تقریباً یک سال پیش از آنکه پاندمی کروناویروس اجتماعات و گردهماییها را خطرناک و محدود کند، موج گستردهای از تظاهرات گسترده دنیا را درنوردید که طی آن مردم بسیاری از کشورها ‒از سودان تا شیلی، از الجزایر تا هنگ کنگ، از مالی تا لبنان، از تونس تا بلاروس‒ به خیابانها ریختند و از رهبران خود خواستند یا به الزامات دموکراسی تن دهند و یا «بزنند به چاک».
بیشتر این اعتراضات سرکوب شدند و بیثمر ماندند. فقط داستان یکی از آنها با موفقیت به سرانجام رسید: شیلی.
ماجرای شیلی: یک داستان سهپردهای
• اولین پرده این داستان در سال ۲۰۱۹ رخ داد، یعنی وقتیکه یک شورش مردمی مستمر، طولانی و خشونتآمیز حکومتِ درمانده را در مقابل خواسته معترضان برای بازنویسی قانون اساسی به زانو در آورد. تغییر قانون اساسی و پایاندادن به نظم نئولیبرالیای که پینوشه آن را بنیان گذاشته بود مأموریتی بود که هیچکدام از دولتهای بهاصطلاح «انتقالی» پس از او جرئت انجام آن را نداشتند. بنابراین، در مقابل عزم مردمی، رئیسجمهور وقت، سباستین پینیرا تن به برپایی مجمعی متشکل از ۱۵۵ نماینده منتخب مردم داد، مجمعی که در آن تعداد کرسی برابری به زنان و مردان و ۱۷ کرسی نیز به بومیان اختصاص داده شده بود.
• پرده دوم این داستان در ماه مه ۲۰۲۱ اتفاق افتاد، یعنی در زمان برگزاری انتخابات این مجمع که چهل درصد واجدین شرایط در آن شرکت کردند. نتایج این انتخابات از سه جهت غافلگیرکننده بود.
نخست آنکه، اتحاد راست و راست افراطی با کسب چیزی در حدود فقط ۲۰ درصد آرا نتوانست مطابق نظرسنجیها یکسوم کرسیهای این مجمع را به دست آورد. به این ترتیب، از آنجاییکه برای تصویب قانون اساسی جدید رأی موافق دوسوم کرسیها کافی و لازم بود، شکست اتحاد راست و راست افراطی فرصت سنگاندازی را از آنها گرفت.
غافلگیری دوم مربوط به جبهه مخالف بود: ائتلاف چپ که حاصل اتحاد حزب کمونیست و چپ رادیکال بود موفق به کسب ۱۸ درصد آرا شد و برای نخستین بار از سوسیال دموکراتها، که ۱۴ درصد آرا را کسب کرده بودند، پیشی گرفت.
• غافلگیری سوم روشنگرتر و شگفتانگیزتر بود: انتخابات برای نخستین بار نیروی سیاسیای را به صحنه آورند که تا آن زمان ناشناخته بود، یعنی نیروهای «مستقل»ی که برای تصویب قانون اساسی جدید، مبارزه علیه نابرابری، بازسازی و احیاء خدمات عمومیای نظیر آموزش، بهداشت، حملونقل و یا مسکن به میدان آمده بودند. از بین ۱۳۸ کرسی موجود، ۴۸ کرسی به افرادی رسید که نماینده احزاب سیاسی سنتی نبودند و ۱۷ کرسی دیگر نیز به اشغال نمایندگان جمعیت بومی درآمد. ریاست مجمع به نماینده قوم ماپوچه واگذار شد.
نهایتاً سومین پرده این داستان در دسامبر ۲۰۲۱ رخ داد: نماینده اتحاد چپ، گابریل بوریچ، با کسب ۵۶ درصد آرا برنده انتخابات ریاست جمهوری شد. مشارکت ۵۵ درصدی مردم در این انتخابات بالاترین میزان مشارکت در تاریخ شیلی پس از لغو رأی اجباری در سال ۲۰۱۲ بوده است. بوریچ که سیوپنج سال دارد و سابقاً به همراه کامیلا والخو از رهبران جنبش دانشجویی سال ۲۰۱۱ بوده، جوانترین رئیسجمهور تاریخ شیلی نیز هست.
تغییر
بوریچ و والخو، در ادامه فعالیتهای سیاسیشان پس از جنبش دانشجویی، وارد انتخابات مجلس میشوند: والخو به عنوان نماینده حزب کمونیست و بوریچ به عنوان نماینده چپ رادیکال. بوریچ موفق میشود اکتیویسم سیاسی را به فعالیت پارلمانی تبدیل و در عین حال روحیه خودمختاری و استقلالش را حفظ کند. او سپس با شکستدادنِ نماینده چپها، دنیل جاردو، برنده انتخابات ریاست جمهوری شد و با شعار دگرگونی رادیکال جامعه توانست حمایت تمام طیفها و گروههای چپ شیلی را کسب کند.
البته چنین مسیری جدید و بیسابقه نیست. درواقع، در سالهای اخیرا بهکرات دیدهایم افراد مستقل که تجسم میل به رهایی از سلطه پدرخواندههایی هستند که قدت سیاسی را در قبضه دارند، وارد انتخابات و برنده آن میشوند. در انتخابات ریاستجمهوری ایسلند، اسلواکی، فرانسه، اکراین ، تونس، و انتخابات مجلسِ صربستان، ایتالیا، اسپانیا، یونان، فرانسه، بریتانیا یا آمریکا نیز شاهد چنین چیزی بودیم. حتی در انتخابات شهرداریهای فرانسه در سال ۲۰۲۱ نیز همین اتفاق رخ داد.
