مسئله تغییرات اقلیمی و معنای آن یکی از موضوعات و حوزههای پژوهش تاریخنگار برجسته هندی، دیپش چاکرابارتی، در ده سال گذشته بوده است. به زعم او، تغییر اقلیم تصوراتی را که از دیرباز در مورد تاریخ، مدرنیته و جهانیشدن وجود داشته کاملا برهم زده است.
دیپش چاکرابارتی
چاکرابارتی در تازهترین کتابش،«آب و هوای تاریخ در عصر سیارهای»، با گریزهای متنوع به تاریخ و فلسفه، به این مسأله میپردازد که تغییر آب و هوا کدام پرسشها را دوباره پیشروی پژوهشگران علوم انسانی قرار داده و چه اولویتهای نظریای را به تاریخنگاری و فلسفه تاریخ تحمیل کرده است؟
او میپرسد: آیا در پرتو تغییرات اقلیمی و در عصر متلاطم کنونی نباید در مورد بنیادهای فکری غالب در مورد ماهیت عاملیت انسان، معنای جدید امر مطلق و امر جهانشمول بازنگری کرد؟
دو شیوه تفکر: جهانی و سیارهای
ما باید خود را همزمان از دو دورنما ببینیم: یکی جهانی (global) و دیگری سیارهای (planetary). این تمایز در کانون نظریهپردازی چاکرابارتی قرار دارد.
امر جهانی ساختاری انسانمحور دارد، در حالیکه دورنمای سیارهای عامدانه انسان را از مرکز کنار میگذارد. تاریخ جهان ما انسانمحور است: ما تکنولوژیهای گوناگونی را اختراع کردهایم، کشتیها و امپراتوریها را ساختهایم، سرمایهداری را به وجود آوردهایم، مردمان دیگر را به استعمار کشیده و نابود کردهایم. امر جهانی با ایده پایداری و ماندگاری در ارتباط است یعنی تلاش برای آنکه کره زمین همچنان بتواند مورد استفاده نسلهای آینده قرار گیرد. جهانگرایی انسانمحور میخواهد توسعه (ساختن کشتی و امپراطوری و الیآخر) پایدار باشد.
در مقابل، امر و رویکرد سیارهای انسان را از مرکز دور میکند. از زمانیکه ما شروع به مداخله در فرآیندهای سیارهای کردهایم (فرایندهایی که اجازه میدهند حیات روی سیاره ما ادامه داشته باشند) جزئی از چیز بزرگتری شدهایم که تمام حیات را تحت تاثیر خود قرار میدهد. ما میتوانیم باعث آتشسوزی، سیل و انقراض گونهها شویم. تغییر اقلیم به فرآیندهای سیارهای نظیر برهمخوردن چرخه کربن یا ازت مربوط میشود. به نظر چاکرابارتی، تا امروز، ما این فرآیندها را در شیوه تاریخنگاریمان نادیده گرفتهایم؛ کاری که دیگر ادامه آن ممکن نیست.
چاکرابارتی به جای «پایداری» از «زیستپذیری» صحبت میکند. او تمام آن چیزی را به پرسش میکشد که سیاره زمین را برای تمام اشکال حیات چندسلولیها قابلسکونت و زیستپذیر میسازد. برای مثال، یکی از این شرایط میزان اکسیژن موجود در جو است که باید در سطح خاصی حفظ شود تا نه همه چیز آتش بگیرد و نه جانوران دچار خفگی گردند. سیاره زمین به مدت ۳۷۵ سال این سطح اکسیژن را حفظ کرده و این شرایطی است که ضامن نه فقط حیات انسان، بلکه حیات بهطور کلی است.
دورنمای جهانی و سیارهای به لحاظ زمانمندی نیز با یکدیگر متفاوتاند. امر جهانی تقریباً پانصد ساله است و ارتباط تنگاتنگی با تاریخ قدرتهای بزرگ اروپایی دارد. اما در مورد تغییر اقلیم دورهبندی بسیار متفاوت است. نوع بشر بهواسطه فعالیتهایش میتواند اقلیم را برای مدت صد هزار سال آینده تغییر دهد. این فاصله زمانی که درک آن بینهایت دشوار است به زمانمندی امر سیارهای مربوط میشود. با این حال، شرکتهای بزرگ نفت و گاز وقتی مسئله به ذخایرشان مربوط میشود فقط کمابیش به دویست سال آینده فکر میکنند. اما ما انسانها هر روز بیش از پیش با زمانمندیهای طولانی و سیارهای درگیر میشویم. نخستین بار، زبالههای هستهای بودند که ما را با این بعد و این زمانمندی طولانی آشنا کردند، چراکه زبالههای تولیدی از شکافت هستهای تا ۱۰۰۰۰ سال میتوانند آثار رادیواکتیوی داشته باشند. این همان چیزی است که امروز باید به رسمیت شماریم: نوع بشر همزمان جهانی و سیارهای است.
