لوا متحده – حکومت اسلامی ایران از همان آغاز همواره درصدد آن بوده است که با اعمال فشار و آزارهای متناوب به شهروندان بهایی ایران، آنها را مجبور به ترک وطن یا ترک عقیده کند.

باید اذعان کرد وجود بهاییان و مقاومت آنها در برابر فشارهای حکومت برای ترک عقیده از همان روزهای نخست پس از پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون، یکی از معضلات بزرگ نظام حاکم بر ایران بوده است؛ نظامی که با امکانات و قدرت فراوان تمام سعی و تلاشش معطوف به یکسان‌سازی همه ایرانیان در تمام شئون زندگی است. به آتش کشیده شدن ده‌ها منزل مسکونی شهروندان بهایی در شیراز توسط قشریون مذهبی در همان روزهای ابتدایی پیروزی انقلاب، خبر از دورانی سخت و پرتنش را به بهاییان ساکن ایران می‌داد و متعاقب آن در اوایل اسفند ۵۷ تعداد دیگری از منازل شهروندان بهایی در مشهد مورد غارت افرادی مسلح تحت پوشش کمیته‌های انقلاب قرار گرفت.

اخراج بهاییان از ارتش قدم بعدی بود و این در حالی بود که در آن روزها، دادگاه‌های انقلاب در هر شهری ارتشی‌ها را از سرباز عادی گرفته تا بالاترین درجات به بهانه شرکت در تیراندازی (اتهام فقط شرکت بود نه حتی شلیک یک گلوله) به راهپیمایی‌های مردم در جریان انقلاب، بازداشت، محاکمه و محکوم می‌کردند ولی هیچ فرد ارتشی بهایی به بهانه فوق دستگیر و محاکمه نشد. پس از آن نوبت به اخراج بهاییان از وزارت فرهنگ یا آموزش و پرورش رسید و کم‌کم اینها مقدمه‌ای شد برای اخراج بهاییان از کلیه مشاغل دولتی و نیمه دولتی و حتی در بسیاری موارد از شرکت‌ها و کارخانه‌های خصوصی هم به دلیل باور مذهبی اخراج شدند. 

با انقلاب فرهنگی اخراج دانشجویان بهایی از دانشگاه‌ها آغاز شد که این اخراج‌ها و عدم جواز شرکت جوانان بهایی در کنکور سراسری تا این زمان همچنان ادامه یافته است. در بسیاری از شهرهای ایران، اعضای شوراهای اداره‌کننده امور دینی بهاییان موسوم به محافل محلی، بازداشت و بسیاری از ایشان اعدام یا به حبس محکوم شدند. اعضای شورای ملی مدیریتی جامعه بهایی ایران موسوم به محفل ملی توسط اشخاصی ناشناس ربوده شدند و هیچ ارگان قضایی و انتظامی حاضر به پذیرش این عمل نشد و دیگر هیچگاه خبر یا اثری از این ربوده‌شدگان به دست نیامد.

اوایل دهه ۶۰ اوج دستگیری و اعدام بهاییان در ایران بود. هزاران نفر از شهروندان بهایی در شهرهای مختلف ایران به اتهام پیروی از دیانت بهایی بازداشت و بسیاری به حبس افتادند. در طی این دوران حداقل ۲۰۰شهروند بهایی اعدام شدند. واقعیت این است که فشارها و تنش‌ها در طی سه دهه اخیر همواره وجود داشته است؛ هر چند در مقاطعی آتش آن فروکش کرده ولی هیچگاه قطع نشده است و طی چهارساله اخیر بار دیگر رو به افزایش نهاده و شکل جدیدی به خود گرفته است.

با انقلاب فرهنگی اخراج دانشجویان بهایی از دانشگاه‌ها آغاز شد که این اخراج‌ها و عدم جواز شرکت جوانان بهایی در کنکور سراسری تا این زمان همچنان ادامه یافته است. در بسیاری از شهرهای ایران، اعضای شوراهای اداره‌کننده امور دینی بهاییان موسوم به محافل محلی، بازداشت و بسیاری از ایشان اعدام یا به حبس محکوم شدند.

آنچه در این رهگذر جالب توجه است تناقض ادعا و عمل مسئولان حکومت ایران در قبال شهروندان بهایی است. ایشان در خارج از مرزهای ایران همواره هر نوع آزار و اذیتی را بر بهاییان منکر می‌شوند و ادعا می‌کنند بهاییان هم مانند سایر ایرانیان از حقوق یکسان شهروندی برخوردارند و از طرف دیگر در داخل مرزهای ایران، مشاغل بهاییان را تعطیل، ایشان را از تحصیلات عالیه محروم و بسیاری را به اتهام ابراز عقیده، حبس می‌کنند.

