فوتبال؛ ورزشی که گاه میلیاردها نفر در سراسر جهان را اسیر تماشای خود می‌کند، سالانه میلیاردها دلار پول در آن صرف می‌شود و دولت‌ها تمام تلاش خود را به کار می‌گیرند تا میزبانی یک جشنواره ورزشی مانند جام جهانی را کسب کنند. قطر از آن برای ارتقای شهرت خود استفاده می‌کند، الیگارش‌های روس فوتبال را به چشم روشی برای پول‌شویی می‌بینند و البته میلیاردها نفر هم لحظه‌شماری می‌کنند و منتظرند تا آگهی‌های بازرگانی تمام شوند و مسابقه تیم محبوبشان آغاز شود.

فوتبال در ایران نیز سابقه طولانی دارد اما آن چه این ورزش را برای ما ایرانی‌ها متمایز می‌کند، آمیختگی آن با زندگی روزمره است.

این روزها بار دیگر فوتبال حوزه و مرزهای سیاست و اخلاق را به چالش کشیده است. برگزاری دیدار تدارکاتی تیم ملی فوتبال ایران با تیم ملی فوتبال کانادا پس از حواشی بسیاری که به دنبال داشت، در نهایت از سوی کانادا لغو شد. در نتیجه همین رویداد، برخی فراتر از مستطیل سبز به چهره‌هایی ملی تبدیل شدند و افراد دیگری به‌ واسطه تلاش برای تفکیک ورزش از ارزش‌های جامعه، در میان افکار عمومی افول کردند. 

اما واقعا چرا فوتبال به یکی از مهم‌ترین پدیده‌های اجتماعی تبدیل شده است؟ آیا آن‌طور که برخی می‌گویند فوتبال تنها یک ورزش است یا به قول برخی دیگر یک صنعت؟ شاید هم فراتر از هر دوی این‌ها امروز به یک پدیده اجتماعی و سیاسی تبدیل شده است؟

طی هفته‌های اخیر برنامه دیدار تدارکاتی تیم ملی فوتبال ایران با کانادا در صدر اخبار روز قرار گرفت. بلافاصله پس از اعلام سفر تیم ملی به ونکوور کانادا، بازماندگان فاجعه سرنگونی هواپیمای اوکراینی با اعتراض به تصمیم کانادا برای برگزاری این دیدار تدارکاتی، آن را دهان‌کجی کردن به دادخواهان خواندند. این اعتراض با حمایت گسترده گروه‌های مختلف ایرانیان در داخل و خارج از کشور مواجه شد. بیانیه‌های متعددی در انتقاد از عملکرد فدراسیون فوتبال کانادا منتشر شد تا جایی که جاستین ترودو، نخست‌وزیر این کشور، آن را تصمیمی نامناسب خواند. پایان این ماجرا با بیانیه‌ای از سوی فدراسیون فوتبال کانادا رقم خورد و انجام این مسابقه از دستور کار کانادایی‌ها خارج شد. فدراسیون فوتبال کانادا پنج‌شنبه پنجم خرداد/ ۲۶ می، در صفحه توئیتر خود اعلام کرد مسابقه تدارکاتی با تیم ملی فوتبال ایران که قرار بود ۱۵ خرداد/ پنجم ژوئن در شهر ونکوور برگزار شود، لغو شده است. 

کمی پیش از این ماجرا اما مصاحبه وریا غفوری، کاپیتان تیم فوتبال استقلال تهران و انتقاد او از مدیریت اقتصادی کشور و حمایتش از اعتراضات مردم علیه گرانی‌های اخیر، موجی از حمایت‌ها از او را به دنبال داشت. حتی بسیاری از هواداران فوتبال در تیم رقیب نیز او را ستودند اما در واکنشی رسمی به سخنان او، صدا وسیمای جمهوری اسلامی، اقدام به حذف چهره‌اش در برنامه «فوتبال برتر» کرد. موضوعی که باز هم اعتراضات بسیاری را به همراه داشت.