موفقیت گابریل بوریچ مؤید این امر است که چطور حیات سیاسی رژیمهای دموکراسی نیابتی بهواسطه سه پدیده بهکلی تغییر کرده است:
الف) مشروعیت سیاسی از انحصار احزاب دولتی درآمده است؛
ب) افراد تصمیم گرفتهاند دوباره کنترل رویههای انتخاباتیای را به دست گیرند که به نظرشان از مسیر خود منحرف شده و به صحت، راستی و حتی نفس نیابتیبودن آنها شک دارند؛
ج) کنش سیاسی شهروندان از یوغ قیمومیت نهادهای رسمیِ دموکراسی نیابتی درآمده و مردم خواهان تحقق انضمامی وعدههای دموکراسی، از قبیل برابری، عدالت، تضمین شأن و منزلت افراد و صداقت و راستی منتخبان، هستند.
چیزی که بهطور خاص به وضعیت شیلی مربوط میشود این است که انتخاب گابریل بوریچ ضامنی خواهد بود که ماموریت مجمعِ تدوین قانون اساسی به انجام برسد؛ این مجمع در ماه مه ۲۰۲۱ تأسیس شد و قرار است در پایان سال ۲۰۲۲ قانون اساسی جدید به همهپرسی گذاشته شود. بیشک این اتفاق نمیافتاد اگر کاندیدای راست افراطی که نوستالژیای دوران پینوشه را داشت برنده انتخابات میشد.
درسها
با آنکه کار رئیسجمهور منتخب بهطور رسمی از ماه مارس آینده شروع میشود، شیلی از هماکنون وارد فضای جدیدی از بحثها و اظهارنظرهای سیاسی شده است. اینکه نتیجه چه خواهد بود قابلپیشبینی نیست؛ دشوار بتوان گفت که آیا در کشوری که شالوده آن بر اساس تبعیض و نابرابری بنا شده دولت جدید موفق به اجرای مأموریت خود خواهد شد یا خیر؟ آیا این دولت خواهد توانست صاحبان قدرت را وادار به عقبنشینی از امتیازات خویش سازد؟ همینجا، بار دیگر این پرسش حیاتی مطرح میشود که آیا انتخابات برای واژگونی نظم اجتماعی مستقر کافی است؟
در این پیروزی «چپ»، درسهای ارزشمندی برای نیروهای چپی که در سرتاسر جهان امکان مبارزه انتخاباتی دارند، وجود دارد؛ از جمله نیروهای چپ فرانسه که انتخابات آوریل ۲۰۲۲ را پیشرو دارند. البته فرماسیون اجتماعی، وضعیت اقتصادی، بسیج شهروندان و غیره، هر کشوری متفاوت است. با این حال، سه سرمشق ارزشمند در پیروزی بوریچ و چگونگی بهتوافقرسیدنِ احزاب و گروههای چپ برای چپ وجود دارد.
• اولین درس به مسئله اتحاد و ائتلافبندی مربوط میشود. در دوران ورشکستگی و زوال احزاب چپ، تنها مسیر ممکن برای موفقیت در انتخابات از ائتلاف با کنشگران و سیاستمداران میگذرد. این ائتلاف باید بتواند یک سلسله اولویتهای اجتماعی و سیاسی را تعریف و موافقت عمومی را در مورد آنها جلب کند. هدایت این ائتلاف باید با کسانی باشد که به هیچ وجه نخواهند از آن برای منافع شخصی یا حزبی استفاده کنند.
• درس دوم به نسلِ رأیدهندگان مربوط میشود. موفقیت بزرگِ چپ شیلی به مشارکت گروه و نسل جوانی از رأیدهندگان مربوط میشود که تا امروز جزو غایبان انتخابات بودند، اما ناگهان کاندیدایی را یافتند که میتوانستند برای پیگیری مطالباتشان به او اعتماد کنند. نزدیکیای که بین بوریچ و نسل جوان وجود داشت و همچنین وعدههای او برای پایاندادن به سیاستِ خصوصیسازی، مقرراتزدایی، ناکارآمدی خدمات عمومی و رسیدگی به بحران اقلیمی باعث شد این گروه غالباً غایب به صحنه انتخابات بازگردند.
• درس سوم لزوم معرفی یک کاندیدای واحد است. و این برعکس چیزی است که غالباً شاهد آن هستیم، یعنی تعدد کاندیداهای چپگرایی که وارد انتخابات میشوند، درحالیکه همه میدادند این تعدد کاندیداها به ضرر پیروزی تکتک آنهاست. کاری که لازم است چپ در انتخاباتهای پیشرو انجام شود، گردهمآمدنِ پشت طرح و دغدغه کلیدیای است که بتواند اکثیریت رأیدهندگان را با خود همراه سازد.
ائتلاف شکلگرفته دور گابریل بوریچ با مطرحساختنِ تنها یک وعده بهشکل بینقصی این کار را انجام داده است: تشکیل یک دولت رفاه و بازتوزیع ثورت.
منبع: AOC (ترجمه و تلخیص)