آنچه میدانیم: ۲۵۰ هنرمند تئاتر در نامهی سرگشادهای به وزیر ارشاد خواستار حل مسئلهی ممیزی (بخوانید سانسور) فیلمهای ضبط شدهی نمایشهایی شدهاند که قرار است از طریق سایت تیوال (یا درگاههای آنلاین دیگر) به صورت مجازی در اختیار مخاطبین تئاتر قرار بگیرند. با توجه به ممیزی این آثار قبل از اجرای روی صحنه، این هنرمندان خواستار انتشار این آثار بدون بازبینی مجدد هستند.
“با سوزاندن کتابها شروع میکنند و به سوزاندن آدمها میرسند.”
هاینریش هاینه
بر کسی که اندک تعاملی با پشت صحنهی تئاتر در ایران داشته، هیچ پوشیده نیست که مسئلهی بحران اقتصادی برای فعالان این عرصه بسیار جدی است. مشاهدات مستقیم من در طول سه سال فعالیت در پشت صحنهی تئاتر بدنه در تهران جایی برای شک در اصالت این دغدغه نمیگذارد.
میتوانم شهادت بدهم که وضعیت مالی اکثریت اهالی تئاتر خیلی پیشتر از شیوع کرونا و تعطیلی سالنها هم وخیم بوده است. حرکت به سمت فضای آنلاین و استفاده از ظرفیتهای آن طبیعیترین اتفاق ممکن در این شرایط است.
جدای از آن، نمایش اصل آثار اجرا شده حق مشروع تولیدکنندگان آن آثار به حساب میآید. بنابراین باید به آنها حق داد که به بازبینی یا سانسور مجدد آثارشان معترض باشند. بازبینی و سانسور در همان مرحلهی اول هم ظلم بزرگی در حق اثر، خالق و مخاطب آن است. این را به عنوان نویسندهای که تعدادی از آثارم در ایران مورد سانسور واقع شده کاملا درک میکنم. با این حال، در این یادداشت بیشتر از خواستهای که در این طومار مطرح شده، میخواهم به نسبت امضاکنندگان (سانسورشونده) و کسانی که نامه را برایشان نوشتهاند (سانسورکننده) بپردازم.
این بار با جمع کارگران روزمزدی مواجهیم که زندگیشان به هنرشان بسته است؛ در محدودهی تعریف شدهای که با انواع تهدیدات پاسداری میشود، کار فکری میکنند. جمع یکدستی هم نیست البته. تا آنجا که من میشناسم در بین این قربانیان سانسور لااقل دو سانسورچی پیشین (ممیزین سابق ادارهی نمایش) حضور دارند. آدمهایی هم بینشان هستند که در تمام عمر پای هنر عرق ریختهاند و چند نفری که از روابطی که ساختهاند به نان و نوایی رسیدهاند.
این فهرست البته هنرمندان تازهکار و عوامل پشت صحنه را هم در خودش دارد. و البته خیلی دسته بندیهای دیگر را هم میشود در این این جمعیت ساخت. خلاصه اینکه شبیه کلیتی از جامعهی چند رنگ خودمان است که سر موضوعی مشخص به تفاهم رسیدهاند.
رعایت چه چیزی؟
«ما ممیزی را رعایت کردهایم» فقط یک کرنش ساده در مقابل حضرت سانسور نیست. یک سند از همدستی است بین سانسورچی و سانسورشونده. یک شاهد از نوعی از بودنِ دستکاری شده – به اختیار یا به اجبار.
داریم در مورد هنرمندی صحبت میکنیم که به ابزار مسلط است اما نمیتواند هر طور که بخواهد از آن استفاده کند و بعد از چند بار سرکوب شدن، عاقبت راه ماندن در عرصه را پیدا میکند. آنقدر پیامش را در لفافه میپیچد که خطرناک نباشد یا از بن، دور خطر را خط میکشد. در هر دو حال سانسور اتفاق میافتد. سانسورچی راضی است و سانسورشونده در عرصه میماند و بازی برد-برد به شکل مورد نظر نظام بازتعریف میشود.
«ما ممیزی را رعایت کردهایم» یعنی مخاطب همواره چیزی را از دست داده؛ در سطوح مختلف. در سطح ترجمه، وقتی مترجم ممیزی را رعایت میکند؛ در سطح نوشتن وقتی نویسنده ممیزی را رعایت میکند؛ در سطح بازی، وقتی بازیگردان ممیزی را رعایت میکند؛ در پوشش، وقتی طراحِ لباس ممیزی را رعایت میکند؛ و در کلیت، وقتی کارگردان ممیزی را رعایت میکند. «ما ممیزی را رعایت کردهایم» یعنی «تحریف» و «دروغ» در محتوا و در فرم همواره اتفاق افتاده است؛ به فرمان سانسورچی و با مشارکت سانسورشونده؛ یعنی احتمالا خیلی از آثار خارجی با محتوای جنسی و سیاسی در ایران طوری که باید درک نشدهاند، چرا که هنرمند و مخاطب هر دو با آثار دستکاری شده روبهرو بودهاند.
همزیستی بین سانسورچی و سانسورشونده در طول سالیان جا افتاده و به تعادلی درونی رسیده. سانسورشونده به مرور قدرت تشخیص حدود تحریف را از دست میدهد، به دلائل متنوعی – از جمله امکان امرار معاش یا علاقه به حرفهاش – میخواهد روی صحنه بماند. کار ممکن است به جایی برسد که سانسورشونده حتی از سانسور حمایت کند. برپا بودن صحنه و امکان حضور، جایگاه «پیام» و اهمیت رسالت آن را کمرنگ میکند. سانسور ذره ذره توسعه پیدا میکند و همزمان نظام ارزشی سانسورشونده با هدف ماندن در صحنه -بقاء- تطبیق پیدا میکند.
«ما ممیزی را رعایت کردهایم» اطمینانی است که سانسورشونده به سانسورچی میدهد تا بتواند باقی حرف را بگوید. باقی حرف چیست؟ هیچ. گلایهای به غایت محافظهکارانه تا عقوبتی در انتظار امضاکنندگان نباشد. تقاضایی نه در جهت اصلاح امور که در جهت رسیدن به تفاهمی جدید با قدرت. اگر نه، امضا جمع نمیشود و باید قید فشار اجتماعی ناشی از آن را زد. منطقی است. به این دلیل است که باقیِ حرف کاری به «سانسور» ندارد. به صراحت این را میگویند: «این نامه دربارهی کلیت ممیزی نیست.» قرارداد نانوشتهی بین سانسورچی و سانسورشونده این را حکم میکند. مخصوصا اگر نامه سرگشاده باشد.
در سالهای اخیر اکثریت هنرمندان ایرانی که در ایران مشغول به کارند، به دلائل متنوعی – از جمله معاش و امنیت – به صورت علنی پشتیبان تحولات اساسی در جامعه نبودهاند (مانند بسیاری اقشار دیگر). یا مجبور شدهاند از همراهی با اعتراضها کنار بکشند. خیلیهایشان هم عملا مبلغ نظام بودهاند. با توجه به این سابقه قابل درک است که در مورد «سانسور» هم نمیتوان انتظار زیادی از این جمعیت داشت. در این طومارِ به خصوص اما، ضعف در موضع منجر به پریشانی استدلال شده تا جایی که در عمل برای گرفتن امتیاز ویژهای برای نمایش آنلاین تئاتر بدون سانسورِ بیشتر، سانسور موجود در سینما و تلویزیون را پذیرفتنی تلقی میکند؛ گویی که مدیومهای دیگر میتوانند از «اندیشهورزی» تهی باشند.
در نهایت جایگاه هنرمند در این مناظرهی علنی با قدرت تنزل پیدا میکند. در کنار این ذلت، یک جور اعتراف به همکاری مستدام با نظام سانسور هم چاشنی شده تا فارغ از نتیجهی نهایی، یک قدم دیگر در راه عادیسازی «سانسور» در نگاه مخاطب برداشته شود.
