حسین نوش‌آذر در گفت‌و‌گو با شهرنوش پارسی‌پور – فریده گلبو نویسنده شناخته‌شده‌ای است و آثار زیادی هم منتشر کرده، از جمله رمانی به نام «حکایت روزگار» که موضوع گفت‌و‌گو این هفته ما در برنامه «خانم نویسنده» است.

فریده گلبو می‌گوید به شیوه رئالیسم جادویی می‌نویسد. «رئالیسم جادویی» شیوه آشنایی‌ست در ایران و نخستین بار ما از طریق رمان معروف «صد سال تنهایی» نوشته گابریل گارسیا مارکز با این شیوه آشنا شدیم و مدتی هم در سال‌های اول انقلاب تب رئالیسم جادویی در ایران آمد و عده زیادی را به خود مبتلا کرد.

فریده گلبو که سالیان دراز معلم بوده، به نکته قابل تأملی اشاره می‌کند: او اعتقاد دارد که نویسنده می‌بایست از تجربه زندگی‌اش بهره بگیرد و به سلیقه خواننده‌اش هم فکر کند.
 

فریده گلبو در پی پدید آوردن رمانی‌ست که خوانندگان زیاد داشته باشد و در همان حال عام‌پسند هم نباشد. او البته میانه خوبی با آثاری که روشنفکران می‌نویسند ندارد و گمان می‌کند که اینگونه آثار به ادبیات فارسی لطمه‌های جبران‌ناپذیر وارد می‌آورد. او همچنین به جهان اسطوره‌ها و سنت‌ها علاقمند است و در سال‌های پیش از انقلاب داستان‌هایی از او در مجله «زن روز» منتشر می‌شد و در سال‌های بعد از انقلاب فیلم‌هایی هم با الهام از برخی آثارش به نمایش درآمده و داستان‌هایی از ادبیات کهن ایران را هم ساده‌نویسی کرده و در اختیار مردمان علاقمند به اینگونه داستان‌ها قرار داده.
 

از شهرنوش پارسی‌پور می‌پرسم:

 آیا به نظر شما «حکایت روزگار» یک رمان عام‌پسند است یا اینکه نویسنده در این اثر به خواست خود که پدید آوردن یک رمان خواندنی اما در همان حال قابل تأمل باشد، نایل آمده؟

رمان “حكايت روزگار” يك رمان عام‌پسند است. نويسنده داستانش را در جهتى سوق مى دهد كه خود به خود كنجكاوى‌برانگيز است. بايد پذيرفت كه فريده گلبو در نوشتن داستانش موفق است، او از نوع نويسندگانى همانند ر.اعتمادى و ارونقى كرمانى‌ست كه قادر بودند ذهن خوانندگان خود را دائم در تب و تاب نگه دارند و پىرنگ داستان را به گونه‌اى طراحى مى كردند كه خواننده را به دنبال خود مى‌كشيدند. بايد گفت كه كار او در عين حال به كار حسينقلى مستعان، و بيشتر از او، صدرالدين الهى نزديك مى‌شود.

خانم گلبو ادعا می‌کند به سبک رئالیسم جادوئی می‌نویسد. اکنون شما او را با مستعان و صدرالدین الهی مقایسه می‌کنید…

شهرنوش پارسی‌پور: تمامیت ساختار«حکایت روزگار» در خدمت جلب خواننده است.

رمان «حکایت روزگار» بسیار دور از مفهوم رئالیسم جادوئى‌ست. تمامیت ساختار کتاب در خدمت جلب خواننده است. موضوع کتاب شرح حال زنى‌ست که به همسرى مرد بسیار ثروتمندى درمى‌آید، که بعد از طریق همین مرد مورد شکنجه ترسناکى قرار مى‌گیرد. نمى‌خواهم بگویم که چنین داستانى در واقعیت نمى‌تواند وجود داشته باشد، چون واقعیت چنان پیچیده است که چنین داستانى نیز مى‌تواند در متن آن رخ بدهد. اما داستان گاه‌به‌گاه به گونه‌اى از حد اعتدال خارج مى‌شود که شما چاره‌اى ندارید جز اینکه فکر کنید فکر نویسنده آن را ساخته است.

در کتاب از مرد بسیار ثروتمندى گفت‌وگو مى‌شود که پیشینه روستایى دارد و خاندان او همگى روستایى هستند. اما دستگاه زندگى این مرد بسیار شبیه دستگاه زندگى یک مرد کاملاً شهرنشین بسیار ثروتمند است. البته ذهن من دائم متوجه یکى از شخصیت‌هاى زمان شاه بود که به همین ترتیب پیشینه روستایى داشت. اما از حق نگذریم که نویسنده در ایجاد هیجان و انگیختگى در خواننده‌اش بسیار موفق است. رمان را که مى‌خوانید متوجه مى‌شوید که به‌سادگى مى‌تواند به یک فیلم پر تحرک تبدیل شود. البته آغاز کتاب برشى دارد که شما را متوجه داستان دیگرى مى‌کند و بعد ناگهان این داستان آغاز مى‌شود. نمى‌دانم این را جزو ضعف‌هاى کتاب بدانم و یا فرض بگیرم که این هم شگردى‌ست براى جلب خواننده. 

