لیدا حسینینژاد – تقلیل رابطه جمهوری اسلامی با انگلستان تا حد دفتر حافظ منافع نشاندهنده محدود شدن فزاینده راههای ارتباط دیپلماتیک تهران با غرب است. این محدودیتی خودخواسته است. عوامل حکومت ایران در آذرماه سال گذشته (۱۳۹۰) به سفارت انگلیس حمله بردند و این حمله رشته سست ارتباط لندن و تهران را پاره کرد. هفته گذشته اعلام شد که سفارت سوئد در تهران حافظ منافع انگلیس و سفارت عمان در لندن حافظ منافع ایران خواهد بود.
رابطه با انگلیس، همواره موضوعی بوده متأثر از درگیریهای درونحکومتی.
● گفتوگو با کامران متین
درباره این موضوع با کامران متین، استادیار روابط بینالملل در دانشگاه برایتون، گفتوگو کردهام:
شما مسئلهای را که میان انگلیس و جمهوری اسلامی ایران وجود دارد چه حد مسئلهی میان دو دولت و تا چه حد ناشی از اختلافات میانجناحی در جمهوری اسلامی میدانید؟
کامران متین: به این تیرگی روابط در دو سطح میتوان نگاه کرد. در یک سطح کلی و بستر عمومی، این تیرگی روابط را فرای رقابتهای درونجناحی و حتی روابط بین ایران و انگلستان و به طور عمومیتر میتوان دید.
این تیرگی، در متن بحران خیلی طولانیتری بین ایران و غرب و به خصوص در چند سال اخیر در رابطه با تنشی که در مورد برنامهی هستهای ایران بین ایران و کشورهای غربی، بهخصوص امریکا، اسراییل و در میان کشورهای اروپایی، به ویژه انگلستان پیش آمده، رخ داده است. به این لحاظ، استفادهی جناحهای مختلف درون حاکمیت جمهوری اسلامی از این تیرگی روابط عمومیتر، الزاماً پدیدهآورندهی این تیرگی نیست. در واقع، این تیرگی در حدی وجود داشته، و در متن آن، جناحهای مختلف جمهوری اسلامی بنا به منافع مشخصی که دارند و یا تلقیشان از منافع عمومیتر جمهوری اسلامی و یا جناح خودشان، از آن استفاده کردند.
کامران متین:
«به نظر من، رابطهی ایران با انگلیس و دیگر کشورهایی اروپایی، حداقل در مقطع حاضر، تابعی است از سیاستهای عمومیتر ایالات متحده در منطقه. چون این کشورها نه امکانات و نه ابزار عملی تأثیرگذاری مستقیم بر خاورمیانه و ایران را دارند. ولی در عین حال، منافعی را در نظر میگیرند که در صورت حل شدن مشکل ایران وامریکا به طریقی که امریکاییها میخواهند، به دست خواهند آورد. به این خاطر در آن کمپ قرار میگیرند.»
در اینکه در آن مرحلهای که سفارت انگلستان اشغال شد، بعضی جناحها خیلی مشتاقتر بودند که چنین حرکت افراطیای صورت بگیرد و روابط حتی به حد تعطیل برسد، شکی نیست، ولی زمینهای که چنین امکانی را فراهم کرده، سوای خواست این جناحهای بهخصوص بوده و برمیگردد به همان تیرگی روابط ناشی از برنامهی هستهای ایران و نقش ایران بهطور عمومیتر در خاورمیانه.
منظورم این است که ضمن اینکه روابط جناحها در این تیرگی روابط مطرح و دخیل است، ولی زمینهی پیدایش این تیرگی، فراجناحی است و خارج از جمهوری اسلامی ایران باید به آن نگاه کرد. یعنی یک بحث منطقهای و ژئوپلیتیکی است.
آیا به نظر شما، جمهوری اسلامی میتواند با وجود این تیرگی رابطهاش با انگلیس، یک رابطهی عادی را با اروپا داشته باشد؟ یعنی چقدر میتواند تیرگی رابطهاش با انگلیس را از رابطهاش با اروپا جدا کند؟ و تأثیر این تیرگی روابط با انگلیس، بر روی رابطهی جمهوری اسلامی ایران با اروپا چقدر خواهد بود؟
واقعیت این است که هم سیاست خارجی انگلستان و هم کشورهای اصلی اتحادیهی اروپا، از جمله آلمان و تا حدود کمتری شاید فرانسه، همه به سیاستهای عمومیتر ایالات متحده امریکا در خاورمیانه به خصوص در رابطه با ایران، تأسی میکنند. به این معنا، ضمن اینکه نمیشود گفت اینها کاملاً دنبالهرو هستند، اما میتوان گفت که به دلایل مشخص، از جمله مسئلهی نفت خاورمیانه و عواقبی که بحران منطقهای ممکن است برای اقتصاد جهانی داشته باشد، به شدت سیاستهایشان را با سیاست خارجی امریکا تطبیق میدهند.
ضمن اینکه این بستر عمومی وجود دارد و یعنی یک هماهنگی عمومی بین کشورهای اروپایی، بهخصوص انگلستان که تاریخاً حتی در رابطه با مسائل درون اروپایی همیشه به امریکا نزدیکتر بوده، وجود دارد، ولی در این بستر عمومیتر، طبیعتاً ایران نوع روابطش، گستردگی این روابط، میزان حساسیتاش به مواضع کشورهای مختلف متفاوت است.
مثلاً کشور سوئد که الان حافظ منافع انگلستان در ایران شده، به دلایل مشخص رابطهی کمتر تنشآمیزی با ایران داشته است. به این دلیل که سوئد تاریخاً در انگلستان چنان دخیل نبوده و منافع اقتصادی چندان عظیمی هم در گذشته نداشتهاند و شاید در حال هم نداشته باشند. به این خاطر روابط ایران با سوئد میتواند از حساسیتها عمومی کمی بهدور باشد. ولی گذشتهی استعماری انگلیس، نقش انگلیس در کودتای ۱۳۳۲، رابطهاش با امریکا، همه باعث میشوند که اگر یک تنش عمومی بین ایران و غرب وجود دارد، این تنش در بین کشورهای مشخص اروپایی، در ارتباط با انگلستان شدت بیشتری پیدا کند. ضمن اینکه انگلستان در سطح عمومی دنیا هم خیلی آشکارتر و بیپرواتر با سیاستهای امریکا همراهی میکند که از نظر ایران خود مشکلساز است.
ولی از طرف دیگر، یکسری از حداقلهای روابط دیپلماتیک عادی با کشوری مثل انگلستان، به دلایلی برای ایران هم لازم است، هم مفید. هم به لحاظ دیپلماتیک، انگلستان کشور مهمی است و پایتختش در قلب سیاستهای اروپا قرار دارد و هم برخی اهرمهای اقتصادی دارد. مثلاً در ارتباط با بیمهی کشتیهای نفتیای که نفت ایران را صادر میکنند، بیمهی «لویدز لندن» خیلی در دنیا مشهور است و در نتیجه، این مسئله در رابطه با نوع مال و یا میزان تحریمهایی که الان اتحادیهی اروپا به تأسی از امریکا در پیش گرفتهاند، بسیار اهمیت پیدا میکند.
به نظر من، رابطهی ایران با انگلیس و دیگر کشورهایی اروپایی، حداقل در مقطع حاضر، تابعی است از سیاستهای عمومیتر ایالات متحده در منطقه. چون این کشورها نه امکانات و نه ابزار عملی تأثیرگذاری مستقیم بر خاورمیانه و ایران را دارند. ولی در عین حال، منافعی را در نظر میگیرند که در صورت حل شدن مشکل ایران وامریکا به طریقی که امریکاییها میخواهند، به دست خواهند آورد. به این خاطر در آن کمپ قرار میگیرند.
ولی اینکه یک کشور اروپایی و حتی انگلستان، مشخصاً سیاستی خیلی متفاوت یا حتی مخالف سیاستهای عمومی امریکا در منطقه، به خصوص در رابطه با ایران اتخاذ کند، خیلی بعید است. البته در ارتباط با عراق، آلمان و فرانسه به دلایل اینکه قراردادهای عظیم نفتی با دولت بعث بسته بودند، تا حدودی ناخشنود بودند اما در مورد ایران چنین چیزی هم وجود ندارد. به این خاطر، آن هماهنگی خیلی بیشتر است و به این دلیل هم هست که خود مقامات ایرانی هم مرتب میگویند که طرفشان امریکا است و اگر با امریکا توافق بکنند، مسئلهشان با کشورهای اروپایی حل شده است.
به این دلیل درصدی از نرمالیزه کردن روابط، به نفع ایران هم هست و همین تعیین حافظ منافع نشانگر آن است که طرفین قطعاً قصد ندارند برای همیشه روابطشان را قطع کنند و قدمهایی در این رابطه برداشته شده است.
شما فکر میکنید که این تقلیل رابطه چه پیامدهایی برای اقتصاد و سیاستهای جمهوری اسلامی به همراه دارد؟
قبل از تحریمهای همه جانبهتری که از جمله صنعت نفت ایران را از اوایل ماه جولای در بر گرفته، شاید میشد نگاه کرد و پیامدهای اقتصادی این تیرگی روابط را به طور مشخص دید؛ با وجود اینکه انگلیس به نسبت بقیهی کشورهای اروپایی، به خصوص آلمان و فرانسه، حجم روابط تجاری و اقتصادیاش با ایران بسیار کم است. به این خاطر، تیرگی روابط، آنچنان پیامد خاصی برای ایران و انگلستان نداشته است.
اتفاقاً یک دلیل این مسئله را که تیرگی روابط به آن سرعت، به اشغال سفارت انگلستان هم انجامید میتوان در این دید که عواقب اقتصادی آنچنان خاصی برای جمهوری اسلامی نداشت. ضمن اینکه به لحاظ سمبلیک و سیاسی، میتوان به عنوان امر مهمی به آن نگاه کرد یا حداقل از نظر جناحی که پشت این حرکت بود، میشد امتیازات زیادی را در آن دید، ولی نفس اینکه به دنبال این تیرگی روابط، ضربات اقتصادی شدیدی به ایران وارد نشد یا نمیتوانست بشود، در انتخاب آن سیاست خاص در آن زمان دخیل بوده است.
ولی الان که یک سیاست عمومیتر تحریم در پیش گرفته شده و هرچند ماه یکبار به گستردگی و شدت آن افزوده شده و انگلستان همپای امریکا در تدوین حد و حصر این تحریمها دخیل بوده، از این نظر، طبعاً ایران دل خوشی از انگلستان ندارد. پس به این معنا، تیرگی روابط سال گذشتهی انگلستان و ایران، در واقع، وارد شده به بحث تحریمهای عمومیتری که کشورهای اروپایی، همگام با امریکا در پیش گرفتهاند، ولی علت شدت این تحریمها نیست، بلکه بر آن تأثیر گذاشته است.
با توجه به همین نکتهای که اشاره کردید که تحریمها از جانب انگلیس علیه ایران تشدید شده، در اطلاعیهی وزارت امور خارجهی انگلستان در رابطه با معرفی سفارت سوئد به عنوان حافظ منافعاش در تهران، آمده است که «سفارت سوئد تنها برای ارائهی مشاورههایی محدود در موارد اضطراری فعالیت خواهد کرد و به امور کارکنان و اموال سفارت بریتانیا در ایران هم رسیدگی خواهد کرد». فکر نمیکنید آنچه وزارت امور خارجهی انگلیس در این اطلاعیه آورده، به معنای محدود نگه داشتن روابط با ایران باشد؟
منظور من این بود که طرفین حداقل قصد آن را ندارند که تمامی مجاری دیپلماتیک را ببندند، همچنان که مثلاٌ تا حدود زیادی در رابطه با امریکا صدق میکند. ولی شکی نیست که روابط ایران و انگلستان در حال حاضر در پایینترین سطح خود قرار دارد و این تعیین حافظ منافع امر روتینی است که در چنین مواقعی که روابط بین کشورها به تیرگی میکشد و سفارتهایشان بسته میشود، رخ میدهد. در ارتباط با امریکا هم، کشور سوییس این کار را میکند.
به این خاطر، من فکر نمیکنم که این قدم اولی است که در رابطه با بهبود روابط برداشته شده است، ولی به دلایلی که پیش از این برشمردم، حتی از طرف ایران هم به نظر نمیرسد که قطع کل روابط برای درازمدت مد نظر باشد. ولی در حال حاضر روابط ایران با غرب به طور کلی، در چنان حالت بحرانیای هست که برداشتن قدمهای عملی در این رابطه خیلی سخت است و تابعی است از اینکه این بحران فعلی هستهای به چه شکلی خاتمه پیدا کند و یا به چه شکلی ادامه پیدا کند.
آقای متین، با توجه به تنشهایی که میان ایران و انگلستان به وجود آمده، چه تصویری در رسانهها و افکار عمومی انگلستان، از ایران وجود دارد؟
این تصویر یک شکل نیست و برمیگردد به تعلقات سیاسی هم اقشار مختلف بریتانیا و هم رسانههایی که نمایانگر خطهای مشخص سیاسی در انگلستان هستند. طبیعتاً روزنامههای راستگرا و نزدیک به حزب محافظهکار، خیلی پروپا قرصتر مدافع قطع روابط یا تحریمهای شدیدتر و یا اتخاذ سیاستهای خیلی شدیدتر علیه ایران هستند. رسانههای که متمایل به مرکز یا چپ سیاست انگلستان هستند، کمی محطاتانهتر عمل میکنند و تا درجاتی ملاحظات جمهوری اسلامی را یا نگرانیهای آنها را در این رابطه مورد توجه قرار میدهند. به همین خاطر، یک تصویر عمومی یکدستی در انگلستان، مثل هر کشور دیگری وجود ندارد و بستگی به این دارد که شما در کجای سیاست عمومی آن کشور ایستاده باشید.
در حال حاضر که ائتلافی از لیبرالها و محافظهکاران در حکومت انگلستان هستند، جناحی که بیشتر هوادار سیاستهای تند امریکا هستند، دست بالا را به لحاظ سیاسی دارند. ولی در سطح رسانهها، دو رسانه هستند که افراطیتر برخورد میکنند، بعضیها هم کمی محتاطانهتر. ولی به طور عمومی، تصویر چندان مثبتی نسبت به جمهوری اسلامی و نوع روابطش با انگلستان وجود ندارد.
عکسها:
حمله بسیجیها به سفارت بریتانیا در تهران در آذرماه سال گذشته