علی افشاری- یکی از پسامد‌های ناخواسته بهار عربی افزایش تنش شیعه و سنی در منطقه خاورمیانه است. این پدیده اگر چه ارتباطی با موضوع جنبش‌های ضد استبدادی و تغییرخواهانه مردم عرب ندارد اما حضور پر رنگ آن، بهار عربی و شکل آینده منطقه را تحت‌الشعاع قرار داده است.

منازعه شیعه و سنی امری قدیمی و ریشه‌دار است، اما حوادث دو دهه اخیر به تنش‌های دیرین دامن زده است. نخست سقوط صدام حسین و تغییر موازنه عقیدتی قوا در عراق به‌سود شیعیان، باعث شد تا نیرو‌های سنی نگرانی خود را از گسترش هلال شیعی به رهبری جمهوری اسلامی نشان دهند.

جمهوری اسلامی ضمن این‌که می‌کوشد دیدگاه ایدئولوژیک خود را در جهان اسلام گسترش دهد و رهبری جریانات اسلام‌محور اقتدارگرا را در دست بگیرد، اما در عین حال در مقایسه با دیدگاه سنت‌گرایان شیعی تمایل بیشتری به کاهش درگیری فرقه‌های شیعه وسنی نشان داده است. هم آیت‌الله خمینی و هم خامنه‌ای در مقایسه با دیگر مراجع سنتی کوشیده‌اند وحدت سنی وشیعه را گسترش دهند. البته در عمل سخت‌گیری‌های حکومت نسبت به جامعه سنی‌های ایران، ادعا‌های آنها در تلاش برای بسط اخوت شیعیان با آنها را زیر سئوال برده است.

نگرانی کشور‌های سنی بیشتر از مقوله قدرت است تا عقیده. سیطره سنی‌ها بر عراق، حاکمیت اقلیت بر اکثریت بود وبه نوعی محرومیت شیعیان از حقوق سیاسی و اجتماعی را در برداشت. به هم خوردن این نظم سیاسی نابرابر، خوشایند نیرو‌های سیاسی غیر مردمسالار مانند حکومت عربستان سعودی و متحدانش نیست که می‌خواهند جهان اسلام در کلیت خود زیر نظر سنی‌ها اداره شود و شیعیان شهروند درجه دوم جهان اسلام باشند.

بررسی رفتار جمهوری اسلامی در جهان اسلام نشان می‌دهد که این نظام همکاری‌هایی در سطح تاکتیک با جریانات سنی داشته است. بنابراین می‌توان نتیجه گرفت هدف اصلی حکومت بیشتر تقویت نگاه ایدئولوژیک در تبدیل اسلام به قدرتی جهانی است تا مفاهیم بنیادی مذهب شیعه. این موجب می‌شود که دغدعه اصلی جمهوری اسلامی، به دست گرفتن پرچم رهبری بنیادگرایی اسلامی باشد که نام بیداری اسلامی به آن داده است.

اما در تحلیل آخر قدرت گرفتن جمهوری اسلامی موقعیت شیعیان در جهان اسلام را بهبود خواهد بخشید.

در آن سوی میدان نیز نگرانی کشور‌های سنی بیشتر از مقوله قدرت است تا عقیده. سیطره سنی‌ها بر عراق، حاکمیت اقلیت بر اکثریت بود وبه نوعی محرومیت شیعیان از حقوق سیاسی و اجتماعی را در برداشت. به هم خوردن این نظم سیاسی نابرابر، خوشایند نیرو‌های سیاسی غیر مردمسالار مانند حکومت عربستان سعودی و متحدانش نیست که می‌خواهند جهان اسلام در کلیت خود زیر نظر سنی‌ها اداره شود و شیعیان شهروند درجه دوم جهان اسلام باشند.

به هم خوردن موازنه قوا در عراق و حاکم شدن شیعیان، به تشدید فعالیت‌های ضد شیعه عربستان سعودی و متحداش منجر شد که به خودی خود نگرانی بی‌موردی است. البته تا جایی که حقوق شهروندان سنی عراق رعایت شود و دولت جدید عراق مناسبات دوران صدام حسین را به صورت وارونه بازسازی نکند.

دیگر عنصری که به درگیری شیعه و سنی دامن زد، روی کار آمدن طالبان در افغانستان و تشدید فعالیت ‌گروه‌هایی مانند القاعده بود که در تحلیل آخر شیعیان را گمراه دانسته و خون آنها را مباح می‌دانند.

حال بر بستر این پیش‌زمینه تاریخی و توسعه نیافتگی سیاسی، منطقه خاورمیانه که منازعات عقیدتی و مسلکی و جنگ‌های فرقه‌ای در آن دست بالا را دارد و هنوز تعریف ملت بر فراز تمایزات نژادی، مذهبی، زبانی و مسلکی جا نیفتاده است، اتفاقاتی در بهار عربی رخ داد که به شعله‌ورتر شدن اختلافات شیعه وسنی منجر شد.

نخست رشد نیرو‌های سلفی در مصر پسا مبارک بود. تغییر مشی سلفی‌ها از مبارزه مسلحانه به سیاسی باعث شد تا به دومین جریان پیروز در انتخابات تبدیل شوند. اگرچه رسانه‌های تصویری سلفی‌ها در مصر از سال ۲۰۰۵ تاسیس شدند، ولی تعداد و تعدد برنامه‌های آنها پس از پیروزی انقلاب مصر بیش از پیش شده است. برخی از برنامه‌های این تلویزیون‌ها سمت‌گیری تندی علیه شیعیان دارند.

