جنبش معلمان از آستانهای گذر کرده و به مرحلهای تازه رسیده است. اعتراضات آنها در ماههای اخیر گسترش کمی و کیفی زیادی داشته و روند این اعتراضات آشکارا دو نکته عمده را نشان میدهد: نخست آنکه سرکوبها دیگر توان خاموش کردنشان را ندارد و اگرچه ممکن است اعتراضها برای مدتی اندک ساکت یا پنهان شوند اما دوباره با گسترهای بیشتر ادامه پیدا میکند و دوم آنکه اعتراضات معلمان خواستی جمعی را هم نمایندگی میکند و این نکتهای حایز اهمیت در آیندهی پیشروی ایران است.
جنش معلمان و الگوی اعتراضی
اینک نشانههایی از همبستگی و نظم تشکیلاتی در اعتراضات معلمان دیده میشود و بازداشتهای گسترده آنها پیش و پس از برگزاری تجمع سراسریشان نیز نشانهای است از اینکه سازماندهی و انسجام درونی، موجبِ وحشت نیروهای سرکوب شده است. سازماندهی و نظم درونی جنبش معلمان، وحشتی دیگر هم در جبههای دیگر میآفریند: اینکه نیروهای معترض در ایران میتوانند بیتوجه به آنچه از بیرون تحلیل و به عبارت بهتر حقنه میشود، راه خود را طی کنند.
معلمان، جنبشی اعتراضی شکل دادهاند بیآنکه چشم به رهبریِ واحد داشته باشند یا در جستوجوی رهبرتراشی برای آینده باشند. جنبش آنها الگویی است برای مبارزه که به جای آنکه حول فرد یا خواستهای فردی شکل بگیرد، با محوریت خواستههایی جمعی تشکیل شده و با سازمانیافتگی درونی و تشکیلاتی مسیرش را طی میکند و از همین رو است که بازداشتهای گسترده باعث خاموش شدن اعتراضات نمیشود.
سنتهای اعتراضی و افقهای پیشرو
سابقه اعتراض معلمان به دههها پیش برمیگردد و اگرچه جنس اعتراض آنها در ماههای اخیر قابل مقایسه با سالهای گذشته نیست اما آنها با تکیه بر سنت اعتراضی پیشین به افق پیشرو مینگرند. آنها دارای سنتی اعتراضی هستند که امروز به نقطه بالندگی رسیده و خواستهایی جمعی را نمایندگی میکند. آنها نه فقط به وضعیت مزدی و همسانسازی و رتبهبندی اعتراض دارند بلکه به خصوصیسازی آموزش که چند دهه در جریان بوده هم معترضاند و این همان نقطهای است که اعتراضات آنها را فراتر از کلیشههای تبلیغشده موجود میبرد و به خواستی عمومی و جمعی پیوند میزند.
کلیشههای تبلیغشده موجود جنبشهای اعتراضی داخل ایران را قربانیانی جا میزند که توانایی تغییر دادن وضعیت موجود را ندارند و نیاز به منجی و رهبری دارند که گرد او جمع شوند. جنبش معلمان نشان میدهد که آنها نه تودهای از قربانیان بیشکل بلکه سوژههای اعتراضی هستند که خواستههایی روشن دارند و برای رسیدن به آن به همبستگی و سازمانیافتگی رسیدهاند.
