تئاتر ایران از مخاطب اصلی خود جا مانده است. پدیدهای که به همین آسانی نمیتوان آن را نادیده انگاشت. در عین حال این موضوع دستآورد بزرگی برای کارگزاران هنری وزارت ارشاد به حساب میآید. چون آنان ظرف چهل سال مدیریت خودخوانده بر سالنهای تئاتر، سرانجام به این هدف نامردمی دست یافتهاند. با این اوصاف، قرار است بین تئاتر کشور و مخاطبان اصلی آن برای همیشه دیواری از جدایی باقی بماند. ولی شکستن این دیوار به همین آسانی ناممکن مینماید. چون سازندهی دیوار، سازهی قدرت حکومتی را به تنهایی در اختیار دارد و از مشارکت آزادانهی مردم در مجموعهی ساختار آن ممانعت به عمل میآورد. به همین دلیل، خودش میبُرد و خودش هم میدوزد. به گونهای روشن، هنرمندان جامعه و به همراه آنان تودههای عادی مردم را از تصمیمگیری در این خصوص بازداشتهاند.
قریب ۶۰ سالن تئاتر در تهران به فعالیت نمایشی اشتغال دارند که اکثر این سالنها را مدیران هنری بخش خصوصی در اختیار گرفتهاند. حتا بیشتر آنها سالنهای لوکسی هستند که در شمال شهر تهران جانمایی شدهاند. ولی این سالنهای شیک و پیک بیشتر به سالنهایی از مد لباس میمانند. چون خانمهایی بنا دارند خودشان را در همین سالنها برای بینندگان به نمایش بگذارند. برای چنین کاری انگار جایی مناسبتر از سالنهای تئاتر سراغ ندارند. گفتنی است که خانمهای مشتاق به همین منظور لباسهای رنگارنگ میپوشند و خودشان را نیز به قول عامهی مردم به هفت قلم آرایش میکنند. در واقع اکثرشان از سالنهای آرایش به طور مستقیم راهی سالنهای تئاتر میشوند.
شاید عدهای بگویند که چه ایرادی دارد که خانمها با لباس و سر و وضعی آراسته به سالن پا بگذارند. ولی آراستگی ایشان بیش از همه نشان از شرکت در مهمانیهای شبانهی اشرافی دارد تا اینکه بتوان چنین سر و وضعی را مناسب حضور در سالنهای تئاتر دانست.
در عین حال سالنهای تئاتر برای همین گروه از مخاطبان، محلی برای دید و بازدیدهای خودمانی نیز شمرده میشود. چون آنان هدفهای دیگری را ضمن حضور در سالن تعقیب و دنبال میکنند. میخواهند خوش باشند و با دیگران خوش بگذارند. ولی از بد حادثه به دلیل تنگناهایی که جمهوری اسلامی برای مردم فراهم میبیند، به سالن تئاتر پناه آوردهاند. در ضمن سالنهای شیک شمال شهر تهران به تمامی با اهداف تماشاگران آن هم همخوانی دارد. همچنان که بلیت آنها بدون آنکه مشکلی مادی برای مخاطب خود بیافریند تا مبلغ صد و پنجاه هزار تومان هم به فروش میرسد. ناگفته نماند که همین گروه از مخاطبان، تئاتر را چیزی از نوع لودگی و مضحکه میشناسند و اصرار دارند همراهِ گروهی که به تئاتر آمدهاند، فقط بخندند. در همین سالنها گاهی برای تظاهر به فهمیدن و دانستن، نمونههایی از آثار کلاسیک نیز به نمایش در میآیند. اما به خودشان اجازه میدهند تا آنجا که بتوانند در متن اصلی نمایشنامه دست ببرند. در نتیجه متن اصلی چنان از موضوع و درونمایهی خود تهی میشود که انگار اهداف سیاهبازیها یا نمایشهای روحوضی خودمان را دنبال میکنند.
به طور طبیعی مردم عادی و شهروندان معمولی کشور، مخاطبان اصلی تئاتر به حساب میآیند. ولی اکنون چنین نقشی تنها به لایههایی بیانگیزه از طبقات مرفه محدود باقی مانده است. همین لایههای بیانگیزه و مرفهالحال مجموعهی تئاتر را وسیلهای مناسب برای خوشی و تفریح خود میپندارند. پیداست که گردانندگان سالنهای شیک و پیک هم بنا دارند تا همین نیاز خودمانی مخاطبان خود را برآورده نمایند. آنان بر بستری از تجارتهای انگلی بیحساب و کتاب، تنها به پولسازی خود از این ماجرای غیر فرهنگی میاندیشند. با این نگاه مخاطب اصلی تئاتر همواره گم باقی میماند.
وزارت ارشاد اسلامی هم ضمن رشد بیرویهی چنین دیدگاههایی توانسته است به هنرمندان دلخواه خود دست یابد. چون تمامی گروههای فعال در این گستره به منظور تجارتهای شخصی خود پیروی از خواست و ارادهی مدیران وزارت ارشاد را لازم میبینند. در نتیجه وزات ارشاد هم بدش نمیآید که شوهای کمدی و لودگی را به جای تئاتر حرفهای جا بزند. تازه اگر هم اجرای متنی جدی در کار باشد، همین گروه بیانگیزه بنا به خواست ادارهی ارشاد به راحتی در متن آن دست میبرد، قسمتهایی از آن را هم حذف میکند و خلاصه دیالوگهای جدیدی را بر جای همهی آنها مینشاند. آخر امانتداری و پایبندی به متن اصلی به چه کار این گروه سوداگر میآید؟ آنان به خوبی دریافتهاند که اگر امانتداری کار مهمی بود، هرگز وزارت ارشاد پا نمیگرفت.
