در ماه گذشته هزاران هزار معترض پانامایی به خیابانها ریختند و علیه دولت شعار دادند. آنها از فساد ساختاری ریشهدوانده در دولت خسته شده اند و افزایش قیمت کالاها و تورم لجامگسیخته نیز وضعشان را بدتر کرده است.
فرآیند مذاکرات بین نمایندگان مردم معترض و حکومت از اواخر ژوئیه در جریان است. دولت وادار به عقبنشینیهایی شده اما معترضان میگویند امتیازهای دادهشده کافی نخواهند بود. آنها همین هفته اخیر نیز جادهها را در نقطههای مختلف کشور مسدود کردند و دست به اعتراض زدند.
آمریکای لاتین شاهد چرخش دوبارهای به چپ است. هماکنون پنج اقتصاد بزرگ از شش اقتصاد بزرگ آمریکای لاتین در دست دولتهای چپگراست: مکزیک، آرژانتین، کلمبیا، شیلی و پرو. بنا به نظرسنجیها، بزرگترین اقتصاد قاره یعنی برزیل هم در انتخابات اکتبر سال جاری به احتمال زیاد در کنترل چپگرایان قرار خواهد گرفت.
موج سرخ آمریکای لاتین ــ یا موج “صورتی” دوم ــ در پسزمینهی جنبشهای اعتراضی از ۲۰۱۷ به این سو علیه سیاستهای نئولیبرالی و فساد حکومتی برخاسته است، همچون اعتراضات ۲۰۱۷ مکزیک علیه افزایش قیمت سوخت یا ۲۰۱۹ شیلی علیه نابرابری و نئولیبرالیسم؛ از همان دست اعتراضاتی که پاناماییها را علیه دولت چپ میانه ــ یکی از دو حزب جریان غالب پاناما ــ به خیابان کشانده. اما پاناما برای گردش به چپ رادیکالتر با مانع خارجی بزرگتری روبروست: ایالات متحده.
پسزمینه اعتراضها در پاناما
نخستین گروهی که در پاناما دست به سازماندهی و اعتراض در موج اخیر زد، معلمان بودند. آنها در ابتدای ژوئیه اعتصاب کردند و به سرعت دیگر گروههای اجتماعی به آنها پیوستند.
حالا ائتلافی از معلمان و کارگران ساختمانی و دانشجویان و بومیان بدنه سازماندهنده اعتراضها را میسازند و مردم بسیاری به آنها پیوسته اند.
معلمان ابتدا با این خواستهها ششم ژوئیه اعتراض را آغاز کردند: کاهش قیمت کالاهای اساسی، سوخت، انرژی و دارو؛ افزایش بودجه آموزش و سلامت. اما به سرعت ماهیت سیاسی جنبش تقویت شد و معترضان خواهان اقدام فوری علیه فساد شدند. آنها گفتند دولت باید نسبت به نارضایتی عمومی از حقوقهای نجومی مسئولان و ولخرجی حکومتی در دورانی که مردم به سختی شکمشان را سیر میکنند، پاسخگو باشد و خواستار تشکیل نوعی «گفتوگوی ملی» برای پرداختن به مسأله فساد شدند.
اینکه نام پاناما در نام یکی از بدآوازهترین پروندههای فساد سالهای اخیر قرار دارد ــ «اوراق پاناما» ــ، گواهی بر مشکل بزرگ پولشویی و فساد مالی در این کشور است.
اما همزمان با اعتراضها ویدئویی بر آتش خشم مردم افزود، ویدئویی که نشان میداد اعضای دولت در حال نوشیدن یک ویسکی بسیار گرانقیمت هستند.
افزایش دو برابری قیمت سوخت در کنار قیمت کالاهای اساسی از محرکهای اصلی اعتراضها بود. لورنتینو کورتیزو رئیسجمهوری پاناما دستور داد که امتیاز عدم تغییر قیمت بنزین را که پیش از این تنها برای سیستم حمل و نقل در نظر گرفته شده بود، برای تمام شهروندان پانامایی برقرار کند اما اعتراضها با شدت بیشتری ادامه یافت. همزمان معترضان و کارگران جادههای ترانزیتی کشور را مسدود کردند.
وقتی ۲۱ ژوئیه نخستین دور مذاکرات بین دولت و نمایندگان معترضان آغاز و به توافق انجامید، باز هم اعتراضها نخوابید. مردم معترض معتقد بودند که نمایندگان حاضر در آن توافق نماینده تمام آنها نبودند. کورتیزو وادار شد تا با وساطت کلیسای کاتولیک دور دیگری از مذاکرات را بپذیرد.
پاناما یکی از آن نمونههایی است که نشان میدهد رشد شاخصهای کلان اقتصادی مثل تولید ناخالص داخلی (GDP) به معنای بهتر شدن وضعیت اقتصادی مردم نیست. اقتصاد پاناما با کرونا در هم شکست اما از فصل دوم ۲۰۲۱ نرخ رشدی بسیار بالا و دو رقمی داشته و اساساً از سوی کشورها و نهادهای غربی «اقتصادی موفق» قلمداد میشود. با وجود این، نابرابری در این کشور بیداد میکند و اکثریت مردم فقیرند.
دولت تا کنون وادار شده که قیمت سوخت را ارزان کند، برای ۱۸ محصول غذایی وارداتی و داخلی سقف قیمت تعیین کرده، و به ۳۶ محصول غذایی تولید داخل یارانه اختصاص داده است. همان طور که اشاره شد، معترضان عقب ننشسته اند.
اعتراضهای پاناما در پسزمینهی «چپِ نوِ نو»
موج جدید قدرت گرفتن چپگرایان در آمریکای لاتین را باید در بستر دو موج دیگر دید: یکی که با دخالت خشونتآمیز امپریالیسم ایالات متحده در دوران جنگ سرد خاموش شد؛ و دیگری که با «سهتفنگدار» چپ آمریکای لاتین، هوگو چاوز ونزوئلا و اوو مورالس بولیوی و لولا دو سیلوا در برزیل شناخته میشود.
در دوران جنگ سرد و استعمارزدایی آمریکایی لاتین، چپگرایان بسیاری در آمریکای لاتین به قدرت رسیدند اما منافع کاپیتالیسم امپریالیستی ایالات متحده ایجاب میکرد که هیچ کدام روی آرامش نبینند.
در گوآتمالا، جمهوری موز، تاریخ کودتاهای ایالات متحده علیه رهبران ملی ــ سوسیالیست آمریکای لاتین از ۱۹۵۱ آغاز شد؛ کودتایی که گوآتمالا را چهار دهه تحویل یک دیکتاتوری نظامی داد. جان اف کندی برای اینکه برزیل به یک کوبای دیگر تبدیل نشود، ۱۹۶۴ از کودتا در آن کشور حمایت کرد. کودتای بولیوی در ۱۹۷۱ به قتل خوزه تورس و رئیس جمهوری هوگو بانزر، دیکتاتور نظامی انجامید. طبعا ایالات متحده در پس کودتا قرار داشت. ۱۹۷۳ سالوادور آلنده در کودتای خونین پینوشه، دیکتاتور بدنام شیلی، که تحت حمایت واشنگتن انجام شد، به قتل رسید. ۱۹۷۶ کودتای نظامی در آرژانتین با تأیید و تصدیق ایالات متحده رخ داد. انقلاب ۱۹۷۹ در گرانادا باعث شد که بالاخره آمریکا در ۱۹۸۳ به این جزیره حمله نظامی کند. کلمبیا، پاناما، نیکاراگوئه، مکزیک، کوبا، شیلی، … فهرست مداخلههای واشنگتن در آمریکای لاتین ادامه دارد. در واقع، کاستاریکا تنها کشوری در منطقه است که دست کم یک دوره تسلط دیکتاتوری راستگرا و تحت حمایت ایالات متحده را به خود ندیده باشد.
اما مقاومت و سازماندهی در برابر این سرکوبها و دخالت امپریالیستی همواره وجود داشت و از دل همین مقاومت بود که بالاخره سرنوشت منطقه در دهه ۹۰ رو به تغییر گذاشت.
ایناسیو لولا دا سیلوا که از دهه ۸۰ حزب کارگر برزیل را بنیاد گذاشته بود، از دهه ۱۹۹۰ در انتخابات سرتاسری شرکت کرد و به تدریج به دلیل صراحت لهجه و قدرت سازماندهی، به چهرهای محبوب بدل شد. شیوه سیاستورزی محلی و تمرکززدا در ساختار حزب کارگر برزیل مورد انتقاد چپهای ارتدوکس بود اما بالاخره همین سازماندهی محلی باعث شد که دهه ۲۰۰۰ و نیمه نخست ۲۰۱۰ برزیل در اختیار چپگرایان پیشرو قرار بگیرد.
هوگو چاوز که از ۱۹۸۲ تشکیلات انقلاب بولیواری را بنیان گذاشته بود، در ۱۹۹۸ به نخستین مژدهدهنده موج صورتی بدل شد و انتخابات ونزوئلا را برد.
در شیلی پینوشه دیگر رفت و در دهه ۹۰، چپ پیشروی بولیوی به لطف فعالیت چپگرایان بومی به سلسلهای از پیروزیهای انتخاباتی دست یافت. جنبش موسوم به «جنگ آب» علیه افزایش قیمت آب از سوی یک شرکت خصوصی چندملیتی در ۲۰۰۰ آغاز شد، در ۲۰۰۳ جنبش اعتراضی دیگری علیه خصوصیسازی صنعت گاز بولیوی به راه افتاد، و این اعتراضها راه را برای پیروزی اوو مورالس در ۲۰۰۶ مهیا کرد. مورالس فعال کوکاکاری بود که الیت راستگرا و میانه بولیوی او را به خاطر لهجه و شیوهی حرف زدن «روستایی»اش تمسخر و به «نادانی» و «کمفهمی» متهم میکردند.
همه این چپگرایان نماینده «چپ نو» در آمریکای لاتین بودند که ابداً کلیتی یکپارچه و همگون نیست اما با سیاست غالب چپ پیش از آن، که در حزبهای کمونیست متعارف جاری بود، تفاوتی تعیینکننده داشت. مسأله صدادارکردنِ حاشیهنشینها و مردم بومی که برای داشتن این صدا دههها مبارزه کرده بودند، فرم چپ آمریکای لاتین را دگرگون کرد.
موج دولتهای چپگرا در آمریکای لاتین در دهه ۲۰۰۰ پس از شکست پرهزینه سیاستهای نئولیبرالی تحمیلی «اجماع واشنگتن» بر کشورهای قاره به قدرت رسیدند. تمام دیکتاتورهای راستگرای تحت حمایت ایالات متحده و همه حکومتهای برآمده از این کودتاها نئولیبرالیزه کردن اقتصاد را در اولویت قرار دادند. کشورهای آمریکای لاتین به محل تولید مواد خام برای شمال جهان بدل و از نظر تکنولوژیکی به عمد عقب نگه داشته شدند. اما کودتا علیه دولتهای موج نخست ادامه یافت: همچون کودتا ۲۰۱۹ علیه مورالس یا ۲۰۱۶ علیه لولا یا سلسلهای از کودتاها علیه چاوز و سپس مادورو. برزیل به علاوه دیگر دولتهایی که در انتخاباتهای بعدی قدرت را از دست دادند، جایشان را به نیروهای راست افراطی یا نئولیبرال افراطی دادند. حالا بار دیگر انگار نوبت گردش دیگری به سمت چپ رسیده است ــ گردشی که شاید این بار محکمتر باشد.
تحلیلگران سیاسی چپ آمریکای لاتین میگویند موج صورتی دوم را باید «چپ نو نو» خواند ــ به عبارت دیگر، نوعی تجدیدنظر و پیشروی بیشتر از «چپ نو» آغاز قرن.
این دولتهای جدید نیز سوار بر موج اعتراضهایی به قدرت رسیدند که علیه سیاستهای نئولیبرال اقتصادی در این کشورها و البته فساد سر گرفته بودند. ابتدا مانوئل لوپز ابرادور ۲۰۱۸ در مکزیک پیروز شد. حالا در شیلی یک رهبر سابق رادیکال جنبش دانشجویی، در پرو پسر یک کشاورز فقیر، در کلمبیا یک چریک سابق، به قدرت رسیده اند. و برزیل منتظر به قدرت رسیدن دوباره کسی است که در نوجوانی کفش واکس میزده و سپس کارگر فلزکار بوده است.
