دریاچه زریبارِ مریوان در کردستان، یکی از بزرگترین دریاچههای آب شیرین ایران است. این دریاچه علاوه بر این که منبع آبی ارزشمندی است، زیستگاه دهها نوع پرنده و جانور آبی است و یک قطب توریستی مهم در غرب ایران تلقی میشود.
هیچ رودخانه دائمی در تأمین آب این دریاچه نقش ندارد. اما به دلیل آبدهی ۱۹ میلیون متر مکعبی چشمههای کفِ آن، این دریاچه در هر چهار فصل سال زنده است.
به طور کلی تنها ۳ درصد از کل آبهای موجود در کره زمین، آبِ شیرین هستند و تنها بخش کوچکی از این منابع آبی شیرین به صورت آبهای جاری و دریاچههای قابل استفاده و به آسانی در دسترس هستند. مابقی به صورت یخچالهای قطبی و آبهای زیرزمینی هستند که استفاده از آنها پر هزینه و زیانبار است. پس دریاچههای آب شیرین در سراسر جهان، غنایمی طبیعی هستند که باید مردم و دولتها تلاش کنند از آنها محافظت کنند و با روشهای عقلانی و به شکل محتاطانه از آنها بهرهبرداری کنند.
اما وضعیت در دریاچه زریبار اینگونه نیست. نه تنها هیچ تلاش چشمگیری برای حفظ و نگهداری از این دریاچه از سوی نهادهای مسئول انجام نمیشود، بلکه بخشهایی از مردم بومی هم با فعالیتهای مختلفشان در اطراف این دریاچه، هرچه بیشتر آن را به سمت تخریب و نابودی میکشانند.
امیدها از دولت و اقدامات آن به طور کلی قطع شده. ناکارآمدی دولت و سازمانهای وابسته به آن در اینباره آشکار شده است. اکنون نگاهها بیشتر به خودِ مردم و نهادهای مردمی است.
در این گزارش، ضمن مرور عوامل مؤثر در تخریب این دریاچه، سعی میکنیم مناسبات ریشهای و اصلیِ مسببِ چنین وضعیتی را شرح دهیم.
حیات روستایی اطراف دریاچه
سالها است که ورود فاضلابهای برخی از روستاهای اطراف دریاچه به داخل آن، به درستی به عنوان یکی از عوامل تخریب دریاچه دانسته شده است. هم فاضلاب انسانی و هم فضولات حیوانی راهی دریاچه میشوند.
در سالهای نه چندان دور، روستائیان دامدار اطراف دریاچه هرساله فضولات حیوانی دامهایشان را در گوشهای جمع میکردند تا در فرصتی مناسب و با کمک سیلابها آن را به داخل دریاچه بریزند. این کار را معمولا در اواخر زمستان یا اوایل بهار انجام میدادند. آن هم زمانی که سیلابهایی خروشان به سمت دریاچه سرریز میشد.
روستائیان از این فرصت استفاده میکردند و فضولات حیوانی دامهایشان را به درون سیلاب میریختند و سیلاب نیز آن را با خود به دریاچه زریبار میریخت. اما با تشکیل انجمن سبز «چیا» در مریوان، از طریق آموزشهایی اهمیت حفظ دریاچه به مردم محلی یادآوری شد. مردم روستاها کم کم از این کار دست کشیدند. به این منظور حتی برخی از فعالترین اعضای انجمن سالانه به صورت داوطلبانه به کمک دامداران این روستاها میرفتند به آنها کمک میکردند فضولات دامهایشان را به جاهایی دور از محل زندگیشان منتقل کنند و به دریاچه نریزند. چنین اقداماتی میدانی در عمل باعث محبوبیت انجمن سبز و توصیههای آن شد. بسیاری از جوانان این روستاها خود عضو انجمن شدند و در اجرای برنامهها و آموزشهای سبز آن پیشقدم شدند. به عنوان مثال روستای درهتفی از جمله روستاهایی است که بیشترین داوطلب را در فعالیتهای زیستمحیطی در مریوان داشته است.
مسئله روستائیان با دریاچه زریبار تا حدودی با فعالیتهای انجمن سبز و آگاهی و همیاری خود آنها حل شد. به این دلیل که حساسیت اخلاقی لازمِ مربوط به مسئله در آگاهی آنها ایجاد شد. هر چند مشکلاتی هنوز به قوت خود باقی است. همچون ورود کودهای شیمایی استفاده شده در زمینهای کشاورزی اطراف، به آب دریاچه و آلوده کردن آن.
تغییر کاربری زمینهای اطراف دریاچه
با وجود تمام تلاشها، هنوز هم برخی از مردمِ بومی در اطراف دریاچه به شکلهای مختلف، به محیط زیست این منطقه آسیب میرسانند. اصلیترین انگیزه آنها هم کسب سود است. آن هم از راه قطع درختان و جنگلهای اطراف دریاچه با چند هدف. دستهای از آنها با این کار تنها میخواهند از چوب خشک درختان قطعشده زغال درست کنند و بفروشند. عدهای دیگر اما هدفشان تغییر کاربری است. ابتدا جنگلها را قطع میکنند، سپس به جای پوشش جنگلی اصلی و طبیعی، کشاورزی میکنند و یا به طور معمول درخت انگور کاشت میکنند. بسیاری از باغهای انگور اطراف دریاچه، محصول همین جنگلزدایی و تبدیل آن به منبعی برای درآمد است.
