بسیاری از کنشگران سیاسی و مدنی فضای پس از انتخابات اخیر را فضای يأس و ناکامی میدانند.
با این روی اما این انتخابات آموزههایی ارزشمند نیز برای ما داشت.
در این نوشته چند آموزه از این انتخابات را برجسته میکنم.
۱. گفتوگو و فهم سیاسی افزایش یافته است
یکی از ویژگیهایی که در این دوره از انتخابات جلب توجه میکرد این بود که گفتوگوهای اصیل و مستقل میان مردم دربارهی انتخابات در این دوره نسبت به دورههای پیشین گسترشی چشمگیر داشت. این درحالی بود که حاکمیت میخواست انتخاباتی بیسروصدا و خالی از هرگونه دوقطبیسازی و هیاهو داشته باشد و از همین رو چهرههایی را که میتوانستند تنور انتخابات را گرم کنند از گردونه بیرون انداخت. در نتیجه ستادهای انتخاباتی مثل دورههای قبل پرتکاپو و پرهیاهو نبود. در حقیقت، جنبوجوشی از بالا به پایین در مردم دمیده نشد. با این حال اما در پایین و بهطور مستقل از حاکمیت گفتوگوها افزایش یافته بود. در دورههای قبل گفتوگوها کمتر مردمی بود و دیالوگهایی که میان مردم بود بیشتر تبلیغات حکومتی بود که در مردم اثر کرده بود. این بار اما میشد دید که مردم بهعنوان مردم با هم گفتوگو میکنند.
افزایش گفتوگوهای مردمی در زمینهی انتخابات البته به فضای مجازی محدود نبود بلکه، مهمتر از آن، در میان مردم و در کوچه و خیابان هم گفتوشنیدها بیش از دورههای قبل محسوس بود. نکته مهم این است که در این دور اصل انتخابات به مسئله تبدیل شد نهفقط برای قشر دانشآموخته و طبقهی متوسط بلکه حتا برای کسانی که از نظر اقتصادی در پایینترین سطح جامعه هستند و حتا کسانی که سواد خواندن و نوشتن هم ندارند. بسیار پیش آمد که پیرزنان یا پیرمردان در روستاها و شهرهای کوچک میپرسیدند رأی بدهیم یا نه.
در شبکههای اجتماعی هم بهخوبی میدیدیم که بسیاری از ایرانیان در مورد انتخابات باهم بهمعنای واقعی گفتوگو میکنند. کسانی استدلال برای رأی دادن میآوردند و دیگرانی برای رأی ندادن استدلال میکردند. پس در مجموع میتوان گفت در این دور گرچه مشارکت در انتخابات کاهشی چشمگیر داشت اما مشارکتِ سیاسیِ مردم افزایش یافت. در حالی که در دورههای قبل بسیاری از رأیدادنها نسنجیده و نیندیشیده و به اثرِ تبلیغات حکومتی یا ترس بود، این بار بسیاری از رأیندادنها اصیل و مستقل بود و این نشان میدهد که فهم سیاسیِ ایرانیان افزایش یافته است.
۲. اما پای رواداری هنوز میلنگد
نکتهی دیگری که در این انتخابات به ما یادآوری شد این است که، با اینکه گفتوگوهای اصیل افزایش یافته، هنوز ما ایرانیان چنانکه باید روادار نشدهایم. هنوز همدیگر را تاب نمیآوریم. در انتخابات اخیر بسیار پیش آمد که تازش و تمسخر و هوچیگری جای گفتوگوی اصیل و دلیلآوری را گرفت. بسیاری بودند که به مخالف خود تاختند. اگر این موضوع را در انتخابات اخیر به بوتهی بررسی و پژوهش بگیریم آموزههای مهمی دربارهی امکانها در آیندهی سیاسی در ایران به دست خواهیم آورد. با چنان پژوهشی روشن خواهد شد که چه گروههایی همزیستی را در آینده در ایران تقویت خواهند کرد و چه گروههای نخواهند گذاشت چنان همزیستییی پا بگیرد.
اگر هنوز کسانی در میان ما هستند که نه با گفتوگو بلکه با دشنام و توهین و تمسخر و حتا آسیب زدن میخواهند بر دیدگاه مخالف پیروز شوند، این نشان میدهد ما هنوز آماده نیستیم. جالب است که کنش رأی دادن و برگزیدن، که کنشی محوری در نظامهای دمکراتیک یا مردمسالار است، اساساً بر ایدهی آزادیِ فردی و خودآیینی استوار است. اما وضع ما ایرانیان به گونهای شده است که در یک سو کسانی میخواهند بهزور ما را وادارند رأی بدهیم و در دیگرسو کسانی میخواهند بهزور ما را وا دارند رأی ندهیم. در انتخابات اخیر باز به ما یادآوری شد که این دو سو هیچ گونه فرقی باهم ندارند.
رواداری برای ما معیار دقیقی است برای جدا کردنِ سره از ناسره هم درمورد کنشگریِ سیاسی و هم درمورد کار رسانهای. کنشگران راستین را باید با نظر به میزانِ رواداری در سخن و کردارشان شناخت. رسانهها هم تا جایی که فضای رواداری و گفتوگو را فراهم میآورند قابل اعتماداند و باید با هشیاری مراقب بود که آشکارا یا زمینهسازنه یا گاهی زیرکانه برای ما خشونت و نارواداری را به ارمغان نیاورند.
