«یه لحظه رفت به سمت بیرون خونه و سریع برگشت. دیدم یه چیزی تو دستشه و یه دفعه حمله کرد سمتم و شروع کرد با یه میله آهنی سبز من رو زدن. نفهمیدم چهار دست و پا چه جوری خودم رو به کوچه رسوندم. میخواستم سوار ماشین شم که من رو به خونه یکی از آشنایانم برسونن، اما هیچ ماشینی سوارم نمیکرد میگفتن؛ خانم ما میترسیم. تمام بدنم کبود شده بود و خون سر تا پام رو گرفته بود. شده بودم شبیه یه پرتقال خونی.» منبع: روزنامه اعتماد
این روایتی است از کتک خوردن یک زن توسط شوهرش از زبان خود او. او از پشت تلفن و نه حتی رو در رو، به جراید گفته هر روز کتک میخورد، بیش از ۳۳ سال است کتک میخورد. تاییدیه پزشکی قانونی و رفت و آمدش به مراجع قضایی هم کمکی به او نکرده است. بیش از این، از او چیزی نمیدانیم، حتی نامش را.
زن، بدون حمایت قانون، (در متن و اجرا)، به تمام معنا، «مالِ» مرد میشود. رحم او، تن او و هرآنچه مرتبط با هستی اوست، تحت مالکیت یک مرد تعریف میشود.
حقیقت این است که با در نظر گرفتن زنکشیهای پیاپی در دست کم یک سال اخیر در ایران میتوان به این نتیجه رسید در این کشور، مدرنیسم، هنوز آغاز نشده، اصلا تو گویی هنوز زن و حقوق او، در معنای مدرن خود نه تنها پدید نیامده بلکه بدل به صورت مسأله هم نشده است. حتی شاید بتوان این گزاره را به سراسر دنیا هم تعمیم داد. اوایل سال جاریِ خورشیدی، صندوق جمعیت سازمان ملل متحد در یک گزارش مفصل اعلام کرد صدها میلیون زن و دختر، در سراسر جهان «مالک بدنشان نیستند» و البته پاندمی کرونا هم بیش از گذشته، خشونتهای جنسیتی و روند سلب حق بر بدن را از زنان تشدید کرده است. طبق تأیید ناتالیا کانم، رئیس صندوق جمعیت سازمان ملل متحد، میدانِ پژوهشِ این گزارش، مختص به کشور یا منطقه جغرافیاییِ خاصی نبوده و پس از تحقیق درباره وضعیت زنان در دهها کشور در سراسر دنیا تهیه شده است.
حاکمیت قانون، پیش شرط حفاظت از جان زنان
قوانین حمایتگر از زنان، در هر جامعهای در تقابل با سنت قرار میگیرد. در واقع بدون وجود این دستاورد مدرن، سنتهای ضد زن، (که ریشهای قوی هم در ایران دارند) بازتولید شده و حتی «بهجای قانون» خود را عرضه خواهند کرد.
طبق قوانین جاری در ایران، امروزه اگر زن توسط مالکان سنتیِ خود یعنی پدر، برادر، شوهر یا ولی خود، حتی اگر به قتل برسد، قاتل او با مجازات در خوری مواجه نخواهد شد. در برخی از موادِ مندرج در قوانین کیفری ایران، کشتنِ زن، در زمره حقوق شوهر قلمداد شده است. چنانکه ماده ۶۳۰ قانون مجازات اسلامی، جواز اجرای مجازات بدون تشریفات قانونی را به شوهر داده و مقرر کرده که هر گاه مرد، همسرش را در حال زنا ببیند و علم به تمکین زن داشته باشد، میتواند او را به قتل برساند.
همچنین بر اساس ماده ۶۱۲ قانون مجازات اسلامی، مصوب سال ۱۳۹۲، اگر مرتکبِ قتل، پدر باشد، قاتل تنها با حبس سه تا ۱۰ ساله مواجه خواهد شد که در این ماده قانونی، میزان و نحوه صدور این مجازات بر عهده قاضی گذاشته شده و در نتیجه قطعیتی هم ندارد.
علاوه بر این، طبق ماده ۳۰۱ قانون مجازات اسلامی، قتل عمد تحت عنوان دفاع از ناموس توسط پدر، جنبه حقالناسی داشته و بدین ترتیب قصاص، بدون مطالبه ولی دم موضوعیت نخواهد داشت. هرچند نگارنده با هر شکلی از مجازات مرگ، از جمله حکم قصاص مخالفت دارد اما در حال حاضر، نبودِ یک مجازات بازدارنده در قوانین کیفری ایران، زنان را با یک نا امنیِ جانی مواجه کرده است.
از طرف دیگر در بسیاری از مناطق حاشیهای ایران، بهدلیل وجود بافت عشیرهایِ ساکنانِ این مناطق، قضات دادگاه با توسل به سنتهای مرتبط با ناموس انگاریِ زن، برای رضایت افکار عمومی هم که شده و همچنین با دادنِ جنبه خصوصی و «حقالناسی» به پرونده قتلهای ناموسی، قاتلان را از مجازات میرهانند. به عبارت دیگر، در مناطق عشیرهای، قاتلان زنان در اغلب اوقات، صرفا با «ناموسی» جلوه دادن قتل زنان، به راحتی از هر گونه مجازات مصون میمانند.
