در مرز بین یک منطقه مرفه مونترال (محله اوترمونت) و محله به شدت هیپستری و اعیانی‌شده مایل‌اِند، یک زمین وسیع قرار دارد که در حال حاضر دانشگاه مونترال در حال ساختن یک محوطه دانشگاهیِ علمی جدید در آن است. کمی آن‌ورتر پارک‌‌ـ‌اکستنشن قرار دارد که یکی از فقیرترین و پرجمعیت‌ترین محله‌های کانادا است و بسیاری از مهاجران تازه‌وارد را به خود می‌خواند.

این محوطه دانشگاهی جدید به عنوان یک الگوی «توسعه پایدار» تبلیغ شده است. محوطه شامل ساختمان‌هایی است که مطابق با استاندارد انرژی و محیط زیست (به نام استاندارد LEED) برپاشده تا تاثیرات محیط‌زیستی کاهش بیابد، همینطور شامل ساختارهای جمع‌آوری آب باران، نوردهی با بازدهی بالای انرژی، بازیافت گرما، زیرساخت برای اتومبیل‌های الکتریکی و دوچرخه، فضای سبز فراوان، و به طور کلی کمینه مصرف کربنی است. تعدادی از شرکت‌های فن‌آوری شامل AI Hub متعلق به مایکروسافت وارد این محوطه شده اند و قرار است هر چه بیشتر «کارایی زیستی» آن را بهبود ببخشند.

نمایی از دانشگاه کونکوردیا در مونترال ــ عکس: flickr, Concordia University, Montreal

انتظار می‌رود که با پایان یافتن کار ساخت این محوطه دانشگاهی سبز جدید، رشد اقتصادی و سرمایه به طور طبیعی به این محوطه جاری شود. در نتیجه محله‌های نزدیک آن نیز «زنده‌ خواهند شد»، به خصوص محله‌های فقیرتر نظیر پارک‌ـ‌اکستنشن.

بنابراین بقالی‌های متعلق به مهاجران، قصابی‌های حلال و مراکز اجتماعی به زودی جای خود را به رستوران‌های زنجیره‌ای وگان، لباس‌فروشی‌های مد هیپستری-عتیقه، مغازه‌های غذای ارگانیک، و تعدادی زیاد کافی‌شاپ می‌دهند، زیرا صاحبخانه‌ها مستاجران فقیر را بیرون خواهند کرد تا جای کافی برای آنها که وضع بهتری دارند باز شود.

در این فرایند، خشونت اجتماعی-‌اقتصادیِ اعیانی‌سازی «سبزینه» می‌شود و به عنوان شیوه‌ای از توسعه‌ تبلیغ می‌شود که قرار است منطقه را «پایدار»، «زیبا» و «مدرن» کند.

متاسفانه خلق همراه با تخریب، بهترین هنر سرمایه‌داری است و عملکردهای مخرب آن هر چه باشند سبز نیستند. بینش بازاری «پایدار» نسبت به فعالیت اقتصادی، رژیم‌های غذایی آگاه به زیست‌بوم و «هیپ‌بودن» درون سرمایه‌داری مدرن به نابرابری بیشتر منجر می‌شود و در عین حال به محیط‌زیست آسیب وارد می‌کند.

پیش از آنکه بحث خودم را پیشتر ببرم، باید بگویم که من یک فرد دانشگاهی هستند که در یک محله «هیپ» مونترال زندگی می‌کنم و در فعالیت‌هایی مشارکت دارم که یک اتوس مشخص را دنبال می‌کند، و همه این‌ها من را بخشی از واقعیتی می‌کند که همین حالا در حال نقدش هستم. هدف من این نیست که درس اخلاق بدهم، بلکه می‌خواهم خطرات یک نظام سیاسی و اقتصادی را نشان دهم؛ نظامی که با فریب مردم مرفهی که خود را پیش‌رو می‌خوانند به آنها می‌باوراند که سرمایه‌داری سبزتر، و کاراتر ممکن است.