با توجه به مطلب فوق به نظر می‌رسد اقدامات ایذائی حکومت ایران نسبت به شهروندان بهایی وارد فاز جدیدی شده و شکل‌های جدیدی به خود گرفته است. درواقع برخورد با بهاییان شبیه برخوردهایی شده است که در اوایل پیروزی انقلاب با ایشان می‌شده. تنها تفاوت مشهود این است که در اوایل تاسیس حکومت اسلامی بسیاری از آزارها و فشارها بدون برنامه‌ریزی مشخص و آینده‌نگری توسط نیروهای خودسر و با تحریک فلان روحانی انجام می‌گرفت، ولی حال عین همان برخوردها با برنامه‌ریزی کاملاً مشخص و تحت نظارت و حمایت حکومت و قانون صورت می‌گیرد. به طور مثال در ابتدا به دلیل حضور بهاییان در مشاغل دولتی از شغل دولتی اخراج شدند ولی طی چهارساله اخیر به دلیل عدم حضور بهاییان در مشاغل دولتی از کسب و کار خصوصی آنها نیز به بهانه‌های مختلف جلوگیری می‌شود.

حکومت ایران ابتدا در اواخر سال ۱۳۸۶ یکی از مدیران جامعه بهایی ایران را پس از احضار، بازداشت و سپس حدود دوماه بعد شش عضو دیگر هیئت اداره‌کننده جامعه بهایی ایران را دستگیر و ایشان را به 20 سال حبس تعزیری محکوم کرد. از طرف دیگر در همان ایام دادستان کل کشور طی بیانیه‌ای تشکیلات مذهبی بهاییان را در ایران، تعطیل و غیر قانونی اعلام کرد، نظام حاکم بر ایران به‌زعم خود با اجرای این دو حرکت موازی قصد از هم پاشیدن نظم حاکم بر جامعه بهایی ایران و در نهایت نابودی آن را داشت؛ نقشه‌ای که خیلی زود نقش برآب شد و شکست خورد. پس حاکمیت این بار تصمیم گرفت به طور همزمان از کانال‌های مختلف شروع به اعمال حداکثر فشار بر شهروندان بهایی کند. شاید این بار بتواند در به ستوه آوردن بهاییان و اجبار ایشان به ترک دین یا وطن موفق شود:

فشارهای اقتصادی

براساس دستور اداره‌های وزارت اطلاعات به اداره‌های اماکن در شهرهای مختلف ایران، شهروندان بهایی باید تحت فشار اقتصادی قرار بگیرند.

طبق این دستور بسیاری از جوازهای کسب شهروندان بهایی، لغو یا تمدید نشدند. مغازه‌ها و کارخانه‌های تولیدی متعلق به شهروندان بهایی تعطیل و پلمپ شدند و همه این موارد بی اعلام هیچ دلیل مشخصی صورت گرفته است. در بعضی موارد که اداره اماکن با پافشاری صاحبان مشاغل مواجه شده به این پاسخ بسنده کرده است که «دستور از بالاست و کاری نمی‌توان کرد». نمونه‌های اینگونه فشارهای اقتصادی را می‌توان در شهرهای سمنان، ساری، بیرجند، کرمان، رفسنجان و قائم‌شهر مشاهده کرد.

مبارزه فرهنگی

 حکومت ایران مبارزه فرهنگی با بهاییان را بیش از گذشته مد نظر گرفته است. سایت‌ها و رسانه‌های حکومتی از قبیل کیهان، فارس، رجانیوز، شیعه آن‌لاین و … در خبرهای هر روزه خود تهمت‌زنی به بهاییان را افزایش داده‌اند؛ تهمت‌هایی که در حد تهمت باقی ماندند و در هیچ دادگاهی بررسی نشد؛ از آن جمله می‌توان به ازدواج با محارم، جاسوسی برای اسرائیل و از همه جالب‌تر نصب دوربین‌های مخفی در درب‌های الکترونیکی آچیلان در برای جاسوسی اشاره کرد.

چاپ کتاب‌های مختلف در تائید تهمت‌های فوق و ایجاد غرفه‌های کتاب و سی‌دی تحت عنوان «شناخت جریان بهائیت» یا برگزاری سمینارها و کلاس‌های دوره‌ای برای مقابله با بهاییان در شهرهای مختلف ایران از جمله فعالیت‌های بخش فرهنگی مبارزه با بهاییان در حاکمیت است.

