روایتهای ایرانیان از تجاوز و آزار و بدرفتاریِ جنسی کمکم پرده از وضعیتی برمیدارد که در آن زیستهایم و میزییم ولی به بسی دلایل و علتها از گفتناش پرهیز میکنیم. آنچه تاکنون از سیل روایتهای تجاوز و آزار جنسی میتوانیم برداشت کنیم این است که کوه یخ تازه نوک خود را نشان داده است—اینکه از این دست تجاوزها و آزارها و بدرفتاریها در جامعهی ما کم نیستند. هر روایتگری تنها به گوشهای از آن وضعیت تجاوز و آزار و بدرفتاری اشاره میکند: یکی به آموزگارانی اشاره میکند که از قدرت خود سؤاستفاده میکنند؛ دیگری به تجاوزها و آزارها در عرصهی هنر اشاره میکند؛ و دیگری هم تجاوز در خانواده و خویشان و نزدیکان را نشان میدهد؛ و…
پهنه مجازی ایرانی
روایتهای ایرانیان از تجاوز و آزار و بدرفتاریِ جنسی همچنین نکتهای مهم دربارهی فضای کشنگری در ایران را به ما یادآور میشود و آن اینکه: در مقایسه با کشورهای آزاد و مردمسالار، پهنهی کنشگری در ایران تا اندازهی بالایی به پهنهی مجازی محدود است، طوری که بسیاری از کنشگریها فقط در قلمرو مجازی باقی میمانند، در چرخهای از کنشها و واکنشها و همافزاییها در فضای مجازی گیر میافتند و کمتر به دنیای واقعی پای میگذارند؛ کمتر پیش میآید که همافزاییِ کنشگران در فضای مجازی به نیرویی در دنیای واقعی بدل شود.
در تقویت و حمایت از پویش ایرانی”#منهم” باید در وهلهی نخست پیآوردهای بلندمدت را در نظر داشت. مهمترین پیآورد آگاهیرسانی و بدینوسیله پیشگیری است.
در زمینهی کنشگریِ ما ایرانیان ضدِ تجاوز و آزار جنسی نیز همین وضعیت را بهطور نمایانتری میتوان دید. بسیاری از روایتهای تجاوز و آزار جنسی در کشورهای آزاد و مردمسالار بهنوعی به مجازات متجاوز یا آزاررسان در دنیای واقعی انجامیدهاند. در بسیاری از موارد، شخصِ متجاوز یا آزاررسان ناگزیر شده شغل خود را ترک کند و دیگران از ادامهی همکاری با او خودداری کردهاند. برای مثال، بنگرید به سرنوشت چهرههایی چون لویس سی کِی و کوین اسپیسی پس از آنکه در پویشِ #منهم (#MeToo) متهم شدند. و حتا گاهی مجازات در شکل حقوقی و قانونی اعمال شده است؛ برای مثال، هاروی واینستین به ۲۳ سال زندان محکوم شد. درمورد پویش ایرانیِ #منهم اما این نگرانی هست که روایتهای تجاوز به پهنهی مجازی محدود بمانند و به دنیای واقعی کشیده نشوند. بدینسان رنجی که قربانیان تجاوز و آزار و بدرفتاریِ جنسی بردهاند رنجی واقعی در دنیای واقعی است، اما قربانیان ممکن است فقط قدرتی مجازی در فضایی مجازی برای دادخواهی داشته باشند.
پهنهی مجازی بیشک به ما ایرانیان قدرتی میدهد که پیشتر نداشتهایم. اینکه بتوانیم، حتا بهطور ناشناس هم که شده، پرده از ستم یا آزاری برداریم که سالها پیش بر ما رفته است نوعی امکان یا آزادی را نشان میدهد که پیشینیانِ ما در نبود فضای مجازی به هیچ روی به آن دسترسی نداشتند.
مانعهای کنشگری آزاد
روشن است که بهعنوان انسان ایرانی، در نسبت به شهروندان در کشورهای آزاد و مردمسالار، از بسیاری آزادیهای بهحق و انسانی محروم شدهایم. آزادیهای بهحق و انسانیِ ما را دو نیرو محدود کرده است: یکی نیرویی بیرونی که در شکل قدرت سیاسی (یا نظم حاکم) ما را محدود کرده است، و دیگری نیرویی درونی که درنتیجهی زیستن در فرهنگی بسته و خودمنزهنما برای ما درونی شده است. در سطحی روانشناختی، این دو نیرو ترسها و دلنگرانیهایی در دل ما میافکنند و از این راه ما را از کنشگریِ آزاد و بیپروا باز میدارند.
− نخستین نیرو با بیانهایی از این دست با ما سخن میگوید و ما را محدود میکند: چنین و چنان مکن چراکه اگر چنین و چنان کنی مجرم شناخته میشوی، هزینههایی برای تو خواهد داشت، آسیب خواهی دید، به زندان خواهی رفت و….
− دومین نیرو هم با بیانهایی چون بیانهای زیر با ما سخن میگوید و ما را محدود میکند: چنین و چنان مکن چراکه اگر چنین و چنان کنی آبرویت میرود، آبروی خانوادهات میرود، بیناموس خوانده میشوی، و….
مشکلات فرهنگ و جامعه
پس نباید علتهای سلب آزادی را یکجا به امر سیاسی فروکاست. فرهنگ عامه نیز به اندازهی قدرت سیاسی، و شاید بیش از آن، آزادی عمل را از ما ایرانیان گرفته است. برای همین، حتا کسانی که سالهاست از ایران رفتهاند و در کشورهای آزاد و مردمسالار زندگی میکنند ممکن هست هنوز محدودیت فرهنگی را حس کنند و، برای مثال، فقط بهطور ناشناس در پویش #منهم مشارکت کنند. اگر بخواهیم وضعیت بسته و ناآزاد در ایران را بهتر وصف کنیم باید بیفزاییم که این دو نیرو—سیاست و فرهنگ—در حقیقت به هم وابستهاند و همدیگر را تقویت میکنند.
