کشتار خونبار ۸ مه دانش‌اموزان دختر مدرسه سیدشهدا در منطقه‌ای شیعه نشین در غرب کابل، یک هفته پس از آغاز فرایند خروج نیروهای امریکایی از افغانستان باعث نگرانی شدید شهروندان در مورد اینده این کشور شده است.

چه بر سر افغانستان پس از خروج نیروهای امریکایی خواهد آمد؟

مقرر است تا ۱۱ سپتامبر، یعنی حدود چهار ماه دیگر، نیروهای خارجی از افغانستان خارج شوند. برخی تحلیل گران هشدار داده‌اند که حالا طالبان در آستانه تصرف کابل قرار دارند. ملا هبت‌الله، رهبر طالبان، همزمان با اعلام اتش‌بس سه‌روزه به مناسبت عید فطر، گفته است این گروه در آستانه پیروزی قرار دارد. 

آنچه مشخص است این است که طالبان از این پس در روابط قدرت افغانستان دست بالا را خواهد داشت و  یک بازیگر سیاسی ــ نظامی بزرگ در افغانستان خواهد بود. یک سوال اما باقی می‌ماند آیا طالبان همان نیروی بیست سال پیش است؟

با توجه به خروج نیروهای امریکایی، اکنون به نظر زمان مناسبی برای درنگ درباره جنبشی است که از زمان تاسیسش در سال ۱۹۹۴ غالبا به درستی فهمیده نشده است. یادداشت پیش رو نگاهی است به برخی بدفهمی ها در مورد جنبش طالبان، برنامه سیاسی‌اش و برخی تحولات ان.

طالبان بیان ملی‌گرایانه قوم پشتون‌ نیست

نخستین بدفهمی در مورد طالبان مربوط می‌شود به بازنمایی آنها همچون یک گروه قومی-ملی‌گرای پشتون.  شکی نیست که اکثریت شبه‌نظامیان طالب پشتون هستند. جنبش طالبان در جنوب افغانستان و در جغرافیایی زاده شده که خانه پشتون‌هاست.

طالبان می‌توانند مدعی شوند نیرویی با گستردگی ملی هستند، آنهم در شرایطی که احزاب رسمی افغانستان روز به روز منطقه‌ای تر و قومی‌تر شده‌اند

با این حال، از دهه ۲۰۰۰، طالبان استراتژی‌ گشودگی قومی را اتخاد کردند، امری که به گسترش نفوذ  و موفقیت انها در شمال کشور کمک کرد.

با توجه به اینکه طالبان در دهه نود ولایت‌های شمالی را به شکلی وحشیانه تسخیر کردند، ضمانتی برای موفقیت این تغییر استراتژی وجود نداشت، با این حال امروز بخشی از اعضای طالبان ازبک و تاجیک هستند.

مورد شیعیان هزاره فرق می‌کند. میان آنها و طالب همچنان جز دشمنی چیزی وجود ندارد. در این مورد هم البته رویکرد طالبان با داعش فرق می‌کند: طالبان با توجه به گرایش مذهبی حنفی‌شان مثل وهابی‌ها شیعیان را تکفیر نمی‌کنند. 

در هرحال، فارغ از شیعیان، باقی گروهای قومی در سازمان طالبان نماینده دارند. و از این بابت، طلبان می‌توانند مدعی شوند نیرویی با گستردگی ملی هستند، آنهم در شرایطی که احزاب رسمی افغانسان روز به روز منطقه‌ای تر و قومی‌تر شده‌اند

طالبان به لحاظ سازماندهی یک نیروی قرون وسطایی نیست

هرچه‌قدر نیروهای امریکایی و رسانه‌ها عادت دارند در مورد قدرت «دشمن» درعراق، مشخصاً نیروهای بعثی و داعش، مبالغه کنند، در افغانستان ماجرا برعکس است، آنهم درشرایطی که وضعیت امنیتی در افغانستان از عراق بغرنج‌تر و دشوارتر است.

قدرت طالبان در گفتارهای جریان اصلی غالبا «دستکم» گرفته می‌شود. از کارشناسان و تحلیلگران گرفته تا ژنرال‌های ناتو، اغلب وقتی در مورد طالبان حرف می‌زنند، کلماتی همچون «سازماندهی‌نشده»، «قرون وسطایی»، «اشفته» و مانند آن را به زبان می‌اورند، توگویی طالبان یک حرکت بدوی بدون سازمان، یا به زبان دیگر یک کالبد بدون ارگان است. و این در حالی است که تمام واقعیت‌های تجربی مؤید چیزی خلاف این پیش‌فرض ایدئولوژیک است.

توافقنامه صلح طالبان و ایالات متحده آمریکا – (عکس از by WAKIL KOHSAR / AFP)

طالبان یک سازمان درست و حسابی دارد؛ همچنین، یک نظام حقوقی و قضایی سامان یافته، یک دستگاه تبلیغاتی مؤثر و یک انضباط درونی که اعضایش به شکلی «عقلانی» از آن تبعیت می‌کنند. این خصلت‌ها منعکس کننده ماهیت متمرکز جنبش طالبان و وجود یک رهبری منسجم است.

رهبران طالبان در آغاز شکل گیری این جنبش، چهره‌های مذهبی بودند که همگی در مدارس حقانیه (واقع در پاکستان) تحصیل کرده بودند. همبستگی و انسجام این چهره‌ها و یک‌دستی طالبان باعث ادامه جنبش، به‌ویژه پس از شکست شدید نظامی در سال ۲۰۰۱ شد.