درواقع اعتراضات معلمان به شکلی ویژه با اقتصاد سیاسی حاکم بر ایران در چند دهه اخیر گره خورده است و شعارها و خواستههای مطرح شده توسط آنها نشان میدهد که خواستار تغییر ریشهای مناسبات اقتصادی مسلط هستند. تاکید معلمان بر آموزش رایگان و مخالفت با خصوصیسازی و کالایی شدن آموزش خواستهای است برآمده از سنت فکری و اعتراضی که در پی سعادت جمعی جامعه است و این نشانهای است از خودآگاهی در جنبش معلمان. مهرماه سال ۱۳۹۹رسول بداقی در گفتوگویی با «رادیو زمانه» نشانههایی روشن از این خودآگاهی جنبش معلمان را تصویر کرده بود:
سیستم اقتصادی ایران در حال حاضر یک سیستم سرمایهداری توأم با چپاول و غارت است. از سوی دیگر خزانه دولت در حال حاضر به کلی خالیست و دولت با مالیات کشور را اداره میکند. همچنین تقریبا تمام بخشهای اقتصادی از جمله بخش آموزش به مافیا یا به عبارتی دیگر پیمانکاران بخش خصوصی واگذار شده است. این پیمانکاران هم هر جور که بتوانند به چپاول مردم میپردازند. به شکلی دیگر میتوان گفت که دولت ایران در حال حاضر از پیمانکاران باجگیری میکند که پیمانکاران هم این باجها را از جیب مردم تأمین میکنند. به عبارتی در ایران اداره امور بر مبنای چپاول و غارت مردم است و آموزش و پرورش هم از این قاعده مستثنی نیست و چه مدرسههای دولتی و چه مؤسسات و مدارس خصوصی چشمشان به جیب مردم است. مدارس دولتی فقط نامشان دولتی است وگرنه آنها هم هر جور بتوانند از دانشآموزان پول میگیرند.
دگردیسی مدرسه
در حالی که معلمان به عنوان یکی از پایههای اصلی آموزش به سیاستگذاریهای کلان و دگردیسی مدارس در چند دهه اخیر اعتراض دارند، اما در سوی مقابل سیاستگذاری آموزش در ایران همچنان در پی خصوصیسازی حداکثری آموزش است. در دورهای که ریاضت اقتصادی به شدیدترین شکلی به جامعه تحمیل شده و طبیعتا بخشهایی بیشتری از جامعه امکان پرداخت شهریههای مدارس غیردولتی را ندارند، شیوهای جدید برای غارت و چپاول با نام «وام شهریه» طراحی شده است. رئیس سازمان مدارس غیردولتی میگوید قرار است «کمکهزینه تا سقف ۳۰ میلیون تومان برای شهریه مدارس، از طریق بانکهای قرضالحسنه به خانوادههای دانشآموزان اعطا» شود.
روند موجود نشان میدهد که معلمان و سیاستگذاران آموزش در ایران مسیری کاملا مجزا را طی میکنند و هرچه میگذرد از هم دورتر میشوند. رشد و توسعه مدارس غیرانتفاعی بخشی از سیاست کلانی است که میخواهد نقش و مسئولیت دولت در عرصه آموزش را به حداقل برساند. آموزش در ایران سالها است که زیر سلطه سیاستهای راستگرایانه افراطی قرار دارد و در نتیجه همین سیاستها بود که چند سال پیش به مدارس دولتی اجازه داده شد که به سمت درآمدزایی حرکت کنند و یکی از راههای درآمدزایی تغییر کاربری فضاهای آموزشی به تجاری است. درواقع از سال ۱۳۹۳ براساس تفسیر آموزش و پرورش از بند «ن» تبصره ۳ قانون بودجه، تغییر کاربری مدارس به فضای تجاری در راستای درآمدزایی مدارس دولتی مطرح شد. این موضوع از سال ۹۶ در تبصره ۹ قانون بودجه تصریح شد. رضا امیدی پیشتر درباره نتایج فاجعهبار این روند گفته بود:
درخواست تغییر کاربریها تماماً در راستای درآمدزایی مدارس دولتی برای تأمین بخشی از هزینههای جاری است؛ چراکه به تعبیر یکی از وزرای پیشین آموزش و پرورش، دست مدرسه باید به جیب خودش باشد، و بخشی از هزینههای ناحیه و منطقه را نیز تأمین کند. این روند طی سالهای اخیر حتی به شهرهای کوچک هم کشیده شده است. ادامۀ چنین روندی بدون تردید به گستراندن بساط رانت و فساد، به تاراجرفتن اموال عمومی، و تضعیف هرچهبیشتر آموزش و پرورش بهعنوان یک نهاد عمومی میانجامد. خانوادهها و معلمان باید بهطورجدی نسبت به چنین روندی حساسیت داشته باشند.
جنبش معلمان با احساس مسئولیت جمعی در برابر روند خصوصیسازی آموزش و غارت و چپاول اموال عمومی مقاومت میکند و از اینرو است که اعتراضات آنها در آینده نزدیک با اعتراضات دیگر گروههای اجتماعی پیوند میخورد.