وقتی دستگاه تبلیغاتی حکومتی که در خدمت بازتولید خشن مناسبات سرمایه‌دارانه است به «سرمایه‌داری» می‌تازد، منظورش چیست؟ «سرمایه‌داری» در دستگاه مفهومی حکومت ایران چه نقشی بازی می‌کند؟ تولید گفتمان در ایدئولوژی حکومت ولایی چه منطقی دارد؟

صدا و سیمای جمهوری اسلامی

تلویزیون به مثابه دستگاه تولید معنا

شبکه‌های تلویزیونی و برنامه‌ها، جملات، رنگ‌ها، طرح‌ها و کلماتی که از آن‌ها پخش می‌شود، تنها ابزاری برای گذران وقت یا اطلاع‌رسانی و آگاهی عمومی نیستند. تلویزیون یکی از «ساز و برگ‌های ایدئولوژیک دولت»ها است که هم‌راستا و همگام با نظم سیاسی و اجتماعی مستقر، در راستای حفظ و نگه‌داری آن به واسطه تکنیک‌های خاص خود عمل می‌کند.

تلویزیون ظاهرأ وسیله الکترونیکی خنثایی است. اما محتوای آن‌ها به هیچ وجه خنثی نیست. حتی زمانی هم که حقیقتی به ظاهر بی‌طرفانه در آن‌ پخش شود، این نوع خاص روایت آن حقیقت است که تعیین می‌کند یک خبر یا مجموعه‌ای از اطلاعات، چگونه تولید شود تا نوع خاص جهان‌بینی و آگاهی گروه‌ها و طبقات مسلطی که کارمندان تلویزیون برای آن‌ها کار می‌کنند، بر ذهن‌های کلیتی از جامعه مسلط شود. تولید این محتوا و آگاهی همچنان که به مجموعه‌ای از ابزارها و تکنیک‌ها نیاز دارد، به مفاهیمی بین‌الأذهانی (intersubjective) نیز نیازمند است. یعنی مفاهیمی که مجموعه خاصی از تداعی‌ها را برای مخاطبان در بر داشته باشد که میان بیشتر آن‌ها به صورت مشترکی درک شود.

 «سرمایه‌داری» یکی از مفاهیمی است که بعد از انقلاب ۱۳۵۷، در تلویزیون دولتی ایران و در اخبار و برنامه‌های مختلف، بارها تکرار شده است و هم‌اکنون نیز این مفهوم بخشی از ادبیات رسانه‌ای صدا و سیمای دولتی ایرانی است. مسئله از این قرار است که اغلب نظام‌‌های سیاسی ـ اقتصادی سرمایه‌داری، از به کار بردن این واژه، ابا دارند. بسیار کم پیش می‌آید که یک دولت طبقاتی سرمایه‌داری، این مفهوم را در ادبیات رسانه‌ای خود به کار بندد. چرا که این مفهوم به عنوان میراث چپ در تحلیل و نام‌گذاری شناخته شده است. دولت سرمایه‌داری اغلب واژه‌ی «اقتصاد بازار» را ترجیح می‌دهد و با این نام‌گذاری، مرز خود را با ادبیات تحلیلی چپ، مشخص می‌کند.

اما چرا در دولت ولاییِ بورژوایی ایران و در گفتمان تلویزیونی آن که به شدت ولایی است، مفهوم «سرمایه‌داری» اغلب برای توصیف دیگری‌های دشمن، استفاده می‌شود؟ آن‌ها با این نام‌گذاری می‌خواهند چه پیامی را به مخاطب القاء کنند و «دانش پایه‌»ی نهفته در درون این نام‌گذرای و این نوع مفصل‌بندی مفهوم «سرمایه‌دای» کدام است؟

  تئوری انتقادی گفتمان

نظریه‌ی گفتمان‌ها در سنت فوکویی و اخیرأ در کارهای لاکلائو و موف، بر این پیش‌فرض استوار است که امر سیاسی، بنیان جامعه است. جامعه، همواره مبتنی بر طرد، غیاب و استثنا است و هیچ جامعه‌ای بدون طرد و حذف، شکل نمی‌گیرد. بر این اساس، گفتمان‌ها ذاتأ سیاسی‌اند زیرا مبتنی بر اعمال قدرت بر «دال‌ها» هستند، آنتاگونیسم‌های اجتماعی را خاموش می‌کنند و دست‌اندرکار اعمال قدرت برای حذف برخی چیزها و هماهنگ کردن اجزای سیستم قدرت هستند.

