داشتم کتابهایم را مرتب مىکردم که چشمم افتاد به کتاب ارزشمندى که قبلا آن را با اشتیاق تمام خوانده بودم و چون گهگاه نقد و معرفى کتاب هم مىنویسم یادداشتهاى فراوانى هم از آن برداشته بودم تا در فرصتى مناسب دربارهاش بنویسم که در عمل مثل بسیارى از کارهاى دیگرم – به قول اهل ادب – به عهدهى تعویق افتاد!
اشارهام به کتاب “شعبان جعفرى” کار چشمگیر هما سرشار، روزنامهنگار برجسته است که موفق شده زبان یکى از غریبترین و بحثانگیزترین بازیگران تاریخ معاصر کشورمان را باز کند و بدون کمترین دستکارى براى ثبت در تاریخ در مقابلمان بگذارد.
حالا پس از گذشت چندین سال از انتشار این کتاب دیگر نیازى به معرفى آن نمىبینم چون به اندازه کافى شناخته شده است ولى دلم مىخواهد برخى از تکههائى که برایم بسیار جالب است را با دوستانم سهیم شوم.
از عنوان این مطلب پیداست که اولین تکه انتخابى من به چه ماجرائى از زبان شعبان جعفرى برمىگردد ولى پیش از آن این را بگویم که خودم چند سال پیش از انتشار کتاب هما سرشار، به پیشنهاد دوستم اسفندیار منفردزاده مىخواستم مستندى در مورد او بسازم که البته به جائى نرسید.
من قبل از آن که نمایشنامه “مصدق” را بنویسم و به صحنه ببرم شعبان جعفرى را یک بار که با اسفند در رستورانى در لسآنجلس غذا مىخوردیم دیده و باب گفتوگو با او را گشوده بودم. البته تقریبا مطمئن بودم که قادر نخواهم بود او را مقابل دوربینم بنشانم، و از همین زاویه است که توان هما سرشار را که موفق شد میکروفنش را جلو او بگذارد مىستایم. و نیز شیوه حرفه اى طرح پرسش هاى به ظاهر سادهاش توجهام را بسیار جلب کرده است که ظریفترین راه براى حرف گرفتن از او و روشن کردن زاویاى ناروشن نقطه نظرات کسى است که زبان و منطق استثنائى خاص خودش را دارد (البته جاهائى نیز در کتاب هست که مسائل از دید من همچنان سربسته باقى مانده که به آن هم در فرصتى خواهم پرداخت.)
و این هم اولین تکه انتخابىام از این کتاب:
*
س: قضیه نمره گرفتن چه بود؟ براى چه کسانى نمره مىگرفتید؟
ج: براى هزار نفر. مثلا براى فریدون فرخزاد گرفتم.
س: فریدون فرخزاد را از کجا مىشناختید؟
ج: فرخزاد تو همون محل ما مینشست دمِ گمرک، یعنى پائین محل ما. ایشون یه وقت به من گفت: “من یه نمره تو دبیرستان ابومسلم کم آوردم. “
س: یعنى زمانى که دانشآموز بود و مدرسه مىرفت؟
ج: بله مدرسه میرفت. کمىِ نمره شم براى دیپلمش بود. گفت: “اگه دیپلم نگیرم بیچاره میشم! ” من به اون دبیرستان ابومسلم زنگ زدم، یه کارتم نوشتم دادم دستش و خلاصه رفت نمرهشو گرفت و کارش درست شد. بعدا همین آخریا که مملکت میخواست بهم بخوره و انقلاب شروع بشه، این ورداشت تو روزنامه اطلاعات یا کیهان یه شرححالى نوشت و بدگوئى از شاه و اینا. بعد اون وسطم براى ما نوشته بود که، بله امثال شعبان بىمُخا و چاقوکشا دور و ور شاه هستن و از این چرت و پرتا…
س: قبل از انقلاب یا بعد از انقلاب؟
ج: خیر، قبل از انقلاب، نزدیک انقلاب. که بعد من دیگه اینو ندیدم و ندیدم تا اینجا. یه روز که دیدمش یهو پرید منو بغل کرد که: “آقاى جعفرى، فلان و بیسار و بیا بریم خونه من، یه قیمه پلو درست کنم برات. ” گفتم: “من با تو جائى نمیام! ” گفت: “من میدونم. من اشتباه کردم. ولى تقصیرکار نبودم. ” خلاصه، با من بمیرم و جون من، ما رو کشید بُرد. منم دیگه هیچى بهش نگفتم، هیچى. اون اولاى انقلاب ریش گذاشته بود و جلو دانشگاه ملى نماز میخوند. مقصودم اینست که اونم ضربه زد. هر کدوم از اینا که شما فکر کنین ضربه زدن و این مملکتو به این روز انداختن. بعدا دیگه یواش یواش اومدن اینجا و پشیمون شدن. صص ۲۲۹ و ۲۳۰
بیشتر بخوانید:
یکی از سوررئالیستی صحنه هایی که از این مصاحبه به خاطر دارم, جریان پذیرایی شاه از پادشان عربستان است. که در حین استقبال از پادشاه عربستان ماموریت شعبان جعفری این بوده که در مسیر راه پادشاه عربستان یک شتر بی گناه را سر ببرد.
که مثلا هم نشانهء “احترام” به مهمان باشد و هم نوعی نشان دادن شیوهء ایرانی سر بریدن شتر!
منتها شتر نگون بخت حیوان پیری بود و پوست خیلی زبر و ضخیمی داشته و به این آسانی ها تن به قمهء شعبان خان نمیداده است.
خلاصه به قول آقای جعفری با کلی زحمت و کشتی گرفتن با شتر پیر بدبخت سرش جلوی چشمان پادشاه عربستان بریده میشود تا دنیا بفهمند شاه چقدر به مهمانانش “احترام ” میگذارد و همگی ببینند ایرانیان چگونه شتر های بیگناه را نفله می کنند.
خواندن این کتاب مصاحبه به تمامی دوستان توصیه می شود. نکات و پرده هایی دارد که در دکان هیچ عطاری یافت نخواهد شد!
اردشیر / 26 June 2020
سلام بر دستاندر کاران تارنمای زمانه،
انتشار نوشته “فریدون فرخزاد از زبان شعبان جعفری” به قلم آقای رضا علامهزاده، با جایگاه بیطرفانه و معطوف به پژوهش تارنمای شما در تناقض است. گرچه آقای علامه زاده هنرمند آگاه، با تجربهای است اما متآسفانه هدف ایشان از نوشتن یادداشتی زیر عنوان ” فریدون فرخزاد از زبان شعبان جعفری” بسیار مبهم است.
هر خوانندهای با تیتر پر طمطراق فریدون فرخزاد از زبان شعبان جعفری، کنجکاو میشود که شعبان جعفری درباره فریدون فرخزاد ، چه روایت کرده است؟ اگر کسی شعبان جعفری را نشناسد، از نوشته ایشان در مییابد که فریدون فرخزاد، فردی مجیزگو، بی استعداد، و ناسپاس بوده است که به دلیل عدم موفقیت در امتحانات دبیرستانی به مجیز گویی شعبان جعفری متوسل میشود. اما آنگاه که کارش راه میافتد، علیه شعبان جعفری ناسزاگویی میکند. درهنگامه انقلاب ریش میگذارد و نماز میخواند واز شعبان جعفری عذر خواهی میکند…
تصویری بسیار نفرت انگیز از فریدون فرخزاد، که در سال ۱۹۹۲ توسط کارگزاران حکومتی به شکل فجیعی به قتل رسیده است مصاحبه هما سرشار با شعبان جعفری، ۹ سال پس از مرگ فریدون فرخزاد انجام گرفته است. اما اگر کسانی هم این مطلب را بخوانند که بیوگرافی شعبان جعفری را میشناسند، میدانند که او فردی کمسواد، سنتی و دستنشانده دستگاه سلطنتی محمدرضا شاه بود. شعبان جعفری که مآمور گوش به فرمان و چماق سرکوب پلیس و ارتش و نیروهای امنیتی شاه بود، در فرمانبرداری و ابراز وفاداری به شاه ، به اندازهای کورکورانه و گاه ابلهانه عمل میکرد که او را شعبان بیمخ مینامیدند. او در برابر هرکسی که بزعم خودش مخالف اعلیحضرت بود، چنان با خشونت عمل میکرد که گریز از قهر او در تصور کسی که گرفتارش شده بود، نمیگنجید. نام او لرزه براندام روشنفکران و دانشجویان پیشرو میانداخت.
گرچه هما سرشار در صفحات اول کتاب خود، با شیفتگی از سادگی و تواضع ..و شعبان جعفری تمجید میکند. اما تآکید او بر این است که اظهارات شعبان جعفری را بدون تفسیر و در نهایت امانتداری منتقل کرده است. برای تفسیر اظهارات شعبان جعفری و صحت و سقم آن، تا کنون کار تاریخی بیطرفانهای انجام نگرفته است. بنابراین اظهارات شیفتهوار آقای علامه زاده که گویی از حقیقت محض روایت میکند، واقعا پرسشبرانگیز و یآسآور است.
نزهت سراج / 27 June 2020