چاپ کتاب‌های مختلف در تائید تهمت‌های فوق و ایجاد غرفه‌های کتاب و سی‌دی تحت عنوان «شناخت جریان بهائیت» یا برگزاری سمینارها و کلاس‌های دوره‌ای برای مقابله با بهاییان در شهرهای مختلف ایران از جمله فعالیت‌های بخش فرهنگی مبارزه با بهاییان در حاکمیت است. در این سه چهار ساله اخیر احتمالاً با افزایش بودجه اقدام فرهنگی علیه بهاییان به تلویزیون هم راه یافته است. سریال بی‌مایه‌ای به نام «سال‌های مشروطه» ساخته شد که در آن آشکارا به بنیانگذاران دین بهایی توهین شد (عملی که اگر در مورد دین اسلام صورت می‌گرفت متعاقب آن موجب خشم مسلمانان، ارتداد و واجب‌القتل شمردن کارگردان و تظاهرات و حتی ترورهایی هم می‌شد). از طرف دیگر کارشناس تاریخ‌ دستگاه حکومتی هم در برنامه‌های تلویزیونی شروع به دادن اطلاعات نادرست در مورد آئین بهایی کرد؛ عملی که هر از چندگاه به دستور کارفرما در مورد گروهی دگراندیش انجام می‌دهد. در ضمن باید یادآوری کرد همه این اقدامات در حالی صورت می‌گیرد که جامعه بهایی ایران در هیچ رسانه و سایتی اجازه پاسخگویی و حتی اظهار نظر ندارد. سایت‌های فارسی‌زبان بهایی نیز در طی چهارسال اخیر چندین دفعه توسط سانسورچیان و ارتش به اصطلاح سایبری هک و فیلتر شده‌اند.

مبارزه فرهنگی علیه بهاییان منحصر به اقدامات فوق نمی‌شود. در خرداد ماه ۱۳۹۰ طی یک یورش از پیش برنامه‌ریزی شده به دانشگاه مجازی (اینترنتی) بهاییان ایران تعداد زیادی از اساتید بهایی بازداشت و منازل تعداد بی‌شماری از شهروندان بهایی مرتبط با این دانشگاه اینترنتی تفتیش و کلیه وسایل، کتاب‌ها، جزوات درسی و حتی محل‌هایی را که کلاس‌های خصوصی جوانان بهایی تشکیل می‌شد، ضبط و مصادره کردند. خاطرنشان می‌شود دانشگاه مجازی بهاییان ایران موسوم به موسسه علمی آزاد چندین سال قبل توسط شهروندان بهایی جهت کمک‌رسانی تحصیلی به فرزندانشان که در ایران از تحصیلات عالیه محروم شده‌اند به شکل تدریس اینترنتی ایجاد شد که در خاتمه تحصیل به هیچکدام از فارغ‌التحصیلان مدرکی داده نمی‌شود.

سخن فوق تکمیل نمی‌شود مگر آنکه به اخراج تعداد اندک شمار دانشجویان بهایی راه یافته (یا بهتر بگوییم از زیر دست حاکمیت در رفته) به دانشگاه‌های دولتی و خصوصی در طی چهارساله اخیر اشاره داشته باشیم. همچنین خبرگزاری‌ها خبرهایی مبنی بر اخراج دانش‌آموزان بهایی از بعضی مدارس شهرهایی مانند اصفهان، ساری، کرمان و تهران منتشر کرده‌اند.

بازداشت

 دستگیری و بازداشت شهروندان بهایی هم در طی چهارسال اخیر شکل جدیدی به خود گرفته است به دلیل تعطیل بودن تشکیلات مذهبی بهایی دیگر نمی‌توان فردی را به اتهام عضویت در تشکیلات بهایی بازداشت کرد؛ اتهامی که اساس بازداشت‌های بهاییان تا آن زمان بود.

دستگیری و بازداشت شهروندان بهایی هم در طی چهارسال اخیر شکل جدیدی به خود گرفته است. به دلیل تعطیل بودن تشکیلات مذهبی بهایی دیگر نمی‌توان فردی را به اتهام عضویت در تشکیلات بهایی بازداشت کرد؛ اتهامی که اساس بازداشت‌های بهاییان تا آن زمان بود.

 از این زمان بازداشت شهروندان بهایی در دو بخش مجزا صورت می‌گیرد: گروهی از بهاییان به اتهام «تبلیغ علیه نظام تحت تبلیغ بهاییت» بازداشت می‌شوند. در همه این بازداشت‌ها ابتدا اداره اطلاعات، خود شاکی خصوصی می‌شود ولی پس از مدتی یکی از آشنایان مسلمان فرد بازداشت شده تحت فشار و تهدید اداره مزبور، خود را شاکی خصوصی معرفی و در جلسه دادگاه اعتراف می‌کند که بهایی بازداشت شده سعی در تبلیغ وی داشته است. در اینگونه موارد تاکنون هیچ سند رسمی و معتبری دال بر اثبات ادعای شاکی ارائه نشده است و قاضی پرونده فقط به استناد اظهارات شفاهی شاکی که قبلاً توسط اداره اطلاعات اخذ شده رای بر محکومیت فرد بهایی می‌دهد.

 علی بخش بذرافکن، شهروند بهایی ساکن یاسوج که به تازگی محکومیت دو سال و نیمه خود را گذرانده و راهی تبعیدگاه شده است، همچنین رزیتا واثقی و ناهید قدیری که در حال گذراندن محکومیت پنج ساله در زندان مشهد هستند ازجمله شهروندان بهایی هستند که به طریق فوق به زندان افتاده‌اند.

گروه دوم از شهروندان بهایی که طی سه چهار سال اخیر بازداشت شده‌اند بهاییانی هستند که در زمینه‌های اجتماعی و مدنی در حال فعالیت بوده‌اند. فعالیت‌های این بهاییان به این دلیل که جلوه بیرونی داشته و حکومت ایران به دلیل شکل مدیریتی که دارد همواره تمایل دارد جزئی‌ترین اقدامات و حرکت‌های اتباعش را تحت کنترل و نظارت داشته باشد و ایشان فقط آنچه را که او می‌خواهد، به همان شکل که دستور می‌دهد انجام دهند. مطمئناً فعالیت اجتماعی- هر چند سودمند- تعداد اندک شهروند بهایی (که شهروند درجه دو هم محسوب نمی‌شوند) موجب پریشانی ایشان خواهد شد. در چنین وضعیتی نمایش در مضرات سیگار چند نوجوان بهایی در پارکی در اصفهان موجب دستگیری ایشان می‌شود و همین نگرانی حاکمیت است که شهروندان بهایی را با اتهاماتی نظیر اقدام علیه امنیت ملی یا تشکیل گروه غیر قانونی مواجه کرده و موجب شده است تعدادی از ایشان به حبس‌های تعزیری یا تعلیقی محکوم شوند.

ثمین احسانی که به تازگی به اتهام کمک و سوادآموزی به کودکان افغان به پنج سال حبس تعزیری محکوم شده و ایقان شهیدی که جهت احقاق حق تحصیل جوانان بهایی تلاش می‌کرد و هم اکنون درحال گذراندن محکومیت پنج ساله در زندان رجایی شهر است، نمونه‌هایی از این دست هستند.

ارتباط بهاییان با جنبش سبز

از جمله مباحث و پرسش‌های مطروحه در طی نشست‌های انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ مسئله اقلیت‌های قومی و مذهبی علی‌الخصوص بهاییان بود. پس از انتخابات و دستگیری‌های گسترده مردم، بازداشت شدگان که از طیف‌های مختلف سیاسی و عقیدتی بودند در زندان با بهاییان زندانی آشنا شدند که همین امر موجب تحولی شگرف در نگرش ایشان نسبت به آیین بهایی و پیروانش شد.

حاکمیت ایران که همواره با تبلیغ گسترده سعی کرده بود بهاییان را ضد اسلام و ایران معرفی کند تا از این سبیل ایشان را از سایر هموطنانشان دور نگهدارد به ناگاه دریافت بهاییان هم در کنار سایر گروه‌ها و اقشار مردم قرار گرفته‌اند و همگی از دانشجو، روزنامه‌نگار، زنان گرفته تا کرد، بلوچ، مسیحی و بهایی در کنار هم برای به دست آوردن حقوق پایمال شده‌شان تلاش می‌کنند.

 مقالات و مصاحبه‌های ایشان در حمایت از حقوق شهروندان بهایی موجبات نگرانی حکومت ایران را فراهم آورد. حاکمیت ایران که طی سال‌ها تلاش کرده بود به کمک همه ابزارهای فرهنگی و اجتماعی، آئین بهایی را فرقه‌ای منحرف، ضد دین و باور مردم و ساخته و پرداخته دول خارجی و جاسوس اسرائیل معرفی کند ناگهان متوجه شد همه اقدامات چندین ساله‌اش به یک‌باره نقش برآب شده است؛ چه بهاییان تا آن زمان شهروند درجه دو هم محسوب نمی‌شدند و در نظرگاه ایرانی تابویی محسوب می‌شدند که در هیچکس علاقه یا جرئت اظهار نظر درباره  ایشان نبود و ناگهان مورد توجه، حمایت و شناسایی بسیاری از ایرانیان حتی شخصیت‌های مذهبی قرار گرفتند.