آنچه در تمایز این دو دورنما (جهانی و سیارهای) الهامبخش چاکرابارتی بوده نظام کاستی هند است و بهطور خاص تضاد بین بدن برهمنها در مقام بالاترین کاست و بدن دالیتها (نجسها یا لمسناپذیرها) در مقام پستترین کاست. بدن دالیت رابطه و پیوند ما با سایر اشکال حیات را بازنمایی میکند زیرا با ضایعات، مدفوع و تمامی وجوه فرآیندهای حیاتی در تماس است. بدن برهمن اما نشانگر فراموشی پیوند بدن خود ما با اشکال دیگر حیات است. برهمن از بدن دالیت که موجب نفرت و اشمئزازش میشود پرهیز میکند. در نظر چاکرابارتی، دقیقاً همین نفرت و اشمئزاز است که باعث میشود ما پیوندمان با سایر فرآنیدهای حیاتی و زیستی را فراموش کنیم. بدن دالیت استعارهای از بدن سیارهای است.
راهحل برونرفت از بحران اقلیمی
برونو لاتور و جین بِنِت، و بهطور خاص نظرات این دو متفکر در خصوص برخورداری نا-انسانها از ظرفیت کنشورزی تأثیر بسیاری بر کار چاکرابارتی گذاشتهاند. و البته باید توجه داشت چاکرابارتی از سنت فکری پسا-استعماری میآید. و درست به همین خاطر، در برخی موارد میان این دو متفکر و چاکرابارتی اختلاف نظرهایی وجود دارد و رویکرد آنها متفاوت است. برای مثال، مسائل مربوط به نژادپرستی و بردهداری جایگاه ویژهای در نظام فکری چاکرابارتی دارند.
این ایده چاکرابارتی که میگوید ما به نیرویی زمینشناختی تبدیل شدهایم از آغاز قرن جدید تحت عنوان « آنتروپوسِن» مورد بحث و ارجاع قرار گرفته است. با این حال برخی بر آناند که فقط انسانها مسئول بحران اقلیمی نیستند و باید از «کاپیتالوسن» نیز صحبت کرد.
چاکرابارتی میگوید گه اگر بحث بر سر نامگذاری یک دوره و عصر زمینشناسی است که میتواند قدمتی به درازای ده میلیون سال داشته باشد، صحبت از کاپیتالوسن چندان بجا و مناسب نیست، چراکه عمر سرمایهداری نهایتاً به پانصد سال برسد. در واقع مفهوم «امر سیارهای» راهی است برای دور زدن بحثی که بین استفاده از واژه آنتروپوسن یا کاپیتالوسن وجود دارد.
با آنکه چاکرابارتی خود را نه یک مبارز، بلکه تاریخنگاری میداند که کارش نه ارائه راهحل، بلکه دعوت به بررسی بحران فعلی از زاویه دیدی جدید، یعنی زاویه دید همزمان جهانی و سیارهای، است، اما رویکرد سیارهای او، در عین تجویزی و نرماتیو نبودن، میتواند الهامبخش آکسیونها و فعالیتهای محیطزیستی باشد.
کتابهای چاکرابارتی تلاش ندارد مسئله بحران اقلیمی را حل و فصل کنند، بلکه میخواهند آن را قابلفهم سازند. او سعی میکند نوعی انسانشناسی فلسفی را ابداع کند و به مانند کانت این پرسش را پیش بکشد که «انسان چیست؟» آنچه برای او در مرتبه اول اهمیت قرار دارد آن است که نشان دهد انسان به نیرویی سیارهای تبدیل شده است.
پیام کتاب چاکرابارتی ساده است: ما انسانها باید یاد بگیریم به عنوان یک اقلیت زندگی کنیم. چراکه باکتریها و ویروسها هستند که اکثریت حیات روی کره زمین را تشکیل میدهند. بهرسمیتشمردن چنین جایگاهی ما را دعوت به عقبنشینی خواهد کرد. انسان بسیار بیشتر از آنچه باید به زیستگاههای دیگر نفوذ کرده، جنگلها را نابود ساخته و دیگر اشکال حیات را دفع کرده و بیرون رانده است. همانطور که ادوارد ویلسون زیستشناس میگوید ما باید نصف مساحت کره زمین را به سایر اشکال حیات واگذار کنیم.