توهم «توسعه پایدار»

اصطلاح «توسعه پایدار» اولین بار در «نشست زمین سازمان ملل» در سال ۱۹۹۲ مطرح شد. در آن زمان دولت‌های غربی که در حال در برگرفتن نئولیبرالیسم بودند تمام دهه‌ قبل را فقط برای متلاشی‌کردن اتحادیه‌ها، مقررات زیست‌محیطی، و برنامه‌های رفاه کینزی صرف کرده بودند و حال به دنبال راهی برای انتشار فعالیت‌های خود در جاهای دیگر می‌گشتند. در عین حال تهدیدهای ژئوپولیتیک عمده علیه توسعه سرمایه‌داری جهانی در حال رنگ باختن بود.

وگانز، اولین سوپرمارکت وگان اروپا در برلین ــ عکس: Wikipedia; Tony Webster from Portland, Oregon, United States

در سایه این پیشرفت‌ها، نگرانی در مورد تخریب محیط‌زیست و نابرابری اجتماعی پررنگ‌تر شد و باید کاری درباره آنها صورت می‌گرفت.

«راه حل» این شد که به شیوه‌ای متناقض ارزش‌های «اجتماعی» و «سبز» را به بازارهایی جدید برای سرمایه درحال رشد تبدیل کنیم.

«توسعه پایدار» پیشنهاد داد که تاثیرات اجتماعی و محیط‌زیستی صرفاً امور «خارجی» نسبت به سیستم هستند که می‌توانند از طریق مکانیزم‌های سودمحور بازار تقلیل بیابند. این مدل همچنین بدان معنا بود که هیچ راه فراری از مدل توسعه نئولیبرال وجود ندارد.

بنابراین مشکلات محیط‌زیستی در قالب مسئله ناکارآمدی فهمیده شدند و این تصور به وجود آمد که این مشکلات را می‌توان با فناوری و مدیریت بهتر منابع حل کرد. این جریان توانست جریان‌های محیط‌زیستی سیاسی دهه‌های ۶۰ و ۷۰ را خنثی کند.

مجموعه نخبگانی که از کارشناسان سیاسی، اقتصاددان‌ها و کارآفرینان سیلیکون ولی تشکیل شده اند اکنون بر مسایل محیط‌زیستی چنبر انداخته اند و آن را به یک تلا سود‌ده دیگر بدل کرده اند و توسعه سرمایه را به عنوان پیشرفتی به سمت آینده «پایدار» معرفی می‌کنند.

در اصل، جنبش محیط‌زیستی به خاطر مقاصدی نظیر گسترش سود، آگاهانه سیاست‌زدایی شد و همچنان نیز می‌شود.

بخشی از برنامه جنبش محیط‌زیستی فناوری محور سیاست‌زدایی شده بر ایده مادیت‌زدایی از رشد اقتصادی بنا شده که از طریق فناوری‌ها و سبک زندگی‌های کاراتر مهیا می‌شود. اخیرترین اپ‌های موبایل برای صرفه‌جویی در نیروی کار، خریدن دستگاه‌های صرفه‌جویی در انرژی، خوردن غذای وگان یا اورگانیک و ساختن ساختمان‌هایی با تاثیرات منفی کمتر بر محیط‌زیست از جمله این اقدامات است.

گرچه این پیشرفت‌ها در کارآمدی باید تحسین شوند، اما راه حل برای مشکلات عظیم محیطزیستی که امروز با آنها سر و کار داریم نیستند. زیرا این «اصلاحات سریع» از ساختارهای اقتصادی و سیاسی توسعه سرمایه به دست آمده اند.

اقتصادهای در حال رشد در قلب فاجعه محیط‌زیستی که امروز با آن مواجه هستیم قرار دارند؛ ساختن کالاهای خودمان، سبزتر کردت یا کاراتر کردن فعالیت یا زیرساخت اقتصادی بدون یک دگرگونی اساسی در نظام اقتصادی جهانی به راه حل بلند‌مدت نمی‌انجامد.