جان جفر درباره این «چپ نو نو» مینویسد:
سیاستمدارانی مثل پترو و مارکز [کلمبیا] و نیز گابریل بوریک تازه سرکارآمده در شیلی باید راهشان را از خلال لایههای متفاوت چپ آمریکای لاتین مسیریابی کنند. و با این کار در حال کمک به ساختن جنبش پیشروی جدیدی هستند که به شکل قابل توجهی از چپ قدیم (کاسترو و کوبا) و چپ نو (لولا و برزیل) تفاوت دارد. چپ نو «نو»ی آمریکای لاتین که با جنبشهای اجتماعی دگرگون شده، دارد به جهان نشان میدهد که پیشروها چگونه میتوانند عادلانه و طبق قانون، در عصر تغییرات اقلیمی و قطبیشدن سیاست، قدرت اعمال کنند.
به باور او، چپ نو نو دیگر همچون پیشینیان خود بر ایده «پیشرفت اقتصادی» که در شاخص رشد خلاصه میشود، و به بهرهکشی از منابع طبیعی و تخریب محیط زیست میانجامد، وسواس ندارند. برای مثال، پترو قول داده که سوخت فسیلی استخراح نکند و خواهان «گذار از اقتصاد مرگ به اقتصاد زندگی» شده است: «نمیتوانیم بپذیریم که ثروت و ذخیرههای ارز خارجی کلمبیا از صادرات سه سم برای بشریت ــ نفت و زغالسنگ و کوکائین ــ نشأت بگیرند.» در شیلی گابریل بوریک نیز سیاست سبز در پیش گرفته و برزیل نیز منتظر بازگشت به سیاستهای حامی محیط زیست است که تحت کنترل رئیسجمهوری فاشیست کنونی ژائیر بولسونارو از بین رفته اند. بوریک همچنین تفاوت خودش را با موجهای پیشین از طریق انتقاد از کارنامه حقوق بشری کوبا و نیکاراگوئه و ونزوئلا نشان داده است.
ایالات متحده، سراسیمه
به قدرت رسیدن چپگرایان در کلمبیا برای نخستین بار در تاریخ به اصطلاح «حیاط خلوت آمریکا» هم الهامبخش جنبشهای اعتراضی دیگر میشود و هم ایالات متحده را سراسیمه و برآشفته کرده است.
دورنمای به قدرت رسیدن لولا در برزیل هم بر نگرانیهای راستگرایان و نیز ایالات متحده افزوده. ژائیر بولسونارو از همین حالا خود را برای شکست در انتخابات اکتبر آماده میکند و همچون دونالد ترامپ از اکنون مدعی است که در انتخابات تقلب خواهد شد.
پاناما کشوری است که برای سالها تحت کنترل ایالات متحده بوده. وقتی واشنگتن در مذاکرات با کشور تازه استقلالیافته کلمبیا برای ساختن کانال دریایی تجاری به نتیجه نرسید، از جنبش جداییطلب پاناما دفاع کرد و فرانسوی صاحب امتیاز پروژه کانال پس از استقلال پاناما آن را به ایالات متحده فروخت و به این ترتیب، تا آخر قرن بیستم، واشنگتن بهانهای برای حفظ نفوذش در پاناما داشت.
ایالات متحده بود که در دهه ۱۹۷۰ ژنرال مانوئل نوریگا، رئیس پلیس مخفی پاناما را به قدرت رساند. او اجازه ارسال سلاحهای آمریکایی به گردانهای مرگ راست افراطی «کونترا» در نیکاراگوئه را داد که بعدتر «ماجرای ایران کونترا» خوانده شد و وقتی تاریخ انقضایش تمام شد، در کودتایی آمریکایی از قدرت کنار رفت.
حالا آمریکا نگران است که با ورود برزیل به کشورهای تحت حاکمیت چپگرایان، دیگر کشورها نیز به موج صورتی دوم بپیوندند و در نتیجه آن، نه تنها نفوذش در “حیاط خلوتش” که کنترلاش بر تنگه پاناما، یکی از مهمترین باریکههای تجاری جهان را از دست دهد. دورنمای یک دولت چپ رادیکالتر برآمده از جنبش اعتراضی اخیر، و سرمایهگذاریهای چین در پروژه توسعه کانال پاناما این هراس را افزونتر کرده است.
