» (SETI)، هفتهی گذشته در سن ۹۲ سالگی درگذشت. از زمرهی میراث دریک، میتوان به معادلهی دریک اشاره کرد؛ فرمولی ساده مرکب، از هفت متغیر، که تعداد تمدنهای هوشمند احتمالی مستقر در کهکشان ما، راه شیری، را که توان ارتباطگیری رادیویی با ما دارند، معلوم میکند.
عبارت «جستوجو در پی موجودات هوشمندان فرازمینی»، در نگاه نخست انگار عبارتی است از خیل برساختههای شبهعلمی. حالآنکه هر کسی تجربهی مطالعهی یک کتاب ترویجی در حوزهی نجوم را داشته باشد، معمولاً این عبارت را در کنار مجموعهای از کلیدواژههای آشنای دیگر مییابد: پروژهی اوزما، پیام آرهسیبو، پلاک پایونیر، لوح طلایی وویجر و معادلهی دریک – کلیدواژههایی که حضور پررنگ یک نامِ آشنا در آنها خودنمایی میکند: فرانک دریک.
دریک اخترفیزیکدانی بود که تحصیلات مقدماتی خود را در رشتهی مهندسی فیزیک به اتمام رساند، و دکترایش را نیز در دانشگاه هاروارد و زیر نظر سیسلیا پِین-گاپوشکین، اخترشناس نامدار روسی-آمریکایی اخذ کرد.
اواخر دههی ۵۰ میلادی، همزمان با توسعهی زیرساختهای اخترشناسی رادیویی در سرتاسر جهان، جامعهی علمی وقتْ شاهد انتشار نخستین مقالات علمی حول پدیدهی «هوش فرازمینی» هم بود. اخترشناسانْ جوزپه کوکونی و فیلیپ موریسون، طی مقالهای در سال ۱۹۵۹ ادعا کردند که چنانچه یک تمدن هوشمندْ خواستار ارتباط با سایر همتایان خود در پهنهی کیهان باشد، از سیگنالهای مرتبط به آشناترین عنصر کیهان نیز بدینمنظور استفاده میکند: عنصر هیدروژن. از آنجاکه وجود غبار بینستارهای همچون مانعی برای طی طریق بخش اعظمی از طیف امواج الکترومغناطیس، به جز امواج فروسرخ و امواج میکروموجی و رادیویی عمل خواهد کرد، نویسندگان مقالهی مذکور به این نتیجه رسیدند که تنها ردپای عنصر هیدروژن در امواج رادیویی – یعنی موج ۱۴۲۰ مگاهرتز از اتم هیدروژن خنثی – طبیعتاً بهترین موج برای مخابرهی پیامهای هوشمند بینستارهای خواهد بود.
کمتر از یک سال بعد، مقالهی کوکونی و موریسون، دریک را بر آن داشت تا اولین جستوجوی سیستماتیک به دنبال پیامهای هوشمند بینستارهای را کلید بزند. در این پروژه – که دریک نام اوزما، برگرفته از یکی از شخصیتهای داستان «جادوگر شهر اُز» را بر آن گذاشت – دو ستارهی خورشیدمانند به نامهای تاو-قیطُس و اپسیلون-نَهر به مدت حدوداً پانزده روز توسط یک رادیوتلسکوپ زیر نظر گرفته شدند، به این امید که میزبان پیامی از جانب یک تمدن هوشمند باشند. در آن مقطع، هنوز سه دهه به کشف نخستین سیارات فراخورشیدی مانده بود، و صِرف تشابه ستارههای هدف با خورشید، به عنوان شرط کافی این جستوجوها قلمداد میشد.
ناکامی پروژهی اوزما، دریک را دلسرد نکرد، بلکه انگیزهای شد تا اقداماتش را به شکل نظریتری در این زمینه پی بگیرد. این شد که در سال ۱۹۶۱، به پیشنهاد رصدخانهی رادیویی گرینبنک در ویرجینیا، میزبان کنفرانسی شد با حضور دانشمندانی که حوزهی تحقیقاتشان به نحوی با ایدهی جستوجوی پی موجودات هوشمند فرازمینی ارتباط پیدا میکرد.