اصلاح کارایی همواره به حفط و توسعه تولید برای ارضای تقاضای در حال رشد منجر می‌شود. این موضوع را می‌توان در «تناقض یوونس» دید. نام این تناقض از اقتصاددان انگلیسی قرن نوزدهم، ویلیام استنلی یوونس گرفته شده. او کشف کد که کارایی بیشتر در انرژی به تقاضای بیشتر منجر می‌شود.

امروز این «تاثیر بازگشتی» را می‌توان در سرتاسر بخش‌های اقتصادی دید، چنانچه سود حاصل از افزایش کارایی به کار گرفته می‌شود تا رشد را شدت ببخشد. کارایی بیشتر هواپیماها، خودروها، و وسایل الکتریکی فوراً با کاهش قیمت‌ها همراه می‌شود و در نتیجه به افزایش تقاضا و مصرف بیشتر انرژی و منابع می‌انجامد. و در سیستم اقتصادی جهانی‌سازی که در آن زندگی می‌کنیم، افزایش کارایی در یک منطقه معمولاً به خرج افزایش ناکارآمدی و ضایعات در منطقه‌های دیگر انجام می‌شود.

به بیان دیگر، هرچه ما کارایی را بالا می‌بریم، مصرف ارزانتر می‌شود، و در اقتصادی که خواهان رشد بی‌پایان است، هر چه بیشتر مصرف و اسراف می‌کنیم. محیط‌زیست همواره بازنده این منطق است.

فعالیت «سبز»

وقتی کاپیتالیسم با افزایش کارایی رشدمحور همراه می‌شود، یک نتیجه آن محله‌های «فناوری سبز» هیپستری عجیب و غریبی است که در شهرهای سرتاسر جهان از جمله در مونترآل در حال سربرآوردن هستند.

روی تابلو نوشته شده: «وگان شو [با علامت قلب]» ــ عکس:‌Flickr, by alisdare1

این کسب‌وکارهای «های‌تک» (فناوری پیشرفته) در کنار مشاغل «طبقه خلاق» (مثلاً هنرمندان، موزیسین‌ها، آکادمیسین‌ها، طراحان گرافیک، و غیره) معمولاً در جاهایی متمرکز می‌شوند که صنعت و تولیدات کارخانه‌ای سنگین به جای دیگری در کشور یا خارج از آن کشور نقل مکان کرده اند. به جای تولید مواد خام یا کالاهای ساخته‌شده، این مناطق بر ارائه نظرات و اطلاعات کارشناسی و تخصصی تمرکز می‌کنند.

برخی فکر می‌کنند که رشد و مادیت‌زدایی از اقتصاد به سبز شدن آن منجر می‌شود. اما اقتصاد خدماتی، یا دانش‌محور نسبت به کشاورزی یا تولید صنعتی تبعات محیط‌زیستی کمتری ندارد. زیرا اقتصاد دانش‌محور به منابعی وابسته است که تولید و کشاورزی صنعتی در مناطق دوردست فراهم می‌آورند. این مناطق دوردست بیشتر با مضرات و صدمات محیط‌زیستی و استثمار کار مواجه می‌شوند. این همان مناطقی است که مواد اولیه لازم برای تکنولوژی و همینطور ساخت تکنولوژی را بر عهده دارند، و اقتصاد دانش‌محور بدون وجود تکنولوژی کاری از پیش نمی‌برد.

ممکن است ابزارها و وسایلِ «های‌تک» بسیار کارا معرفی شوند، اما رشد سریع و قابل‌توجه صنعت ارتباطات نه تنها تقاضا برای مواد اولیه را افزایش داده بلکه به توسعه خطرناک صنایع استخراجی در کشورهای در حال توسعه منجر شده است و به افزایش بی‌رویه مصرف انرژی نیز انجامیده. تا سال ۲۰۲۰ فناوری اطلاعات ۲۰ درصد برق تولیدی در جهان را مصرف خواهد کرد، و در تصاعد گازهای کربنی نقش ویژه‌ای خواهد داشت.