همین دو موضوع به خوبی نشان می‌دهد برد فوتبال و دست‌اندرکاران این حوزه در فضای سیاسی و اجتماعی ایران چقدر است و این ورزش تا چه اندازه بر فضای اجتماعی تأثیر‌گذار است.

تمرکز رسانه‌ها بر این ورزش و علاقه مردم به آن باعث شده است تا توقع جامعه نیز از فوتبالیست‌ها و افراد شاغل در این ورزش افزایش یابد؛ اگرچه کارکرد سیاسی و اجتماعی فوتبال موضوع جدیدی نیست.

فوتبال پس از انقلاب سال ۵۷

در دهه ۶۰ و زمانی که ایران با عراق در جنگ بود، فضای سیاسی و اجتماعی کشور کاملا تحت تأثیر اخبار جبهه و شعارهای مذهبی-ایدئولوژیک در خور آن زمان قرار داشت. به دلیل اینکه کل نیروهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کشور برای جنگ بسیج شده بودند، عملا جامعه از هر نوع سرگرمی یا امکانی برای بروز و تخلیه هیجان‌ها به شکل غیررسمی خالی بود؛ اما مسابقات فوتبال در آن زمان ادامه داشت. دورانی که با توجه به وضعیت اقتصادی، پول زیادی در فوتبال نبود و فوتبالیست‌ها دلایل دیگری برای بازی کردن داشتند.

به نظر می‌رسد کارکرد فوتبال در دهه ۶۰ برای عموم جامعه و خصوصا طبقه فرودست، نوعی فرار از وضع موجود محسوب می‌شد.

سعید پیوندی، جامعه‌شناس مقیم فرانسه در این زمینه به زمانه می‌گوید:

«فوتبال یک سویه اجتماعی خیلی مهم است و تنها ورزش نیست. طبقات تهی‌دست و متوسط به آن خیلی علاقه دارند. برای مثال تیم ملی می‌تواند نماد وحدت ملی شود یا پیام‌آور صلح یا دشمنی باشد.»

پیوندی در ادامه می‌گوید:

سعید پیوندی

«فوتبال در ایران خلأهای جامعه را پر می‌کند. در کشوری که موفقیت در حوزه سیاسی و اجتماعی کم بوده، موفقیت تیم ملی فوتبال به یک جشن ملی تبدیل می‌شود و مردم می‌توانند در این جشن مشارکت کنند و حکومت هم نمی‌تواند جلوی آن را بگیرد.»

حکومت درصدد کنترل فوتبال

اما حکومت نیز به مانند همه از این نفوذ اجتماعی فوتبال با خبر است. از این رو تلاش کرده است تا با کنترل آن، از این فرصت به نفع منافع سیاسی و اقتصادی خود بهره‌برداری کند.

برای مثال تقریبا تمامی تیم‌های فوتبال در ایران دولتی هستند و با بودجه نهادهای وابسته به آن مدیریت می‌شوند. این موضوع از دهه ۷۰ به بعد افزایش یافته است؛ به طوری که حتی در مقاطعی پلیس مالک یک تیم فوتبال بود (پاس تهران) یا نیروهای نظامی با سرمایه‌گذاری و مدیریت برخی تیم‌ها حتی امکان جذب فوتبالیست‌هایی که باید به خدمت سربازی می‌رفتند را دارند (فجر سپاسی، نیروی زمینی، ملوان بندر انزلی و …) و به نحو دیگری در فوتبال حضور پیدا می‌کنند.

از این رو هواداران تیم‌های فوتبال برای شعار دادن یا به قولی «کری خوانی»، از انتساب یک تیم به دولت به عنوان یک عنصر نامطلوب یاد می‌کنند.

اما یک تیم فوتبال حتی می‌تواند نماد یک گروه قومی (اتنیکی) باشد. برای مثال تیم تراکتورسازی تبریز فارغ از فوتبال به یک موضوع هویتی خاص برای مردم تبریز و ترک‌زبان‌ها تبدیل شده است؛ به طوری که حتی برخی گروه‌های سیاسی در استادیوم و هنگام بازی این تیم شعارهایی در حمایت از ترک‌های ساکن ایران سر می‌دهند.