در جریان همین نشست بود که دریک، ایدهی تعریف یک شیوهی ریاضی برای سر و سامان دادن به پارامترهای تعیینکنندهی احتمال وجود تمدنهای هوشمند در پهنهی کهکشان ما را مطرح ساخت. این شیوه در نهایت به شکل «معادلهی دریک» سامان یافت، که از حاصلضرب هفت متغیر تشکیل شده است: ۱) نرخ تولد ستارههای جدید در کهکشان ما؛ ۲) درصدی از ستارههای راه شیری که میزبان سیارهاند؛ ۳) درصدی از این سیارات فراخورشیدی که از شرایط لازم برای تشکیل حیات میزبانی میکنند؛ ۴) درصدی از این سیارات مساعد که حیات در آنها پا میگیرد؛ ۵) درصدی از این سیارات زیستمند، که حیات امکان این را خواهد داشت تا در آنها به مرحلهی هوشمندی برسد؛ ۶) درصدی از این سیارهنشینان هوشمند که توانایی ارتباطگیری رادیویی در پهنهی کهکشان را خواهند داشت؛ و در نهایت ۷) طول عمر تمدن هوشمندی که به این فناوری دست خواهد یافت.
در زمان تعریف معادلهی دریک، درک ما از هر هفت پارامتر آن در سطح حدس و گمان بود؛ اما طی شش دههی گذشته، به لطف تحولات بزرگ اخیر در اخترشناسی رصدی، اطلاعات ما از سه پارامتر اول این معادله به طرز امیدوارکنندهای دقیقتر شده است: امروزه میدانیم که در کهکشان راه شیری هرساله هرساله بین ۱.۵ الی ۳ ستاره متولد میشود؛ میدانیم که تعداد سیارات موجود در کهکشان راه شیری، تقریباً با تعداد ستارگان آن برابری میکند و از این حیث، پاسخ پارامتر دوم را به جرأت میتوان ۱۰۰ درصد دانست؛ و یافتههای فعلی راجع به سیارات زمینمانند حاکی از آناند که در بدبینانهترین حالت، نزدیک به ۱۰ درصد سیارات فراخورشیدی، سیاراتی سنگیاند که در کمربند حیات منظومهی خود واقع شدهاند – منطقهای در اطراف ستارهی میزبان، که چنانچه یک سیارهی سنگی در آن واقع شده باشد و آن سیاره نیز جوی از آن خودش داشته باشد، آب به حالت مایع بر سطح آن جاری خواهد بود. جالب اینجاست که نزدیکترین سیارهی فراخورشیدی به زمین، که به گرد نزدیکترین ستاره به ما نیز میچرخد، دقیقاً سیارهای زمینمانند، و واقع در کمربند حیات ستارهی میزبان خود است (هرچند که با توجه به ناپایداری ستارهی میزبان، احتمال کمی دارد که از یک جو مناسب میزبانی کند؛ نگاه کنید به: زمینی در همسایگی؟ راهنمای مختصر سیارهی «پروکسیما-b).
تحقیقات فعلی در مریخ، پرتاب اخیر تلسکوپ فضایی جیمز وب به فضا، و همینطور تحقیقات آتی در سیارات زهره و قمر یوروپا در مدار مشتری نیز نقش شایان توجهی در بهبود درک ما از احتمال تشکیل حیات در خارج از زمین، و در نتیجه برآوردی بهتر از پارامتر چهارم معادلهی دریک خواهد داشت.
هرچند که نمیتوان پاسخی دقیق به این معادله داد، اما میدانیم که پاسخ آن نیز پاسخی غیرصفر خواهد بود – چراکه به یقین میدانیم که دستکم یک تمدن هوشمند (تمدن ما) در کهکشان راه شیری وجود دارد. و همین نکته، احتمال «1» بودن پاسخ آن را نیز منوط به سوگیریهای پررنگی مبنی بر انسانریخت انگاشتن هوش فرازمینی خواهد کرد. لذا معادلهی دریک، در وهلهی اول راهی است برای سر و سامان دادن به گسترهی جهل ما راجع به شرایط تشکیل حیات و هوشمندی در پهنهی کیهان.
دریک نقش فعالانهای در طراحی پیامهای ارسالی تمدن بشر به پهنهی کهکشان راه شیری نیز ایفا کرد؛ از پیام رادیویی آرهسیبو در سال ۱۹۷۴ گرفته (نگاه کنید به رادیوتلسکوپ مشهور آرهسیبو فروریخت) تا لوح طلایی وویجر (نگاه کنید به چهل سال پس از وویجرها: دو نامه از یک تمدن).
حوزهی پژوهشهای دریک در طول عمر حرفهای وی نشان از عزم راسخ و دوراندیشی او در مسیری دارد که عدهی انگشتشماری تاکنون جرأت گام نهادن در آن را داشتهاند؛ اما بسط و گسترش دانش اخترشناسی طی سالهای اخیر، و یافتههای نویدبخشی که احتمالاً در آیندهی نزدیک دربارهی ماهیت حیات و هوش حاصل خواهد شد، گواهی است بر آنکه تخیل امثال دریک، نقش بسزایی در شناخت حیات و هوش انسان در افقی کیهانی ایفا کردهاند.