در چنین فضایی، هرگز کسی از این مجریان خوشاقبال به مخاطبی از طبقات متوسط یا لایههای پایینی جامعه نمیاندیشد. دیگر مثل سالهای دهه ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ هرگز کارگردانان و بازیگران تئاتر به منظور دستیابی به مخاطب مورد نظر خود، سراغ سالنی را در دروازه غار یا نازیآباد نمیگیرند. جایی که مخاطبان اصلی تئاتر را در آنجاها میتوان سراغ گرفت. یادآور میشود که پیش از انقلاب بهمن بسیاری از هنرمندان مستقل تئاتر در همین سالنهای محقر نازیآباد و دروازه غار تربیت شدهاند. حتا کمتر کسی از این هنرمندان را میتوان یافت که چند سالی زخم شکنجه و زندان مأموران ساواک شاه را تجربه نکرده باشد. جدای از این، جمهوری اسلامی حتا از تشکیل گروههای تئاتری مستقل، در فضای مدارس و دانشکدههای کشور واهمه دارد. مربیان آموزشی در مدارس کشور چنان بر دانشآموزان چیرگی دارند که آنها اجازه نمییابند تا در فضای بستهی مدرسه، مکانی را فراتر از نمازخانه و مسجد یاد بگیرند. با این رویکرد، پای تئاتر را در طول این چهل سال، از مدرسههای کشور بریدهاند. ضمن آنکه در زمانی پیش از انقلاب، ادارات دولتی سأنسهایی از تئاتر را برای کارکنان خود رزرو میکردند. حتا مدیران کارخانه گروههای تئاتری را به مراکز تولیدی و خدماتی کشور دعوت میکردند تا برای کارگران در محل کارشان برنامه اجرا کنند. هرچند تمامی این فعالیتهای تئاتری همیشه با بگیر و ببند ساواک همراه بود ولی مجریان تئاتر کشور هیچ وقت برای دستیابی به مخاطبی راستین جهت تئاتر، از پای نمینشستند. اما جمهوری اسلامی طی چهل سال، تمامی راههای حضور هنرمندان کشور بین مردم را کاهگل گرفته است. چون قرار است تئاتر فقط در فضایی از لودگی و شوهای مسخرهی تلویزیونی محدود باقی بماند و مردم هم آن را تنها به عنوان تفریحی لحظهای بشناسند.
نهادهای دولتیِ دیگر هم، ضمن همسویی با وزارت ارشاد برای تخریب چهرهی اصلی تئاتر بیکار ننشستهاند. چنانکه حکومت در جشنهای دولتی خود گروههایی از همین بازیگران تجاری را به عنوان پیمانکار به کار میگیرد. این گروههای تئاتری ضمن عقد قرارداد با شهرداریهای مناطق، سپاه، بسیج ادارت و محلات تهران به میدانها و بوستانهای شهر گسیل میشوند تا مردم را در جشنهای دولتی بخندانند. به طبع برای تخریب چهرهی اصلی تئاتر بهتر از این نمیتوان عمل کرد. چون حکومتی که اِعمال انواع و اقسام تنگناهای فرهنگی، اجتماعی و معیشتی را برای شهروندان خود مجاز میبیند، چنان قرار میگذارد تا همین مردم به جان آمده از ستم دولتی را در فضاهای عمومی شهر بخنداند. آنوقت برای خنداندن مردم سر میدانها و چهارراهها به دنبال مشتری میگردند. ولی مردم بیش از همه به مجریان عوامفریب چنین تئاترهایی میخندند و از مجریان آن نیز دوری میجویند. همان گونه پرهیز از حکومت را بر خود واجب و لازم میشمارند.
اکنون دانشجویان تئاتر و گروههای آزاد هنری به منظور مقابله با چنین تنگناهایی به اجرای آزادانهی تئاتر در معابر عمومی یا بوستانهای شهر دل بستهاند. با این رویکرد پیداست که در هم شکستن سدهای فرهنگی حکومت چندان کار مشکلی نخواهد بود. هرچند این گروههای آزاد از اذیت و آزار پلیسِ گشت، هرگز در امان نمیمانند، ولی با این همه بر تداوم چنین راهکاری پای میفشارند. چنین شیوه و شگردی به بسیاری از دانشجویان یاری میرساند تا در خصوص اجرای کار کلاسی خود هم آمادگی کامل داشته باشند. دانشجویان حتا استادان خود را جهت تماشای همین تئاترهای خیابانی به فضاهای عمومی شهر دعوت میکنند. موضوعی که به حتم استاد را هم به شوق خواهد آورد. در ضمن گروههای تئاتری آزاد با همین راهکار منطقی سدهای سانسور حکومت را هم در مینوردند و حتا مهمتر از همه به مخاطبان اصلی خود آن هم در معابر عمومی شهر دست مییابند.
اما اجرای تئاتر خیابانی گروههای آزاد هنری تنها به محدودهی میدانها، چهارراهها و بوستانهای سطح شهر محدود باقی نمیماند. چون دربهای ورود و خروج مترو، مدارس، دانشکدهها، ادارات و کارخانهها را نیز محل مناسبی برای اجراهای خود به حساب میآورند. حد اقل در تهران هر روز بر شمار این گروههای تئاتر خیابانی افزوده میشود. همچنان که پیوند با مخاطب اصلی و ناچیز شمردن سانسورهای بیحد و حصر حکومت موجب میگردد تا هرچه بیشتر در توسعه و ارتقای چنین شیوهای بکوشند.
بیشتر بخوانید: