مسئله اقلیتها یکی از پیچیدهترین و بحثبرانگیزترین مفاهیم در علوم انسانی و به ویژه در اسناد حقوقی و قوانین داخلی کشورها محسوب میشود.
از دیرباز، این موضوع در بین فعالان ایرانی و گروههای متعلق به اقلیتهای مختلف نیز مطرح بوده است. با این حال به نظر میرسد، هنوز ابهامهای حقوقی و نظری فراوانی پیرامون این مفاهیم وجود دارد.
در هفتههای اخیر موضوعهایی نظیر “حق تعیین سرنوشت”، “جداییطلبی”، “حقوق فردی و گروهی” با وجود حساسیتهای بسیار در پیوند با مسئله اقلیتهای اتنیکی و مذهبی به ویژه در شبکههای اجتماعی مورد توجه قرار گرفته است. چالش موجود در این زمینه را با آرش نراقی، استاد دانشگاه در آمریکا مطرح کردهایم. او در پیوند با حقوق اقلیتها دارای مقالات و پژوهشهای ویژهای است.
از نظر شما اقلیتهای قومی و ملی به چه گروهی اطلاق میشود؟ چه تفاوتی به لحاظ ماهیتی و حقوقی بین این دو یافت میشود؟
آرش نراقی: نخست آنکه، به نظرم در فضای این بحث، مفهوم “اقلیت” را میتوان به دو معنای متفاوت تعبیر کرد: معنای توصیفی و معنای تجویزی. معنای توصیفی “اقلیت” صرفاً ناظر به تعداد است. یعنی اگر در متن یک جامعه متشکل از دو گروه الف و ب، تعداد گروه الف از گروه ب بیشتر باشد، گروه ب را میتوان به معنای توصیفی کلمه “اقلیت” دانست، اما معنای دوم “اقلیت” یعنی معنای تجویزی آن، به نظرم از منظر اخلاقی مهمتر است. در معنای تجویزی، “اقلیت” عبارت است از آن گروهی که از متن جامعه سیاسی به حاشیه رانده شده است؛ یعنی حقوق اساسی آن به شایستگی رعایت نمیشود و از جمله قوم از حق مشارکت مؤثر در تنظیم و تدبیر مقدرات خود محروم است. در بسیاری موارد، کسانی که به معنای اول اقلیت بهشمار میروند، به معنای دوم هم اقلیت هستند، اما همیشه اینطور نیست. گاهی افراد به معنای اول در اقلیت نیستند، یعنی شمار آنها لزوماً از سایر گروههای موجود در ساخت سیاسی کمتر نیست، اما به معنای دوم اقلیت هستند، یعنی از متن تصمیمگیریهای اساسی مربوط به زندگی خود به حاشیه رانده شدهاند و نمیتوانند به نحو مؤثر در تدبیر و تنظیم مقدرات خود مشارکت کنند.
دوم آنکه، در فضای این بحث، میتوان “قوم” یا “ملت” را گروهی از انسانها دانست که واجد زبان، مذهب، آداب و رسوم، اسطورهها و ادبیات مشترک و خاص خود هستند و ارزشهای خود را از طریق آن قالبها بیان میکنند و از این راه به زندگی خود هویت و معنا میبخشند.
به نظرم “اقلیت قومی یا ملی” را باید برآیند معنای تجویزی “اقلیت” به علاوه تعریف یاد شده از “قوم” یا “ملت” دانست.
آیا ظرف حقوق بشر برای حل مسئله اقلیتهای ملی یا قومی راه حل مناسب و قانعکنندهای را در بردارد؟
اگر ما موجودیت چیزی به نام “حقوق گروهی” را به رسمیت بشناسیم، در آن صورت درکی از حقوق بشر که فقط ضامن حقوق فردی انسانهاست، نارسا خواهد بود و تأمین و تضمین آن حقوق فردی به هیچ وجه نمیتواند ضامن حقوق اقلیتهای قومی یا ملی باشد.
به نظر میرسد که فضای غالب در مباحث مربوط به حقوق بشر بیشتر ناظر به حقوق فردی بوده است. به بیان دیگر، در مباحث مربوط به حقوق بشر، فرض ناگفتهای وجود داشته است که گویی اگر حقوق فردی انسانها برآورده شود، تمام حقوق اساسی ایشان تأمین شده است. به بیان دیگر، فرض ایشان این بوده است که چون به لحاظ متافیزیکی گروه هیچ هویتی مستقل از فرد فرد اعضای آن ندارد، بنابراین، سخن گفتن از حقوق “جمع” یا “گروه” به عنوان هویتی مستقل از اعضای آن مغالطهآمیز و نادرست است. به بیان دیگر، از این فرض متافیزیکی که تنها “فرد” است که هویت و موجودیت واقعی در جهان خارج دارد، این نتیجه اخلاقی و حقوقی را استنتاج کردهاند که بنابراین، “گروه” به صفت “گروه” واجد هیچ حقی مستقل از حقوق فردی اعضای آن نیست. بر این مبنا نتیجه گرفتهاند که تأمین حقوق افراد گروه عین تأمین حقوق گروه است.