اما آیا فوتبال معرف مناسبات طبقات فرودست است؟

سعید پیوندی در پاسخ به این پرسش می‌گوید:

«فوتبال در ایران تقریبا به یک مذهب تبدیل شده است. می‌شود گفت همه گروه‌های اجتماعی، خصوصا در بازی‌های ملی از آن حمایت می‌کنند اما باید توجه داشت برای طبقات مرفه جامعه، فوتبال یک انتخاب است و این گروه می‌توانند در کنار سایر سرگرمی‌ها، فوتبال را هم انتخاب کند. در میان طبقات فرودست و متوسط جامعه که زندگی گاه بسیار رنج‌آور و سخت است اما فوتبال تنها راه برون‌رفت از روزمرگی‌ست. به عبارت دیگر حتی اگر همه طبقات به فوتبال علاقه‌مند باشند، همه طبقات با آن یک نوع رابطه را برقرار نمی‌کنند.»

به نظر می‌رسد با توجه به محدودیت‌های اجتماعی و نبود سرگرمی و تفریح‌های متنوع در ایران، فوتبال تنها راهی‌ست که طبقات فرودست می‌توانند با هزینه‌ای کم، خود را بازسازی کنند. همین موضوع باعث شده تا در سال‌های اخیر حتی زنان هم به طور جدی به دنبال امکان حضور در استادیوم باشند چون این بخش از جامعه نیز به مانند مردان و بسیار بیشتر از آنان، از دسترسی به امکانات رهایی از روزمرگی محروم‌ شده‌اند.

به عبارت روشن‌تر، جنس رابطه فوتبالیست‌ها با طبقات فرودست باعث شده تا توقعات هواداران هم متفاوت شود. شاید همین موضوع است که وقتی مردم به دلیل گرانی اعتراض می‌کنند و حکومت آن‌ها را سرکوب می‌کند، وریا غفوری تلاش می‌کند تا به گفته خودش، صدای مردم باشد؛ اگرچه این نخستین بار نیست که فوتبالیست‌ها همراه با مردم عمل می‌کنند و همبستگی خود با مردم به طریقی نشان می‌دهند.

یک مثال برای این ماجرا به دوران جنبش سبز (اعتراضات به تقلب در انتخابات سال ۸۸) برمی‌گردد که علی کریمی، مهدی مهدوی کیا و چند فوتبالیست دیگر با دست‌بند سبز وارد زمین مسابقه شدند. اقدامی که شاید توانسته باشد بر محبوبیت این افراد در میان عموم مردم بیفزاید.

سعید پیوندی در این زمینه معتقد است اکثر این فوتبالیست‌ها خودشان از طبقات محروم آمده‌اند و درک مستقیمی از وضعیت مردم دارند و به همین دلیل در شرایط ویژه، برخی از آن‌ها از مردم حمایت می‌کنند.

از سوی دیگر اما اقدام این‌چنینی این افراد، مشروعیت اعتراضات مردم را افزایش می‌دهد. به گفته پیوندی، در سوی مقابل مردم هم می‌دانند که یک فوتبالیست با بیان چنین حرف‌هایی، آینده حرفه‌ای خود را برای سود مردم هزینه می‌کند.

اما امروز در شرایطی که جامعه ایران سرخورده است و به نظر می‌رسد آینده‌ای که پیش رویش ترسیم شده، تیره و مبهم است، همراه شدن چهره‌های مشهور مانند فوتبالیست‌ها با جریان طرح مطالبات عمومی، واکنش مثبت مردم را به دنبال دارد.

شاید به همین دلیل است که وقتی علی دایی و علی کریمی دعوت فدراسیون فوتبال برای سفر به کانادا را رد کردند، اقدامشان با حمایت گسترده مردم همراه شد.