این صنعت همچنین مقدار زیادی نخاله‌های الکتریکی تولید می‌کند که در حال حاضر روبه‌رشدترین نوع زباله خشک است. این زباله‌ها به کشورهای در حال توسعه انتقال داده می‌شوند و در آنجا محیط‌زیست را آلوده می‌کنند و به مرگ کارگرانی منجر می‌شوند که باید آنها را بازیافت کنند.

صادر کردن «تولید کثیف» به کشورهای دیگر و «تمیز» نگه‌داشتن کارنامه ملی نمی‌تواند صنعت خدمات را سبزتر کند.

در واقع اگر مونترآل همین حالا زیر خروارها زباله الکتریکی دفن نیست، ربطی به سبز بودن این شهر ندارد، بلکه به اقدامات دولت کانادا در صادر کردن این زباله‌ها به کشورهای دیگر مرتبط است.

«سبز» خوردن

در سالهای اخیر وگانیسم نیز بخشی از اقتصاد سبز با محوریت سوددهی شده است. افزایش محبوبیت وگانیسم در تصور نمی‌گنجد. این سبک زندگی سابق بر این نوعی مقاومت ضدنهادی علیه صنعت غذای جهانی بود اما حالا به یک منبع درآمد بدل شده است.

وگانیسم به خاطر نوع تبلیغ آن و معرفی آن به عنوان استراتژی برد-برد، به این شدت وارد جریان اصلی شده است. برای سلامتتان خوب است، برای سیاره هم خوب است، برای حیوانات هم خوب است! پس چرا نباید دوستش بداریم؟ در واقع خود وگانیسم چیز دوست‌نداشتنی‌ای ندارد.

اما وگان شدن در اقتصاد رشد محور ما را از «اثر برگشتی» حفظ نمی‌کند.

مارکو اسپرینگ‌من محقق آکسفورد می‌گوید که اگر همه جهان تا سال ۲۰۵۰ وگان شود، ۱,۵ تریلیون در هزینه‌های بخش سلامت و خسارات محیط‌زیستی صرفه‌جویی می‌شود، زیرا به کاهش  ۷۵ درصدی تصاعد گازهای گلخانه‌ای منجر می‌شود.

اما در یک اقتصاد سرمایه‌داری این مازاد هیچ‌گاه معطل نمی‌ماند. دوباره در رشد بیشتر سرمایه‌گذاری می‌شود، و به مصرف منابع بیشتر منجر می‌شود، کارگران بیشتری را استثمار می‌کند و زباله‌ها و صدمات بیشتر محیط‌زیستی تولید می‌کند.

افزایش تقاضا برای محصولات وگان نیز برای تنوع زیستی مخرب است، زیرا مصرف وگان بر فرهنگ تک‌بعدی میوه‌ها و سبزیجات متکی است (به طور خاص مصرف سویا). این نوع مصرف خود نیازمند گسترش زمین‌های کشاورزی، جنگ‌زدایی و افزایش مصرف آب برای کشاورزی است. همچنین استثمار کارگران جمعیت‌های آسیب‌پذیر را به دنبال دارد و مالکان عمده زمین و شرکت‌ها را تشویق می‌کند که از کشاورزان کوچک سوءاستفاده کنند.

وگانیسم و مصرف‌گرایی لزوماً جدا نیستند

«کول» بودن

«سبز» کار کردن و سبز خوردن طبعاً با توعی از سبک زندگی همراه است که زیبایی‌شناسیِ هیپستریِ «باحال بودن» را در خود دارد. اما «سبز» بودن و «کول» یا «باحال بودن» معمولاً تگ قیمتی بالایی دارند و مستقیماً شکاف‌های طبقاتی در جامعه را افزایش می‌دهند.

به همین علت تولید «باحال بودن» در اشکال بی‌شمارش یک سراشیبی لغزنده است. به یک تفکر جمعی عمیقتر برای آگاه شدن به تبعات آن نیاز داریم.

