«اسرار رسمی» که از جمعه، ۳۰ اوت، در نیویورک و لسآنجلس به اکران درآمده، بهترین فیلمی است که تا به امروز در مورد چگونگی آغاز جنگ عراق ساخته شدهاست. فیلم بهطرز شگفتآوری منطبق بر حقیقت است، و به همین خاطر، به همان میزان الهامبخش، نویددهنده، و خشمبرانگیز است. اگر توانستید، این فیلم را تماشا کنید.
هرچند امروز فراموش کردهایم، اما جنگ عراق و عواقب بسیار ناخوشایند آن –صدها هزار کشته، ظهور داعش، و تداوم این کابوس در سوریه، و حتی شاید رئیسجمهوری دونالد ترامپ– میتوانست اتفاق نیافتند.
چند هفته پیش از حمله به عراق بهرهبری آمریکا، در ۱۹ مارس ۲۰۰۳، احتمال درگرفتن جنگ از سوی آمریکا و انگلستان بسیار ضعیف شده بود؛ ماشین جنگ به ابوطیارهای میمانست که موتورش دود میکرد و همینطور که سرگردان در هوا مانده بود، قسمتهای بسیاری از آن جدا شده و بر زمین میافتاد.
در آن زمان، که البته طولی نکشید، این طور به نظر میرسد که دولت جورج دابلیو بوش پایش را از گلیم فراتر گذاشته است. بسیار دشوار بود که آمریکا بدون حضور نوچه وفادارش در کنار خود، یعنی انگلیس، اقدام به حمله نظامی کند. ایده جنگ، بدون تأیید شورای امنیت سازمان ملل متحد اصلاً به مذاق انگستان خوش تمیآمد. بهعلاوه، امروزه میدانیم که پیتر گلداسمیت، دادستان کل انگلستان، به نخستوزیر تونی بلر گفته بود که قطعنامه عراق توسط شورای امنیت (مصوب نوامبر ۲۰۰۲)، « اجازه مداخله نظامی در آنجا را، بدون تصدیق شورای امنیت نمیدهد.» بلر شدیداً محتاج موافقت سازمان ملل متحد بود. با وجود این و در کمال تعجب، ۱۵ کشور عضو شورای امنیت دراین مورد کوتاه نیامدند.
در یکم ماه مارس، نشریه آبزِروِر انگلستان نارنجکی وسط این میدان پرتاب کرد: افشای ایمیلی به تاریخ ۳۱ ژانویه از سوی مدیر آژانس امنیت ملی ایالات متحده آمریکا. در این ایمیل، مدیر آژانس امنیت ملی آمریکا، از طرح جاسوسی از تمامی اعضای شورای امنیت –او البته بهمزاح گفته بود «البته به غیر از آمریکا و انگلیس»– و نیز از کشورهای خارج از شورا گفته بود که ممکن بود اطلاعات مفیدی داشته باشند.
این ایمیل نشانگر آن بود که بوش و بلر هر دو بلوف میزدند؛ آنها میخواستند که شورای امنیت زودتر در مورد قطعنامه تأیید جنگ تصمیم بگیرد. آنها میدانستند که دارند میبازند. این ایمیل نشان میدهد آنان درحالیکه ادعا میکردند برای حفظ کارآمدی سازمان ملل متحد «باید» به عراق حمله کنند، ابایی از تحت فشار قرار دادن اعضای سازمان ملل نداشتند؛ بله، فشار تا حد جمعآوری اطلاعات برای باجخواهی از آنها. این نقشه آژانس امنیت ملی ایالات متحده آمریکا آنقدر غیرعادی بود که در دنیای تودرتوی اطلاعات و امنیت، یک نفر چنان نگران شود که خطر حبس طولانی مدت را به جان بخرد و این مدرک را افشا کند.
آن شخص کسی نبود جز کاترین گان.
کاترین گان –که کیرا نایتلی نقش او را به طرز ماهرانه در فیلم «اسرار رسمی» بازی کرده – مترجم ستاد کل ارتباطات، معادل انگلیسی آژانس امنیت ملی ایالات متحده آمریکا، بود. میتوان گفت که فیلم «اسرار رسمی» درامی سرراست و پرتعلیق در مورد این شخصیت است.
با دیدن فیلم میفهمیم که او چگونه ایمیل را دریافته کرده، چرا آن را به بیرون درز داده، و چگونه این کار را کرده، و چرا خیلی زود اعتراف کرده است. ما پی به پیامدهای سهمناکی میبریم که پس از این اتفاق دامن گان را میگیرد، و همچنین به استراتژی حقوقی مشخص و منحصربه فردی که به موجب آن، دولت انگلیس مجبور میشود از طرح اتهام علیه او صرفنظر کند. در آن زمان، دنیل السبرگ، تحلیلگر مسائل نظامی، گفت کاری که گان کرد «مهمتر و بههنگامتر از اسناد پنتاگون بود… افشای این چنینِی حقایق میتواند منجر به توقف یک جنگ شود.»
فیلم با نگاهی موشکافانهتر، این پرسش را مطرح میسازد: چرا این افشاگری تغییری در وضعیت ایجاد نکرد؟ هرچند، این افشاگری در مخالفت اعضای شورای امنیت با آمریکا و انگلیس نقش داشت، با وجود این، بلر موضوع را نادیده گرفت، و چند هفته بعد، توانست رای موافقت پارلمان انگلیس برای جنگ را به دست بیاورد.
این پرسش یک پاسخ اصلی دارد، هم در فیلم «اسرار رسمی»، و چه در واقعیت: رسانههای جریان اصلی در آمریکا.
«اسرار رسمی» به خوبی نقش مخرب ایدوئولوژیک رسانههای آمریکایی را به تصویر میکشد؛ رسانههایی که مشتاقانه خود را روی نارنجک انداختند تا جان رفقایشان را در سنگر دولت بوش حفظ کنند.
بهراحتی میتوان تاریخی متفاوت از آنچه گذشت متصور شد. سیاستمداران انگلیسی، همچون همتایان آمریکایی خود، تمایلی به انتقاد از سازمانهای اطلاعاتی کشورشان ندارند. اما پیگیری جدی داستان نشریه آبزرور از جانب رسانههای اصلی آمریکا میتوانست توجه اعضای کنگره آمریکا را به خود جلب کند. و این مسئله به نوبه خود، میتوانست فضا و امکانی برای اعضای مخالف با جنگ در پارلمان انگلیس باز کنند تا اصل موضوع را به چالش بکشند. حتی یک تأخیر کوتاه در آغاز جنگ ممکن بود به تعویقی طولانی و همیشگی بدل شود. بوش و بلر هر دو از این موضوع آگاه بودند، و به همین خاطر، بیوقفه جنگ را آغاز کردند.
آنچه در جهان واقعی اتفاق افتاد، اما این بود: نیویورکتایمز عملاً هیچ اشارهای به این افشاگری در مورد آژانس امنیت آمریکا –در فاصله انتشار آن تا آغاز جنگ سه هفته بعد از آن— نکرد. واشنگتن پست صرفاً یک مقاله ۵۰۰ کلمهای کار کرد با عنوان «جاسوسی هیچ شوکی به سازمان ملل متحد وارد نمیکند». به همین تریبت، لسآنجلس تایمز یک مقاله به وضعیت پیش از جنگ اختصاص داد که عنوان آن این بود: «جعل سند یا نه؟ برخی میگویند این داستانی نیست که کسی را به هیجان بیاورند». در این مقاله حتی یک افسر پیشین سیآیای، ادعای جعلی بودن ایمیل را مطرح کرد.
همانطور که فیلم «اسرار رسمی» نشان میدهد، تلویزیون آمریکا بدواً علاقه زیادی نشان داد تا یکی از خبرنگاران آبزرور روی آنتن ببرد. اما این دعوتها سریعاً رنگ باختند، پس از آنکه دراج ریپورت ادعاهایی مبنی بر ساختگی بودن ایمیل منتشر کرد. چرا ساختگی؟ چون بعضی لغات ایمیل مثل favourable املاء بریتیش (انگلیسی) داشتند و بنابراین چنین ایمیلی نمیتوانست به دست یک آمریکایی نوشته شده باشد!
در واقعیت اما، ایمیلی که به دست نشریه آبزرور رسیده بود، املاء آمریکایی داشت، اما قبل از انتشار، کارمندان ویرایش روزنامه تصادفاً آن را به املاء انگلیسی بازنویسی کرده بودند، بدون آنکه روزنامه متوجه این نکته شده باشد. و طبق معمول، شبکههای تلویزیونی آمریکا وقتی از سوی جناح راست مورد حمله قرار گرفتند، به شکل حقیرانهای دچار ترس و تردید شدند. زمانی که مسئله جزئی املا روشن شد نیز، آنها دیگر مایلها از خبر داغ آبزرور فاصله گرفته بودند و علاقهای به بازگشت به آن نداشتند.
اندک توجهی که به این داستان شد، به لطف روزنامهنگار و فعال سیاسی، نورمن سالمون بود و بنیادی که او بنیان گذارده بود، یعنی مؤسسه صحت افکار عمومی (IPA). سالمون درست چند ماه پیش از این ماجرا به بغداد سفر کرده و به همراه شخص دیگری کتابی نوشته بود تحت عنوان « عراق در آماح: آنچه رسانه های خبری به شما نگفتند». این کتاب اواخر ژانویه ۲۰۰۳ منتشر شد.
امروز سالمون به یاد میآورد که «من با هر کسی که خطر بزرگ افشای نامه غیر رسمی آژانس امنیت ملی ایالات متحده آمریکا را پذیرفته بود، احساس قرابت و همبستگی میکردم. البته، در آن زمان هیچ سرنخی نداشتم که چه کسی ممکن است آن کار را انجام داده باشد.»
۱۰ ماه بعد بود از ماجرا در ژانویه ۲۰۰۴ بود که تایمز به اسم گان اشاره کرد. اما ادامه داستان آنقدر پیچیده بود که حتی در «رازهای رسمی» نیز هیچ خبری از آن نیست.
چرا گان تصمیم گرفت ایمیل را افشا کند؟ اخیراً او از برخی از انگیزههای اصلیاش پرده برداشته است.
او میگوید: «من خودم از قبل در مورد استدلالهای موافق جنگ خیلی مشکوک بودم.» به همین خاطر، او در آن زمان به کتابفروشی رفته و دو کتاب در مورد عراق خریده و هر دو را بهسرعت در طول یک آخر هفته خوانده بود. او میگوید که این دو کتاب « مرا متقاعد کردند که هیچ مدرک و گواهی واقعی برای این جنگ وجود ندارد.»
یکی از این کتاب ها، «طرح جنگ عراق: ده استدلال علیه جنگ در عراق» نوشته میلان ری، و دیگری کتاب سالمون بود؛ کتابی که تازه چند هفته میشد که به کتابفروشیها راه یافته بود و البته به لطف انتشارات کوچکی که کمی بعد ورشکست شد.
چند روز بعد، مصادف با ۳۱ ژانویه، که گان در لیست ایمیلهای دریافتیاش، با نامه آژانس امنیتی آمریکا مواجه شد، فوراً آن کاری را که میبایست انجام داد.
سالمون میگوید: «من از شنیدن اینکه کتاب من روی او تأثیر گذاشته بود تا آن نامه را افشا کند، متحیر شده بودم. هیچ سر در نمیآوردم.»
همه اینها چه معنایی دارد؟
برای روزنامهنگارانی که روزنامهنگاری برایشان اهمیت دارد، این معنای روشنی دارد: در همان حال که ممکن است احساس کنید دارید بیهدف داد میزنید و کسی صدایتان را نمیشنود، نمیتوانید پیشبینی کنید که اثر یا نوشتهتان به دست چه کسی خواهد رسید و چگونه او را تحت تاثیر قرار خواهد داد. افرادی که در مؤسسههای بزرگ غولآسا و قدرتمند کار میکنند، همه اهریمنهایی شرور در حبابهای نفوذناپذیر نیستند. بلکه اکثر آنها انسانهایی معمولی اند که در همان دنیایی زندگی میکنند که بقیه آدمها. آنها نیز تلاش میکنند کاری را انجام دهند که فکر میکنند درست است. پس فرصت و امکان ارتباط برقرار کردن با آنها را جدی بگیرد؛ آنها ممکن است دست بهکاری بزند که هرگز تصورش را نمیکنید.
گان، سالمون، و میلیونها نفر دیگری که با جنگ با عراق مبارزه کردند، به یک معنا شکست خوردند. اما هر کسی که آن زمان حواسش جمع بود، میدانست که حمله به عراق، اولین گام آمریکا در فتح خاورمیانه بود. آنها نتوانستند جلوی جنگ با عراق را بگیرند، اما حداقل به جلوگیری از جنگ با ایران کمک کردند.
منبع: اینترسپت
بیشتر بخوانید:
شاید اگر بوش به ایران حمله میکرد، پس از آن دیگر جمهوری اسلامیای باقی نمیماند تا به ترویج تروریسم در منطقه کمک کند. هیچکس نمیتواند به یقین بگوید که ماندن جمهوری اسلامی بهتر بوده است.
امروز برداشتن جمهوری اسلامی مانند سرطانی است که معده و رودهای بیمار را باید از بدن او خارج کنند. آنزمان چنین نبود.
از سوی دیگر وجود جمهوری اسلامی هم برای مردم ایران کشنده شده است.
حسن / 08 September 2019
شاید اگر عمهء فلانی سیبیل داشت, میشد عموی طرف!
اما نه از سیبیل خبری است و نه از “حمله نظامی مستقیم رهایی بخش خارجی.”
سلطنت باختگانِ بی خرد و امت بی شرف حزب الله در یک نکته اساسی با هم بسیار شبیه هستند و آن وحشتی عمیق و اساسی از خود سازماندهی و خود جوشی مردم ایران است.
امت بی شرف حزب الله امیدش به بسیج و سپاه است, و سلطنت باختگان بی خرد امیدشان به ارتش های خارجی.
اما تاریخ مصرف هر دو این جریاناتِ پلشتِ پست فطرت به سر رسیده و دوران نوینی از مبارزات مردمی در ایران در راه است.
“…دیگه تمومه ماجرا!”
فاتحه!!
حسین / 09 September 2019
هیچ حمله نظامی خارجی برای هیچ کشوری رهایی بخش نبوده و نیست. و هر کس دل به حمله نظامی خوش کند، نشان از شدت انفعال در اوست.
با تمام وجود معتقدم اگر تابحال به جمهوری اسلامی حمله نظامی نشده، بدلیل ایران فروشیهای پشت پرده جمهوری اسلامی بوده، و نه لو رفتن یک ایمیل و یا ناکامی در یک توطئه .
زمانی که جرج بوش قصد حمله به جمهوری اسلامی را داشت، جک استراو با عجله به ایران آمد و مانع آن حمله شد. ما ایرانیان ضربالمثلی داریم که میگوید ” گربه برای رضای خدا موش نمیگیرد”.
و جک استراو برای رضای خدا خود و کشورش را سپر مردم ایران نکرد.
دلایل پشت پرده بسیار دیگری در مناسبات بینالمللی نقش بازی میکنند.
امروز بیش از هر زمان دیگری احتمال یک جنگ خانمان سوز وجود دارد. در خارج از ایران کشورهای بسیاری با غیظ به ایران مینگرند، هموطنان زخمخورده بسیاری در داخل و خارج کشور پایان جمهوری اسلامی را لحظه شماری میکنند. پس یک جنگ تمام عیار دودمان همه را بر باد میدهد.
اما همچنانکه خمینی بدون کمک غربیها هرگز قادر نبود به قدرت برسد، و فروپاشی شوروی بدون هندل غرب امکان پذیر نبود، باید پذیرفت که سرنگونی جمهوری اسلامی بدون اجماع اروپا و آمریکا و فقط با “دوران نوین مبارزات” قابل براندازی نیست.
پس اجماع جهانی به علاوه مبارزات مردمی باید با هم در یک راستا قرار بگیرند تا این غده سرطانی از میان برود.
در این میان یک حمله محدود شاید ارکان نظام را به لرزه اندازد و کار را برای مردم راحت تر کند (البته اگر این شاید را دوباره به سبیل عمه مکرمه ربط ندهید!).
اخبار فراوانی از فرار مدیران فاسد به گوش میرسد، همه این موشهای فاضلاب بوی الرحمن جمهوری اسلامی را شنیدهاند. این رژیم چیزی برای از دست دادن ندارد.
حسن / 09 September 2019