به نظر من اما این استدلال نادرست است. فرد میتواند مدعای متافیزیکی- وجودشناختی این قائلان را بپذیرد، بدون آنکه به پذیرش مدعای حقوقی و اخلاقی ملزم باشد. ما میتوانیم تلقیای از “حقوق گروهی” داشته باشیم که با مدعای متافیزیکی قائلان درباره شأن وجودی “فرد” قابل جمع باشد. در این سیاق “حق گروهی” عبارت است از حقی که دست کم یکی از سه شرط زیر را واجد باشد:
شرط اول- صاحب آن حق نه فرد که گروه باشد. برای مثال، در جامعه ما هیچ فردی به تنهایی صاحب نفت کشور نیست، اما فرض بر این است که تمام افراد به صفت ایرانی بودن صاحب این سرمایه ملی هستند. به بیان دیگر، نفت سرمایه مشاع ملت ایران تلقی میشود.
شرط دوم- مکانیسم احقاق یا سلب حق فردی نباشد، گروهی باشد؛ یعنی فرد به صفت فردی خود نتواند آن حق را مطالبه کند یا به دیگری واگذارد، بلکه این کار صرفاً به صفت گروهی امکانپذیر باشد. یعنی این گروه یا نمایندگان گروه باشند که واجد این حق باشند که آن را مطالبه کنند یا به دیگری واگذارند.
شرط سوم – مبنای توجیه آن حقوق منافع فردی نباشد، بلکه منافع تمام یا اکثریت گروه باشد. بر این مبنا، میتوان ادعا کرد که اقلیتهای قومی یا ملی، علاوه بر حقوق فردی که تک تک اعضای ایشان به صفت انسان بودن یا شهروند بودن واجدند، صاحب حقوقی گروهی هم هستند که به حقوق تک تک اعضای آن گروه فروکاستنی نیست.
اگر ما موجودیت چیزی به نام “حقوق گروهی” را به رسمیت بشناسیم، در آن صورت درکی از حقوق بشر که فقط ضامن حقوق فردی انسانهاست، نارسا خواهد بود و تأمین و تضمین آن حقوق فردی به هیچ وجه نمیتواند ضامن حقوق اقلیتهای قومی یا ملی باشد.
به همین دلیل است که در مباحث متأخرتری که درباره حقوق بشر جاری است، نسل تازهای از حقوق به مجموعه حقوق بشر افزوده شده است (حقوقی که به “نسل سوم” حقوق بشر معروفاند)، و از جمله این حقوق نسل سوم بهرسمیت شناختن پارهای از حقوق جمعی یا گروهی است. بنابراین، اگر تلقی ما از حقوق بشر شامل حقوق گروهی هم بشود، در آن صورت به گمانم ظرف حقوق بشر برای صورتبندی و فهم مسائل مربوط به حقوق اقلیتهای قومی ظرفیت کافی خواهد داشت.
در نظامی دمکراتیک که موازین حقوق بشری در آن مبنا قرار گیرد و در عین حال کشوری چند ملیتی یا چند قومیتی نیز باشد علاوه بر احقاق حقوق فردی همگان، چه ضمانتی برای احقاق حقوق جمعی نیز وجود دارد؟
میتوان “قوم” یا “ملت” را گروهی از انسانها دانست که واجد زبان، مذهب، آداب و رسوم، اسطورهها و ادبیات مشترک و خاص خود هستند و ارزشهای خود را از طریق آن قالبها بیان میکنند و از این راه به زندگی خود هویت و معنا میبخشند.
به نظر من دموکراسی به خودی خود از منظر اخلاقی برتری ذاتی بر شیوههای دیگر ندارد، مگر آنکه عادلانه باشد. دموکراسی اگر به قید عادلانه مقید نباشد، بهسرعت به دیکتاتوری اکثریت منتهی میشود یا در بهترین حالت نسبت به سرنوشت “اقلیتهای دائمی” بیتفاوت میشود. منظور من از “اقلیتهای دائمی” گروههایی در جامعه هستند که گرچه هویت متمایز و ویژه خود را دارند، اما هرگز نمیتوانند به اکثریت تبدیل شوند. بنابراین، هرگز نمیتوانند از طریق نظام رأیگیری به پارهای از خواستههای اساسی خود که لزوماً از مصادیق حقوق بشر یا حقوق عمومی شهروندی نیست، اما برای ایشان بسیار مهم و ارزشمند است، دست یابند.
شرط لازم عادلانه بودن دموکراسی رعایت حقوق اقلیت، از جمله حقوق گروهی ایشان است. بنابراین، نظام دموکراتیکی که حقوق فردی شهروندان را رعایت میکند، اما نسبت به حقوق گروهی ایشان بیتفاوت است، از منظر اخلاقی نقصان دارد، یعنی عادلانه نیست. بنابراین، در متن یک نظام دموکراتیک عادلانه هر شیوهای که برای تضمین حقوق فردی شهروندان به کار گرفته میشود باید در مورد تضمین حقوق گروهی ایشان نیز به کار گرفته شود. متأسفانه به نظرم در فضای روشنفکری ما هنوز اهمیت حقوق گروهی و “اساسی” بودن آن به خوبی درک و تصدیق نشده است. بنابراین، گام نخست شاید این باشد که باب این بحث در فضای گفتوگوی عقلانی در عرصه عمومی گشوده شود تا همانطور که جامعه کمابیش نسبت به حقوق فردی آحادش حساسیت بیشتری یافته است، نسبت به حقوق گروهی افراد (خصوصاً گروههای اقلیت) هم آگاهی و حساسیت بیشتری بیابد.
حق تعیین سرنوشت چه تفاوتی با حق جدایی طلبی دارد؟
به نظر من “حق تعیین سرنوشت خود” از مصادیق بارز حقوق اساسی انسانهاست و تحت هر شرایطی موضوعیت دارد، برخلاف “حق جداییطلبی” که فقط در شرایطی خاص موضوعیت مییابد.
حق تعیین سرنوشت ادامه حق خودمختاری یا حق مشارکت مؤثر انسانها در اموری است که با معیشت و امنیت ایشان سروکار دارد و از این حیث جزو حقوق اساسی انسانهاست و نفی آن تحت هر شرایطی ناقض حرمت و کرامت ذاتی انسانهاست. به عنوان انسانهایی که هویت خود را در متن گروه یا گروههای خاصی تعریف میکنیم، واجد دو نوع “خود” هستیم: “خود فردی” و “خود گروهی”. به این اعتبار است که حق تعیین سرنوشت از دایره “خود فردی” فراتر میرود و به “خود گروهی” ما هم تعمیم مییابد. حق تعیین سرنوشت “خودگروهی” خصوصاً در ضمن دو حق دیگر آشکار میشود:
جداییطلبی در غالب موارد فرآیندی پرهزینه و خونبار برای تمام طرفین درگیر است و از اینرو بهترین شیوه برای پرهیز از مطالبات جداییطلبانه و رویارویی با گسترش نیروهای گریز از مرکز آن است که حق مشارکت مؤثر اقلیتهای قومی در سطح ملی و منطقهای به معنای واقعی تأمین و تضمین شود.
حق نخست، “حق حفظ هویت فرهنگی” است. حفظ هویت فرهنگی، در واقع برای صیانت از “خود گروهی” و تداوم و تعالی بخشیدن به آن است. فرهنگ قوم نقش مهمی در هویتآفرینی و معنا بخشی به زندگی گروهی قوم دارد. از جمله پیامدهای مهم بهرسمیت شناختن این حق، حق تحصیل فرزندان به زبان مادری ایشان است. البته هر فرهنگی در خور حفظ و حراست نیست. فرهنگها تا آنجا محترماند که حقوق اساسی انسانها را پاس بدارند و دست کم به نحو حداقلی با موازین عدالت سازگار باشند.
حق دوم، “حق خودگردانی” است؛ ازجمله حقوق اساسی “خودگروهی” آن است که بتوانند به نحو مؤثر در تعیین سرنوشت خود و تدبیر اموری که بر زندگی ایشان تأثیر جدی مینهد نقش مؤثر داشته باشند. “حق خودگردانی”، به این معناست که قوم به صفت گروهی بتوانند مقدرات “خودگروهی” خود را آنچنان که با شرایط و ارزشهای ویژه ایشان تناسب بیشتری دارد، تدبیر کنند. حق خودگرانی هم تا آنجا موجه است که حقوق انسانی افراد قوم محترم باشد و امکان خروج آزادانه از گروه برای اعضا فراهم باشد.
در غالب موارد حق تعیین سرنوشت خود را میتوان بدون جداییطلبی محقق ساخت. به بیان دیگر، حق تعیین سرنوشت لزوماً به معنای حق حاکمیت سیاسی تمام عیار و تأسیس یک حوزه اقتدار سیاسی و قضایی مستقل نیست. برای مثال ممکن است که قانون اساسی یا دولت مرکزی این حق را برای اقوام تحت حاکمیت خود بهرسمیت بشناسد که در قلمرو خاص خود زبان محلیشان را به عنوان زبان رسمی به کار برند، یا سرزمینشان به عنوان استان یا ایالتی در یک فدراسیون بهرسمیت شناخته شود، یا نمایندگان ایشان نسبت به تغییر قانون اساسی یا وضع و تغییر پارهای قوانین فدرال حق وتو داشته باشند.
در یک کشور در چه شرایطی حق جداییطلبی موضوعیت پیدا میکند یا از نظر قواعد حقوق بینالملل این خواست مشروعیت دارد؟
به نظرم به طور اصولی اصل “حق جداییطلبی” باید در متن قانون اساسی کشور بهرسمیت شناخته شود و شرایط آن بهدقت روشن شود. اگر مبنای جامعه سیاسی را نوعی عقد یا قرارداد بدانیم، در متن این قرارداد، مانند هر قرارداد دیگری، باید شرایط فسخ قرارداد هم گنجانیده شود. بنابراین، به نظرم در متن یک قانون اساسی عادلانه همانطور که شرایط عقد سیاسی باید بهدقت قید شود شرایط طلاق سیاسی هم باید به روشنی بیان شود، اما اگر شرایط طلاق توافقی در متن قانون اساسی نیامده باشد، باب طلاق سیاسی یکسویه تحت شرایط خاص همچنان گشوده است. امروزه در متن نظام حقوق بینالملل دست کم در سه مورد طلاق سیاسی به نحو یکسویه (یعنی بدون رضایت دولت مرکزی) بهرسمیت شناخته شده است:
مورد اول، ناظر به شرایطی است که یک قوم خاص و سرزمینهای ایشان به زور و غاصبانه به دولت مرکزی ضمیمه شده باشد. در این شرایط، بهرسمیت شناختن طلاق یکسویه مصداق عدالت جبرانی است.
مورد دوم، ناظر به شرایطی است که دولت مرکزی بهنحو گسترده و سیستماتیک حقوق اساسی یک قوم خاص را نقض میکند. در این شرایط، بهرسمیت شناختن طلاق یکسویه مصداق عدالت توزیعی است.
مورد سوم، ناظر به شرایطی است که دولت مرکزی در ضمن قراردادی معین به قومی خاص در قلمرو حاکمیت خویش حق خودگردانی داده و خود را به رعایت آن حق متعهد ساخته است، اما شرایط مورد توافق را به نحو یکسویه به طور مستمر نقض میکند.
به نظر من همیشه باید این واقعیت مهم را به یاد داشته باشیم که جداییطلبی در غالب موارد فرآیندی پرهزینه و خونبار برای تمام طرفین درگیر است و از اینرو بهترین شیوه برای پرهیز از مطالبات جداییطلبانه و رویارویی با گسترش نیروهای گریز از مرکز آن است که حق مشارکت مؤثر اقلیتهای قومی در سطح ملی و منطقهای به معنای واقعی تأمین و تضمین شود.
در همین زمینه:
آقا ديدگاه تجزيه طلبي را کادو پيج کرده تحويل ملت داده است.
کاربر مهمان / 25 May 2012
سروش را در مغلطهسازی و بغرنجگویی کم داشتیم که آقای نراقی هم *** اضافه شد، البته سروش اذهان به تاثیر از مولانا و پوپر دارد ولی ماخذها و الهامات آقای نراقی بر کسی روشن نیست. یکی از موانع رسیدن به دموکراسی در ایران، جریانات تجزیهطلبی است که با تکیه بر گویشها و آداب و رسوم محلی نوستالیژیکی، همراه با وابستگی مادی و سیاسی به امپراطوران جهانی زر و زور، روند پیشرفت و رفاه اقوام ایرانی را منحرف و تمامیت ارضی ایران را به خطر می انداخته و بهانهایی برای خشونت مستبدین در مقابل مخالفین و سکوت و انفعال اپوزیسیون ملی و دموکرات در مبارزه با استبداد هستند. زمان آن فرا رسیده که تمایلات و تعلقات قبیلهایی و عشیرتی را به کنار بگذاریم و بپذیریم که ایران به تاجران آذری، نفت خوزستان، توریسم خراسان، کشت و دام کردستان و … احتیاج مبرم و همگانی دارد و از یکپارچگی ایران دفاع کنیم و جدائیطلبی را روشنفکری سیاسی و تنها راهحل معضل اقوام ایرانی قلمداد نکنیم و از یوگسلاویزه شدن ایران اجتناب کنیم.
ایراندوست / 23 May 2012
نمیدونم چرا همه بدنبال تجزیه ایران هستن! از دکتر ****بگیر بیا تا حالا این بابا! اونم در زمانیکه دنیا داره براه یکپارچگی میره (مثل اروپا)!
آذرخش / 24 May 2012
من دست این انسان فرهیخته و عاقل و باخرد و دموکرات واقعی را صمیمانه می فشارم و برایشان سلامتی و موفقیت و سر افرازی ارزومندم. اگر در ایران تعداد روشنفکران و نخبه گان فرهنگی و سیاسی فارس که مانند دکتر ارش نراقی فکر می کنند بیشتر بود هیچ وقت این جدایی بین ملت های ساکن در ایران اتفاق نمی افتاد. ایکاش نحبه گان فارس از تجارب تراژیک کشور های مانند یوگسلاوی سابق و عراق و سوریه و لیبی و سودان و شوروی سابق— که خوشبختانه بدون خون ریزی و کشتارهای دسته جمعی و جنایات از هم پاشیده شد– درس یاد می گرفتند و ایران را بسوی ویرانی و جنگ های داخلی نمی کشاندند. دوستی و دشمنی و نفرت و عشق همه شان مسری هستند و اگر ملت های غیر فارس در ایران به بینند که همتا های فارس شان یک قدمی برای اشتی برداشته اند آنها دو قدم بر خواهند داشت و بدین وسیله می توان از ویرانی و تجزیه ایران جلوگیری کرد و گرنه یقین داشته باشید که به سرنوشت بد تر از لیبی و عراق و سوریه مبتلا خواهیم شد.
ع.دهقانی / 24 May 2012
بی شک آقای نراقی را میتوان اولین روشنفکر فارس/ایرانی دانست که بدون تعصب و ناسیونالیسم و تنها با رویکرد علمی، حقوقی و اخلاقی-انسانی به موضوع جامعه شناختی ایران و مسئله ائتنیکی/ملی می کنند. امثال آقای نراقی هستند که به حل مشکلات کمک خواهند کرد و جامعه را دموکراتیک کرده و به پیشرفت آن کمک خواهند کرد نه روشنفکرانی چون آقای گنجی که نمیتوانند خود را عاری از ناسیونالیسم حاکم و پان ایرانیسم ساخته و به مسئله نگاه کننده. در واقع امثال آقای گنجی بیشتر نگران منافغ آن مرکزی هستند که می ترسند به خطر بیفتند و برای آنها آن جامعه ظلم زده و محروم از حقوق ابتدائی خود، معروض مانده به همه نوع تبعیض و به حاشیه رانده شده نیست. از اینرو بار دیگر باید آقای نراقی را تبریک کرد برای ایستادن اشان در کنار حقوق بشر و ملتهای ظلم زده در ایران
ائلشن آذربایجانلی / 24 May 2012
با تشکر از رادیو زمانه و آقای آرش نراقی بابت این گفتگوی بسیار منطقی و روشنگرانه. اگر بحث مربوط به ملیتهای غیرفارس در ایران به این شکل منطقی و علمی دنبال شود، مطمئنا ما خواهیم توانست بسیار متمدنانه و مسالمت آمیز این تنوع ملی، فرهنگی و زبانی را به جای تهدید به یک فرصت برای کشور تبدیل کنیم. ولی متاسفانه بسیاری از روشنفکران مرکزگرا تنها بر مبنای احساسات کور و افراطی وطن پرستانه و به دور از منطق علمی و حقوقی به مساله نگاه می کنند و برای بسیاری از آنها اولویت حفظ تمامیت ارضی کشور به هر قیمتی است حتی اگر حقوق اساسی اقلیتها به صورت سیستماتیک زیر پا گذاشته شود و یک سیستم دیکتاتوری پلیسی برای سرکوب اقلیتها ایجاد شود. البته این طرز فکر خود نقض غرض است چون هرچه مخالفت با حقوق اساسی گروهی اقلیتها شدیدتر و سرکوبگرانه تر باشد، تمایلات جدایی طلبانه هم رشد شدیدتری خواهد داشت و در نهایت راه را به هر گونه تفاهم خواهد بست. یعنی سرکوب شاید در کوتاه مدت موثر باشد ولی در بلند مدت حل مساله را غیرممکن خواهد کرد و تجزیه ایران را قطعی و گریز ناپذیر خواهد نمود. من به عنوان یک فعال سیاسی ترک آذربایجانی حقیقتا هیچ اختلاف نظری بین خودم و آقای نراقی نمی بینم و فکر می کنم که اگر همه روشنفکران مرکزگرا همانند آقای نراقی بر اساس حق و عدالت و بر مبنای منطق حقوقی و علمی وارد بحث شوند، رسیدن به تفاهم و ساختن یک دموکراسی فدرال و تکثرگرا و پایدار در ایران که رضایت اکثریت شهروندان این کشور را از هر قوم و ملیتی در بر داشته باشد و در عین حال اتحاد داوطلبانه همه ملیتها را هم تضمین کند و خطر تجزیه ایران را از بین ببرد، کاملا ممکن و عملی است. ولی متاسفانه حقیقت این است که روشنفکرانی همچون آقای آرش نراقی به تعداد انگشتان یک دست هم نمی رسند!
کاربر مهمان / 24 May 2012
جناب آقای نراقی با سلام. مفهوم حقوق بشر از دهه ی 90 قرن بیستم دچار تحول شده است. تا پیش از این دوره حقوق بشر همانگونه که حضرتعالی هم بیان کردید ناظر بر حقوق فردی بود ولی بعد از این دوره به علت وقوع بحران های انسانی همچون بمباران شیمیایی شمال عراق، جنگ بوسنی، رواندا و قضییه ی کوزوو این اندیشه شکل گرفت که حقوق فردی نمی تواند از این وقایع پیشگیری کند. لذا پروتکل هایی بعد از این دوره به تصویب رسید که ماهیتاً ناظر بر حقوق فردی نبودند. مثل پروتکل مبارزه با تبعیض نژادی و یا پروتکل های مربوط به حقوق زنان، مهاجرین و غیره. این تغییر در مفهوم حقوق بشر به طور مستقیم مفهوم شهروندی و دموکراسی را هم تحت تاثیر قرار داد. تا پیش از این دوره معیار دموکراسی رای اکثریت بود و برای حفظ حقوق اقلیت ها نیز مفهوم اقلیت ابداع گردید. اقلیت بیشتر از آن که ناظز بر شماره ی گروه باشد یک مفهوم حقوقی است. در واقع یک جایگاه حقوقی است که به موجب قانون اساسی به گروهی اعطاء می شود. ولی بعد از این دوره هدف دموکراسی نه تنها مصالحه ی راه حل بر مبنای رای اکثریت می باشد بلکه دغدغه ی عمده ی آن این است که چگونه می توان رای اقلیت را در سیستم تصمیم گیری لحاظ نمود. سیستم سیاسی و اداری و حتی اقتصادی بر این مبنا سازماندهی می شود. ما به این مدل دموکراسی متکثر می گوییم. بنده بر این باور هستم که پروژه دموکراسی باید برای رفع شکاف