کمتر از یک ماه تا پنجاهمین سالگرد فرود انسان بر خاک ماه فاصله است؛ رخدادی که علاوه بر تحقق رؤیای دیرینهی انسان، موقعیتی ویژه و تکرارناشدنی را هم در پسزمینهی تاریخ فناوری، صنعت، سیاست، و فرهنگ یک قرن به خود اختصاص داده است. اگرچه در تلقی عامه، این دستاورد با مأموریت هشتروزهی آپولو-۱۱ مترادف گرفته میشود، اما ماجرای پراُفتوخیز فتح ماه نه با این مأموریت آغاز شده بود و نه با اتمام موفق آن پایان یافت. این مأموریت، قلهی کوهی بود که ریشه در سهم انکارناپذیری از تحولات سیاسی قرن بیستم داشت. از همینرو مدعای گزاف کتمان سفر به ماه نیز تنها به بهای چشمپوشی از سهمی قابل توجه از دیگر اتفاقات این قرن پرآشوب ممکن خواهد بود.
با این مقدمهی کوتاه، در یک ماه پیش رو خواهیم کوشید تا طی سه مقاله، به ناگفتههایی از ابعاد سیاسی، فناورانه، و علمی این دستاورد سترگ بپردازیم، که به کسب شمهای از مختصات زمانی وقوع آن کمک خواهد کرد.
نخست در این مقاله نگاهی به زمینههای سیاسی بالا گرفتن منازعهی فضایی دو ابرقدرت وقت داریم که به پا گرفتن ایدهی سفر به ماه، و در نهایت تلاش هر دو ابرقدرت برای فرونشاندن آتش این منازعه انجامید.
نخستین تلاشها برای ساخت موشکهای دوربرد، در جریان جنگ جهانی دوم رقم خورد و به دست تیم مهندسین مستقر در مرکز تحقیقات نظامی پیناموندهی آلمان. این تیم، زیر نظر مهندس جوان، ورنر فونبراون، موفق شد اولین موشک دوربرد هدایتپذیر جهان، موسوم به V-2 را تولید و آزمایش کند، و در نهایت با جلب رأی مساعد رهبری آلمان نازی، تولید انبوه آن را به عنوان یک سلاح ایدهآل برای حمله به مواضع متفقین در بریتانیا و بلژیک، در کارخانهی زیرزمینی میتلورک کلید بزند.
بدینوسیله از ابتدای سپتامبر ۱۹۴۴، ارتش آلمان از بالغ بر سههزار موشک V-2 برای حمله به مواضع متفقین استفاده کرد، که در جریان این حملات، جان بالغ بر نُههزار تَن، اعم از نظامی و غیرنظامی گرفته شد. با اینهمه، این آمار همچنان کمتر از آمار قربانیان خطوط زیرزمینی تولید این موشکها بود: برآورد میشود که تا پایان جنگ، دوازدههزار کارگر اجباری از اردوگاه میتلباو-دورا که به کار بر این خطوط گماشته میشدند، جان خود را تحت شرایط دشوار کار در آن کارخانه از دست دادند.
از همان شروع پیشروی قوای متفقین در خاک آلمان، رقابتی بین ارتش اتحاد شوروی و ایالات متحده برای به اسارت گرفتن مهندسین موشکی آلمان و اخذ غنیمت حداکثری از آشیانههای موشک V-2 درگرفت. دستور رسیده بود که به مجرد آغاز سقوط آلمان، کلیه این مهندسین اعدام بشوند. اما آمریکاییها طی عملیات پیپرکلیپ (paperclip) موفق شدند شمار قابل توجهی از دانشمندان، مهندسان، و تکنیسینهای موشکی نازی را که تا سال ۱۹۵۹ آمارشان به ۱۶۰۰ نفر افزایش یافت، از جمله ورنر فونبراون، به اسارت بگیرند. اما تعداد اّسرایی که ارتش شوروی طی عملیات ضربتیترِ اوساویاخیم در ۲۲ اکتبر ۱۹۴۶ طی تنها یک شب از جمع متخصصین موشکی ِ نازیها گرفت، سرجمع به ۲۲۰۰ تن میرسید. در رأس این جمع، اسامی مهندسین برجستهای همچون هلموت گروتروپ و فردیناند براندنر هم به چشم میخورد.