سلفی‌های مصر اگرچه به لحاظ سیاسی مستقل هستند و سبک دیگری از نگاه متن‌گرایانه، ارتودوکسی و قالبی (ظاهر شریعت) به اسلام را عرضه می‌کنند، اما در عین حال شباهت‌های زیادی به آئین وهابیت دارند. یکی از عناصر اصلی هویت سلفی‌ها، شیعه‌ستیزی و گسترش شیعه‌هراسی در جهان اسلام است.

دومین محوری که در گسترش تنش بین شیعیان و سنی‌ها نقش مهمی ایفا کرده، درگیری‌های خونبار در سوریه است. بشار اسد و رهبران حزب بعث سوریه، علویان را که به شیعه بسیار نزدیک هستند، علیه مخالفان بسیج کردند. استفاده ابزاری از آنها با این هدف انجام شد که خصلت فرقه‌ای دادن به منازعات، همانند سپری دفاعی برای حکومت عمل خواهد کرد.

دومین محوری که در گسترش تنش بین شیعیان وسنی‌ها نقش مهمی ایفا کرده، درگیری‌های خونبار در سوریه است. بشار اسد و رهبران حزب بعث سوریه، علویان را که به شیعه بسیار نزدیک هستند، علیه مخالفان بسیج کردند. استفاده ابزاری از آنها با این هدف انجام شد که خصلت فرقه‌ای دادن به منازعات، همانند سپری دفاعی برای حکومت عمل خواهد کرد.

سهیم بودن علویان در ساختار قدرت نیز عامل دیگری بود که آنها از تغییر وضعیت سیاسی سوریه احساس خطر کنند. بدین‌گونه بخش مهمی از آنها موجودیت خود را با نظام سیاسی سوریه پیوند زدند. این برخورد با واکنش متقابل سنی‌های سوریه مواجه شد که مانند شیعیان عراق در زمان صدام حسین، ده‌ها سال زیر سلطه اقلیت علوی حاکم طعم تلخ نابرابری را چشیده‌اند.

ماه‌ها است که درگیری بین نیرو‌های سیاسی خواهان تغییر در سوریه با نظام استبدادی حاکم سوریه، حالت جنگ داخلی و فرقه‌ای پیدا کرده است. در چنین فضایی سلفی‌ها فعال شده‌اند. البته شبه‌نظامیان الشعبیه نیز که وابسته به علوی‌ها هستند، با بی‌رحمی مخالفان سنی را قلع و قمع می‌کنند. در واکنش متقابل سلفی‌ها و برخی از مخالفان مسلح نیز در مواجه با علوی‌ها با خشونت و نفرت برخورد می‌کنند و ابایی از کشتار بی‌رحمانه آنها ندارند.

در این میان اقدامات توهین‌آمیز و حساسیت برانگیز برخی از روحانیان شیعه مانند یاسر الحبیب روحانی کویتی که به عایشه همسر پیامبر جسارت‌های موهن کرد، در برانگیخته شدن احساسات سنی‌ها و بهره‌برداری جریانات شیعه‌ستیز موثر بود. البته اکثر مراجع و حتی رهبری جمهوری اسلامی و سید حسن نصر‌الله رهبر حزب‌الله لبنان این اظهارات را محکوم کردند.

با این همه، گرایش برخی از شیعیان افراطی به اغراق در جایگاه امامان شیعه و نشاندن آنها بر جایگاه الوهیت و توهین‌های زشت به خلفای راشدین در منابر وسخنرانی‌های عمومی، در گرم نگاه‌داشتن آتش تنور خصومت بین دو مذهب اصلی جهان اسلام نقش بسزایی دارد.

در عین حال علمای وهابی نیز هر از چند گاه، توهین‌هایی را نثار مراجع تقلید شیعه می‌کنند. از جمله آنها می‌توان ناسزاگویی محمد العریفی به آیت‌الله سیستانی را ذکر کرد.

دیگر محور تنش، اقدامات سلفی‌ها در تخریب امام‌زاده‌ها و قبور متبرک صوفیان در لیبی است. این گروه‌ها اگر چه کوچک هستند و در ساختار قدرت لیبی نیز جایی ندارند، اما توانایی ایجاد دعوا‌های مسلکی در آن کشور را دارند.

در مجموع وضعیت موجود نگران کننده است. یکی از محور‌های اصلی ثبات در خاورمیانه افزایش رواداری مذهبی بین شیعیان و جماعت اهل سنت است. در واقع وحدت شیعه وسنی و اخوت اسلامی امری استراتژیک در ایجاد آرامش در منطقه است.

لازمه این مهم دور کردن منازعات قدرت از جنگ‌های فرقه‌ای است. امری که صاحبان قدرت اکراه دارند تا از آن صرف‌نظر کنند. در اصل پایه منازعات بیشتر از آنکه متکی بر عقیده باشد بر معادلات قدرت استوار است. برخورداری از امتیازات قدرت انحصاری و به‌خصوص داعیه زعامت جهان اسلام باعث می‌شود تا گروه‌های اسلام‌گرا، حقانیت اسلامی را پوششی مناسب برای اختفای تمایلات قدرت‌طلبانه خود قرار داده و یا هویت خود را در تضاد آشتی‌ناپذیر با فرقه‌های اسلامی غیر قرار دهند.

خاورمیانه جدید پس از انقلاب عربی نیازمند توجه و تلاش ویژه‌ای برای ترمیم آسیب‌های ناشی از جنگ‌های فرقه‌ای و برقراری سامان مناسب برای هم‌زیستی مسالمت‌آمیز فرق مختلف اسلامی است. در این میان توجه رهبران بلندپایه شیعه و سنی به تنش‌زدایی و پذیرش تکثرگرایی در داخل جهان اسلام نقشی کلیدی دارد.