اندیشه زمانه – “اخلاق: شناسایی درستی و نادرستی”: این عنوان کتابی است اثر دو استاد فلسفه، لویی پویمان و جیمز فیسر، که “زمانه” آن را فصل به فصل انتشار میدهد. اندیشه زمانه سپاسگزار شهرام ارشدنژاد، مترجم کتاب است به خاطر اینکه حاصل تلاش چند ساله خود را در اختیار ما برای نشر گذاشته است.
کتاب دارای ۱۳ فصل است.
ابتدا مقدمههای کتاب را میخوانیم که شامل دیباچه مترجم، پیشگفتار جیمز فیسر و همچنین معرفی نویسندگان کتاب است.
دیباچهی مترجم
این کتاب از همان آغاز آشنایی و خواندن شوری در من پدید آورد که تا به امروز همچنان زبانه میکشد. و آن به سبب کلید دروازهی خِرَد بود که آن را در فلسفهی اخلاق یافتم. متن اخلاقی فیلسوفانه سرشار از چهارچوبهای منطق خردورزی است و این تنوع پایان ناپذیرِ دید و نگاههای منطقی در تفکر اخلاقی، ادله و برهانهای آن و دست آوردها و پی آمدهای آن در حوزهی زندگی اجتماعیِ بشر مرا بسیار شیفتهی فلسفهی اخلاق ساخت. در ایران در دانشکدهی ادبیات پیوسته شکایت از این داشتم که کجاست آن دید منطقی و اندیشهای قابل تأمل. در پس آن انبوه استعارهها و تشبیهات و اصرار بر حفظ کردن ابیاتی چند که چاپ شده بودند، به جای نقد و تحلیلشان، آنچه بود نگاههای سطحی و اندیشههای سطحی بود که به نوعی بیانگر جلوهی تاریخیِ ذهنیِ ما بودند که چرا در قاب تمدنی جهان سوم مانده ایم و دست و پا میزنیم. در بیرون از دانشکده متون چندانی در دسترس نبودند مگر “سیر حکمت در اروپا” از فروغی و یکی دو متن ترجمه از داریوش آشوری و “آسیا در برابر غرب” داریوش شایگان که به طرح سؤالِ وجودی شرق پرداخته است و دیگر هیچ، که البته او در پس آن سؤالِ هوشمندانه دارد به زوال شرق اشاره میکند.
فلسفهی اخلاق یکی از قدیمترین شاخههای فلسفی و از مهمترین آنها است. موضوع آن بررسی زندگی بشر در فردیت آن و نیز در جمعیت آن است، اینکه چگونه انسانها در کنار هم جمع شوند و از یکدیگر در برابر تهاجم و تجاوز بیگانگان دفاع کنند و نیز از یکدیگر در برابر هم دفاع کنند، و اینکه چگونه میتوانند شرف انسانی بشناسند و پاس بدارند و حق را تعریف کنند، و بر پایهی آن قانون بنویسند، و با قانون آزادی را تعریف کنند، و آن قانون را با دستگاهی به نام دولت اجرا کنند. این نکتهی مهمی است که خود قانون نیز نیازمند دفاع است. بنابر این یک نیاز جدی به نظام فکری منسجمی در بطن جامعه وجود دارد تا به این پرسشهای حیاتی پاسخی درخور و کارآمد بدهد. وظیفهی فلسفهی اخلاق پاسخگویی به این گونه پرسشها است.
از این رو میشود با نگاهی سطحی و خوشبینانه گفت که هر اجتماعی از بشر یک مجموعهی ارزشی و نظام فکری اخلاقی برای خویش تنظیم کرده است و این کار به طور پایدار ادامه دارد. نکتهی جالب آن است که اگر نظامهای فکری اخلاقی بسیاری از این جوامع بشری را مطالعه کنیم، چنان که مردمشناسان غربی کرده اند، وجوه مشترک فراوانی میان این نظامها خواهیم یافت. این اشتراکات، متفکران غربی را به این نقطه هدایت کردند که بگویند یک سری اصول اخلاقیِ جهانیِ عینی وجود دارند که در نزد همهی مردمان مشترک هستند، مانند دفاع از جان بی گناهان، حق مالکیت و پرهیز از تحمیل رنج و آسیبِ غیر ضروری.
نظامهای حقوقی از یک بستر اخلاقی برخاستهاند که آن نیز متأثر از تاریخ، جغرافیا، دین، اسطوره، زبان، شیوهی تولید اقتصادی و زنجیری از زمینهها و پیش زمینههای فراوان دیگر است. فلسفهی اخلاق دارای یک جامعیت موضوعی در بحث است که از دید تاریخی اهمیت فراوانی مییابد. در ترسیم چهره و جلوههای تمدنی ملتی، میباید دیدگاههای اخلاقی آنان را کشف کرد تا بتوان تصویری از مجموعهی روابط اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آن جامعه کشید. این بحثی بسیار مهم است و من در شگفتم چرا ما هنوز بحث چندانی دربارهی تاریخ فلسفهی ایرانی به ویژه اخلاق ایرانی نکردهایم. انبوهی متون از گذشتگان در دست ما هست که آنها را از دید فلسفی هنوز بررسی نکردهایم، که این خود ناشی از فقرِ فلسفیِ تاریخیِ ما ایرانیان است. این مهم را باید شناخت و درمان کرد. ما هنوز بحثی دربارهی تمدن ایرانی بدان گونه که غربیان دربارهی تمدن خود کردهاند به راه نینداخته ایم. یک پرسش اساسی این است که “تئوری قرارداد اجتماعی” در بستر تاریخی و فرهنگی ایران چیست. ما از زمانهای دور و کهن دارای جامعهی سیاسی شدیم ولی کجایند آن متونی که جامعهی سیاسی ایران را پرداخته باشند و تفسیر کرده باشند.
ما البته در زبان فارسی اصطلاحات و واژگانی داریم مانند “سیاست مُدُن” و “آیین شهرداری” که ناظر بر یک تفکر اخلاقی در همان بعد اجتماعی و جهان شمولیِ عینی و آبژکتیو آن است. این البته میباید کاویده شود. هنوز تئوری قرارداد اجتماعی در بستر تاریخ تمدن ایران نوشته نشده است. ما متفکر بزرگ داشته ایم به مانند خواجه نظام الملک؛ اما تفکرِ هیچ یک از این بزرگان ره به مدرنیسم (پدیدهای صرفا غربی) نبرده است و این در حالی است که ما به ناگزیر با مدرنیسم غربی زندگی میکنیم. در این مقدمه من صرفا به خطوط فکری و مطالعاتی که باید انجام بشوند اشاره میکنم. تعریف “حق” در بستر تمدنی ایران چه بوده است؟ “فرد” و “فردیت” چگونه تعریف شده اند؟ “مالکیت” چگونه تعریف شده است؟ “دولت” چگونه تعریف شده است؟
نخستین برخورد جدی ما با این مفاهیم در نهضت فکریِ منجر به مشروطه بوده است. از آن دوره عقبتر نمیتوانیم رفت. همان دوره نیز در اثر برخورد مستقیم با غرب شروع شد. جنگهای ایران و روس مقدمهی آن نگاه بودند. اگر جنگ با کفار در نمیگرفت شاید نهضت مشروطه نیز به عقب میافتاد. سخن تقی زاده، موجز ولی بسیار مهم است که گفت: “ما باید از فرق سر تا نوک پا غربی شویم.” به اعتقاد من او با نگاه به تاریخ تمدنی ایران چنین سخنِ موجز (ایجاز عادت فطری او بود) ولی بسیار عمیق را گفت. ما نمیباید آن را سطحی میگرفتیم و به سطح فُکُل زدن یا نزدن و یا کشف حجاب فرو میکاستیم. نمود آن کژفهمیِ ما درواقع چالش و نبردی بود که بر سر بنای دادگستری نوین و عدلیهی جدید درگرفت که سرانجام با پیروزی انقلاب اسلامی آن نهضت مشروعهی آیه الله نوری بود که پیروزمندانه به صحنه باز گشت. تقی زاده یکی از عمیقترین و ژرف بینترین روشنفکران زمانهی خودش بود که از دید تاریخی شکست خورد.
زبان ترجمه
زبان ترجمه در حوزهی فرهنگ فارسی هنوز در حال شکل گیری و رشد است. به این معنی که ما دارای زبان فخیم فلسفی فارسی برای انتقال مفاهیم فلسفهی غربی نشده ایم. دستاوردهایی داشته ایم ولی هنوز تا رسیدن به نقطهی آرامش (تثبیت یافتن اصطلاحات فنی) راه درازی در پیش داریم. از این روی، بسیاری مترجمان ناچارند دست به ابداع بزنند. این نوآوری منجر به آشفتگی میشود که البته از آن گریزی نیست.
مکتب فایدهباوری[1] را دیگران به “سوداانگاری”مذهب سوددهی” “مذهب سودخواهی”، “فلسفه سودجویی” و واژههایی از این دست ترجمه کردهاند که از نظر من نارسا است. این یک دیدگاه مهم فلسفی است که مبنای ارزش گذاری بر کار یا عمل اخلاقی را دستآوردها، پیامدها و نتایج آن میداند و ناظر است بر تأمین منافع اکثریت جامعه اگر نتواند منافع همه را تأمین کند. درکی که سواداگرانه و خودخواهانه باشد، ربطی به این مکتب اخلاقی ندارد. مترجمان فلسفی میباید فلسفه را بدانند و به زبانی که متن را از آن ترجمه میکنند مسلط باشند. صرف در دست گرفتن یک فرهنگ لغت دو زبانه یا یک زبانه کافی نیست. علاوه بر آن به زبان فارسی هم باید مسلط باشند؛ و این به معنای گذراندن پنج واحد درسی در دانشکدهی فنی نیست.
اصطلاحهای فنی دیگری را نیز در این مقدمه باید با تأکید بر اهمیت آنها توضیح دهم، پیش از آن که این کتاب را بخوانید. و آنها سه اصطلاح “اخلاقی”[2]، “غیر اخلاقی”[3] و “نااخلاقی”[4] هستند. عمل “اخلاقی” جنبهی مثبتی دارد که در هر یک از مکتبهای اخلاقی به گونهای خاص تعریف میشود. “غیر اخلاقی” نیز در مفهوم ضد آن است. “نااخلاقی” اصطلاحی است که من برساخته ام، زیرا در فلسفهی اخلاق غربی این مفهوم جایگاه ویژهای دارد و ما چیزی در فارسی برای آن نداریم. بار آن خنثا است، نه خوب و نه بد است. ما بسیاری صفات را میشناسیم که در بستر خاصی رنگ و جلوهی مثبت یا منفی به خود میگیرند، مانند دلیری یا حتا بزدلی. این دو صفت را نمیتوان به طور مطلق مثبت و پسندیده، منفی یا نکوهیده نامید. بسته به موقعیتی خاص دلیری میتواند بسیار بد باشد. فرض کنید شما با یک سرباز دلیر دشمن یا یک آدم کش دلیر روبرو شوید. یا آنکه در جایی بزدلی باعث حفظ جان آدمی شود. ترسیدن نباید همیشه مایهی شرمساری باشد. توبه کردن نشانهی ضعف نیست. اطاعت کردن و فرمانبری همیشه یک عمل مثبت و پسندیده نیست. یاغیگری هم همیشه بد نیست. و بسیاری دیگر را میتوان مثال آورد. ما باید در هنگام مطالعهی فلسفهی اخلاق متوجه مفهوم اصطلاح فنی “نااخلاقی” باشیم.
واژهی “قانون” در زبان فارسی دارای یک حوزهی کلی است. بدین مفهوم که این واژه حوزهی معنایی گنگ و ناروشنی را در یک کلیت به دقت تعریف ناشده میپوشاند. این واژه بیشتر در حوزهی قضایی کاربرد دارد گرچه وسواسی هم نداریم و آن را سهل انگارانه در بسیاری حوزها به کار میبریم. در حالی که این در حوزهی اخلاق یکی از واژگان کلیدی است و ما واژهای در این حوزهی تخصصی نداریم. زبان انگلیسی دارای واژهی دیگری است در حوزهی اخلاق[5]. در هنگام ترجمهی متن اخلاقی باید متوجه این شناوری بود. چرا که در فارسی ما تنها یک واژه داریم (قانون) که ناچاریم آن را در هر دو حوزه مصرف کنیم. این مشکلی است که در فصل هفتم نمود پیدا میکند و من کوشیده ام آن را در زیرنویسهایی چند گوشزد کنم و به خواننده هشدار دهم. میباید “قانون”[6] در قضا و “قانون” در اخلاق را از یکدیگر تمیز داد. دلیل این هشدار آن است که شکستن قانونِ قضایی مستوجب کیفر و مجازات است. مجازاتی که قانون تعیین میکند در حالی که شکستن قانون اخلاقی مستوجب ملامت است. ما در فارسی یک واژه داریم که در این دو بستر بکار میرود و این نکته موجب کژفهمی متن خواهد شد. بنابر این، در هر جای لازم دیدهام این نکته را در طول متن هشدار دادهام.
داستان ترجمهی این کتاب
ترجمهی من بر اساس نسخه یا روایت دوم متن انگلیسی (۱۹۹۴) آن بود که در سال ۱۳۷۸ در تهران چاپ شد. در طول سالیانی چند نویسندهی اصلی آن (لویی پویمان) روایت ششم آن را منتشر کرد که با روایت دوم آن تفاوتهای اساسی یافته بود. او در واقع کتاب را از نو نوشته بود. ما متأسفانه وی را در مبارزهی مرگبارش با بیماری سرطان از دست دادیم. آن ترجمهی من نیز بدون اشکال و اشتباه نبود. این مسئلهی وجدانی برای من شده بود. چرا که معتقد بودم این حق خوانندگان است متنی به روز شده و بی غلط در دست داشته باشند. این یک وظیفه بود. بنابر این عرضهی یک متن بی غلط و به روز شده را در ذهن میپروراندم و در پی فرصت میگشتم.
من کار ترجمهی تازهی کتاب را بر اساس ویراست ششم، شروع کرده بودم. و هنگامی که مشغول بازخوانی و غلطگیری متن فارسی بودم دریافتم ویراست هفتم کتاب نیز در ژانویهی ۲۰۱۱ منتشر شده است. همسر پویمان و ناشرش پس از مرگ وی، یک استاد شناخته شدهی فلسفهی اخلاق را به نام جیمز فیسر در امریکا به کار بر این کتاب گماردند و او نسخهی ویراست هفتم کتاب را منتشر کرد. بی درنگ آن نسخه را هم تهیه و با چاپ ششم مطابقه کردم. فیسر در چاپ هفتم یک فصل به کتاب اضافه کرده که مربوط به اخلاق فمینیستی است. و تغییرات مختصری در دو فصل دیگر داده است. من آن فصل را هم ترجمه کردم و همهی تغییرات و افزودههای وی را در متن فارسی آوردم. بنابر این متن فارسی برابر با تازهترین چاپ کتاب به نام چاپ هفتم در سال ۲۰۱۱ است.
من در طول این سالها کتاب را در واقع دوبار ترجمه کرده ام. ترجمهی اول (چاپ ۱۳۷۸) دیگر از نظر من اعتبار ندارد. ملاکِ من این ترجمهی کنونی است.
در این کتاب کلمهها و عباراتی در دل متن وجود دارند که در میان دو قلاب [ ] کاشته شدهاند. آن متون از من هستند که برای فهم آسانتر و دقیقتر خوانندهی ایرانی به کتاب افزوده ام. زیرنویسهای فراوانی هم در طول کتاب نوشته ام که در توضیح بیشتر متن ضروری تشخیص دادم. مطالب اضافی نویسندگان در میان دو پرانتز () قرار دارند. آنها یا از آنِ لویی پویمان هستند یا از آنِ جیمز فیسر.
شهرام ارشدنژاد
کالیفرنیا، دسامبر ۲۰۱۱
درباره نویسندگان
لویی پویمان (۱۹۳۵-۲۰۰۵) استاد فلسفه بود، امِریتوس، دانشگاه نظامی امریکا و عضو افتخاری و دایم کلِر هال، دانشگاه کمبریج. او مدارک فوق لیسانس و دکترای خویش را از مدرسهی الاهیات/دانشگاه کلمبیا و دکترای فلسفهی خویش را از دانشگاه آکسفورد گرفت. وی در فلسفه در زمینههای دین، معرفت شناسی، اخلاق و فلسفهی سیاسی نوشت. او نویسنده یا ویراستار بیش از ۳۰ کتاب و ۱۰۰ مقاله است. در میان آنها اخلاق: شناسایی درست و نادرست[7] (ویراست ششم/۲۰۱۰)، اخلاق محیط زیست[8] (ویراست پنجم/۲۰۰۸)، ما که هستیم؟ [9] (۲۰۰۵)، و فلسفهی سیاسی جهانی [10] (۲۰۰۳) هستند.
جیمز فیسر استاد فلسفه در دانشکاه تِنِسی در شهر مارتین است. وی لیسانس خود را از کالج بریا دریافت کرد، و فوق لیسانس و دکترای خویش در فلسفه را از دانشگاه پُردو. او نویسنده، نویسندهی همکار یا ویراستار ده کتاب درسی است، از جمله از سقراط تا سارتر و پس از او[11] (ویراست نهم/۲۰۱۱)، تئوری اخلاقی: متون کلاسیک و معاصر[12] (ویراست ششم/ ۲۰۱۰)، یک درآمد تاریخی بر فلسفه[13] (۲۰۰۳)، و فلسفهی اخلاق در طول اعصار[14] (۲۰۰۱). او کتاب ده جلدی پاسخهای اولیه به هیوم[15] (ویراست دوم/۲۰۰۵) را، و کتاب پنج جلدی فلسفهی اسکاتلندی عقل سلیم[16] (۲۰۰۰) را ویرایش کرده و حاشیه نوشته است. او بنیادگذار و سر ویراستار دانشنامه فلسفی اینترنت[17] است.
دیباچه کتاب
در سال ۱۹۷۷ فیلسوف استرالیایی، جان مکی[18]، کتاب معروف خود را به نام “اخلاق: اختراع درستی و نادرستی”[19] چاپ کرد که در آن موضعی منفی میگیرد و میگوید، ما آن ارزشهای اخلاقی را که محترم میشماریم اختراع جامعه هستند: “ما باید تصمیم بگیریم چه تیپ ارزشهای اخلاقی را بپذیریم و چه موضع اخلاقی ای بگیریم.” نام این کتاب حاضر، “اخلاق: شناسایی درستی و نادرستی “هم برای دریافتن ارزش گران بهای دیدگاه مکی است و هم پاسخی بدان.
اخلاق اختراع ناب نیست آن گونه که مکی ادعا میکند، ولی شامل کشف نیز هست. ما شاید بتوانیم اخلاق را با توسعهی پدیدهی چرخ مقایسه کنیم. هر دو آفریدههایی هستند بر پایهی جلوههای کشف شدنی. چرخ اختراع شد تا جابجایی چیزها را با کمترین اصطکاک آسان کند. ساختمان چرخ با قوانین فیزیک هماهنگی دارد تا حرکت را سهل و آسان کند. هر چیزی به خوبی چرخ نمیتوانست کار کند. یک چرخ چهارگوش یا سه گوش سودمند نمیبود، به همان بدی میبود که اگر چرخ را از ماسه یا پر مرغان و یا سنگ بزرگ میساختند. بر همین قیاس، اخلاق ساخته شده است تا نیازها و گرایشهای انسان را خدمت کند – برای نمونه، از نیاز به جان به در بردن و زنده ماندن و گرایش به جاه و زر داشتن و شاد بودن میتوان نام برد. آن اخلاق ایده آل میباید به عنوان نقشه و راهنمای رسیدن به شادی فردی و تناسب اجتماعی به کار گرفته شود. بشر بهترین ذهنهای خودش را در طول چند هزاره به کار گرفته است تا این رهنمودها و این اصول را کشف و پیدا کند تا به بهترین شکلی برای دست یابی به بهبودی فردی و جمعی خدمت کنند. چنان چه ساختمان چرخ به قوانین فیزیک وابسته است، ساختمان اخلاق نیز وابسته به طبیعت بشر و خواص کشف شدنیِ وجود ما است. بر پایهی این روح کشف اخلاقی است که اخلاق: شناسایی درستی و نادرستی[20] سنجهای از تئوریهای اصلی فلسفهی اخلاق را در امروز تقدیم میکند.
جامعهی فلسفی اندوه بزرگی را با از دست رفتن لویی پویمان، نویسندهی اصلی این کتاب، در سال ۲۰۰۵ تجربه کرد. او نبرد طولانی خویش را با سرطان باخت. نوشتههای فراوان او – افزون بر ۳۰ کتاب و ۱۰۰ مقاله – یک پارچه به خاطر ژرفا و بصیرت حکیمانه و نیز انبوه دانشجویان و آموزگاران فلسفه که از آن آثار بهرهها برده اند، تحسین شدهاند. به صفحهی www.louispojman.com
برای دست یابی به زندگی نامه و فهرست آثارش نگاه کنید.
اخلاق: شناسایی درستی و نادرستی، ابتدا در ۱۹۹۰ چاپ شد و به سرعت خود را در مقام یک مرجع، ولی همچنان روان، در مقام معرفی اخلاق تثبیت کرد. در دیباچهی قدیمتر، لویی عشق و علاقهی خود را به موضوع کتاب و تعهدش را به خواننده توضیح میدهد:
من این کتاب را به خاطر روح جستجوگر حقیقت و فهم [بشر] نوشتم، به این امید که شما را نسبت به ارزش اخلاق برانگیزم. موضوع اخلاق عشق من است، زیرا برای آن است تا چگونه زندگی کنیم، ابزار تشخیص بهترین نوع زندگی است. امیدوارم که شما هم این علاقه را با من شریک شوید و عقاید خودتان را در روند خواندن کتاب توسعه دهید.
در طول سالیان، نسخههای ویراسته شدهی گوناگونی از این کتاب منتشر شدند که در پاسخ به نیازهای رو به تغییر استادان کالج و دانشجویان بوده است. در طول این تغییرات کتاب بر سر موضوعات مرکزی اخلاق تمرکز کرده است. که در این ویراست شامل ۱۲ موضوع میشود، با تئوریکترین موضوعات آغاز میکند:
(۱) اخلاق به طور کلی چیست،
(۲) نسبیت گرایی اخلاقی
(۳) عینیت گرایی اخلاقی
(۴) [اعتبار و] ارزش اخلاقی
(۵) تئوری قرارداد اجتماعی و انگیزه برای اخلاقی بودن
(۶) خودپرستی و ایثارگری.
سپس کتاب بر تئوریهای اصولی و با نفوذ تمرکز میکند:
(۷) غایتنگری
(۸) کانتیسم و وظیفه شناختی
(۹) و تئوری فضیلت.
در ساختن بنایی بر این مفاهیم، بخش پایانی کتاب مناظرههای تئوریک معاصر را کشف میکند از قبیل
(۱۰) جنسیت و اخلاق
(۱۱) اخلاق و دین
(۱۲) مسئلهی ارزش/واقعیت
(۱۳) واقعیتگرایی و چالش شک ورزی.
این ویراست تازهی هفتم میکوشد آن روح تغییری را که بر چاپ ویراستهای پیشین حکومت کرد بازتاباند. چنان که در بیشتر ویرایشهای متون درسی میآید، افزودن مواد تازه در این نسخه حذف مطالب قابل مقایسه در نسخههای پیشین را میطلبید. بسیاری از تغییرات در این چاپ توسط انبوهی از خوانندگان، دانشجویان و استادان پیشنهاد شدند، که به آنان بسیار وام دارم.
بیشترین تغییرات قابل توجه از این قرارند:
الف. یک فصل تازه دربارهی جنسیت و اخلاق
ب. یک بحث از کریستین کرسگارد در فصل مربوط به کانت
پ. بحثی از ریچارد داکینز در فصل دین و اخلاق
تغییرات کوچک دیگری در متن صورت گرفتهاند.
سپاسگزاری
دیباچه بر چاپ پنجم کتاب فهرستی را از افراد دارد که برای تداوم قدردانی از آنان در این جا نیز میآورم:
مایکل بیتی، استرلینگ هاروود، استفن کرشنار، بیل لاهد، مایکل لوین، رابرت لودن، لورا پوردی، راجر ریگترینگ، بروس راسل، والتر شالر، باب وستمورلند، و مارک دیشر، اینان با نقدهای جدی و نافذ خود بر فصلهای گوناگون کتاب بسیار سودمند بودند. دانشجویان کلاسهای تئوری اخلاق من در دانشگاه میسی پی و دانشگاه نظامی در وست پوینت در بیست سال گذشته در مقام گروههای چالشگر مباحث مرا به چالش میکشیدند: رونالد دوسکا از کالج رزموند؛ استفن گریفیث از کالج لایکامینگ؛ آرتور کوفلیک از دانشگاه ورمونت؛ جیمز لیندمان نلسون از دانشگاه ایالتی میشیگان؛ پیتر لیست از دانشگاه ایالتی اورگون؛ ان پنگ-وایت از دانشگاه اسکرانتن؛ فرد شولر از دانشگاه نیو مکزیکو؛ ننسی استنلیک از دانشگاه فلوریدا مرکزی؛ آر. دوعِین تامسون از دانشگاه وِسله یان اندیانا؛ پیتر ولنتین از دانشگاه ویرجینیا؛ و دیوید وایت از دانشگاه مارکت؛ اینان متن را در طول چاپهای پیشین خوانده و راهنماییهای ارزندهای برای چاپ نهایی کردهاند.
من نیز به سهم خود از جو ان کوزیرف، یان لِیگ، و تیم با استعداد ویراستاری انتشارات سین گِیج برای دقتشان و اخلاق نیکشان در جریان تولید این ویراست سپاسگزاری میکنم. سپاس بر دهها استاد اخلاق که به پرسشهای آماری بر روی اینترنت دربارهی متن پاسخ دادند و سهم باارزشی در توسعهی نهایی این کتاب بازی کردند. من از همسر لویی قدردانی ویژه میکنم، ترودی پویمان، به خاطر پیشنهادهای دلگرم کننده اش بر سر این پروژه.
جیمز فیسر
اول اوت ۲۰۱۰
ادامه دارد
پانویسها:
[1]. Utilitarianism
[2]. Moral, ethical
[3]. Immoral
[4]. Nonmoral
[5]. Rule
[6]. Law
[7]. Ethics: Discovering Right and Wrong
[8]. Environmental Ethics
[9]. Who Are we
[10]. Global Political Philosophy
[11]. Socrates to Sartre and Beyond
[12]. Ethical Theory: Classical and Contemporary Readings
[13]. A Historical Introduction to Philosophy
[14]. Moral Philosophy through the Ages
[15]. ten-volume Early Responses to Hume
[16]. five-volume Scottish Common Sense Philosophy
[17]. Internet Encyclopedia of Philosophy, website: www.iep.utm.edu
[18]. John L. Mackie
[19]. Ethics: Inventing Right and Wrong
[20] منظور نویسنده همین کتاب است.
خیلی خیلی ممنون ولی ایکاش ترجمه ها خیلی کوتاه کوتاه منتشر نشود.
منوچهر / 31 July 2012
سپاس از لحظات كوچك كوچك آگاهي در روزگار ظلمت
کاربر مهمان / 31 July 2012
سلام
با سپاس از آغاز این سری مقالات، بی صبرانه مشتاق خواندن ادامه آن هستم.
FHN / 31 July 2012
بسیار بسیار از مترجم محترم و سایت زمانه برای ارائه این اثر ارزشمند ممنونیم.
کاربر مهمان / 31 July 2012
آیا قاعده را بجای rule نمی توان استفاده کرد؟
علی / 16 August 2012
واقعا ممنون.
سیار / 28 August 2012