صفت «باحال‌بودن» با انواع و اقسام چیزها گره خورده که ارزش‌های نسبی مراقبت، عواطف، خلاقیت، و ابتکار و معنا را در خود دارند. باحالی نباید هیچ حد نژادی، جنسیتی، و اقتصادی-اجتماعی در خود داشته باشد و به همین ترتیب هیچ تاثیری هم بر آن مرزها ندارد.

در عمل، لازمه باحال بودن بازتولید نوع خاصی از بودن است که چشم‌اندازهای جدیدی برای توسعه سرمایه را فراهم می‌کند، و به هر چیز معناداری اجازه می‌دهد که بلعیده شود و برای سود کالایی‌سازی شود.

اجازه دهید به مثال دانشگاه مونترال بازگردیم. همجواری فضای این دانشگاه با پارک‌ـ‌اکستنشن که یکی از فقیرترین و به لحاظ فرهنگی متنوع‌ترین محله‌های مونترال است، راه‌های نژادی و طبقاتی‌ای را نشان‌مان می‌دهد که از خلال آنها «باحال بودن» امکان بروز می‌یابد.

توانایی کسانی که می‌توانند زیبایی‌شناسی خاص هیپ بودن، مصرف شیک و سالمِ آگاه به محیط زیست را دنبال کنند، به طور مشخص با طبقه و مزایای موروثی گره خورده. این مزایا به آنها امکان می‌دهند بیشتر مصرف و ریخت‌و‌پاش کند.

از طرف دیگر این افراد برخوردار از امتیازهای ویژه در خط مقدم «باحالی»، آگاهانه یا غیرآگاهانه این تصور مدرن را می‌پذیرند که رشد انسانی برابر است با اشکال جدیدی از ارزش که برای تولید سود استثمار می‌شوند. بنابراین اگر تخریب خشن زیست‌بوم‌ها و جابه‌جایی اجتماعی گروهی از انسان‌ها و موجودات در جهان از سبک زندگی «باحال» طبقه آنها حاصل شود، آن را یک نتیجه ناخوشایند و بدشانسی می‌بینند.

در عین حال هیپسترهای باحال شهری به راحتی طبقات فقیرتر را متهم می‌کنند که «آگاهی سبز» ندارند، زیرا با استانداردهای گران «سبز» آنها زندگی نمی‌کنند. آنها نمی‌توانند ببینند که فرصت‌های زندگی سبز در اماکنی که به لحاظ اقتصادی در مضیقه هستند محدود است و مقامات آن مناطق نیز به آن توجهی نشان نمی‌دهند. آنها همچنین به مبارزات سیاسی طبقه کارگر برای توزیع عادلانه‌تر ثروت و رفاه جامعه به طور کلی پشت می‌کنند.

سرمایه‌داری در بعد جهانی‌اش طبعاً باحال نیست. به معنای دقیق کلمه در حال سوزاندن سیاره ما است. باحال‌بودن بی‌عار و غیرسیاسی و منفصل که بر فردگرایی و تصورات متکی است به قطع نمی‌تواند این روند را قطع کند.

یک راه برای قدم گذاشتن به جلو این است که تمرکز تک نفره و فردگرا بر انتخاب سبک زندگی را رها کنیم تا بتوانیم مقاومت را بر توسعه سودمحور متمرکز کنیم و به فعالیت برای بازسازی اجتماعات از طریق اقتصاد همبستگی روی آوریم و روابطی را که با منطق رشد آسیب دیده‌اند بازسازی کنیم.

مادیت‌زدایی از مصرف انرژی یا ماده (Material or energy dematerialisation) به تنهایی کافی نیست. باید به جای اقتصاد مبتنی بر سود، رشد و منفعت شخصی، اقتصادی مبتنی بر مراقبت و مسئولیت ساخته شود. تنها در این صورت است که تاثیر بلند مدت ایجاد می‌شود. این یک قدم کوچک اما مطلقاً ضروری برای دستیابی به آرزوی به‌حق ما برای پایداری است؛ آرزویی که بسیاری از ما با جان و دل به آن پایبندیم و بسیار به آن نیاز داریم.


در همین زمینه: