در نگاه اول، «انقلاب مینا» نوشته مهرنوش مزارعی یک داستان بلند رئالیستی‌ست که زندگی زنی به نام مینا را روایت می‌کند؛ از دوران کودکی و تحصیل در دبستان و دبیرستان، تا روزهای پایانی عمرش.

داستان در زمان حال اتفاق می‌افتد. مینا در هواپیما نشسته، زنی متشخص و جاافتاده. او قرار است به نیویورک برود تا پس از یک جدایی طولانی با دخترش شیرین دیدار کند و  در این راه زندگی‌اش به صورت خطی برای مخاطب روایت می‌شود. این داستان رئالیستی یک لایه‌ی سطحی دارد که در روایتی بلند به درازای یک زندگی پیش روی مخاطب قرار می‌گیرد و چند لایه‌ی زیرین.

انقلاب مینا در لایه‌ی سطحی‌اش، زندگی یک خانواده‌ی شهرستانی را زیر ذره‌بین قرار می‌دهد که در برازجان و در دوران شکل‌گیری «انقلاب شاه و مردم» در جریان است. مادری سنتی که در خدمت خانواده‌ی پدر سالار است، دو دختر به نام‌های مینا و مهناز و یک پسر به نام حسین که نسبت به خواهرانش از آزادی بیش‌تری برخوردار است.

شکل‌گیری داستان در فضایی دراماتیک و شلوغ و پلوغ اتفاق می‌افتد؛ مراسمِ به پیشواز شهبانو رفتن،  جامعه‌ی در حال پیشرفت و توسعه، شکل‌گیری هسته‌های اجتماعی، نو شدن ظاهر زندگی در شهرهای کوچک وبزرگ و …نشانه‌هایی گویا هستند از تکه‌یی از تاریخ ایران.

مهرنوش مزارعی، نویسنده‌ی انقلاب مینا، این نشانه‌ها را در کنار هم می‌گذارد تا یک زندگی را روایت کند. به تدریج که مینا در مسیر رشد جسمی و اجتماعی قرار می‌گیرد، داستان نیز گسترش می‌یابد.

مزارعی قصه‌گوی خوبی‌ست چرا که مخاطب را پای قصه‌اش می‌نشاند تا مشتاق شنیدن آن باشد که فردا چه اتفاقی می‌افتد. چون داستان درست یک روز پیش از یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ آغاز می‌شود. گویی مخاطب به یک پیش‌آگاهی می‌رسد که مینا قرار است فردا به قربانگاه برود. اما در مقابل، زندگی از سرگذشته نیز چندان مطلوب نیست و انگار هر بار که حادثه‌یی رخ می‌دهد، شخصیت نیز یک‌بار به قربانگاه می‌رود و زنده باز می‌گردد.

 مهرنوش مزارعی

نویسنده‌ی انقلاب مینا، متولد ۱۳۳۰ تهران است و بخشی از زندگی‌اش را در جنوب سپری کرده. بنابراین فضای زندگی در شهرستانی کم‌برخوردار  چون برازجان در استان بوشهر را به خوبی می‌شناسد. این فضاها در داستان‌های دیگر او نیز جلوه‌گراست.

اگر بپذیریم که نویسندگان بیش و پیش از تخیل به خودنگاری متوسل می‌شوند، باید بگوییم که مزارعی انقلاب مینا را کاملا تجربه و در قامت دختری نوجوان، فضای جامعه‌ی مردسالار و انفعال زنان ودختران را از نزدیک احساس کرده است.

این مقدمه‌ی طولانی برای یافتن فضای حاکم بر انقلاب مینا، به نظر لازم است تا با کلیت داستان آشنا شویم.

مزارعی پیش از چاپ اول انقلاب مینا که به انگلیسی نوشته شده، چهار مجموعه داستان منتشر کرده، مجموعه‌هایی با نام «بریده‌های نور»، «من و کلارا»، «خاکستری» و «مادام ایکس». در همه‌ی مجموعه‌ داستان‌هایی که از مزارعی منتشر شده، رد کوششی فراگیر برای جَستن از جامعه‌ی مرد سالار دیده می‌شود. در «انقلاب مینا»، نویسنده سه نسل را از زاویه‌ی دید یک دانای کل محدود زیر نظر می‌گیرد؛ مادر مینا، مینا و شیرین دختر او.

مادر

نسل اول زنی‌ست سنتی که اگرچه در آغاز داستان برای استقبال از ملکه، کمی آزادی ظاهری دارد، اما حجابی که سنت به او تحمیل کرده، نمی‌گذارد که از برخی امکانات جامعه برخوردار شود. در بخشی از داستان که پدر پولی جور کرده و ماشینی خریده و خانواده را به سفر برده، هنگامی که می‌خواهند وارد رستوران متل قو بشوند، از ورودشان جلوگیری می‌شود. مادر از خودش دفاع نمی‌کند و سعی دارد که ظاهر خودش را تغییر ندهد. چون حجاب دستوری‌ست که دین و سنت بر او تحمیل کرده و در عین حال تصمیم‌گیرنده‌ دیگری هم به نام مرد خانواده اجازه‌ی این‌کار را به او نمی‌دهد. مرد خانواده علاوه بر آن، وکیل مدافع اوست. چون او موضعی ندارد و ناچار است منفعل باشد. در آن تکه از داستان این مرد است که عصبانی می‌شود و زن که مادر خانواده است به تصمیم او گردن می‌نهد. قصه‌یی تکراری و با پایانی پیش‌بینی‌پذیر، در بیان معنای: «رضا باش و از قضا مگریز».

مینا

نسل دوم میناست که در گیر و دار رخدادهای تاریخی زمان خود قرار می‌گیرد. او که به ظاهر دختری مستقل، پیش‌رو و سدشکن است که توانسته خانواده‌ی سنتی خود را وادار به گردن نهادن به تحصیل او در پایتخت کند، در برابر خواسته‌ی مردی متجاوز، اراده‌یی از خود ندارد یا دست‌کم نمی‌تواند این اراده را نشان بدهد. بی‌آن‌که لذتی از هم‌خوابگی با محسن، رییس گروهی مارکسیست، ببرد به این تجاوز تن می‌دهد تا بار سنگین یک بارداری ناخواسته را بر جسم و روحش تاب بیاورد. مینا نماینده‌ی یک نسلِ منفعل است که حالا یاد گرفته فریاد بکشد اما در بزنگاه‌های مهم زندگی، این فریاد  هم‌چون فریادی که در زمان کابوس از سینه بیرون نمی‌آید، از او برنمی‌آید. حتا وقتی با دیگر زنان جامعه به حجاب اجباری اعتراض می‌کند و به تظاهرات می‌رود، سنگی بر سرش می‌خورد و حکم داغی را دارد که جامعه‌ی مردسالار بر پیشانی‌اش زده. اما حالا که در جامعه‌یی دموکرات زندگی می‌کند و می‌تواند انتخاب کند، راهش را بلد نیست. زیرا از جهان سوم وارد دنیای مدرن شده و دموکراسی را تمرین نکرده است.

شیرین

نسل سوم نسل شیرین است. او کودکی ناخواسته ‌است که در کوران رخ‌دادن انقلاب به دنیا آمده و چون خود انقلاب به یک‌باره پا به دنیای واقعی نهاده‌ است. او سرگردان میان دو راه است. خردسالی‌اش را به یاد ندارد و نمی‌داند که مادرش چه تلخی‌هایی را کشیده تا او را به دنیا بیاورد و از پرتگاه آسیب‌پذیری عبورش دهد. او در آغاز زندگی‌اش با مردی روبه‌رو می‌شود که مثل یک پدر در کنارش می‌ایستد و از او حمایت می‌کند. وقتی به دوران نوجوانی می‌رسد با جنگی تمام‌نشدنی رو به رو می‌شود. مینا مادرش، نمی‌خواهد کودک ناخواسته‌ی دیگری را به دنیا بیاورد و هنگامی که او را سقط می‌کند، رابطه‌ی میان پدر و مادر به هم می‌ریزد. حالا شیرین با این دو انتخاب سخت روبه‌رو شده که در خانه‌ی حمید بماند یا با مینا همراه شود. او حمید را برمی‌گزیند و برای مادر شرط می‌گذارد که اگر می‌خواهی مرا ببینی، می‌باید به خانه برگردی. شیرین بر خلاف مادرش منفعل نیست و می‌تواند تصمیم بگیرد. گویی که در این میان، نسل میانی نیز چون نسل سنتی پیش از خود قربانی جبر زمانه شده است. و این جبر به دوری مینا از جگرگوشه‌اش منجر می‌شود.

«انقلاب مینا» در واقع یک زندگی‌نامه است که گاهی به سمت رمان تاریخی می‌غلتد.  مثل دوربین فیلم‌برداری سیار شخصیت را از آغاز همراهی و در هر پلان، بخشی از زندگی او را روایت می‌کند. در عین حال یک داستان تمثیلی هم می‌تواند باشد که به سان اسلوبِ معادله می‌توان هر بخشی از آن را به مقطعی تاریخی ربط داد. گویی برای نویسنده، مینا نماینده‌ی یک کشور در حال توسعه است که می‌خواهد پیش‌رفت کند اما کفه‌ی مردسالارانه‌ی اجتماعش برای پیش‌رفت او مانعی تعیین‌کننده است. پیش از تکمیل تجربه‌ی انقلاب سفید و گذار از سنت، هنوز بخش‌هایی از بدنه‌ی جامعه  – حتا روشنفکران – در برابرش مقاومت می‌ورزند.

مینا نماینده‌ی زنانی‌ست که اگر بخواهند مقاومت کنند سرکوب می‌شوند؛ هر زمان به نوعی. در اوایل سده‌ی چهاردهم با کشف حجاب در میانه‌ی آن با مقاومت در برابر تحصیل زنان، مخالفت با حق رای و  اجبار خشونت‌آمیز حجاب.

انقلاب مینا پیش‌تر در سال ۲۰۱۶ به انگلیسی منتشر شده است. در نقد و بررسی آن،  برخی مینا را همان ایران می‌دانند. اما ایران تنها مینا نیست. بخشی از ایران را مردانی تشکیل می‌دهند که اگرچه دم از آزادی می‌زنند، اما خود مانعی بر سر راه آزادی زنان‌اند.

تناقض

در میانه‌ی داستان، محسن که عضو و سرپرست یک گروه انقلابی‌ست، بی‌هیچ مقدمه‌یی با مینا هم‌بستر می‌شود. در حالی‌که هیچ رضایتی از سوی مینا وجود ندارد. اصولا در جامعه‌ی مردسالار منفعل بودنِ زن در روابط عاطفی، نشانه‌ی رضایت است و مرد به خود اجازه می‌دهد آن‌قدر پیش‌برود تا به خواسته‌ی جسمی‌اش برسد. در این‌حالت زن به یک تناقض اساسی دچار می‌شود که آیا نطفه‌ی مرد متجاوز را که حالا به جنینی کوچک بدل شده، نگه دارد یا از شرش خلاص شود. با این‌که می‌داند اگر به خانه برگردد، به هیچ شکل ممکن نمی‌تواند، شکم برآمده‌اش را توجیه کند، بچه را نگه می‌دارد و نامش را شیرین می‌گذارد و بار مهاجرت را بر دوش می‌کشد و آن‌قدر مستاصل می‌شود که تصمیم به خودکشی می‌گیرد.

این تصویر در کنار تصویرِ گذشتن از تونل وحشتِ مخالفان سقط جنین و پس از آن از میان بردن کودکی که حاصل یک هم‌خوابگی رضایت‌مند است، کمی عجیب و توجیه‌ناپذیر به نظر می‌آید. مینای این مقطع از داستان باورپذیر نیست.

مردان در انقلاب مینا  نیز تیپیک هستند. پدر، برادر، پرویز، محسن، بهرام، حمید، مایکل و جان.

برخی زنان داستان هم این‌گونه به نظر می‌رسند چون نویسنده یا نخواسته به آن‌ها نزدیک شود، یا نتوانسته بیش از آن شرحشان بدهد.

یک خطای کوچک در زاویه دید

در بررسی ادبی انقلاب مینا نیز چند نکته به نظر می‌رسد که گفتنش می‌تواند بار بخشی از تفسیر داستان را بردوش بکشد. روایت مزارعی در انقلاب مینا، روایتی یک‌دست و تقریبا در تمام داستان دارای توازنی معنی‌دار است. هم‌چنان که گفته شد او قصه‌گویی متین است که خوب روایت می‌کند اما در برخی از صحنه‌های داستان این روایت داستانی‌تر به نظر می‌رسد از جمله جایی از داستان، که مینا تصمیم به خودکشی گرفته است. فضاسازی، توصیف کنش‌ها و مکان وقوع رخ‌داد داستانی، کاملا ملموس و جذاب است. سفر به مکزیک و رابطه‌ی مینا با مایکل هم جزو فضاهای جان‌دار داستانی‌ست که مزارعی آن را به خوبی تصویر کرده است. اما در عین حال یک خطای داستانی نیز رخ داده که بر خلاف باقی داستان شکل می‌گیرد. زاویه‌ی دید تقریبا در تمام داستان،دانای کل محدود به نظرگاه میناست اما در دوفصل به یک‌باره محدود به نظرگاه زری، یکی دیگر از شخصیت‌های رمان می‌شود. به خودی خود این یک اتفاق معمول است که در رمان حتا با زاویه‌ی دید دانای کل محدود، نظرگاه می‌تواند متنوع باشد اما در صورتی که این رویه از آغاز جزو قراردادهای نانوشته‌ی رمان باشد. در صورتی که برای این خطای زاویه‌ی دید مقدمه وتوجیهی در داستان یافت نمی‌شود.

زبان روایت

نکته‌ی بعدی که جزو نکات مثبت رمان به شمار می‌آید، این‌‌ است که  زبان روایت جلوی روان بودن روایت را نمی‌گیرد. در قرن بیستم زبان‌شناسان و رمان‌نویسان، رمان را همانند شعر یک اتفاق زبانی برمی‌شمردند که در کنار روایت، یک اثر هنری را پدید می‌آورد. این ویژگی در رمان‌های ایرانی هم به چشم می‌خورد و هنگامی که خواندن رمان کمی سخت و منظور نویسنده کمی دشواریاب می‌شود، اولین بازخورد منفی شکل می‌گیرد. رمان امروز در سراسر جهان به سمت روایت خطی خوش‌خوان میل می‌کند تا مخاطب کم‌حوصله را پای داستان بنشاند و تا پایان او را با خود همراه کند.

انقلاب مینا تاریخ نیست بلکه روایت بخشی از مردمان است که رخ‌دادهای تاریخی را با گوشت و پوست واستخوانشان درک ولمس کرده‌اند تا به بیان دکتروف در آغاز کتاب وفادار باشد که: تاریخ نویس به شما می‌گوید چه رخ داده اما رمان‌نویس می‌گوید آن رخ‌دادها چگونه حس و درک شده است.