رامبرانت: یک نقاش نابغه که در پی تحول هنری بود. او که در دوران زندگیاش به شهرت رسید، سببساز نقطه عطفی در تاریخ نقاشی شد. انسان (و طبیعت) به عنوان ملاکی برای زیبایی کمال مطلوب در مرکز آثار او قرار ندارد بلکه انسان (و طبیعت) با همه زیباییها و زشتیهایش موضوع آثار اوست.
با هنر میتوان از زمان و مکان فراتر رفت. شاید رامبرانت با این واقعیت آشنا بود. دستکم میتوان حدس زد که او این را حس کرده بود که آثارش ماندگار خواهد شد. نقاش سرشناس «نگهبان شب» به قدرت آفرینش هنری اعتقاد داشت و حتی هنگامی که برای تأمین مخارج زندگیاش به کشیدن پرتره اشخاص تن میداد، از اصولی که برای خودش قائل بود، سر باز نمیزد. او با نور بازی کرد، اتاقهای اسرارآمیز ساخت و مردان، زنان و کودکانی را نقاشی کرد که در چهره آنها زندگی بازتاب یافته است. بهترین و ماندگارترین آثار او اما هنگامی آفریده شد که رامبراند برای نخبگان هنر کار میکرد: پرتره مرد جوان چنین اثری است. در این نقاشی رنگ و روغن که در سال ۱۶۴۰ پدید آمده، مرد جوانی را میبینیم با موهای بلند. دیوید د ویت، از خانه رامبرانت در آمستردام میگوید:
«مرد جوان ایستاده، کاملاً آرام اما متمرکز و مسلط بر خود. اهل مطالعه است و البته اهل فکر هم هست. در چهره او نوعی سبکبالی مشاهده میشود. نه با احساسات عالی بلکه با تمرکز خوب.»
پرتره مرد جوان نتیجه استعداد، تمرین و تلاش برای نشان دادن لایههای پنهان وجود است.
رامبرانت در سال ۱۶۰۶ در لایدن هلند متولد شد. در بیستسالگی با رفیقش یان لیونس آتلیهای تأسیس کرد و به آموزش نقاشی مشغول شد. گفته میشود که ۵۰ نقاش در آتلیه او کار میکردند. شهرت او روزافزون بود. مهمترین علت آن هم این بود که رامبرانت از آنچه که کمال زیبایی میپنداشت هرگز عدول نمیکرد. دیوید د ویت میگوید:
«اگر هنرمندان دیگر ۲۰ طرح میزدند، رامبراند ۱۰۰ طرح میزد. او در گفتوگو و در تعامل هنری با رفیقش آنچه را که در چنته داشت به هنرشناسان نشان میداد و از تشویق آنها انگیزه بیشتری پیدا میکرد که کارش را ادامه دهد. پرتره یان سیکس نه تنها نمایانگر تسلط نقاش است، بلکه از خونسردی او نشان دارد و اینکه او چگونه به سادگی از عهده کارهای پیچیده برمیآید.»
رامبرانت برای آشنایی با هنر معاصرش لازم نبود که به وین، رم یا ونیز سفر کند. او با خریدن چاپهایی از آثار رافائل، دورر و لوکاس فان لیدن جهان را وارد آتلیهاش کرد. او به نساجی ایرانی، مجسمههای عتیقه و شگفتیهای طبیعت، مرجانها، صدفها و حلزونها علاقمند بود. او این نوع اشیا و جلوهها را در نقاشیهای تاریخی خود که بیشتر تفسیر داستانهای کتاب مقدس است به کار گرفت. یکی از مهمترین آثار او از این دست “Hundertguldenblatt” است. دیوید د ویت:
«کسی معجزه شفای بیمار به دست مسیح را میبیند، بچههایی که به نزد عیسی میآیند موعظههای او را میشنوند ، اما یک نفر نیز لوتر و اراسموس و سقراط را میبیند که به طرز حیرتانگیزی در کنار عیسی قرار دارند. این نوعی تفسیر در مورد تاریخ خرد است. اینگونه است که رامبراند خود را متفکر نشان میدهد.»
رامبرانت قصد داشت در آثارش برای دانش خود زبان و بیانی هنری بیابد. پشت این ایده «نقاش بزرگ» قرار دارد. دیوید د ویت میگوید:
«رامبرانت میخواست هنر را ارتقا دهد. گفته میشود که همیشه کار میکرد و با این حال زندگی بدی را پشت سر نگذاشت. او طبیعت را از طریق واقعیت مجدداً بازخوانی میکرد، این ایده او بود: از ایدهآل جلوه دادن طبیعت خودداری کنیم. طبیعت را چنانکه هست نشان دهیم.»
رامبرانت اکتبر ۱۶۶۹ در سن ۶۳ سالگی درگذشت. آثار او اما همچنان زنده است.
منبع: دویچلندفونک