۳. کنشگریِ سیاسی سردرگم است
باور به امکان اصلاح در ساختار حکومت، باور به اولویت سیاست و فرهنگ و امید به رسیدن به آزادیهای فرهنگی از راهِ تکاپویِ سیاسی در درون دستگاه و چارچوبِ حاکم، باور به امکانِ بودن در درونِ دستگاه بیآنکه به فساد و تبعیض آلوده شویم، و باور به مسیری عمدتاً بالا به پایین در بهبود وضعیت — اینها سرباورهایی است که جریان اصلاحطلبی برای بیش از دو دهه در فکر و ذهن بسیاری از ایرانیان دمیده است. در این مدت، ایرانیان بسی هزینهکردنها و آزمودنها و دستنیافتنها را پشت سر گذاشتهاند.
در این دور از انتخابات، با توجه به واقعیتهای سیاسی، ردصلاحیتهای گسترده، و دیگر روشهایی که آشکارا برای مهندسیِ انتخابات به کار گرفته شد، بسیاری بهدرستی بر این گمان بودند که این بار دیگر جایی برای آن باورهای اصلاحطلبانه نیست. با این حال اما دیدیم که برخی از اصلاحطلبان تا لحظههای پایانی بهجد امیدوار بودند که عبدالناصر همتی رأی بیاورد و از همین رو مردم را به شرکت در انتخابات فرامیخواندند. حتا مهدی کروبی، از رهبران جنبش سبز، در انتخابات شرکت کرد و به همتی رأی داد. همتی هم خود را چونان نمایندهی مردم در مقابل چند کاندیدایی قرار داد که پوششی برای حمایت از ابراهیم رئیسی میدانست. او که طوری صحبت میکرد که انگار نمایندهی اپوزیسیون است و حتا مردم را به اعتراض و زیر میز زدن فراخواند اما خیلی زود، حتا پیش از اعلام نتایج، پیروزی را به رئیسی تبریک گفت.
به نظر میرسد باقیماندهی اصلاحات در این دور هیچ درک درستی از واقعیتها نداشت، نه از واقعیتهای سیاسی در بالادست در حاکمیت و نه از واقعیتهای سیاسی در پاییندست در میان مردم. کوششهایی که از باقیماندهی جریان اصلاحطلبی در این دور از انتخابات دیدیم بیثمریِ چنان طرز فکری را برای چندمین بار نشان داد. این انتخابات گواهی بود بر اینکه این جریان به بنبست رسیده است. در نتیجه در حال حاضر کنشگران سیاسی هرچه کمتر خود را در چارچوبِ جریان اصلاحطلبی میبینند و باید دید این بلاتکلیفی و سردرگمی چه سمتوسویی خواهد گرفت.
۴. ترس مردم از حاکمیت کمتر شده است
چنانکه پیشتر بهطور ضمنی گفتیم، در ایران مشارکت در انتخابات بهخودیِخود نشانهی مشارکت سیاسی و بلوغ سیاسی نیست. بخش چشمگیری از مشارکت انتخاباتی در ایران همواره از ترس حاکمیت بوده است. همیشه بسیاری از مردم میترسیدند که نکند اگر رأی ندهند حکومت تلافی کند. کارمندان دولت میترسیدند در حقوق و مزایای آنان خللی وارد شود. حتا فرودستانی که استخدام دولتی نبودند میترسیدند که یارانهشان قطع شود.
در این دور هم هنوز چنان ترسهایی بود و مشاهدات میدانی بهخوبی تأیید میکند که بخش چشمگیری از آمار مشارکت در این دور نیز ناشی از ترس از حاکمیت بوده است: ترس از قطع شدنِ یارانه، ترس از قطع شدنِ کمکهای کمیتهی امداد، ترس از اینکه نتوانند وام بگیرند، و جز اینها. میشود حدس زد که درصد بالایی از رأیها ریشه در این ترسها داشت. رأیهای باطله که بسیار پرشمار و کنجکاویبرانگیز بود نیز ریشه در این ترسها داشت: بسیاری از مردم از یک سو نمیخواستند در انتخابات شرکت کنند ولی از دیگرسو میترسیدند که شرکت نکنند. با همهی اینها اما بهخوبی میشد دید که ترس مردم از حکومت تا اندازهی زیادی ریخته است.
به نظر میرسد رخدادهای خاصی در چهار سال گذشته مردم را در برابر حکومت دلیر کرده است. از آن میان ازجمله باید به خیزش آبانماه ۹۸ و سرنگونیِ هواپیمای اوکراینی اشاره کرد. گذشته از آن اما این واقعیت که درنتیجهی تحریمها دستِ حکومت از منابعِ سرشارِ نفت و گاز تا اندازهی زیادی خالی شده نیز باعث شده مردم به همان اندازه از حاکمیت مستقل شوند. همچنین، ناکارآمدی در زمینهی اقتصاد و آسیبپذیریِ شدید در مقابل تحریمها نیز ابهتِ حاکمیت را در چشم مردم شکسته است. از این رو میتوان گفت زینپس مردم هرچه بیشتر بهعنوان مردم نقش ایفا خواهند کرد.