 حاکمیت ایران که همواره با تبلیغ گسترده سعی کرده بود بهاییان را ضد اسلام و ایران معرفی کند تا از این سبیل ایشان را از سایر هموطنانشان دور نگهدارد، به ناگاه دریافت بهاییان هم در کنار سایر گروه‌ها و اقشار مردم قرار گرفته‌اند و همگی از دانشجو، روزنامه‌نگار و زنان گرفته تا کرد، بلوچ، مسیحی و بهایی در کنار هم برای به دست آوردن حقوق پایمال شده‌شان تلاش می‌کنند.

در اینجا حکومت اسلامی بار دیگر تصمیم می‌گیرد آب رفته را به جوی بازگرداند و با ترفند جدیدی جایگاه بهاییان را در بین مردم مخدوش کند و برای رسیدن به این مقصود بار دیگر بساط تهمت زنی را می‌گستراند. هر چند این دفعه بساط‌شان رونق نمی‌گیرد. رسانه‌های وابسته به حاکمیت شروع به چاپ مطالب و عکس‌هایی با این مضمون کردند که پایه‌گذاری جنبش سبز دادخواهی مردم ایران و همچنین خط مشی دادن به این حرکت مردمی توسط بهاییان صورت گرفته است. آنها سعی کردند نه تنها حرکت جنبش مزبور را منحرف کنند بلکه با این روش جامعه بهایی ایران را به زعم خود از کنار ایرانیان به عقب برانند. جالب آنکه برای اثبات ادعای بی پایه‌شان چند فرد بهایی را هم در ارتباط با جنبش سبز، دستگیر و حتی یکی از ایشان را وادار به اعترافات دروغین هم می‌کنند که پس از مدتی همه این بازداشت‌شدگان به دلیل عدم وجود مدرک جهت اثبات ادعای فوق، تبرئه یا با حکم تعلیق آزاد می‌شوند، اما دیگر مردم ایران هوشیارتر از آن شده‌اند که فریب این حیله رسانه‌ای را بخورند و شهروندان بهایی را هم گروهی مانند سایر گروه‌های داخل جامعه ایران محسوب می‌کنند که به دنبال حقوق نادیده گرفته شده‌شان توسط حاکمیت فعلی ایران هستند. با این تفاوت که حکومت اسلامی ایران از همان بدو تاسیس بنای سرکوب و دشمنی با بهاییان را گذاشت؛ یعنی دقیقاً همان کاری را که به مرور و طی سه دهه با سایر دگراندیشان از چپ کمونیست تا اصطلاح‌طلبان حکومتی انجام داد، از همان روز آغازین پیروزی انقلاب در مورد بهاییان اعمال کرد.

تحت فشارقراردادن روستاییان بهایی

در تابستان ۱۳۸۹ پنجاه خانه مسکونی متعلق به روستاییان بهایی روستای ایول (از توابع ساری – مازندران) توسط گروهی ناشناس که از خارج روستا وارد آنجا شده بودند به همراهی تعدادی از ساکنان محل، تخریب و به آتش کشیده شدند.

 این عملیات خرابکارانه با حمایت کامل نیروی انتظامی (پاسگاه محل) و مراجع قضایی صورت گرفت. حدود یکسال پیش هم خبرهای مشابهی از روستای دیگری به نام روستای کتا (از توابع یاسوج، کهکیلویه و بویراحمد) انتشار یافت که طبق آن نیروهای انتظامی و امنیتی به منازل بهاییان اهل روستای مذکور هجوم بردند و مردان بهایی خانواده‌ها را بازداشت و به زندان‌های یاسوج و شیراز منتقل کردند.