های موجود در جامعه راه حل بهینه پیدا کند. در واقع اگر این شکاف های در چارچوب پروژه دموکراسی مطرح گردند، نه تنها مانعی برای دموکراتیک سازی نیستند بلکه باعث قوام آن خواهند شد. کسانی که مبارزه برای رفع شکا فهای قومی- دینی، طبقاتی و جنسیتی را خارج از این پروژه در نظر می گیرند خود برای نافرجامی این پروژه تلاش می کنند. کسانی که از دموکراسی سخن می رانند ولی آنگاه که به حقوق اقلیت های قومی- دینی می رسند به بهانه ی اینکه به جز حقوق فردی جایی برای این حرفها در دموکراسی نیست و اطرح این مسائل با پروژه دموکراسی منافات دارد و یا کسانی از منسوبین به گروه های قومی- دینی که به استناد این حرف ها حکم می کنند که مبارزه ما مبارزه ی ملی است و نمی تواند با جنبش دموکراتیک سازی همکاری نمود همه به بیراهه می روند. این نشان می دهد که تلقی آنها از دموکراسی مفهوم سنتی آن است. من از دموکراتیک سازی دفاع می کنم و از هر کسی و جنبشی که مدعی دموکراتیک سازی است دفاع می کند ولی به عنوان عضوی از یک گروه قومی ساکن این کشور به پروژه ای رای خواهم داد و از آن حمایت خواهم کرد که ما و مشکلات ما را هم در بر بگیرد. هر پروژه ای که ما در آن نباشیم حتی اگر به نام دموکراسی هم باشد از نظر ما مردود است. البته منظور از ما به عنوان گروه قومی است که من یکی از اعضای آن هستم.
در آخر به رادیو زمانه پیشنهاد می کنم یک نظر سنجی در مورد چگونگی حل مساله ی ملی در ایران از گروه های قومی ساکن ایران انجام دهند. من مطمئنم آنها دارای پروژه ای برای رفع این مساله می باشند. عزیزان قضایای سوریه و بحرین در برابر چشم های ما جریان دارد. این ماجرای جوماعی است که نتواند شکافهای خود را در داخل پروژه دموکراتیک سازی حل و فصل نماید. تاریخ به ما فرصتی برای اندیشیدن داده فردا می تواند برای ما هم دیر باشد. به امید آنکه به هم اندیشی برای آینده ی بهتر نائل شویم.
جلیل یعقوب زاده فرد / 24 May 2012
کسانی که به فکر تجزیه طلبی ایران هستند بدانند راهی خونین پیش رو دارند. دست از این افکار بردارید و برای برابری و برادری تلاش کنیم. در آینده ایران همه مردم ساکن ایران باید از حق و حقوق مساوی برخودار باشند. نگاهی به وسعت و حدود مرزهای زبانی در ایرانی که در چهار گوشه آن زبان های چند وجود دارد خود گواه آن است که برای کشیدن مرزهای احتمالی در آینده باید دست به کشتار وحشتناکی برای پاکسازی قومی و قتل عام انسان های بیگناه زد. از شمال غرب بگیر که مرزهای ترک زبان تا کرج کشیده شده است تا شهرهای دو زبانه کرد و ترک در شمال غربی و از سمت غرب نیز مساله کرد با لک و لر ها وجود دارد. به همین ترتیب در خوزستان که عرب ها به همراه بختیاری و فارس ها زندگی می کنند. در سمت زاهدان سیستانی با بلوچ به هم تنیده اند. زاهدان دقیقا ترکیبی از هر دو قوم هستند. در شمال شرق نیز که کرد-ترکمن- فارس و ترک زندگی می کنند.
لحظه ای تجزیه طلبان به این موضوع فکر کرده اند که می خواهند چه بلایی سر انسان هایی بیاورند که می خواهند زنده باشند؟
علی / 26 May 2012
تجزیه و فدرالیسم ایران کار اشتباه و خطرناکیست نه به علت کوروش و مرز پرگهر و تاریخ طولانی و این مزخرفات ناسیولیستی بلکه تجزیه بر پایه زبان و نژاد یک حرکت کاملا ارتجاعی و بازگشت به دوران قبیلگی انسان است چون قوم پرستی چرا نباید بعدش به طایفه پرستی و فامیل پرستی برسه؟بعدشم احزاب و گروههایی که داعیه این رو دارن در حقیقت میخان به قدرت برسن و با برکشید زبان و نژاد و لالایی به زبان مادری بتونن استبداد فاشیستی خود رو توجیه کنن .گرچه نفی این سیاست به معنی نادیده گرفتن تحصیل به زبان مادری نیست گرچه الا در تبریز و سنندج جوونها از تهرانیها قشنگتر فارسی حرف میزنن و تهرانی ها سعی میکنن انگلیسی یاد بگیرن چون نسل مدرنی است و میخاد به جای اینکه کرد و ترک و فارس تعریفش کنن و زمینه نفرت نژادی برای کسب قدرت و ثروت توسط این احزاب ارتجاعی و عقب مونده بشه یک انسان مدرن تعریف بشه که امکان برابر برای پیشرفت داشته باشه.گرچه حرفهای این دوستان بین عامه طرفدار پیدا نکرده ولی باید بدونن با این افکار قبیله ای دارن نشونی گورهای دستجمعی و به جان هم افتادن انسانها رو میدن.
کاربر مهمان / 25 May 2012
بنا بر این دو کامنت آخری روز شنبه ،کلیه ملیت های ایرانی ، که به دلایل مختلف تحت ستم هستند ، ناچار الی الابد بایستی تحت این حاکمیت و با این مرزهای جغرافیایی بسر برند .
در حالی که اگر حتی به حوادث دهه گذشته بنگریم ، در دنیا کشورهایی مانند سودان ، چک و اسلواکی و دیگران بوده اندکه با انتخابت مستقیم ، زیر نظر سازمان ملل ، و اتفاقا تنها در همان مناطقی که خواهان جدایی بوده اند ، تجزیه شده اند. اما بوده اند کشورهایی هم مانند یوگسلاوی یا همان صربستان ، بر خلاف کشوری مانند چک و اسلواکی که کاملا مسالمت آمیز تجزیه گردیدند ، قوم حاکم ( در اینجا صربها ) در مقابل خواست دیگر اقوام به کشتار و خونریزی دست زدند ، و ننگ ابدی برای خود خریدند .
اما من اگر به جای این دو دوست ، که در افکار شوونیستی افراطی بسر میبرند ، بودم بیشتر به جای تهدید دیگر ملت های اسیربه نسل کشی ، خودم از کشته شدن بیشتر فارسها وحشت به سراغم میامد ، تصور کنید ملتها ترک، کرد ، عرب و بلوچ و ترکمن با اتحاد و آگاهی به پا خیزند ، بیشتر فارسها باید بترسند که اهل مبارزه نیستند .
کاربر مهمان / 27 May 2012
بعضی از خواسته های اقوام مختلف ایرانی مانند حق تحصیل به زبان مادری کاملا اخلاقی و قابل دفاع است . اما بسیاری از آنها مبتنی بر توهم ظلم به این اقوام است. من سالها است در شهرهای مختلف ایران زندگی کرده ام و با بسیاری از اقوام ایرانی از نزدیک آشنا و دوست بوده ام. برخلاف تصور معمول,منابع در ایران نه بر پایه نژاد و زبان که تنها بر پایه چانه زنی های سیاسی تقسیم شده است. شیراز شهری که در آن اغلب مردم جز فارسی زبانی را نمی دانند از نظر امکانات شهری در وضعیت به وضوح پایین تری از تبریز مرکز ترک زبان های ایرانی قرار دارد. لرها به عنوان اصیل ترین مردم آریایی نژاد بدترین وضعیت قومی را در ایران دارند و در حالی که بسیاری از ذخایر نفتی در سرزمین های انهاست از حداقل امکانات بی بهره اند. در خوزستان که هویت دو قومی دارد , بیکاری بسیار بیشتر از شهرهای ترک نشین ایران است.
از سویی شباهت این اقوام بسیار بیش از آنچیزی است که تصور می شود و در آرزو ها و پنداره ها بسیار به هم شبیهند. بخش فرهیخته تر همه اقوام ایرانی در تعامل با هم بوده و در نحوه برداشت از زندگی بسیار به هم شبیه شده اند و از سویی به سبب تاریخ متفاوت از بسیاری جهات دقیق تر و عمیق تر از هم زبان هایشان در کشورهای مجاور هستند. هراس انگیز انکه درین ماجرای دفاع از تجزیه طلبی, خردمندان اقوام میدان داری نمی کنند و از این رو این روند نه بر پایه حداکثر شدن منافع همه, که بر پایه روندی احساسی پیش می رود که پایان آن می تواند برای همه طرف های درگیر اسف بر انگیز باشد.
جناب اقای دکتر نراقی در اخلاق تخصص دارند. رویکرد ایشان مبتنی بر فلسفه تحلیلی است . ضعف بزرگ این رویکرد عدم توجه به شرایط و دقایق اجتماعی و نسخه پیچیدن صرفا بر پایه آن چیزی است که گمان می کنند اصول اخلاق است. این دسته از فیلسوفان گرچه در حوزه اخلاق نظری جذابند اما در حوزه اخلاق کاربردی با ساده سازی بیش از حد مسائل بیش از فایده ضرر می رسانند.
شخصا خوشحال می شوم که همه اقوام ایرانی به بهترین شراط ممکن و وضعیتی عادلانه دست یابند اما به نظر نمی اید مسیر های پیشنهادی به چنین سمتی حرکت کنند.
کاربر مهمان / 27 May 2012
من با نظر دوستی که می گويد “جدايی طلبی را کادو پيچی کرده” موافقم و بنظرم اين کامنت نويس که “موجز” نوشته انسانی بس دقيق است.