قتل ناموسی، برآیند توامانِ دین، سنت و قانون
در یک نظام مبتنی بر جنسیت، زنان و مردان، با نقشهای جنسیتیِ از پیش تعریف شدهای مواجهند. در چنین ساختاری «شرف مرد»، در گرو رفتار و کردار زنِ خانواده است. در جوامع سنتی و مذهبی از زن عفیف و پاکدامن انتظار میرود که پیش از ازدواج از انجام هر نوع عمل جنسیای خودداری کند. در حقیقت «پرده بکارت» به یک نشانه فیزیکی-اجتماعی تبدیل میشود که بر باکرگی دلالت داشته و به زن احترام و فضیلت میبخشد. از این رو است که «شب زفاف»، اهمیت فوقالعادهای پیدا میکند. لحظهای که زن در مواجهه با قضاوت جامعه درباره شایستگی جنسیتی خود قرار میگیرد. رابطهای به غایت نامتوازن که تن و روان او را در سیطره خود قرار میهد.
برخی جنایتهای ناموسی زمانی اتفاق میافتند که زن در این آزمون اجتماعیِ شایستگی، مردود شناخته میشود. در واقع گذر از هر خط قرمزی که این شایستگی از پیش تعیین شده زنان را به خطر بیندازد، مستحق شستن ننگ است. زنی که ناموس خانواده، عشیره و طایفه را لکهدار کرده، فقط با مرگ خود میتواند لکه ننگ خود را پاک کند.
از طرف دیگر مردی که خواهرش را، همسرش را یا دخترش را برای دفاع از ناموس به قتل میرساند، به شکلی دراماتیک، در حال به تصویر کشیدن عملکرد جنسیتی خود است. او باید به مراقبت، نظارت و دفاع از ناموس خود در برابر خطرات احتمالی بپردازد. در چنین نظام جنسیتیای، «مرد» به کسی گفته میشود که به لحاظ اجتماعی از شرف و آبرو و حیثیتش دفاع کرده و اجازه ندهد که این مفاهیم برای او تبدیل به ننگ شود. اگر مردی به محض لکهدار شدن آبرو و ناموسش مداخله اساسی نکند، عملکرد جنسیتی خود را زیر سؤال برده است. در واقع همانطور که زنان عملکرد جنسیتی خود را درونی میکنند، مردان هم ارزشهای نظام مردسالار و مسئولیتهای جنسیتی خود را درونی میکنند. همین امر است که باعث میشود فضای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی که مردان بهطور کلی از آن خود و اشغال کردهاند، روحی مردسالارانه داشته باشد.
به علاوه، نهاد مذهب هم یکی از پایههای جوامع کهن است که همراه با سایر نهادها خشونت علیه زنان را سازماندهی میکند.
بهطور کلی، آنچه که به آن نظام مردسالار و مبتنی بر جنسیت، میگویند، مجموعهای از متغییرهای دین، قانون، سنت، فرهنگ، اقتصاد، سیاست یا حتی زبان است. کلیت این متغیرها با هم، نظمی را ساختهاند که امروز در وجوهی مختلف، خشونت علیه زنان را سازماندهی میکنند.
ناموس انگاری زن در طول تاریخ
قوانین جزایی تمدنهای باستانی همواره «زنان زناکار» را محکوم کردهاند، در عین اینکه به مردان این اجازه را میدادند تا در انظار عمومی معشوقه اختیار کنند. در باورهای مذهبی هم سلطه مردانه و برتربودگی آنان یک امر طبیعی پنداشته شده و خشونت علیه زنان بهعنوان بخشی از فرهنگ، به طبیعی بودن این سلطه دوام بخشیده است. گویی که خدا، روحانیت و قانون، این سلطه و ستم را مقدر ساختند تا در اندرونیها، درونی گشته و امکان بروز خشونت در انواع و اشکالش مهیا شود.
متیو گلدشتاین، مورخی که به بررسی قتلهای ناموسی در امپراطوری روم پرداخته، توضیح داده است که ریشه قتلهای ناموسی و خودِ مفهوم ناموس در واقع، مراد مردان برای اطمینان یافتن از این مسأله است که فرزندانی که همسرانشان به دنیا میآورند، متعلق به خودشان باشد. از این رو با گذاشتن بار مسئولیتِ شرافت و ناموس بر دوش زنان، میتوان به سادگی به کنترل آنها اهتمام ورزند. طبق تحقیقات این مورخ، در حقیقت سادهترین راه برای اطمینان از اینکه مردان مولد فرزندانی از اصل و نسب خود باشند، سرکوب و کنترل تمایلات جنسی همسرانشان است.
به عبارت دیگر، مسأله مالکیت بر بدن زنان است که سبب میشود پدران هم علاوه بر شوهران، در طول تاریخ، بهعنوان حافظان «مال و ناموس» مجوز کشتارِ بی عقوبتِ فرزندان دختر خود را به چنگ بیاورند.
من یک زن هستم! میخواهمن بگویم که ما زنها هم مقصریم و چون نیک بنگریم پر خود را بر تیر خواهسم دید.
چون نیک نظر کرد پر خویش بر ان دید
گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست!
گرا که این ما زنان هستیم که بچه های نز را اینچنین ببار می آوریم.
تو پسری!
تو مردی!
تو نون آور خانواده ای،
تو تو تو
و
تو دختری، تو میخای مادر بشی،
تو را میخایم شوهرت بدیم،
تو تو تو
خانمها باور کنید همه اش تقصیر مردها نیست، ما مادرها و زنها و خاله ها و عمه ها و…هم در این ماجرا مقصریم. شاید اولین تقصیر ها از سوی ماهاست. چرا که این ما هستیم که بچه های نرمان را نرانه می کنیم. من در خانواده ی خودم شاهد بودم از مادر بزرگ تا مادرم و حتا خودم تمامی خویشان ماده ام! و اما مردهای بسیار خشن هم وجود دارند و زنهای خشن هم هستند. اما من در اینجا هشدار میدهم که تمامی تقصیرات را بله گردن مردها انداختن بسیار خطرناک است. ما باید به یک تعادل برسیم. امیدوارم خانمها برنیاشوبند.
منیژه از تهران / 09 March 2022