تغییر کاربری علاوه بر تأثیر مخربی که به طور مستقیم روی جنگلها دارد، به طور غیرمستقیم بر وضعیت دریاچه هم تأثیرگذار است. بررسیهای علمی در اینباره نشان میدهد که هر سال حدود ۱,۳ سانتیمتر از عمق دریاچه کاسته میشود و رسوبات کفِ آن ضخیمتر میشوند. کاهش عمق آب و ضخیم شدن کفِ آن هم باعث به وجود آمدن فقر غذایی در دریاچه از طریق کاهش نفوذ اکسیژن در دریاچه و مکانیسمهای اکسیداسیون و احیاء در لابه آبی نزدیک به کف میشود. (در این مورد نگاه کنید به: قادری، ناصح و همکاران: اثرات فعالیتهای انسانی در اطراف دریاچه زریبار، مرکز تحقیقات خاک و آبخیزداری کشور.)
خصوصی کردن استفاده از طبیعت
مشخص است که تغییر کاربری زمینها و جنگلهای اطراف دریاچه، بر حیات دریاچه تأثیر مخربی دارد. یکی دیگر از عوامل اصلی این تغییر کاربری فعالیتهای تفریحی ـ تجاری اطراف دریاچه است. فعالیتهای تجاری به ساخت و سازهایی مربوط میشود که در نزدیکی دریاچه برای ساخت اقامتگاه و هتل انجام شده است.
تراکم جمعیت در اطراف دریاچه، هم باعث ورود هرچه بیشتر زبالههای مختلف به دریاچه میشود و هم کیفیت آبهای زیرزمینی اطراف آن و در نتیجه کیفیت آب دریاچه را تحت تأثیر قرار میدهد. مسکونی شدن اطراف دریاچه طبیعتأ نیاز به دفع فاضلاب را پیش میکشد. از آنجایی هم که اطراف دریاچه به سیستم دفع فاضلاب شهری متصل نیست، دفع این فاضلابها معمولأ از طریق حفر چاه انجام میشود. حفر این چاهها هم به مرور آبهای زیرزمینی اطراف دریاچه، یعنی منبعِ اصلی تأمین آب آن را آلوده میکند.
علاوه بر توسعه بیبرنامه فعالیتهای تجاری ـ تفریحی اطراف دریاچه، ویلاسازیهای افرادِ به لحاظ مالی برخوردار، در اطراف دریاچه هم یکی دیگر از منابعِ آلودگی دریاچه است. نگاهی به حِصارکِشیهای زمینهای اطراف دریاچه به خوبی وضعیت را نشان میدهد. هم از لحاظ طبیعی و جغرافیایی و هم به لحاظ انسانی و اجتماعی. عواقب طبیعی و جغرافیاییِ چنین ساخت و سازهایی در سطرهای قبلی توضیح داده شد.
اما ویلاسازی در اطراف دریاچه، جنبهای اجتماعی نیز دارد. انحصاری کردن حق استفاده از طبیعت. طی چنین فرایندی، به بیانی ساده؛ پولدارها به واسطه پولهایشان اطراف دریاچه و مزایای استفاده از آن را به طور انحصاری در اختیارِ خود میگیرند و پس از این، مردمِ بی پول و عادی به صورت بالفعل از آن محروم میشوند. یعنی حتی تماشای زیباییهای اطراف دریاچه هم با این حِصارکِشیهای خصوصی، به عدهای خاص محدود میشود. اطراف دریاچه به ملکِ شخصی تبدیل میشود و مناسباتِ مالکیت خصوصی هرچه بیشتر بر استفاده از مواهب طبیعی غالب میشود.
مالکیت خصوصی بر زمین و «شکافِ متابولیکی»
منطقِ ریشهای حاکم بر چنین تصرفها و تخریبهایی چیست؟ چه الگوی مشترکی میان فعالیتهای مخرب هتلداران اطراف دریاچه، زمینداران و ویلاسازها و حتی فعالیت آن زغالفروش روستایی وجود دارد؟
کارل مارکس، نزدیک به دو قرن پیش، مفهومِ «شکافِ متابولیکی» را برای توصیفِ چنین وضعیتهایی پیش کشید. شکافِ متابولیکی میان انسان و طبیعت زمانی روی میدهد که اصلِ تاریخی مالکیت خصوصی، به میانجیِ اصلی رابطه میان انسان و طبیعت تبدیل میشود. مارکس مناسباتِ متابولیستی پیش از مالکیت خصوصی را « فرایند متقابل دگرگشتهایی میدانست که انسان و طبیعت در یک کلیت به همپیوسته ارگانیک تعریف میشوند و ادامه حیات هر یک وابسته به حضور دیگری است. اما شکاف و بحران زیستمحیطی، درست زمانی روی میدهد که تلاشی بیوقفه برای گسترش تولید کالاها و خدمات و کسبِ سود، بدون در نظر گرفتن محدودیتهای طبیعی و زیستمحیطی در جریان باشد. در چنین وضعیتی، رابطه انسان با طبیعت دچار «بیگانگی» میشود و پول به واسطهای اساسی در این رابطه تبدیل میشود. چنین وضعیتی به وضوح در مورد وضعیت دریاچه زریبار قابل مشاهده است. منطقِ حاکم بر تخریب این دریاچه و منابع و جنگلهای اطرافِ آن، همانا از یک سو منطقِ انباشت است و از طرفِ دیگر، منطقِ تنآسایی و لذتجویی انحصاری طبقه فرادست.