همچنين اين کاربری که در آخر کامنتش نوشته “فارس ها اهل مبارزه نيستند” بايد به چند چيز توجه کند:
يک)
فارس ها وجود خارجی ندارند و اسم درست “ايرانی ها” می باشد چه اينکه هيچ فارسی زبانی از مشهد و نيشابور تا بهبهان و رامهرمز در خوزستان خودش را فارس نمی نامد و ايرانی می نامد.
دو)
بر فرض اينکه فارسی زبان ها را بتوان فارس خواند بايد اين دوست توجه کند که اين فارس ها اگر اهل مبارزه نبودند تا بحال مانند آشوری ها, کلدانی ها, بابلی ها, هيتايی ها, فنيقی ها, سومری ها و اوراتويی ها و پارت ها و مادها و ديگر اقوام هم دوره تاريخی شان منقرض شده بودند و شده بودند جز تاريخ, ولی چون چنين نيست پس حتما عقل کافی جهت بقا را داشته اند و می مانند.
سه)
همچنين سکوت فارسی زبان ها مصداق بارز ضرب المثل فارسی هست که می گويد:
“از او نترس که ها و هو دارد
از او بترس که سر به تو دارد!”
و دوستان جدايی طلب(با حفظ احترام به عقيده شان) بايد توجه کنند که فارس ها قومی تجربه دارند و در گذر تاريخ ياد گرفته اند که چطور با “پنبه علا” سر دشمن اهل مبارزه را قشنگ “گوش تا گوش” ببُرند!
خلاصه دست کم نگيريد!
آذربرزين آذرمهر / 27 May 2012
؛اگرمنظورت از این جمله بچه گانه ات ّ ياد گرفته اند که چطور با "پنبه علا" سر دشمن اهل مبارزه را قشنگ "گوش تا گوش" ببُرند! ّ اینست که با حیله گری ؛تفرقه اندازی مثلا بین کرد وترک ؛ انواع تحقیرها و توهینها با جکهای هرزه به نحوی که مثلا ترک آزربایجانی خجالت بکشددر جمعی که بگوید ترک است. ***! امروز در میان ملتهای غیر فارس .نسل جوانی آگاه وتحصیل کرده آمده است که بر خلاف نسلهای گذشته اش کوچکترین اعتمادی به فارسها ندارند. به دنبال کشف هویت پر افتخار خود هستند و از جعلیات ودروغها****؛که تنها برای له کردن وتحقیر هویتش بخوردش در این سالیان داده اید ؛ منزجرند. جوان ترک آزربایجانی؛کرد؛عرب خوزستانی؛ بلوچ و دیگر ملیتها غیر فارس؛امروز با سربلندی هویت خود را فریاد میزنند؛سری به احواز ؛سندج؛ تبریز؛زاهدان ؛ بندر ترکمن بزن ؛از توهم خود بزرگ بینی بیرون خواهی آمد.
کاربر مهمان / 28 May 2012
خوب شد ؟ خوب شد؟ حالا آقا فارسه رو عصبانی کردی میخاد بیاد سر همه مونو " گوش تا گوش ببره" ، اونم با چی " پنبه اعلا ". خوب شد؟ حال چه خاکی به سر کنیم . خوب شد؟ بابا چرا دسته کم شون می گری ؟ مگه ندیدی جنبش سبزشونو ،که چی کار کرد؟ ندیدی که وقتی موسوی و کروبی رو گرفتن ایران(سرزمین فارسها ) قیامت شد؟***. چند روزه دیگه هم که ٢٢ خرداده ، ببین چه قیامتی بشه ، اون هم فقط تو بخش وراجی و حرف تو بالاترین . اخه میدونی این فارسها از همه " بالاتر" ند .
کاربر مهمان / 28 May 2012
دوستان عزيز فعال قومی ****با عرض سلام و خسته نباشيد جهت آزاد سازی اقوام و ملل تحت ستم قوم*** فارس ها و حومه… عرض شود بنده از ديدن اتحاد و برادری ميان آزربايجانی ها و اکراد و الاحواز و گروه عبدالمالک ريگی خيلی خوشحالم و کلا نيست در عالم و در آدم برادريی و اتحادی الا برادری و اتحاد اينترنتی شما و بس و تا کور شود هر آنکه نتواند ديد… **** من فکر کردم خاورميانه خشونت به اندازه کافی و زياده از حد دارد و نگو که اشتباه می کردم و طرفداران خنجر و سر نيزه و ميدان بکُش بکُش در ميان ما هنوز بسيار است. دوستان عزيز, من به عقيده جدايی طلبی و تجزيه طلبی شما احترام می گذارم هر چند که با آن مخالفم و همانطور که حق تجزيه طلبی را برايتان به رسميت می شناسم حق مقابله با تجزيه طلبی شما را برای خودم و فارس ها و حکومت مرکزی تهران را نيز به رسميت می شناسم و بنظرم اين نوع تعامل خيلی عادلانه می باشد پس بکشيد و بکشيم تا ببينينم چطور می شود.**** شاد باشيد!
آذربرزين آذرمهر / 28 May 2012
ما کوردها که د حال حاضر در حال جنگ هستیم.پوزه هرچی اشغالگره یکوجب خاک مقدس کوردستانو به خاک مالیده و به خاک میمالیم…
کرماشان / 30 May 2012