این اقدام در حالی صورت گرفت که فصل برداشت محصول این کشاورزان بود و بی حضور مردان، زنان روستایی به تنهایی قادر به انجام این کار نبودند؛ بخصوص آنکه امنیت جانی هم نداشتند؛ چرا که هر شب گروهی در مقابل منازل آنها اجتماع می‌کردند و به فحاشی و سنگ‌اندازی مشغول می‌شدند. پس از مدتی این بازداشت‌ها محدود به مردان بهایی نشدند و دامنه آن زنان بهایی روستا را هم دربرگرفت. یکی از زنان بهایی که دستگیر شد «پروانه بهامین» نام داشت. وی به همراه چند شهروند بهایی دیگر از شهرهای یاسوج، شیراز و اصفهان با سروصدای رسانه‌ای که شبکه ترویج فساد بهاییان کشف شد به زندان اوین منتقل می‌شود، ولی همه بازداشت‌شدگان پس از مدتی بدون آنکه اتهام‌شان ثابت شود تبرئه و آزاد می‌شوند. جالب اینجاست که آن مرجع یا رسانه‌هایی که تهمت دروغ به ایشان زدند و در فضای مجازی منتشر کردند به دلیل تهمت دروغ و هتک حرمت هیچگاه مورد مواخذه و تعقیب قانونی قرار نمی‌گیرند.

نظام کنونی حاکم بر ایران از همان ابتدای روی کارآمدن همیشه سعی داشته به مردم بقبولاند که بهاییان همه طاغوتی، کارخانه‌دار و ثروتمند هستند و به زیردستان و فقرا اجحاف روا می‌دارند و از طرف دیگر همه بهاییان جاسوس آمریکا، انگلیس و اسرائیل هستند. حال با چنین ادعایی چگونه می‌توان وجود یک بهایی روستانشین را که در روستایی دورافتاده ساکن و تنها ممر درآمدش محصول حاصله از زمین کوچک کشاورزی‌اش است توجیه کرد.

فشارها بر بهاییان این روستا همچنان ادامه دارد. طبق خبرهای منتشره چهار فرد بهایی به نام‌های امان‌الله داوردان، صدرالله راستی، پرویز راستین و اردشیر راسته از دوم خردادماه سال جاری به حکم دادگاه انقلاب یاسوج برای گذراندن محکومیت شش ماهه راهی زندان شده‌اند.

دراوایل تیرماه بار دیگر ماموران انتظامی به زمین‌های کشاورزی بهاییان این روستا رفته و حکم مصادره زمین‌ها را به ایشان اعلام کرده و از روستاییان صاحب تراکتور تعهد می‌گیرند که دیگر زمین‌های بهاییان را شخم نزنند، اما آنچه باید در هر دو مورد روستای کتا و ایول مورد توجه قرار داد این است که بهاییان در هر دو محل تحت فشار قرار گرفته‌اند تا یا روستای مزبور یعنی محل سکونت‌شان را ترک کنند یا با انکار عقیده به اسلام بگروند. در واقع این را می‌توان مقیاس کوچکی از نقشه حکومت ایران برای شهروندان بهایی به شمار آورد که طی آن حاکمیت با اعمال فشاردرصدد است تا بهاییان را ناچار به ترک وطن یا ترک مذهب کنند.

روستاییان در ایران همواره از آسیب‌پذیرترین اقشار جامعه محسوب شده‌اند و حاکمان این سرزمین هم که به خوبی بدین امر واقف هستند از این موقعیت در طی تاریخ بیشترین بهره‌برداری لازم را به عمل آورده‌اند. ایشان می‌دانند اعمال فشار بر روستانشینان بهایی نه تنها کمترین هزینه را برای ایشان دربردارد بلکه خیلی سریع خواهد توانست حاکمیت را به آنچه مقصودش هست نائل کند. از طرفی عدم آگاهی و دسترسی روستاییان بهایی به منابع خبررسانی و فعالان حقوق بشر و از طرف دیگر تحریک احساسات مذهبی و شوراندن اهالی مسلمان روستا علیه بهاییان حتی به وسیله یک پیش‌نماز ساده مسجد از جمله امتیازاتی هستند که حاکمیت ایران از آنها آگاهی داشته است و به خوبی برای نیل به مقصودش از آنها بهره می‌گیرد. بخصوص آنکه دو بازوی «قدرت» (نیروی انتظامی و امنیتی محل) و  «قانون» (قاضی و دادگاه) را هم دراختیار دارد و مطمئناً در چنین شرایطی یک روستایی ساده در ایران که هیچگاه در خود توان مقابله با قدرت و قانون را نمی‌بیند به جهت آنکه به دردسر نیفتد و اندک رزق یومیه خانواده‌اش قطع نشود از ترس یا اجبار با حاکمیت علیه همسایگان بهایی خود همراه می‌شود. هر چند ممکن است در مغز و قلبش چیز دیگری باشد.

