سمانه یکی از هزاران دانشآموزی است که در چنگالِ «صنعتِ موفقیت» و روابط اقتصادی و هنجارینِ آن گرفتار شده. میگوید چهارمین سالی است که خانوادهاش او را وادار کردهاند پشتِ کنکور بماند تا «موفقیت»ی کسب کند و در رشتهای که به گمان آنها مطلوب است قبول شود. او را از مهمانی، تفریح، روابط دوستانه و به طور کلی از هر چیزی غیر از درس خواندن محروم کردهاند. برایش پسته و آجیل و انواع خوراکی و میانوعده تهیه میکنند تا فقط بهتر درس بخواند. اما تلقی خودِ او از همه اینها نه فراهم کردنِ امکانات و پشتیبانی، بلکه زندانی شدن است. اجازه ندادهاند در رشته مورد علاقهاش ثبت نام کند و به اجبار او را به رشته علوم تجربی بردهاند که پزشک شود. اما او استعداد و علاقه پزشک شدن را در خود نمیبیند و بیشتر به هنر تمایل دارد.
صنعتِ موفقیت
سمانه و امثالِ او قبل از هر چیز، گرفتارِ ساز و کارها و مجموعه باورها و الگوهایی هنجارین هستند که میتوان آنها را «صنعتِ موفقیت» نامید. یعنی گفتمانی که در جامعه رقابتیشده امروزی در ظاهر میخواهد باور به توانِ فوقالعاده فردی را در افراد تقویت کند و راهحلهایی ذهنی و مهارتهایی فردی را برای رسیدن به آنچه که «موفقیت» مینامند در اختیارشان قرار دهد.
این گفتمان امروزه به یک صنعتِ بازاری تبدیل شده است. از سخنرانان و روانشناسان انگیزشی تا مشاورانِ خصوصی تحصیلی و لیدرهای شرکتهای هرمی همگی در چنین صنعتی فعالیت میکنند. آن را میتوان «صنعت» تلقی کرد به این دلیل که کارکردِ حقیقی آن در جامعه نه کمکِ واقعی به افراد برای «موفق» شدن، بلکه کسبِ درآمد برای آنهایی است که راه حلهای خیالی موفقیت را به طبقه پایین جامعه میفروشند.
صنعت موفقیت علاوه بر کارکرد مالیاش برای کارگزاران آن، همزمان یک ساز و کار برای کنترل اجتماعی و سرکوب است. این گفتمان با تقویتِ این باور که مسئولیت همه شکستها و موفقیتها در جامعه تنها بر عهده «فرد» است، ساختارهای تبعیض و نابرابری را مشروع و بدیهی جلوه میدهد. با تقویت و گسترش چنین باورهایی، پرسش از ساختار اجتماعی و نگاه انتقادی به بنیانهای نابرابری و تبعیض در جامعه خودبخود منتفی میشود و به جای آن «فرد» در کانون توجه قرار میگیرد.
موفقیت در آموزش بنگاهی
گفتمان «موفقیت» امروزه در جامعه ایران، بیشتر از هر جای دیگری به طور ویژهای بر نظام آموزشی و کنکور حاکم است، آن هم در فضایی که دسترسی به امکانات مادی و فکری آموزشی به شدت وابسته به پول و جایگاه است.
اما این گفتمان به صورت خودبخودی بر فضای کنکور و آموزش حاکم نشده و بی دلیل هم تداوم نیافته است. بدون شک پای منافعی مادی در میان است که چنین ایدهای را به هر ترتیب و به هر قیمتی زنده نگه میدارد. بنگاههای آموزشی خصوصی رنگارنگ مهمترین عاملِ حفظِ فضای رقابتی نابرابر آموزشی در کنکور هستند. این بنگاهها از حالت یک مرکز مشاوره ساده تحصیلی خارج شدهاند و به یک بلوکِ قدرت در نظام آموزشی و تصمیمگیریهای آن تبدیل شدهاند. آنها قواعد و معیارهای موفقیت را تعریف کرده و جا انداختهاند. آنچه را که از منظر خودشان «مثبتاندیشی» است تبلیغ میکنند و آنهایی را که از جامعه و نظام پاداشدهی و شیوه کارِ آن انتقاد میکنند، «بدبین» و «منفی» میدانند. در عوض بر تلاشهای گاه فوقبشری فرد تأکید میکنند.
نمایندههای صنعت موفقیت در فضای آموزشی، انتظاراتی را ایجاد کردهاند که موجب به انقیاد درآمدن بسیاری از نوجوانان شده است. گفتمان موفقیت در آموزش به پشتوانه بنگاههای فروشِ موفقیت تحصیلی، هیچگاه خود را درگیر این موضوع نمیکند که چگونه ممکن است میلیونها داوطلب کنکور همگی در رشتهها و دانشگاههایی پذیرش شوند که ظرفیتی بسیار محدود دارند؟
کارگزاران صنعت موفقیت اکنون تا جایی پیش رفتهاند که بیشتر خانوادهها را متقاعد کردهاند که فرزاندانشان را به زور هم که شده در رشتههایی ثبت نام کنند که به «پیشرفت» آنها کمک کند. از منظر آنها رشتههایی همچون هنر و علوم انسانی، بیهودهاند، چرا که کمتر پیش میآید با چارچوبهای صنعتِ موفقیت سازگار باشند. همین هم باعث شده هر ساله بیشترین تعداد داوطلبان کنکور متعلق به گروه آزمایشی علوم تجربی باشد. گویا همه میخواهند پزشک و متخصص شوند و پول پارو کنند!
مافیای مالی کنکور
برآورد شده که گردشِ مالی مؤسسههای آموزشی خصوصی کنکور، همچون گاج و قلمچی در سالهای گذشته حدود ۵۰ میلیارد تومان در سال بوده است. این رقم، گردشِ مالی مؤسسات کنکور در سال ۹۹ بوده است. در حالی که در همان سال کل بودجه آموزش و پرورش کشور ۵۶ میلیارد تومان بوده است. گردش مالی صنعتِ کنکور، با حساب کردن دیگر مؤسسههای غیرمجاز و انواع فعالیتهای آنها همچون نشرِ کتاب، برگزاری آزمون، مشاوره و غیره، حدود ۵۰۰ میلیارد تومان در سال است. حدود ۶ هزار مؤسسه آموزشی کنکوری در کشور به طور رسمی فعالاند که برخی از آنها با درآمد حاصل از این کار دست به فعالیتهای دیگری همچون ساخت و ساز و سوداگری مالی و ملکی زدهاند.
در سطحِ تصمیمگیریها هم قدرتشان را طوری تثبیت کردهاند که سالها است مانع حذف کنکور در نظام آموزشی شدهاند. قطعا آنها نمایندهها و لابیهای خاص خود را در مرکزهای قانونگذاری و مدیریت کلان آموزش دارند.
استثمار نیروی کار
مؤسسههای صنعت موفقیت همچون تمام مؤسسههای نئولیبرال دیگر در سایر عرصهها، قواعد خاص خود را در به کارگیری نیروهای کارشان دارند. برای مثال مؤسسه قلمچی بیشترین تعداد کارمند و نیروی «پشتیبان تحصیلی» را دارد و آمار بازدید سایتشان بیشتر از ۳۰۰ هزار بازدید در روز است. دستمزد نیروهای تحصیلکرده و مشاوران رده پایین بسیار ناچیز است. بسته به ساعات کاری دستمزدهای مختلفی میگیرند اما درآمد هیچ کدام از آنها حتی به درآمد حداقل دستمزد تصویبشده هم نمیرسد.
پشتیبانها حتی برای به کارگیری با همین وضعیت هم باید ضمانتهایی عجیب تهیه کنند. قلمچی از هر نیروی جدید حدود ۱۰۰ میلیون چک و سفته میگیرد و مشخص نیست دقیقا با چه توجیه و هدفی این کار را انجام میدهند. مدیرانِ قلمچی معمولا این نیروهای مزدی را تشویق میکنند که برای کسب درآمد، چشمشان به مؤسسه نباشد و سعی کنند به خانواده دانشآموزان وصل شوند و کلاس خصوصی بگیرند.
فروشِ رؤیا
به طور خلاصه کاری که این مؤسسهها انجام میدهند، فروشِ رؤیای موفقیت و خوشبختی به خانوادههایی است که برای فرزندانشان رؤیابافی کردهاند، آن هم بدون نگاه واقعبینانه به وضعیتی که امروزه هم در دانشگاهها و هم در بازار کار دانشآموختگان وجود دارد.
مطابق آمار، ۴۰ درصد از بیکاران کل کشور را دانشآموختگان دانشگاهی تشکیل دادهاند. تبلیغات پر سرو صدا و متنوع مؤسسههای کنکور در حدی است که حتی مانع از دیدنِ عریانِ واقعیت عینی آموزشی شدهاند.
هر ساله پس از اعلام نتایج کنکور، با برترین رتبهها تماس میگیرند و از آنها میخواهند در ازای دریافتِ مبلغی پول، در تبلیغاتتلویزیونی قلمچی حاضر شوند و بگویند که آنها در مؤسسه قلمچی بودهاند و قبولیشان را مدیونِ آن هستند. همگان را طوری اقناع کردهاند که گمان کنند فرزند آنها نخبه است، با دیگران فرق میکند، برای پزشکی و شغلهای رده بالا ساخته شده و باید او را به هر ترتیب بالا کشید. بسیارند دانشآموزانی که نوجوانیشان را زیر شدیدترین کنترلها و فشارها بیهوده از کف دادند و با وجود قبولی در کنکور و دانشگاه رفتن هم خبری از آن آینده درخشان و رؤیایی نبود.
محبوبیتِ رؤیای موفقیت از راه تحصیل به شکلی متناقض، محصولِ دورانی است که چنین موفقیتی بیشتر از هر زمان دیگری کمیاب و تقریبا نایاب شده است.