 بسیار خوب. این پرسش در میان می‌آید که حالا نویسنده در قالب چنین داستانی چه می‌خواهد به ما بگوید؟ آیا می‌خواهد ما را سرگرم کند، یا اینکه می‌خواهد ما را به حقیقتی رهنمون شود که فقط از طریق این کتاب و در قالب چنین داستانی می‌شود بیانش کرد؟

فکر نمى‌کنم که فریده گلبو در شکل بخشیدن به این داستان قصد ارشاد جامعه را داشته باشد.

از قصد ارشاد صحبت نکردم. بلکه از حقیقتی صحبت کردم که یک اثر والا ما را با آن آشنا می‌کند. این حقیقت می‌تواند یکی از سویه‌های زندگی یا مرگ باشد.

او صرفاً در جست‌وجوى شکل‌بخشى به یک داستان سرگرم‌کننده است و در این‌کار کاملاً موفق است. من به عنوان خواننده علاقمند بودم بدانم آخر داستان به کجا منتهى مى‌شود. او براى داستان خود فضاى زمان حکومت شاه را برگزیده است. این مسئله نیز کمکى‌ست تا داستان جنبه مهیج‌ترى به خود بگیرد. روى‌هم‌رفته مى‌توان گفت که او یک پاورقى‌نویس موفق است.

فریده گلبو ظاهراً به پاکیزگی نثر هم اهمیت می‌دهد. نثر او آیا پاکیزه است؟ و آیا به نظر شما با توجه به مسائلی مثل شخصیت‌پردازی و خاستگاه متفاوت اجتماعی شخصیت‌ها و تفاوت گویش‌ها و لحن آن‌ها با هم، آیا پاکیزه‌نویسی ملاک مطمئنی‌ست در داستان‌نویسی؟

باید گفت که این نویسنده در نوشتن اشکالى ندارد. نثر ساده و روانى دارد، اما بدون شک ذهن او چنان در جست‌وجوى ایجاد هیجان است که از بررسى عمیق‌تر در لایه‌هاى پیچیده و تودرتوى شخصیت‌هایش درمى‌ماند. مثلاً هرگز روشن نمى‌شود که مرد روستایى چرا و به چه علت اینگونه است که در کتاب تصویر مى‌شود.

توجه کنید که نویسنده حیرت‌آورى همانند داستایوسکى پاورقى‌نویس بود. بنابراین گفتن اینکه نویسنده‌اى پاورقى‌نویس است توهین محسوب نمى‌شود. اما داستایوسکى ضمن پییش بردن داستان هیجان‌انگیز خود همانند جراح ماهرى ذهن شخصیت‌هایش را مى‌شکافد و ما را وارد لایه‌هایى از حضور شخصیت مى‌کند که حتى امروز، پس از بیشتر از یک قرن که از مرگ نویسنده مى‌گذرد کتاب هاى او خواندنى هستند، و نکته مهم این است که کتاب‌هاى داستایوسکى را بار‌ها مى‌توان خواند، اما این رمان فریده گلبو براى یک بار خواندن نوشته شده. هنگامى که پیچ داستان به پایان مى‌رسد و تکلیف شخصیت‌ها روشن مى‌شود شما دیگر کارى به این رمان ندارید و از خواندن خود به حد کافى بهره برده‌اید.

هیچ نکته‌اى باقى نمانده است که شما را وابدارد دوباره این رمان را بخوانید. این درست‌‌ همان جایى‌ست که تکلیف نویسندگان روشن مى‌شود. من دیگر آثار این نویسنده را نخوانده‌ام و این نخستین کار اوست که به دست من رسیده. شاید در دیگر آثار او این برش روانکاوانه و جامعه‌شناختى وجود دارد که باعث شود چندین بار کار او را بخوانید. اما کتاب حاضر فاقد چنین خصوصیتى‌ست. و به هرحال باید تأکید کرد که این روش نگارش یک نوع ویژه ادبى‌ست که در دنیاى امروز خوانندگان زیادى دارد. کتاب‌هاى زیادى در این سبک نوشته مى‌شود و نویسندگان این نوع داستان‌ها به طور معمول مهارت خوبى در شکل‌بخشى به یک داستان دارند. خوانندگان این سبک رمان‌ها اغلب زنان و دختران هستند و سلیقه آن‌ها در شکل‌بخشى به داستان‌ها رعایت مى‌شود. براى نویسنده آرزوى موفقیت مى‌کنم.
 

در همین زمینه:

::برنامه رادیویی «با خانم نویسنده» در کتاب زمانه::

::برنامه‌های رادیویی شهرنوش پارسی‌پور در رادیو زمانه::
::وب‌سایت شهرنوش پارسی‌پور::