کشته شدن قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس، نیروی برون مرزی سپاه پاسداران، توسط نیروهای آمریکایی در عراق واکنشهای متفاوتی در جامعه ایرانی، در داخل و خارج کشور و همچنین در فضای مجازی برانگیخت. برخی از او به عنوان سرداری ملی و وطنپرست که حافظ امنیت ایران بوده، نام میبرند. در این بخش فقط حامیان رژیم با انگیزههای مختلف اعتقادی و یا سیاسی نیستند، بلکه طیف گستردهای از مخالفان رژیم که در حرکتهای اعتراضی چند سال اخیر نیز شرکت داشته و نیز سرشناسان سیاسی، ادبی، هنری و ورزشی در عزای او سوگواری میکنند و در پیامهایشان او را سرداری ملی خواندهاند. در بین آنان میتوان از محمود دولتآبادی نویسنده، علی نصیریان بازیگر تا اردشیر زاهدی، داماد شاه پیشین و وزیر امور خارجه در دوران پهلوی را نام برد.
در سویی دیگر، کم نیستند افرادی که از او به عنوان جنایتکاری که دستهایش به خون کودکان سوریه، لبنان و افغانستان آلوده است، نام میبرند و حتی از کشته شدن او خرسند هستند. این تفاوتها و تناقضات به نظر میرسد که جامعه ایرانی را به دو بخش مقابل هم تقسیم کرده است.
چه عواملی سبب این سوگواریها و خرسندیها شده است؟ چرا کسانی که شماری از آنها تا پیش از این اتفاق به صورت علنی مخالف سیاستهای جمهوری اسلامی در منطقه بودهاند، اکنون در سوگ عامل و مجری این سیاستها و به قولی نفر دوم حاکمیت نشستهاند؟
صاحبنظران از زاویههای مختلف سیاسی و اجتماعی در روزهای اخیر به حواشی ترور قاسم سلیمانی پرداختهاند. «زمانه» با دکتر حسن مکارمی، روانشناس اجتماعی به گفتوگو نشست تا از نظر روانشناسی و به ویژه روانشناسی اجتماعی به عوامل بهوجودآورنده این واکنشها و تاثیر آنها بر جامعه بپردازد.
حسن مکارمی از تاثیر این واقعه بر جامعه، بر امنیت ملی، هویت ملی و حمیت ملی میگوید. او اشاره میکند در ابتدا خود مرگ به عنوان واقعیتی گریزناپذیر سبب واکنش ناگزیر و مشخص آدمی به آن میشود. همچنین از نیاز مردم به یک قهرمان ملی برای عینیت بخشیدن به رویاهایشان میگوید. تاکید اصلی مکارمی از انگیزه این واکنشها، تاثیر چهل سال زندگی در دستگاه زبانی است که سیصد چهارصد سال معممین شیعه آن را پرورانده و در روابط انسانی این جامعه جا افتاده است.
کیفیت صدا در این مصاحبه پایین ست
reza / 08 January 2020