اما در اختیار داشتن این مغزها و حتی نمونههای آمادهبهپرتاب موشک V-2، انگیزهای نبود که پای دو ابرقدرت را به مسابقهای برای تسخیر فضا بکشاند. آنچه زمینهساز آغاز این مسابقه شد، موقعیت ژئوپولوتیک این دو ابرقدرت، و تحولاتی است که در پشت پردهی سیاست داخلی آمریکا در جریان بود.
آسمان: جایی برای عرض اندام یک نظم نوین
ایالات متحده بر خلاف شوروی، هیچگاه مرز خاکی مشترکی با رقبای خود نداشته است، و پس از پایان جنگ جهانی دوم نیز با احداث زنجیرهای از پایگاههای نظامی در مرزهای اروپای غربی، هیچگونه احتیاج مبرمی به ارتقای توان موشکی خود از سطح نمونههای بهغنیمتگرفتهشده و بهسازیشدهی موشک آلمانی V-2 احساس نمیکرد. اما اتحاد شوروی در مقابل، این نیاز را در خود میدید تا پابهپای تولید کلاهکهای هستهای هرچه پیشرفتهترش، موشکهای دوربردتری را هم برای حمل این کلاهکها تا خاک آمریکا طراحی کند.
از طرفی تفاوت نظامهای سیاسی دو کشور، این نابرابری ژئوپولتیک را در مرتبهای دیگر جبران میکرد: اتحاد شوروی این فرصت را داشت تا به میانجی نمایندگان احزاب کمونیست در جامعهی باز ایالات متحده، از ضرورت دستیابی به فناوریهای پیشرفتهی جاسوسی بینیاز باشد. اما ایالات متحده، در مقابل، راه نفوذی جز بالنهای پرارتفاع و هواپیماهای جاسوسی U۲ برای کسب اطلاعات از مرزهای بستهی اتحاد شوروی نداشت. اما این تجسسات فرامرزی، آشکارا اقدامی غیرقانونی به استناد نقض دکترین حقوقی ad coleum به شمار میرفت؛ به این معنا که مالک یک سرزمین، حق مالکیت بر فضای فوقانی و تحتانی آن را نیز دارد. از همین رو، اقدام به هرگونه عملیات تجسسی در آسمان یک کشور، مصداق تجاوز به تمامیت ارضی آن کشور هم بود، و اعتبار کشور متجاوز را در نزد جامعهی بینالملل مخدوش میکرد.
لذا نیروی هوایی ایالات متحده در دسامبر ۱۹۵۳ راهی متفاوت از تجسسات هوایی را مفهومپردازی کرد و در چارچوب برنامهی محرمانه WS-117L (که بعدها به برنامه «کورونا» معروف شد)، درصدد طراحی یک ماهواره جاسوسی با قابلیت عکسبرداری از زمین برآمد. کمتر از سه سال بعد، اولین اقدام عملی این پروژه، طی قراردادی با شرکت هواپیمایی لاکید برداشته شد. اما بروز یک معضل دیپلماتیک در زمینه تجسسات هوایی آمریکا، رئیسجمهور وقت، ژنرال دوایت آیزنهاور را از بابت تبعات سوء افشای این برنامهی محرمانه نگران کرد و تلاشها در جهت تولید نخستین ماهواره جاسوسی آمریکا و جهان، در همان آغاز کار متوقف شد.
در سمت مقابل، اتحاد شوروی موفق شده بود تا با بهرهمندی از نیروی متخصصین موشکی خود به سرپرستی سرگئی کورولف، اولین موشک قارهپیمای جهان، موسوم به R۷ را تولید کند؛ موشکی که قابلیت استقرار ماهواره در مدار زمین را هم داشت. بدینوسیله، اتحاد شوروی در چهارم اکتبر ۱۹۵۷، طی اقدامی نمایشی در چارچوب سال جهانی ژئوفیزیک، ماهوارهای ساده را سوار بر این موشک به مدار زمین ارسال کرد: اسپوتنیک -۱؛ کرهای آلومینیومی به جرم ۸۳ کیلوگرم که هر ۹۶ دقیقه یکبار به گرد زمین میچرخید و کارش ارسال پالسهای فاتحانهی رادیویی از فضا به زمین بود.