«ما ممیزی را رعایت کردهایم» معادلهای بسیاری در مرزهای امروز ایران دارد. ما «نگفتن را»، «ندیدن را»، «نخواستن را»، «دروغ شنیدن را»، «کشته شدن را»، «ما آنچه شما خواستهاید را» رعایت کردهایم و همهی اینها به شکل واضحی به هم مربوط بودهاند.
اکثریتی از ما در مرز میان «خوب یا بد» از پافشاری بر «بد بودنِ» چیزی که سلامت جسمی یا فکریمان را به خطر انداخته پرهیز کردهایم، تا فقط زنده بمانیم. معتدل بودهایم به شکل کلی؛ به این نحو که تا حدی از سانسور، ندیدن، نگفتن، دروغ شنیدن و کشته شدن را آشکارا پذیرفتهایم. و این تنها و تنها مجوزی بوده برای پیشروی بیشتر طرف مقابل در حوزههای شخصی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ما.
در این طومار با بازتولید این بلاتکلیفی و تسلیم جمعی طرفیم. بُردهای کوچک ما در مقابل دستاوردهای عظیم دستگاه سانسور در دستکاری محتوا و ذهن انسانها، معادلهای بسیاری در حوزههای اقتصاد، اجتماع، سیاست و زندگی هر روزهی ما دارد. کافیست دقیقتر نگاه کنیم.
- در همین زمینه
با سلام
من این جا ـ به استناد گفتار دیوید هیوم ـ به این می پردازم که چرا و چگونه است که سانسور جنایت علیه بشریت است.
دیوید هیوم ـ که فردی خدا باور اما عقلمند و از ارکان روشنگری در غرب است ـ از نخستین کسانی است که به دیدۀ پژوهش به مقولۀ دین ـ و چگونگی پیدایش آن در تاریخ بشر ـ پرداخته و نتایج کار خود را در سال 1757 میلادی در کتاب «تاریخ طبیعی دین» آورده است. وی در بررسی بنیاد عقلی دین به این نتیجه می رسد که یکتاپرستی ـ به نسبت شرک ـ برخوردار از عقلانیت است. در بررسی میزان صدمات و خسارات دین به جوامع بشری به این نتیجه می رسد که دین یکتاپرستی ـ به نسبت شرک ـ خانمان برانداز است.
می نویسد: مردم مشرک روا دارند. گروها گروه می توانند در کنار هم به مسالمت بزیند. مردم یکتاپرست چون تنها دین و خدای خود را برخوردار از حقیقت می دانند به دشمنی نظری با دیگر ادیان می پردازند. دین از این جنبه «راه به تزویر می برد و بدل به ابزار فریب می گردد. چندان که حکومت های نیزنگ باز با اتهام الحاد اقدام به بسیج توده ها بر علیه مخالفین خود می کنند.» (ص 78)
هیوم در ادامه می نویسد: دین یکتاپرستی که این چنین مسخ و تبدیل به ابزار تحمیق شود برای جوامع بشری سخت زیانمند است. (ص81) در بررسی شرک می بینم که مشرکین انسان ها را با ددمنشی در پای خدایان خود قربانی می کنند. این کردۀ آنان اما زیانمندتر از آسیب دستگاه تفتیش عقاید یکتاپرستان نیست که کمر به قتل و انهدام فضیلت و دانش و عشق و آزادی می بندد. به باور من وقتی حکومت دینی کسی را که در میان مردم اقدام به روشنگری می کند می کُشد و [یا قربانی سانسور می کند و به این ترتیب] می کوشد تا جامعه را در ننگین ترین احوال نادانی و تباهی و بندگی نگاه دارد آسیبی به جامعه می زند که از هر طاعون و قحطی و هر بلیۀ دیگر بدتر است. (81)
با احترام
داود بهرنگ
منبع:
گفتار هیوم در این باره در بخش نهم کتاب «تاریخ طبیعی دین» آمده است.
تاریخ طبیعی دین ـ نوشتۀ دیوید هیوم ـ ترجمۀ حمید عنایت ـ انتشارات خوارزمی
داود بهرنگ / 22 May 2020