از اینجا راندهاند و از آنجا مانده. پا در راه میگذارند بلکه به اروپا برسند؟ برای چه میروند؟ به مقصد میرسند و به مقصود خود؟
کنده شده از زمین و آماده برای مهاجرت
مقصد مهاجرتهای شغلی پس از اصلاحات ارضی در روستاهای مرزی کردستان، اغلب به سمت تهران و شهرکهای صنعتی اطراف آن، اهواز، مرکزی، سمنان و دیگر شهرهای صنعتی بود که به نوعی در غیاب زمین و امکانات کافی در روستا، امیدی را برای گذران زندگی در ذهن روستائیان بیزمینشده زنده میکردند. اما اخیرأ مقصد مهاجرتها دیگر نه به سمت داخل و شهرهای مرکزی، بلکه به سمت «خارج» و آن سوی مرزهای کشور است.
با وجود این که در ماههای کرونایی اخیر، مهاجرتها به اروپا در سطح جهانی پایین آمده، اما جوانان روستاهای مرزی در کردستان به ویژه نواحی مرزی اورامان، همچنان دسته دسته به امید دستیابی به یک زندگی آسوده پا در راه میگذارند بلکه به کشورهای اروپایی برسند. مطابق آمارهای خبرگذاری فرانسه، در ماه آوریل سال جاری، درخواست پناهندگی به قاره اروپا ۸۷درصد کاهش داشته است. اما به نظر میرسد این آمار مهاجرت از کردستان همچنان رو به افزایش باشد.
روند مهاجرتها پس از انقلاب ۱۳۵۷
مهاجرت به اروپا اگرچه از زمان حاکمیت قاجارها به بعد در میان ایرانیان وجود داشته و در زمان پهلویها نیز نسبتاً شتاب بیشتری گرفته است. اما پس از سال ۵۷ و روی کار آمدن و تثبیت قدرت سیاسی جدید بود که روند مهاجرتها افزایش بیسابقهای یافت. بر اساس آمارهای پایگاه دادههای سازمان ملل متحد که اطلاعات مربوط به پناهجویان جهان از سال از سال ۱۹۵۱ میلادی را نشان میدهد، تا سال ۱۳۹۷ خورشیدی، حدود ۲۱۷ هزار نفر با ملیت ایرانی در کشورهای مختلف جهان پناهنده یا پناهجو بودهاند. این آمار جمع تعداد افرادی است که در سال ۱۳۹۷ یا سالهای قبل از آن (از ۵۷ به بعد) تقاضای پناهندگی کرده و در انتظار پاسخی هستند، به علاوهی مجموع افرادی که در سالهای قبل به آنها پناهندگی اعطا شده است.
نگاهی به نمودار مهاجرت ایرانیان به اروپا از سال ۱۳۵۸ تاکنون نشان میدهد که این روند پس از فراز و نشیبهایی کوتاه، از سال ۱۳۸۸ به بعد روندی صعودی میگیرد و به نسبت سالهای قبل از آن افزایش چشمگیری پیدا میکند و سرانجام در سال ۱۳۹۵ (یعنی همزمان با آغاز موج تورم بیسابقه و کاهش شدید ارزش پول ملی)، به بالاترین رقم از سال ۵۸ تا آن زمان میرسد. این رقم از آن زمان تاکنون همچنان افزایشی است. به ویژه در مناطق مرزی کردستان که خروج از مرز برای مردم آن آسانتر است و فشارهای بیشتری آنها را متقاعد میکند که مهاجرت کنند.
اورامان کردستان و کشف یک مقصد جدید
از سالهای ۱۳۹۱ به بعد بود که کارگران ساختمانی و فصلی مناطقی از اورامان، در همسایگی خود متوجه بازار کار جدیدی شدند که میتوانستند در آن امکان اشتغال و دریافت مزد بهتری بیابند. اقلیم کردستان عراق و ساخت و سازهای آن فرصتی در اختیار جمعی از کارگران کردستان ایران قرار داد تا برای گریز از بیکاری به سفر رو آورند. آنان در ازای کار روزمزدشان دینار دریافت میکردند و هرچه فاصله ارزی دینار و تومان بیشتر میشد، کار در اقلیم کردستان عراق با وجود سختیهای زیاد و گرمای شدید آن، جذابتر و پرطرفدارتر میشد. تا جایی که اشتغال به کارگری ساختمانی در اقلیم، برای کارگران فصلی روستاهای مرزی کردستان ایران، به یک عنوان شغلی متعارف تبدیل شد و در روزهای اوج رونق کار، حتی کارگران دیگری از سنندج، کامیاران و سایر شهرهای کٌردنشین غیرمرزی هم به آنجا سفر میکردند.
شاید «خستگی» تنها کلمهی مناسب برای توصیف وضعیت مهاجران قبل از رفتن باشد. خسته از دویدن و نرسیدن، تبعیض، بیعدالتی و فرار از یک عمر جان کندن بیفایده.