چرا حاکمیت ایران فشار و اذیت بر روستاییان بهایی را در دستور کار خود قرار داده است؟ پیش از اینکه به این پرسش پاسخ داده شود باید اذعان کرد که این جریان دامنه‌دارتر از آن است که تاکنون گزارش شده است. همان مشکلاتی که پیش از این گفته شد موید این است که احتمالاً در روستاهای دیگری هم بهاییان مورد جفا قرار گرفته‌اند ولی خبر آنها تاکنون جایی درز پیدا نکرده است. هر چند در این راستا می‌توان به بازداشت محمد حسین نخعی (پیرمرد 85 ساله بهایی) ساکن روستای خوسف بیرجند  و ممانعت از کشت و زرع و تخریب منابع آبرسانی بهاییان در اطراف مهدی شهر (سنگسر) اشاره کرد.

به پرسش فوق برمی‌گردیم و این سئوال که حاکمیت ایران از آزار و اذیت روستاییان بهایی چه هدفی را دنبال می کند؟ پاسخ این را باید در دو نکته اساسی جست‌وجو کرد: اول آنکه نباید فراموش کرد که نظام کنونی حاکم بر ایران از همان ابتدای روی کارآمدن همیشه سعی داشته به مردم بقبولاند که بهاییان همه طاغوتی، کارخانه‌دار و ثروتمند هستند و به زیردستان و فقرا اجحاف روا می‌دارند و از طرف دیگر همه بهاییان جاسوس آمریکا، انگلیس و اسرائیل هستند. حال با چنین ادعایی چگونه می‌توان وجود یک بهایی روستانشین را که در روستایی دورافتاده ساکن و تنها ممر درآمدش محصول حاصله از زمین کوچک کشاورزی‌اش است توجیه کرد. پس برای آنکه دروغین بودن ادعای فوق آشکارنشود بهترین راه این است که با اعمال فشار و آزار بر این کشاورز یا روستایی بهایی، وی را مجبور به ترک عقیده و اسلام آوردن یا وادار به ترک روستا و سکنی گزیدن در شهر بکند.

دوم آنکه کنترل شدید و نظارت کامل بر همه شهروندان خصیصه‌ای است که با سرشت نظام حاکم بر ایران عجین است (حکومت جمهوری اسلامی خود را چوپان و مردم ایران را گله‌اش فرض می‌کند و این چوپان است که مشخص می‌کند گله چه بخورد و به کجا هدایت شود و چون صاحب گله است می‌تواند هر وقت اراده کند یکی از آنها را هم بکشد). پراکندگی شهروندان بهایی موجب عدم کنترل و نظارت ایشان توسط حکومت می‌شود لذا با متمرکز کردن کلیه بهاییان در شهرها راحت‌تر می توان این جامعه را به طور کامل تحت کنترل و به فعالیت‌هایشان نظارت کامل داشت. پس دیگر بهایی روستانشین در این سیستم جایی ندارد و بی معنا خواهد بود.

در ضمن نباید فراموش کنیم دولت کنونی ایران با ژست پوپولیستی همواره خود را مدافع اقشار آسیب‌پذیر و کم رفاه جامعه معرفی می‌کند. پس چون روستاییان بهایی در این بخش قرار می‌گیرند و بهاییان هم از نظر نظام اسلامی قابل دفاع نیستند. بهترین روش آن است که بهاییان را مجبور به ترک روستاها یا مذهب‌شان کنند (همیشه پاک کردن صورت مسئله از حل آن ساده‌تر است).

تخریب گورستان‌های بهاییان

طی سه چهار سال اخیر در اکثر شهرهای ایران شاهد آن هستیم که گورستان‌های بهایی مورد حمله و تخریب عناصری به ظاهر ناشناس ولی تحت حمایت نیروی انتظامی و امنیتی قرار گرفته است؛ سنگ قبرها شکسته شده و تجهیزات حمام و بهداشت دزدیده یا تخریب شده است.

به دستور شهرداری یا نیروی انتظامی بسیاری از گورستان‌های بهاییان به نقاط دورافتاده و صعب‌العبور منتقل شده‌اند. حتی در چند مورد خبرگزاری‌ها از شهرهای مشهد و تبریز گزارش داده‌اند اجساد متوفی بهایی بدون اطلاع خانواده‌ها و تشریفات مذهبی توسط ماموران دفن شده‌اند.

اعدام و متواری کردن اندیشمندان جامعه بهایی ایران مانند دکتر علیمراد داودی، دکتر کامبیز صادق‌زاده و کمال‌الدین بخت‌آور، ممانعت از چاپ و نشر کتاب‌های بهایی در کنار ضبط و جمع‌آوری کلیه کتاب‌های بهایی باقیمانده از پیش از انقلاب در منازل شهروندان بهایی و نابود کردن گورستان‌های بهایی به عنوان تنها نشان ازآنچه رفته است بر بهاییان ایران همه راه‌هایی هستند که حکومت کنونی ایران به زعم خود برای بی اصل و ریشه نشان دادن جامعه بهایی ایران به کار برده است.

اینکه مردگان در فرهنگ تشیع از چه اهمیتی برخوردار هستند و احترام به آنها تا چه اندازه واجب است موضوع بحث ما نیست چراکه حاکمیت در ایران هر کجا لازم بداند سنگ اسلام را به سینه می‌زند و هر کجا دستورات اسلام مانع رسیدن به اهداف‌شان شود پسوند اسلامی حکومت را فراموش می‌کنند و تخطی از آن را برای رسیدن به مقصودشان واجب می‌دانند.

شاید در ابتدا اینگونه فرض شود که رفتار حکومت ایران در قبال مردگان بهایی در راستای همان اعمال فشارهای سه دهه گذشته بر جامعه بهاییان ایران است. با توجه به اینکه هر فرد بهایی متوفی دارد و مردگان هر فرد قابل احترام‌ترین اشخاص نزد آنها هستند پس با تحقیر آنها می‌توان نهایت فشار روحی را بر شهروندان بهایی که همگی درگذشتگانی دارند وارد آورد. ولی با نگاه ژرف‌تر به این مقوله به نکته مهم‌تری پی می‌بریم که به نظر قصد اصلی صاحبان حکومت از این اینگونه رفتار باشد:

درگذشتگان هر فرد را می‌توان گذشته و ریشه هر انسانی دانست و گورستان‌ها (محل دفن درگذشتگان) آینه‌هایی هستند که تاریخ و سرگذشت انسان‌ها را بازنمایی می‌کنند. وقتی یک فرد بهایی به قبرستان بهاییان می‌رود به یادش می‌آید که در آن خاک پدر، مادر، پدربزرگ، مادربزرگ و یا یکی از نزدیکانش آرمیده‌ است که با وجود همه ناملایمات و ظلم‌های وارده هیچگاه ترک وطن یا ترک مذهب نکرد و ثابت و استوار برعقیده ماند تا اینکه از این دنیا رخت بربست. اینجا محلی است که انرژی جدیدی به جان فرد بهایی دمیده می‌شود که منجر به مقاومت بیشتر وی در برابر آزارها و فشارهای وارده حکومت اسلامی می‌شود. پس این منبع انرژی یکی از پردردسرترین موانع رسیدن حاکمیت ایران به هدف‌شان در پیوند با بهاییان است. به همین دلیل نوک تیز حملات حاکمیت همواره در طی سه دهه اخیر علی الخصوص چندسال گذشته، قبرستان‌های بهایی بوده است.

در ضمن نباید این نکته را نیز از یاد برد که حاکمیت ایران همواره سعی کرده با تبلیغات گسترده رسانه‌ای، بهاییان را افرادی بی‌اصل و ریشه معرفی کند و برای اثبات این ادعا در زمان‌های مختلف به حربه‌های مختلف دست زده است. اعدام و متواری کردن اندیشمندان جامعه بهایی ایران مانند دکتر علیمراد داودی، دکتر کامبیز صادق‌زاده و کمال‌الدین بخت‌آور، ممانعت از چاپ و نشر کتاب‌های بهایی در کنار ضبط و جمع‌آوری کلیه کتاب‌های بهایی باقیمانده از پیش از انقلاب در منازل شهروندان بهایی و نابود کردن گورستان‌های بهایی به عنوان تنها نشان ازآنچه رفته است بر بهاییان ایران همه راه‌هایی هستند که حکومت کنونی ایران به زعم خود برای بی اصل و ریشه نشان دادن جامعه بهایی ایران به کار برده است ولی آنچه در عمل دیده شده بیش از آنچه موجب سستی بهاییان شود منجر به ایجاد وحدت و مقاومت ایشان در برابر مظالم وارده شده است.

در خاتمه باید خاطرنشان ساخت نوشتار فوق به هیچ وجه قصد تبلیغ مرام یا مذهب خاصی را ندارد و فقط جهت نشان دادن شمایی از حقوق پایمال شده و چگونگی زندگی حداقل ۳۰۰ هزار نفر از هموطنان بهایی در طی سه دهه اخیر علی‌الخصوص چند ساله اخیر به نگارش درآمده است تا شاید با مرور سرگذشت این گروه دگراندیش دینی، تلنگری بر روح و وجدان همه ما زده شود که یادمان نرود همسایه‌ای هم داریم که باید حقوقی برابر با ما داشته باشد.