موفقیت شوروی در استقرار نخستین ماهواره در مدار زمین، اگرچه دستاوردی تاریخی به شمار میآمد، اما حق اعتراض این کشور به فعالیتهای جاسوسی از فضا را نیز از آن سلب میکرد. آمریکا دستکم در این زمینه هنوز دست بالا را داشت و میتوانست ابرقدرت رقیب را به پرتاب ماهوارهای جاسوسی متهم کند. اما از آنجاکه ایدهی ساخت ماهواره جاسوسی میتوانست همچنان در دستور کار نیروی هوایی آمریکا قرار بگیرد، و از طرفی هم برداشتی سیاسی از پرتاب اسپوتیک-۱ میتوانست حق اعتراض متقابل را بعدها تسلیم شوروی کند، تصمیم بر این شد تا سیاست سکوت در پیش گرفته شود: روزنامهی نیویورکتایمز در شماره ۱۳ اکتبر ۱۹۵۷ خود نوشت: “رئیسجمهور آیزنهاور هیچ هشداری را در قبال این شایعات اعلام نکرد”، و میافزاید که آمریکا “هرگز با کسی در مسابقه نبوده است”.
حتی رهبر وقت اتحاد شوروی، نیکیتا خروشچف نیز مسألهی پرتاب اسپوتنیک را چندان جدی نگرفته بود. همان مقالهی نیویورکتایمز، گزارش میدهد که خروشچف در پاسخ به این سؤال که آیا پرتاب اسپوتنیک را با چشمان خود دیده یا خیر، اینطور پاسخ میدهد: “خیر، شخصاً آن را ندیدم. وقتی ماهواره پرتاب شد، به من تلفن زدند که موشک پرتاب موفقی داشته و ماهواره نیز در حال چرخش به گرد زمین است. من هم به مهندسین و تکنیسینها تبریک گفتم و با آرامش به سمت تختخوابم رفتم”.
بازیساز مسابقه: لیندون جانسون
کمتر روایتی از تاریخ فضاست که اشارهای به نام لیندون جانسون، سیاستمدار آمریکایی حزب دموکرات و رئیسجمهور اسبق این کشور، به عنوان تصمیمساز اصلی آغاز تنشهای آشکار فضایی دو ابرقدرت یاد بکند. او در آن مقطع، رهبر نمایندگان حزب اکثریت مجلس سنا بود، که به تحریک جورج ریدی، مدیرعامل هیئت سیاستهای دموکراتیک آمریکا، کوشید از ماجرای پرتاب اسپوتنیک بهرهبرداری سیاسی بکند. (ریدی طی مصاحبهای در سال ۱۹۹۲ فاش کرد که خود نیز این ایده را از سناتوری نظامی بهنام چارلز بریوتون گرفته بوده است).
طبق آنچه رابرت دیواین در کتاب خود «سالهای جانسون» آورده، ریدی طی یادداشتی مفصل برای جانسون، او را ترغیب کرد تا “درگیر قضیه” شود، چراکه این میتوانست سیاست خوبی نزد دموکراتها برای جلب اکثریت آراء در انتخابات ریاست جمهوری ۱۹۶۰ باشد. در آن مقطع، شاخصترین انتقاد دموکراتها از مقامات جمهوریخواه وقت، مسألهی «شکاف تسلیحاتی» بود؛ اتهامی که دولت آیزنهاور را نشانه میرفت مبنی بر اینکه این دولت با کاهش بودجهی ارتش، به روسها اجازهی پیشی جستن از آمریکا در زمینه امور تسلیحاتی و فضایی را داده است. در آن یادداشت، ریدی مدعی شده بود که کشوری که فضا را فتح بکند، آیندهی جهان را فتح کرده، و میافزاید: “این شاید یکی از همان لحظات تاریخیای باشد که یک سیاست مطلوب و زمام امور مملکت، مثل دست و دستکش به هم نزدیکاند.”
چیزی نگذشت که روزنامه نیویورکتایمز در شمارهی ۲۳ نوامبر ۱۹۵۷ خود خبر داد: “جانسون لایحهی بزرگی را با موضوع پژوهش بر امور موشکی، به مجلس سنا تسلیم کرد” و افزود: “بهواسطهی فوریت امر، دوشنبهی آینده به این مسأله رسیدگی خواهد شد.” این در حالی بود که کمی بیش از یک ماه قبلتر از آن، آیزنهاور نقش آمریکا در ورود به هرگونه مسابقهی فضایی را رد کرده بود. نقل است که آیزنهاور در واکنش به تلاش جانسون گفته بوده: “اگر لیندون جانسون خیلی علاقه دارد، میتواند سرش را بالا بگیرد و ستارهها را تماشا کند. پاهای من روی زمین چسبیده”.
مجلس سنا طی شش هفته به لایحهی پیشنهادی جانسون رسیدگی کرد و سرانجام در ۸ ژانویه ۱۹۵۸ گزارش خود را علنی کرد. جانسون در چکیدهی بیانیهی مفصل خود نزد مجلس سنا اعلام کرده بود آیندهی ما بسته به این است که چه کسی فضا را برای نخستین بار به تصرف خود در آورَد. در بخشی از این خطابهی مبالغهآمیز میخوانیم: “از فضا، دانشمندان قادرند اقلیم زمین را هدایت کنند؛ قادرند سیل و خشکسالی بیافرینند؛ قادرند جزر و مد را تغییر بدهند و بر ارتفاع آب دریاها بیافزایند و مسیر گلفاستریم را منحرف کنند”.
در ادامه این گزارش، از قول جانسون میخوانیم: ”اتحاد جماهیر شوروی در واقع مسألهی تسخیر فضا را به قصد کسب چنین دستاوردهایی افق پیش روی خود ساخته؛ به طوریکه چنین پیشرفتی را در اولویت اهداف سیاست داخلی خود نیز قرار داده است”.
سه هفته بعد، روزنامه واشنگتنپست در شماره ۲۹ ژانویه، مقالهای را درج کرد با عنوان «متخصصان، ماه را پایگاه پرتاب خود میدانند». در این مقاله میخوانیم: “یکی از متخصصان برجستهی نیروی هوایی، روز گذشته پیشبینی کرد که تا ده سال آینده، ماه پایگاهی برای پرتاب موشکهای نظامی ِ شوروی یا آمریکا خواهد بود. ژنرال هومر بوشی، قائممقام بخش پژوهشی نیروی هوایی اظهار داشت که ماه «پایگاهی فوقالعاده ارزنده» برای تحقق آرزوها و «گسیل جنگافزارهای ویرانگر بهسمت زمین» است”.
کمتر از دو ماه بعد، سی. ال. سالزبرگر، از متخصصین برجسته وزارت خارجه آمریکا، مقالهای تحلیلی را در واکنش به اظهارات بوشی در شماره ۲۴ مارس روزنامه نیویورکتایمز انتشار داد، که در بخشی از آن میخوانیم: “چنین ایدههایی خارقالعادهاند اما واهی نیستند و دستاوردهای بالقوهی نظامیشان هنگفت است. وجود سکوهای سرنشیندار [موشکی] در فضا یا زرادخانههای موشکی در ماه، مزایای ظاهراً خارقالعادهای را برای کشور فاتح بهدنبال خواهد داشت”.
در ۴ ژانویهی ۱۹۵۹، ماهوارهی روسی لونا-۱ اولین ماهوارهای شد که از نزدیکی ماه عبور میکرد. دو ماه بعد، در ۷ مارس ۱۹۵۹،روزنامهی نیویورکتایمز مقالهای را انتشار داد با تیتر «آمریکا هیچ شتابی را برای تملک ماه نمیپذیرد». در این مقاله میخوانیم: “رایزن رسمی وزارت کشور امروز اظهار داشت که اتحاد شوروی برای طرح ادعای سلطه بر ماه، باید کاری فراتر از کاشتن پرچم سرخاش در آن بکند … اتحاد شوروی تابهحال هیچ ابراز نظری در خصوص عقد قراردادی که شروط لازم برای تسخیر ماه را مشخص سازد، نکرده است و در حقیقت مسکو با این کار نشان داده که اجلاس آتی کمیتهی حقوق فضایی سازمان ملل متحد که حول همین مسأله تشکیل خواهد شد را تحریم خواهد کرد”.
در سپتامبر همان سال، اتحاد شوروی موفق شد ماهواره لونا-۲ را به سطح ماه اصابت بدهد. دو روز بعد، روزنامه نیویورکتایمز تیتر زد: “آمریکا هرگونه غرس پرچم را به عنوان ادعای قانونی تسخیر ماه نمیپذیرد”. در همان زمان، از ویلیام هیمن، حقوقدان برجستهی امور فضایی آمریکا نقل شده است که: “گرایش جهانِ متمدن به اظهاراتیست که وزیر کشور وقت ایالات متحده، چارلز ایوانز هیوز در سال ۱۹۲۴ مقرر داشته: [برای طرح ادعای تسخیر]، عملیات اشغال بایستی به قصد حضور دائم انجام بپذیرد”.
ماهها مانده به انتخابات سال ۱۹۶۰، جانسون در انتخابات درونحزبی حزب دموکرات، مغلوب جان اف. کندی شد. در نهایت نیز این کندی بود که در انتخابات پیروز شد، و چیزی نگذشت که در کسوت جدید خود، جانسون را به سمت معاون رئیسجمهور در امور فضایی گماشت.
کمتر از سه ماه بعد خبر رسید که اتحاد شوروی موفق شده نخستین فضانورد را در مدار زمین مستقر سازد. این در حالی بود که ایالات متحده هنوز از سلامت موشکهای اطلس ِ ارتش برای اعزام فضانورد به فضا اطمینان کافی پیدا نکرده بود. از همین رو، پاسخ آمریکا تنها سه هفته بعد، پرتاب نخستین فضانورد این کشور در قالب یک مأموریت زیرمداری با موشک نسبتاً ضعیف ردِستون به فضا بود (“زیرمداری” بدینمعنا که محموله به دلیل قدرت ناکافی موشک ماهوارهبر، در مسیری منحنی وارد فضا میشد و بدون استقرار در مدار، مستقیماً به زمین برمیگشت).
بیست روز بعد، کندی طی نطقی تاریخی در کنگره وعده داد که آمریکا تا پایان دهه ۱۹۶۰ موفق به فرود آوردن انسان بر ماه و بازگرداندن سالم آن به زمین خواهد شد. این چالشی پیش روی جامعه آمریکا و اعلانی آشکار حاکی از آغاز مسابقه ابرقدرتها در فراسوی مرزهای زمین بود؛ اعلانی که بعدها از زبان جانسون، اینبار در کسوت رئیسجمهور ایالات متحده پس از ترور کندی در ۱۹۶۳ نیز چنین تکرار شد: “به اعتقاد من نسل امروز آمریکا در قبال مسألهی کمونیسیتی شدن ماه بیتفاوت نخواهد ماند”.
فشار جنگ ویتنام و گردش اوضاع
اما بر خلاف انتظار، جانسون در دوران ریاست جمهوری خود آزادی چندانی برای پیشبرد رؤیاهای فضایی خود نداشت: مخارج حضور نظامی آمریکا در نبرد ویتنام، تهدید اقتصادی آشکاری برای برنامه فضایی پرهزینهی این کشور بود، و از طرفی دولت جانسون میکوشید تا در راستای سیاست «جامعه بزرگ» خود، حتیالمقدور از افزایش مالیاتها اجتناب کند. در نتیجه، او کوشید تا ابتکار عمل را در زمین سیاست به دست گیرد.
در گام نخست، تلاشهای جانسون برای عقد قرارداد صلح با نیروهای ویتنام شمالی به نتیجهای نیانجامید. گام دوم، تلاشی ظاهراً مأیوسانه برای عقد مصالحه با اتحاد شوروی بر سر پیشبرد نظاممند اهداف فضایی دو کشور بود؛ پیشنهادی که در کمال ناباوری، مورد قبول شوروی واقع شد. این در حالی بود که گمان میرفت در تقویم دستاوردهای فضایی دو ابرقدرت، شوروی در حدود چهار ماه از ایالات متحده جلوتر است. این را به وضوح میشد از تلاش دو کشور برای فرود آوردن نخستین ماهنشین بیسرنشین بر سطح ماه فهمید: شوروی این مهم را در ۳۱ ژانویه ۱۹۶۶ با ماهنشین لونا-۹ به ثمر رساند، و آمریکا در ۳۰ آوریل همان سال با ماهنشین سِروییر-۱.
طبق اطلاعات محرمانهای که تا پایان جنگ سرد از شوروی درز نکرد، برنامهی سفر به ماهِ این کشور در آن مقطع به بنبست خورده بود. و از آن بدتر، تنها هفده روز پیش از فرود ماهنشین لونا-۱ بر ماه، سرگئی کورولف، سرمهندس طراح موشکهای فضایی شوروی، در حین عمل جراحی روده بزرگ از دنیا رفت. دولت آمریکا که تا مدتها از این موضوع بیخبر بود، اطمینان نداشت که چنانچه از مخارج برنامهی فضایی خود بکاهد و به جبهههای ویتنام تزریق کند، آیا امکان فتح ماه را از دست خواهد داد یا نه.
از همین رو پیشنهاد مصالحهی فضایی جانسون، در واقع پیشنهاد مقاطعهی رقابتهای دو طرف بود، با این شروط: که جنگافزارهای هستهای نبایستی به فضا راه پیدا کنند، و اینکه هیچ کشوری حق تملک ماه را صرفنظر از پرچم زدن یا نزدن بر آن، نخواهد داشت. روزنامه نیویورکتایمز در شماره ۸ می همان سال نوشت: “معاهدهای که آمریکا درصدد عقد آن برآمده، به معاهدهی اعلان بیطرفی سرزمین جنوبگان شبیه خواهد بود”.
جانسون لابد از ابراز تمایل شوروی برای پذیرش پیشنهادش بیاندازه شادمان شده بوده، حالآنکه مسلماً نمیدانسته رقبای روس او هم از تبعات باخت در کشمکشهای فضایی، اینک در نبود مغز متفکر برنامهی فضاییشان، بر خود لرزیدهاند. جانسون اگر حتی نام کورولف را هم شنیده بود، نمیدانست که فقدان آن برای شوروی به چه معناست؛ اما خروشچف آشکارا متوجه این مسأله بود و شوروی برخلاف آمریکا به وضوح درک میکرد که کشور رقیب از آن پس در کجای کار خواهد ایستاد.
نتیجه، امضای معاهدهای دوجانبه شد معروف به «پیماننامهی اصول حاکم بر فعالیتهای دولتی در کاوشهای فضایی صورتپذیرفته بر فضای خارج از زمین، مشتمل بر ماه و دیگر اجرام آسمانی»، یا بهعبارت سادهتر، «معاهدهی فضایی سال ۱۹۶۷». این معاهده توسط نمایندهی ویژهی جانسون و قاضی اسبق دادگاه عالی ایالات متحده، آرتور گولدبرگ مستقیماً تسلیم کاخ کرملین شد. (بعدها شکل تکاملیافتهتر این معاهده، با هدف پیوستن دیگر کشورها به آن، در اختیار سازمان ملل متحد قرار گرفت.)
در یکی از اسناد محرمانهی وزارت کشور آمریکا که در سال ۱۹۶۶ به نگارش درآمده و در سال ۱۹۸۵ منتشر شد، ابزار امیدواری شده است که معاهدهی فضایی ۱۹۶۷، قدمی به سمت پایان مسابقه دوسرباختِ فضایی بین دو ابرقدرت باشد: “… با توجه به اوضاع تیرهی اقتصاد شوروی، شانس خوبی وجود دارد که دستکم بخشی از منابع مالی آزادشدهی آنها [در نتیجه پایان این مسابقه] به بخش غیرنظامی راه پیدا کند. و در نهایت، با توجه به آنکه وضع اقتصاد ما از آنها هم وخیمتر است، ما نیز با مشکلاتی در تخصیص بودجه مواجهیم. لذا در تحلیل نهایی باید گفت که ما نمیتوانیم بیآنکه خود تا حدی از مسأله منحرف شویم، شوروی را نیز وادار به انحراف سازیم”.