هر کارگری که به صورت قانونی و با پاسپورت به آنجا میرفت موظف بود پس از ۱۵ روز به ایران بازگردد و اگر خواست دوباره و با عبور دوباره از مرز، راهی آنجا شود. عدهی دیگری هم که یا پاسپورت نداشتند و یا نمیخواستند هزینهای بابت خروج ار مرز پرداخت کنند، از راههای روستاهای متصل مرزی میرفتند به صورت نیمهپنهانی در آنجا کار میکردند. اما پس از مدتی سختگیریها از جانب نیروی انتظامی اقلیم کردستان موسوم به «آسایش» شروع شد و بارها کارگران مهاجر را به دلیل نداشتن مجوز اقامت و دلایلی از این دست، مورد آزار و اذیت و تعقیب قرار دادند. پس از یک دوره رونق کار و سپس کم شدن آن و سوء استفاده از شرایط اسفبار کارگران کُرد با تابعیت ایرانی، کمکم سودای کار پردرآمد در اقلیم همسایه هم برای کارگران، رنگ باخت و بار دیگر آنها خود را در مقابل هجمهی بیکاری از یک طرف و افزایش بیسابقهی قیمتها از طرف دیگر، تنها و بیپناه یافتند.
اروپا به مثابهی آخرین نقطه امید
به این ترتیب در اورامان ایران، موج جدیدی برای کسب «موفقیت» به صورت فردی به راه افتاد و این بار اروپا به عنوان سرزمین دستیابی به آمال و آرزوهای بربادرفته مطرح شد. روستای دزلی اورامان یکی از مناطقی بود که شروعکنندهی این موج مهاجرتی بود. اهالی و به ویژه جوانان این روستا اغلب از طریق کولبری و کارهای پر خطر مرز، زندگی میکنند. شاید برای فرار از این تجربه بود که تنها در تابستان سال گذشته حدود ۲۰۰ نفر از اهالی این روستا به صورت غیرقانونی راهی اروپا شدند.
موج مهاجرت بسیار پیشتر از این و از آغاز دهه ۱۳۹۰ شروع شده بود اما به ویژه در سه سال اخیر بود که شدت گرفت و جوانان روستاهای اورامان یکی پس از دیگری خود را به دست تیمهای قاچاق پناهجو سپردند.
شاید «خستگی» تنها کلمهی مناسب برای توصیف وضعیت آنها قبل از رفتن باشد. خسته از دویدن و نرسیدن، تبعیض، بیعدالتی و فرار از یک عمر جان کندن بیفایده. مقصد اغلب آنها کشور انگلیس است. آن هم به خاطر گرانی پوند به نسبت مابقی ارزها. آلمان نیز یکی از مقاصدی بوده که به دلیل پیری منحنی جمعیت و رشد پایین جمعیتی، شایع است که همواره به نیروی کار ارزان و جوان نیاز داشته است و به همین دلیل یکی از مقاصد پرطرفدار کارگران مهاجر اورامان بوده است. بسیاری از آنهایی که هماکنون در حال تدارک دیدن امکانهای رفتن هستند، دیدهاند و یا شاید هم شنیدهاند که کسانی که قبل از آنها رفتهاند، برای خانوادههایشان پوند و یورو فرستادهاند و توانستهاند برای خود ماشین، خانه و زمین بخرند تا پس از مدتی اقامت در اروپا به ایران بازگردند و بتوانند راحتتر زندگی کنند.
هزینه رفتن و رسیدن به کشور مقصد برای اغلب این مهاجران بسیار گران تمام میشود و برای هر کدام حدود ۲۰۰ میلیون تومان هزینه دارد. خانوادههای بسیاری از آنها که اغلب از طبقات پایین هستند، مجبور شدهاند هر آنچه را که در طول سالها اندوختهاند بفروشند تا هزینهی رفتن را برایشان جور کنند. البته این در صورتی است که شانس بیاورند، به دور از بلایای طبیعی راه جان سالم به در برند و پلیسهای مرزی کشورهایی که از آنها عبور میکنند مانع آنها نشوند و همچنین کشور مقصد، آنها را پذیرش کند. از آنجایی که اغلب این مهاجران، کمسواد و فاقد مهارت خاصیاند، در کشور مقصد، اغلب در مشاغل خدماتی همچون کار در رستوران، کارواش، بیمارستان، پارک و کارهایی از این قبیل به کار گماشته میشوند. سالهای جوانی آنها به صورت یک کارگر مهاجر بیمنزلت سپری میشود به امید این که روزی به وطن بازگردند و چیزی داشته باشند که با آن زندگی کنند.
اکنون رفتن به اروپا در حیات روستایی اورامان بر سر زبانها افتاده و به نوعی همه میخواهند بروند. تمام آنهایی که در سرزمین خود از دستیابی به شغل و امنیت شغلی و احترام و آنچه خودشان، «آزادی» مینامند، ناامید شدهاند. دقیقأ مشخص نیست که آیا آنان در مقصد رؤیاییشان یعنی «اروپا» به آرزوهایشان دست خواهند یافت یا خیر. تلقی آنها از یک زندگی سعادتمند چیست و به چه چیزهایی در آنجا دست پیدا میکنند که این چنین شتابان یار و دیارشان را ترک میکنند و به هر قیمتی میخواهند بروند؟ شاید هم به هیچ چیز! و شاید آنها تنها برای فرار از دشواریهای زندگی در وطنشان میروند و اهمیتی ندارد که در مقصد چه سرنوشتی در انتظارشان خواهد بود.
یعنی جوانان ایرانی برای کارگری به کردستان عراق میروند ،؟!
سام / 19 October 2022