حکومت ایالات متحده که در کنترل دموکراتهاست، ششم اوت هیئت نمایندگیای از سوی مجلس نمایندگان به پاناما اعزام کرد تا درباره «مسائل امنیتی» با نیروی هوایی و دریایی و مرزبانی پاناما دیدار کند. هدف از دیدار این هیات متشکل از نمایندگان از هر دو حزب آمریکا، «تقویت همکاریهای امنیتی» بین دو کشور عنوان شده است.
رسانههای آمریکایی ــ چه اصطلاحا لیبرال و چه اصطلاحا محافظهکار ــ همگی در این هراس از گردش به چپ آمریکای لاتین و پاناما مشترکند. و بیان ترسشان آنقدرها زیرکانه و در لفافه نیست که نیازی به تفسیر داشته باشد.
مثلا واکنش «واشنگتنپست» به پیروزی پدرو در کلمبیا را در نظر بگیرید: «علتهای زیادی برای نگران بودن از راستای سیاستگذاری مورد نظر آقای پترو وجود دارد؛ بهویژه فراخوان او به پایان دادن به پروژههای جدید اکتشاف نفت که ضربهای بالقوه به صنعت کشور است و ضرر بسیاری به درآمد صادرات آن میزند و آنقدرها هم به نفع محیط زیست جهانی نیست.»
واشنگتنپست در حالی از تلاش برای عدم استخراج سوخت فسیلی انتقاد میکند که تمام دانشمندان این کار را تنها راهکار واقعی مقابله با گرمایش زمین میدانند. به علاوه، مشخص است که با توقف این اکتشافها چه شرکتهایی از همه بیشتر زیان میکنند: شرکتهای انرژی آمریکایی.
«فاکسنیوز» اعتراضها در پاناما را «بخشی از یک الگوی اخلالافکنیهای وسیعتر منطقهای و جهانی همچون در نمونههای شیلی و کلمبیا» توصیف میکند که این کشورهای «موفق» را به دست چپگرایان میاندازد. نویسنده فاکسنیوز اخطار میدهد که «پاناما یکی از بهترین کشورهای خارجی برای آمریکاییها جهت سپری کردن دوران بازنشستگی» بوده اما روابط دو کشور در سالهای اخیر تنشآمیز شده است. به باور نویسنده فاکس نیوز، خطر اصلی این است که با ادامه اعتراضها، کانال پاناما به دست چین بیفتد.
کانال پاناما که سالانه نزدیک ۹۰۰ هزار شناور از آن عبور میکند، اقیانوس آرام را به اطلس مرتبط میکند و یکی از مهمترین آبراهههای اقتصادی جهان است؛ و دارای اهمیتی اساسی برای ایالات متحده.
«وال استریت ژورنال» هم درباره پاناما چنین هشدار داده: «درحالی که کاراکاس مانورهای نظامی روسیه را میزبانی میکند، یک متحد ایالات متحده با ناآرامی سیاسی مواجه است.» به باور شورای سردبیری محافظهکار این روزنامه، قدرت گرفتن چپها در آمریکای لاتین باعث شده «ارتشهای متخاصم با ایالات متحده از خارج منطقه بیش از پیش به بندرهایی دسترسی پیدا کنند که از آنها استقبال شود.»
وبسایت «هیل» وابسته به کنگره آمریکا از سوی دیگر هشدار داده که روسیه و چین از ایالات متحده در عقد قرارداد برای استخراج لیتیوم جلو افتاده اند و آن را به قدرت گرفتن چپها ربط داده است.
با وجود این، باید دید که سیاست ایالات متحده در قبال آمریکای لاتین چه خواهد شد: آیا آن طور که رسانههای محافظهکار خواهان آن هستند، تمرکز بیشتری برای مقابله با چپگرایان صورت خواهد گرفت یا مشکلات دیگر واشنگتن با روسیه و چین و در خاورمیانه، اجازه اعمال نفوذ را دیگر نخواهد داد؟