فرایند جانشینی بین رهبران در این گروه بدون مشکل صورت می‌پذیرد و این یک امتیاز ویژه و خاص برای طالبان است؛ مقایسه کنید برای مثال با جنگ‌های پنهان و پیدای جانشینی در ایران. 

با خروج نیروهای آمریکایی، در بهترین سناریو، افغانستان به یک پناهگاه غیرقابل نفود برای شبه نظامیان القاعده تبدیل خواهد شد و در بدترین حالت به یک پایگاه عملیاتی برای طراحی و پشتیبانی عملیات تررویستی.

رفتار نمایندگان طالبان در روند مذاکرات دوحه قطر مثال خوبی است در تایید اینکه چه قدر جنبش طالبان سازمان‌یافته و یکدست است.  

در طول سالها، کمتر اختلاف‌نظری میان گروه‌های طالب رخ داده است: تنها استثنا شاید گروه‌هایی‌اند به داعش خراسان پیوستند که حالا طالبان با آنها بدون هیچ اغماضی می‌جنگند. 

طالبان همان القاعده نیست، اما

طالبان یک جنبش بومی افغانستانی یا حرکتی در سطح ملی است، و  اصولا در دکترین طالبان چیزی تحت عنوان اشغال و فتح سرزمین‌های دیگر وجود ندارد. از این بابت، طالبان بر خلاف القاعده و داعش (که جاه‌طلبی بین‌المللی دارند) گروهی درون‌گراست.

با این حال، پیوندهای طالبان با القاعده گسسته نشده است. این موضوع مهم‌ترین نگرانی از منظر بین‌المللی است. طالبان اگرچه در عملیات تروریستی ۱۱ سپتامبر مداخله نداشتند، اما حاضر نشدند بن لادن را اخراج کند. آنها البته بارها اعلام کرده‌اند که از خاک افغانستان به عنوان پایگاهی برای حملات تروریستی در کشورهای دیگر استفاده نمی‌کند؛ ‌در این مورد اما نمی‌توان خیلی خوشبین بود. با صدها شبه‌نظامی فعال در خاک افغاستان، حضور القاعده در خاک افغانستان هیچ‌گاه همچون امروز پررنگ نبوده است. 

با خروج نیروهای آمریکایی، در بهترین سناریو، افغانستان به یک پناهگاه غیرقابل نفود برای شبه نظامیان القاعده تبدیل خواهد شد و در بدترین حالت به یک پایگاه عملیاتی برای طراحی و پشتیبانی عملیات تررویستی.

آیا طالبان امروز همان طالبان دیروز است؟

در طول دهه‌های گذشته رویکرد طالبان در قبال برخی از موضوعات تغییر کرده است؛ قبل از هرچیز، در رویکرد آنها به تکنولوژی.

دستگاه تبلیغاتی طلبان امروز از رسانه‌های اجتماعی، ویدئو و فیلم استفاده می‌کند، هرچند همچنان تلویزیون را ممنوع می‌داند. نگاه سخت‌گیرانه طالبان نسبت به موسیقی هم کمی ملایم‌تر شده است. احتمالا حضور در صحنه سیاسی رسمی برخی از تحولات و اصلاحات دیگر را نیز ایجاب خواهد کرد. 

https://www.radiozamaneh.com/668467

 علی‌رغم این بازنگری‌ها جوهر پروژه سیاسی طالبان هم همچنان دست نخورده باقی مانده است. طالبان همان چیزی را می‌خواهند که از روز اول می‌خواستند: امارات اسلامی افغانستان. 

در تخیل سیاسی طالبان، امارات اسلامی یک دولت متمرکز است که مشروعیت أن  الهی است و این مشروعیت به میانجی رهبر مذهی به ارگان‌های حکومتی منتقل می‌شود. قانون‌گذاری در این امارات اسلامی عمدتا از طریق فرمان‌های حکومتی است؛ و جز نص صریح شریعت، باقی ابداع و انحراف است. 

اگرچه در دکترین اولیه طالبان انتخابات جایی نداشت، اما در سالهای اخیر و پس از مرگ ملاعمر، انتخابات در چارچوب افق سیاسی طالبان مطلقا منتفی نیست و حالا شیوه‌ ایرانی انتخابات (یعنی با نظارت چیزی شبیه شورای نگهبان) کم و بیش مجاز شمرده می‌شود. 

علی رغم همه تحولات درونی، طالبان همچنان یک نیروی بنیادگراست و پیکان این بنیادگرایی قبل از هرچیز متوجه زنان و به ویژه زنان شاغل است.

ملاعمر، رهبر کاریزماتیک طالبان، نقش عمده‌ای در شکل‌دهی به سازمان درونی جنبش طالبان داشت. مرگ او میانجی برخی بازنگری‌ها بوده است، اما نباید خیلی در این مورد غلو کرد. در نهایت می‌توان گفت تغییر اصلی این بوده که‌ فاصله بین مواضع طالبان با احزاب اصلی قانونی افغانستان کاهش یافته، دستکم با احزابی که همچون طالبان مرکز ثقلی بنیادگرا دارند. از این بابت، دعوای طالبان با این احزاب بیشتر بر سر کنترل نهادها به ویژه نهادهای امنیتی و منابع اقتصادی است تا یک اختلاف‌نظر ایدئولوژیک.

و اما کلام اخر :‌ علی رغم همه تحولات درونی، طالبان همچنان یک نیروی بنیادگراست و پیکان این بنیادگرایی قبل از هرچیز متوجه زنان و به ویژه زنان شاغل است. با ورود طالبان به صحنه سیاسی رسمی، آزادی زنان، و البته آزادی مذهبی (به ویژه شیعیان) عمیقا در معرض خطر قرار خواهد گرفت.