نمونههایی گویا، که نقش این دو نیرو را در سلب آزادیِ اندیشه و عمل نشان دهند، در جامعهی ما کم نیستند. یک نمونه که هیچگاه نباید از تکرار و بازگفتِ آن خسته شویم قتلهای ناموسی است. در یکی از آخرین نمونههای این قتلها، پدری دختر سیزدهسالهاش را به دلایل ناموسی در خواب با داس به قتل میرساند؛ روشن است که هیچ قدرت سیاسی پدر را ناگزیر به چنین کاری نکرده است بلکه فقط باوری (ناموسپرستی) که از دل فرهنگ عامه برای او درونی شده او را به این کار واداشته است؛ قدرت سیاسی فقط در این حد نقش داشته که موانعی بازدارنده برای چنین جنایتی نگذاشته است—پدر از پیش باخبر بوده که مجازاتِ چندان سختی در انتظارش نخواهد بود.
دربارهی روایتهای ایرانیان از تجاوز و آزار جنسی نیز بهخوبی میتوان دید که آن دو نیرو در کاراند و آزادی کنشگری در این زمینه را محدود میکنند. این دو نیروی محدودساز باعث میشوند که کنشگری در این زمینه تا اندازهی بالایی به پهنهی مجازی محدود شود و شاید—بهجز یکیدو مورد استثنا—هیچگاه به دنیای واقعی نرسد. باز به علت همین دو نیروی محدودساز است که بسیاری از روایتگرانِ تجاوز و آزار ترجیح میدهند ناشناس بمانند. حتا میتوان گفت اینکه تاکنون هیچیک از متهمان اتهامها را نپذیرفتهاند—و حتا نمیتوان امید داشت که بپذیرند—نیز تا اندازهای بهعلت همین دو نیروی محدودساز است. به یاد بیاوریم که برای مثال در ایالات متحده برخی از کسانی که به تجاوز یا بدرفتاریِ جنسی متهم شدند اتهام را پذیرفتند و از قربانیان پوزش خواستند. اما بسیار بعید مینماید که از میان ایرانیانی که به تجاوز یا آزار یا بدرفتاریِ جنسی متهم شدهاند کسی چنان اتهامهایی را بپذیرد.
اهمیت تولید آگاهی
پس، با این همه، یک پرسش که درمورد پویش ایرانیِ #منهم برای ما پیش میآید این است که تا چه اندازه باید به ثمربخشیِ این پویش امید داشت. پاسخِ هریک از ما به این پرسش درحقیقت راهحلِ او برای فراتر بردنِ کنشگری از پهنهی مجازی به پهنهی واقعی است. به گمان من، در مورد جامعهی ایرانیان، میتوان گفت که نیروی مجازی که در فضای مجازی جاری میشود فقط از یک طریق به قلمرو غیرمجازی در دنیای واقعی راه مییابد: تولید آگاهی. پویشها و کنشگریهای ما در فضای مجازی گرچه یکراست راه به دنیای واقعیتها نمیبرد اما با آگاهیبخشی به ذهنهای ما راه میبرد و از ذهنی به ذهنی دیگر میرود و در این فراروند، در درازمدت، واقعیتهای ما را هم دگر خواهد کرد.
بر این اساس، دربارهی روایتهای ایرانیان از تجاوز و آزار جنسی نیز به نظر من نباید در وهلهی نخست پیآوردهای کوتاهمدت—برای مثال، مجازات فرد خطاکار—را مد نظر قرار داد؛ چنین هدفی شاید چندان دستیافتنی نباشد. در برخی از نمونههای تجاوز یا آزار یا بدرفتاریِ جنسی اساساً ممکن یا قابل تصور نیست که فرد خطاکار مجازات شود. برای نمونه، کسی که چند دهه پیش آزار جنسی را تجربه کرده است شاید حتا نام آزارگر را هم به یاد نیاورد، که این فراموشی حتا ممکن است ناشی از فشار و سرکوب روانی درنتیجهی آن تجربهی عذابآور باشد. از این گذشته، متجاوز ممکن است حتا در همان زمانِ تجاوز هم برای قربانی ناشناس بوده باشد. بدینسان، اگر هدفمان این باشد که عدالت دربارهی شخص قربانی و شخص خطاکار اجرا شود، بهعلتهای گوناگون ممکن است چنین هدفی دستنیافتنی باشد.
پس در تقویت و حمایت از پویش ایرانی #منهم باید در وهلهی نخست پیآوردهای بلندمدت را در نظر داشت. مهمترین پیآوردی که پویش ایرانیِ #منهم در درازمدت خواهد داشت آگاهیرسانی و بدینوسیله پیشگیری است. با هر تجربهای که از تجاوز یا آزار یا بدرفتاریِ جنسی بازگو میشود بستهای از آگاهی تولید میشود که از ذهنی به ذهن دیگر میرود و زینسان اندکاندک به دنیای واقعی وارد میشود. بنابراین هرکدام از ما که تجاوز یا حتا کوچکترین شکلی از آزار یا بدرفتاری جنسی را تجربه کرده یا در پیرامون خود دیدهایم باید زبان بگشاییم و بگوییم. پویشِ #منهم هرگز نباید خاموش شود.