این خود دلیل روشنی است بر اینکه چرا بودجه اختصاصیافته به برنامه سفر به ماه که تا سال ۱۹۶۶ سیر صعودی داشت، از آن پس با همان آهنگ رو به کاهش گذاشت. با اینهمه، روند برنامه آپولو بیوقفه تا تحقق وعده کندی (یعنی فرود آوردن انسان بر سطح ماه تا پیش از انتهای دهه ۱۹۶۰ و بازگرداندن سالم آن به زمین)، و حتی تا دو سال پس از آن ادامه یافت.
مأموریت سرنشیندار آپولو-۱۱ موفق شد در بیستم ژوئیه ۱۹۶۹، نخستین انسانها بر سطح ماه را پیاده، و به سلامت روانه زمین سازد. دو روز بعد، روزنامه دولتی «پراودا»ی شوروی، خبر این موفقیت را در بخشی از صفحه نخست و طی سه ستون در صفحهی پنجم خود پوشش داد؛ و به دنبال آن، پیامهای تبریکی از جانب نیکولای پادگورنی، دبیر هیأترییسه شورای عالی شوروی (عالیترین مقام اجرایی کشور) به رئیسجمهور وقت آمریکا ریچارد نیکسون، و همچنین متیسلاو کلدیش، رئیس فرهنگستان علوم شوروی به رئیس وقت ناسا، توماس پین منتشر شد.
تنها بیست سال بعد بود که معلوم شد هفده روز پیش از فرود فضانوردان آپولو-۱۱ بر سطح ماه، دومین تست موشک غولآسای N1 در خاک شوروی – که قرار بود در آینده حامل فضانوردان این کشور به مقصد ماه باشد – با شکستی چنان سخت مواجه شد که از آن به عنوان یکی از مهیبترین انفجارهای غیراتمی تاریخ یاد میشود. دو آزمایش بعدی این موشک سرّی نیز در ۲۶ ژوئن ۱۹۷۱ و ۲۳ نوامبر ۱۹۷۲ به موفقیتی نیانجامید و برنامه سفر به ماه شوروی در سکوت کامل رسانهای که بیش از دو دهه ادامه یافت، مختومه شد؛ انگار که از ابتدا چنین برنامهای در کار نبوده است.
در مقابل، برنامه آپولو تا سه سال پس از موفقیت آپولو-۱۱ ادامه یافت و در این فاصله ده فضانورد آمریکایی دیگر نیز بر خاک ماه فرود آمدند. اما این برنامه در نهایت از تنگنای فزایندهی بودجه در امان نماند: در ژانویه ۱۹۷۰ و به مجرد تحقق وعده کندی، ناسا ابتدا مأموریت آپولو-۲۰، و سپس نُه ماه بعد، دو مأموریت آپولو-۱۸ و آپولو-۱۹ را نیز به دلیل ضیق بودجه لغو کرد. یک سال بعد، رئیسجمهور وقت، ریچارد نیکسون حتی پیشنهاد لغو مأموریتهای آپولو-۱۶ و -۱۷ را نیز مطرح کرد، که در نهایت این پیشنهاد عملی نشد. بدینترتیب با بازگشت فضانورد مأموریت آپولو-۱۷ به زمین در ۱۹ دسامبر ۱۹۷۲، برنامه آپولو رسماً پایان یافت و فصلی درخشان را به تاریخ دستاوردهای فضایی ایالات متحده افزود – فصلی که بر خلاف باور عامه، از انگیزههایی عمدتاً سیاسی تغذیه میشد، و عادیسازی روابط بین ابرقدرتها نیز از آن پس، دلیل توقف ناگهانی این برنامه بلندپروازانه را به خوبی توجیه میکند.
در مقاله بعد، به بررسی پیشزمینههای فنی برنامه سفر به ماه و ساز و کار تحقق این رؤیای دیرینه خواهیم پرداخت.
خیلی موضوع مهم و اساسی را منتشر ساختید. از بابت نشر این مطلب خیلی ممنونم. درباره این موضوع پخش شده، معلومات من خیلی کم بود؛ اما حالا خیلی چیز هاآموختم.
تشکر!
لهیب حازن / 28 June 2019