[podcast]http://www.zamahang.com/podcast/2010/20130207_IFFR_Parviz_MajidBarzegar_SaraRushan.mp3[/podcast]
سارا روشن – صدای پرویز را در صحنهای از یک فیلم سینمایی به همین نام ساخته مجید برزگر میشنویم.
پرویز میگوید:
-وقتهایی که پدر نیست، پرده را میزنم کنار و اینقدر اینجا مینشینم تا هوا تاریک بشه. اونجا، اون ته، پرآبه.
-تو باید زودتر از اینها یه فکری برای خودت میکردی؛ دنبال کاری میرفتی. چرا اینکار رو کردی؟ فکر کردی این جوری من رو آزار میدی؟ نمیترسی همین جوری میری خونه کسی که نمیشناسیش؟
-نه!
-در رو باز کن، دارم خفه میشم، آی… اینجا سیگار نکش!
-چرا؟
-چون من میگم، اینجا خونه منه.
ا-قلاً مهمونتم.
-مجبوری اجارهخونه و پول رو بدی. والا برمیگردم و زندگیت رو به گه میکشم.
-پنجاه سالته. خجالت نمیکشی؟
-چرا!
پرویز شخصیت اصلی فیلم مجید برزگر است. این فیلم، «پرویز» در کنار ۴۰ فیلم دیگر در جشنواره جهانی فیلم رتردام بین ۲۳ ژانویه تا ۳ فوریه ۲۰۱۳ به نمایش درآمد. داستان فیلم درباره پرویز، یک مرد ۵۰ ساله است که همچنان مجرد است و در خانه پدرش زندگی میکند. کارش هم رسیدگی به کارهای شهرکی است که در آن زندگی میکند: رساندن بچهها به مدرسه و کمک در لباسشویی محل. پرویز کمحرف است، آرام است و با هیکلبزرگش کم تحرک.
پس از اینکه پدر پرویز تصمیم میگیرد دوباره ازدواج کند و از او میخواهد که خانه را ترک کند، رابطه پرویز با همشهرکیها، با خانواده و با محیط زندگیاش تغییر میکند. او دیگر آن مرد آرام و مهربان ابتدای فیلم نیست و انتقام میگیرد.
نقش پرویز را «لوان هفتان» بازی میکند که در فیلم «لرزانده چربی» از محمد شیروانی هم نقشآفرینی کرده است.
«پرویز» دومین فیلم بلند مجید برزگر پس از فیلم «فصل بارانهای موسمی» است. پس از پایان نخستین نمایش این فیلم در جشنواره رتردام، با مجید برزگر، کارگردان فیلم به گفتوگو نشستم:
●گفتو گو با مجید برزگر
شخصیت فیلم بر اساس چه نیازی و چگونه در ذهن شما یا نویسندگان فیلمنامه شکل گرفت؟
بعد از فیلم اولم که در اولین جشنواره فجر به نمایش درآمد، قصهای نوشته بودم درباره اینکه چگونه جامعه فرد را بهگونهای دگرگون میکند که سرانجام به یک فرد دیگر تبدیل میشود و چه اتفاقی میافتد که در این میان او به یک آدم بد بدل میگردد؛ یعنی میزان زیادی خشونت از خودش نشان میدهد، در حالیکه تا پیش از این دگرگونی شخصیتی، مطلقاً نمیتوانست خشونت داشته باشد. وقتی این قصه را نوشتم، با دوستم، حامد رجبی که فیلمنامهنویس است و همکارم بود در این فیلم، موضوع داستان را در میان گذاشتم. در نهایت به شخصیت پرویز و پدرش رسیدیم و فیلمنامه را نوشتیم. این داستان در واقع واکنش ما بود به شرایطی که امروز در ایران وجود دارد: میزان عصبیت و خشونتی که امروز ممکن است در ایران ببینیم و بخشی از آن هم در واقع بهخاطر به چالش کشیدن قدرت و سویه ویرانگرش است. در «پرویز» محور داستان این است که اگر قدرت دست کسی بیفتد، او چگونه با آن برخورد میکند و اینکه انسانها هر چه متعارفتر باشند، به همان اندازه هم میتوانند خطرناک باشند. با این تفاصیل باید گفت مفاهیمی مثل قدرت و آدمهای نادیده گرفته شده موضوع اصلی فیلم است.
پرویز در شهرکی که در آن زندگی میکند، زیاد محبوب نیست. ولی مردم به او نیاز دارند و با اینحال، به دلایلی با یک اتفاق خیلی ساده از آن محیط و از آن جامعه، که خودش را متعلق به آن میداند، پس زده میشود و طرد میشود و شروع میکند به انتقام گرفتن. انتقامها از چیزهای خیلی کوچک شروع میشود و به کارهایی میانجامد که شاید بهنظر ما وحشتناک و غیرانسانی بیاید. چرا پرویز تا این حد پیش میرود؟
پرویز یک پیرپسر ۵۰ ساله است که نه زنی در زندگیاش بوده، نه شغلی داشته و نه کاری کرده. در شهرکی با پدرش و زیر نظر پدرش زندگی میکند و به ساکنان شهرک کمک میکند. برای مثال بچهها را به مدرسه میبرد، شارژ میکند، کمکهایی میکند و به هر حال کارهایی در شهرک را رتق و فتق میکند. اما خیلی آدم مهمی نیست. بعد اما اتفاقی برایش میافتد و متوجه میشود که در همه این سالها بهراستی هیچ ارزشی برای کسی نداشته، و آن لبخندها، آن ظاهر همه چیز خوب شهر به نظر دروغی بیش نبوده. پس شروع میکند به واکنش نشان دادن. به نظر من این میزان از خشونت و سبعیتی که پرویز از خودش نشان میدهد و در صحنههایی از فیلم بهراستی غیر قابل تحمل است، ریشهاش را باید در سالهای دورتر جست و نه الزاماً در مجموعه رویدادهایی که به اخراج او و رفتنش از شهرک میانجامد. مثل این است که در همه این سالها فشاری روی او اعمال میشده و حالا به نقطه انفجار رسیده است. پدر میخواهد ازدواج کند و او را از خانه بیرون میکند، شهرک هم بیرونش میکند و اینها جرقهای است که آن بشکه باروت را منفجر میکندو وقتی منفجر میشود، دیگر هیچ چیز نمیتواند جلوش را بگیرد و خودش هم همه چیز را از بین میبرد.
آیا «پرویز» داستان یک شخص است یا داستانیست اجتماعی و ارجاعپذیر بر روابط اجتماعی در ایران؟
●ویدئو: استقبال تماشاگران از فیلم «پرویز» مقابل سینما آزادی در تهران |
داستان یک شخص، یک داستان تخیلی و برساخته ذهن من است. ولی در پرداختش، بله، نگاهی به جامعه داشتم. امروز در ایران، در شهری که در آن زندگی میکنم، سادهترین برخوردها به خونینترین برخوردها تبدیل میشود و این خیلی خطرناک است. از چگونگی رانندگی بگیرید تا برسید به موضوعات مالی و هر چیز دیگری. بسیاری از چالشهای پیشپاافتاده در زندگی روزانه بهسرعت به زدوخوردهای بیرونی و به خشونت میانجامد. ممکن است حتی نحوه اجرای قانون در جامعه، برای مثال اعدامها در ملاءعام تأییدی باشد بر این نظر یا میزان این خشونت را همچنان بیشتر کند. نمونههای زیادی میتوان آورد: مثلاً زنی که در سعدآباد مردی را با دهها ضربه چاقو جلو چشم همه کشت. یا مردی که قمه میکشید. این ماجراها اغلب از یک جدال ساده آغاز شده و کار به قتل و جنایت رسیده. بهنظرم علت آن را باید در عصبیت جامعه جست. در هر حال نگاه من این طوری بود و میخواستم «پرویز» را طوری نشان دهم که بشود او را تعمیمش دهیم به جامعه ایرانی. البته پرویز میتواند در هر جای دنیا باشد و طبعاً این فیلم هم میتوانست در هر جا ساخته شود و در هر دههای. یعنی همه تلاشم را کردم که سویههای معاصر بودن فیلم در معنای سیاسیـ اجتماعیاش در ایران را از آن بگیرم. فکر میکنم انسان اگر سرکوب شود، خواستههایش ممکن است جایی سر باز کند و خطرناک شود. بحث اصلی اما بر سر «خانه» در یک مفهوم فلسفیاش است. انسان اگر از خانهاش رانده شود، در ذات و رفتارش دگرگونیهای ژرف پدید میآید.
اما در شخصیت پرویز، تنهایی و طردشدگی و آن حس انتقامجویی را به شکلی که شما میگویید نمیبینیم. حداقل برداشت من اینطور بود. بیشتر در عمل پرویز، در کاری که انجام میدهد و اتفاقاتی که دور و برش میافتد اینها نمود پیدا میکند. قصد داشتید بین احساس درونی پرویز و بیننده فاصله ایجاد کنید؟
حتماً اینطور است. این ناشی از اعتقاد من به نوعی از سینماست. یعنی از سینمای حادثهای یا سینمای اکشن، چیزی که مرسوم است، میخواستم دور باشم. اینکه کسی اگر عصبانی میشود، حتماً در چهره و در ظاهرش هم عصبانیتش را ببینیم؛ چیزی که در سینما مرسوم است. میخواستم تماشاگر به ذات آدمها یعنی به درون آنها راه پیدا کند. در سراسر فیلم، نحوه بازی و چگونگی شخصیت پرویز یکسان است. چه موقعی که آدم میکشد، چه موقعی که مهربانترین آدم است در آن شهرک. این در واقع تصمیمی بود که به عنوان کارگردان از همان اول گرفتم. فیلمنامه را داشتم و حالا میخواستم یک فیلمنامه پرتنش و پرهیجان را به شیوهای که دوست داشتم بسازم. دلم نمیخواست این فیلم به یک فیلم روانشناسانه تبدیل شود یا به فیلمی درباره یک قاتل سریالی و دلم نمیخواست به یک فیلم اکشن تبدیل شود. میخواستم یک فیلم تحلیلی از کار درآورم تا تفریحی. به خاطر این در اجرای ایده تصمیم گرفتم این طوری کارگردانیاش کنم.