به طور مشخص‌تر، تئوری‌پردازان تحلیل انتقادی گفتمان، از «دانش پایه» یا دانش زمینه‌ای نهفته در متونی صحبت می‌کنند که نماینده یک گفتمان خاص هستند. «دانش پایه»، به معنی گزاره‌ها و ادعاهایی ناگفته است که در هر متن (اعم از متون نوشتاری، صوتی و یا تصویری) به شکل نهان وجود دارد و متن، پیشاپیش این گزاره‌ها و ادعاهای ناگفته را در بنیان نظری خود پذیرفته است. این گزاره‌ها اغلب دربرگیرنده‌ی همان ادعاها و تبیین‌های دستگاه‌های نظری ایدئولوژی‌ها هستند و به این دلیل اغلب آن‌ها ایدئولوژیک هستند. دانش پایه نهفته در درون هر متن، مجموعه‌ای از باورهای عمومأ پذیرفته شده و تثبیت‌شده در نظم‌های گفتمانی است که در پیوند با امر اجتماعی مادی و منافع، جهان‌بینی و سلایق گروه‌ها و طبقات ذی‌نفع، به وجود آمده‌اند و تداوم یافته‌اند. این گزاره‌ها که ریشه در هستی‌شناسی و بنیان‌های معرفت‌شناسانه خاص خود دارند، زمانی به صورت مجموعه‌ای از باورهای با ثبات در می‌آیند و هنجارین می‌شوند که با منافع یک گروه اجتماعی خاص، گره بخورند و تداوم و اجتماعی شدن آن‌ها به نوعی به معنی تداوم تسلط و مشروعیت طبقه مسلط باشد. به عبارتی دیگر، این نظم‌های گفتمانی و محتویات آن‌ها، در خلأ و صرفأ در ذهن‌های نخبگان منفرد تولید نمی‌شوند، بلکه بر بستر تاریخی و اجتماعی خاص خود و در پیوند با تضاد منافع گروه‌های اجتماعی به وجود می‌آیند، رشد می‌کنند و یا ممکن است رو به زوال بروند.

یکی از کارکردهای اساسی در تحلیل گفتمان‌ها، پرداختن به عمل «مفصل‌بندی» است. مفصل‌بندی در گفتمان، کرداری است که رابطه‌ی میان مؤلفه‌ها و دال‌ها و تعیین هویت آن‌ها را مستقر می‌کند و چینش گفتمان در واقع محصول همین مفصل‌بندی است. به این ترتیب این گفتمان‌ها هستند که معنا را ایجاد می‌کنند و معنای هر ابژه را در نظام قواعد ویژه خود تولید می‌کنند. گفتمان‌ها در واقع، مواضعی برای هویت‌یابی در اختیار می‌گذارند. به همین دلیل موضع سوژه، در درون ساختار گفتمانی مشخص می‌شود و راه فهم و دسترسی به امر اجتماعی، ضرورتأ از مجرای گفتمان‌ها عبور می‌کند.

در تحلیل انضمامی گفتمان‌ها، یکی از اساسی‌ترین سؤال‌ها مربوط به «چگونگی» است. یعنی پرداختن به این موضوع که دیگری‌ها چگونه در نظم گفتمانی طرد می‌شوند و یا معانی چگونه ایجاد می‌شوند؟

معنای «سرمایه‌داری» در گفتمان تلویزیون حکومتی ایران

هنگامی که اخبار تلویزیونی ایران، خبرهای اعتراضات جلیقه زردهای فرانسه را پوشش می‌دهد، گوینده خبر اعلام می‌کند که این معترضان «در اعتراض به نظام سرمایه‌داری به خیابان‌ها آمده‌اند». این جمله را نمی‌توان تنها با نیت گوینده خبر یا حتی تیم تنظیم متن خبر هم تحلیل کرد. بلکه باید آن را به چارچوب روابط گفتمانی جامعه بازگرداند. قبل از پرداختن به خود جمله و روابط گفتمانی آن نیز، بهتر است «بافت موقعیتی» متن را در نظر داشته باشیم. یعنی بستری تاریخی و اجتماعی که متن و کلمات (در این جا کلمه سرمایه‌داری) در آن با معانی خاص تولید می‌شوند. بستر این متن خبری، یک جامعه طبقاتی سرمایه‌دارانه است که سکان آن در دست طبقه‌ی به تعبیر بوراک گورل، «بورژوازی متدین» است، طبقه‌ای که به قدرت رسیدنش محصول یک ائتلاف موقت میان محرومان و حاجی‌بازاری‌ها بر ضد نظام شاهنشاهی بود. رقیبان هم‌نوع این طبقه در سراسر جهان، واژه‌ی سرمایه‌داری را (از منظر خودشان) به درستی حذف کرده‌اند. اما طبقه حاکم ایران همچنان این مفهوم را به کار می‌بندد تا ذهن‌های مخاطبانش را بار دیگر متوجه شعار «نه شرقی نه غربی» بکند.

گفتمان سیاسی حاکم در ایران با این نوع مفصل‌بندی، دو کارکرد اساسی را انجام می‌دهد:

اول این پیام را می‌رساند که «سرمایه‌داری» چیز بدی است که دیگران و دشمنان «ما»ی ساختگی، آن را دارند و از آن ما نیست. گویی سرمایه‌داری تنها در آن سوی مرزهای ایران و حاکمیت جمهوری اسلامی معنا دارد و وجود خارجی دارد. بنابراین به کار بردن این مفهم برای دیگران، قبل از هر چیز اتهام سرمایه‌داری بودن نوع نظام سیاسی ـ اقتصادی و اجتماعی حاکم را از سیستم سیاسی داخلی دور می‌کند. این برای آن‌ها یک نوع مصونیت گفتمانی است. لابد مخاطب باید در برابر اخبار مربوط به سرزمین‌های دیگری که در برابر سیاست‌های سرمایه‌درانه دست به اعتراض زده‌اند، شکرگزار باشد که او در جهان سرمایه‌دارها زندگی نمی‌کند!

■ اما این نوع جبهه‌بندی برای آن‌ها یک دردسر لفظی هم ایجاد می‌کند. این‌جا است که کارکرد دوم این مفصل‌بندی مشخص می‌شود. زمانی که آن‌ها از جهان سرمایه‌داری غربی و جنایات و ناکارآمدی‌های آن صحبت می‌کنند و خود را چیزی غیر از آن معرفی می‌کنند، همزمان در دوگانه‌ای گیر می‌افتند که باید خود را از شر آن نیز خلاص کنند. یعنی دوگانه سرمایه‌داری ـ سوسیالیسم. یا سرمایه‌داری ـ کمونیسم. چرا که آن‌ها از سوسیالیستی نامیدن نوع مدیریت سیاسی و اجتماعیشان، بسیار بیشتر از سرمایه‌دارانه نامیدن آن وحشت دارند. در همین بزنگاه است که «نه شرقی نه غربی» ظاهر می‌شود. آن‌ها مایلند خود را جمهوری اسلامی بنامند نه چیز دیگری.

این در حالی است که سیاست‌های طبقاتی سرمایه‌دارانه توسط همین هیئت حاکمه در طول 40 سال گذشته به بی‌رحمانه‌ترین اشکال ممکن به اجرا در آمده و اتفاقأ نتیجه‌ی منطقی این سیاست‌ها «آمریکایی شدن» هر چه بیشتر جامعه ایران بوده است. آمریکا، همان شیطان بزرگ!

مستندهای تاریخی فراوانی در سال‌های اخیر از تلویزیون ایران پخش شده‌اند که موضوع اغلب آن‌ها نقد سیاست‌های امپریالیستی سرمایه‌داری مرکز و به ویژه ایالات متحده آمریکا بوده است، مستندهایی درباره ساقط شدن دولت مصدق توسط آمریکایی‌ها در ایران، کودتای نظامی آمریکایی برای ساقط کردن دولت سوسیالست در شیلی و حتی نقد «صنعت فرهنگ»، هالیوود و پیامدهای فرهنگی آمریکایی شدن. گفتمان تلویزیونی در ایران، اغلب این کار را با به عاریت گرفتن مفاهیم چپ انجام می‌دهد، یعنی مفاهیم همان‌هایی که در دهه 60 آن‌ها را سر به نیست کرد. با یک تفاوت مهم: هدف دستگاه زبانی حاکمیتی از به کار بستن این مفاهیم، به هیچ وجه همان هدفی نیست که مبدعان این مفاهیم داشتند. آن‌ها از مفاهیم مترقی در جهت اهداف ارتجاعی استفاده می‌کنند. اخیرأ آن‌ها حتی روشنفکر آمریکایی ـ فلسطینی مبارز، یعنی ادوارد سعید را هم روی آنتن بردند. او یکی از نظریه‌پردازان مهم مطالعات پسااستعماری است که تمام عمر حرفه‌ایش را صرف مبارزه نظری با گفتمان شرق‌شناسی و مبارزه عملی با اشغال فلسطین کرد.

اغتشاش مفهومی و یک سوء تفاهم روشنفکرانه

همین مسائل به نوعی باعث مغشوش شدن افکار و نظرات بسیاری از روشنفکران چپ غربی در مورد ایران شده است. بسیاری هنوز هم گمان می‌کنند که این مفاهیم هنوز هم حقیقی‌اند. اما حقیقت این است که جمهوری اسلامی در همان اوایل عمرش، بند ناف ریشه‌های این مفاهیم را برید و دور انداخت. اما عملکرد تیز رسانه‌ای جمهوری اسلامی مانع از آشکار شدن قطع ارتباط واقعی با این مفاهیم و این نوع اندیشه سیاسی شده است.

ادوراد سعید پسااستعمارگرا تنها شخصیتی نیست که سخنان و فیلم‌های او از تلویزیون حاکمیتی ایران پخش شده است. در دهه اخیر چهره‌های فکری چپ جهانی همچون نوام چامسکی، اسلاوی ژیژک و دیوید هاروی هم در پخش مستقیم تلویزیونی ایران صحبت کرده‌اند و با آن‌ها مصاحبه شده است. شاید این سه شخصیت نیز همان اشتباه میشل فوکو را مرتکب شده‌اند که در زمانی که انقلاب ۱۳۵۷ هر چه بیشتر توسط ارتجاع مذهبی مصادره می‌شد، ایران را «روح یک جهان بی‌روح» نامید که البته بعدها حرف خود را پس گرفت. اما به هرترتیب مسئله این است که گفتمان رسانه‌ای یک دولت بورژوایی اسلامی موفق شده است نوعی از صورت‌بندی از تاریخ و جامعه ارائه دهد که حتی رادیکال‌ترین منتقدان جهانی سرمایه‌داری را هم در دام خود گرفتار کند. چه این منتقدان از این مسئله آگاه باشند و یا نباشند.

باید در برابر این صورت‌بندی ایستاد. استفاده از این مفاهیم و «سرمایه‌داری» نامیدن دیگران و مبرا کردن خود توسط جمهوری اسلامی سرمایه، تنها یک بی‌شرمی تاریخی است. باید مراقب کلمات بود و پیوند آن‌ها را با زمینه‌ی آن‌ها به روشنی درک کرد. از جمله مفهوم «سرمایه‌داری» در ادبیات سیاسی امروزی حاکمیت در ایران.

بیشتر بخوانید