ایرج ادیبزاده- شهرام ناظری یکی از هنرمندان بزرگ دنیای موسیقی امروز ایران بار دیگر با صدای عمیق و گرمش و نوآوریهای خلاقش میهمان تئاتر شهر پاریس بود. او بهویژه در مولویخوانی وشاهنامهخوانی تبحر دارد و اینبار همراه با حسین علیزاده، آهنگساز و پژوهشگر و نوازندهی تار و سهتار و مجید خلج نوازندهی سازهای کوبهای هنرش را عرضه کرد. در همین تئاتر شهر پاریس بود که شهرام ناظری در سال ۲۰۰۷ بزرگترین نشان فرهنگی فرانسه «لژیون دونور» را دریافت کرد.
شهرام ناظری زادهی کرمانشاه، خواننده، موسیقیدان، استاد موسیقی ایرانی، کردی و موسیقی مقامیست. او همواره یکی از چهرههای تأثیرگذار برای معرفی فرهنگ ایران به غرب بوده. نگاه شهرام ناظری به اسطورهها و پژوهش در راه لحنهای حماسی گمشدهی آواز ایرانی ویژگی مهم او نسبت به خوانندگان همدورانش بوده و هست.
او نخستین خوانندهایست که شاهنامهخوانی را برای نخستین بار در یکی از صحنههای همین شهر پاریس آغاز کرد و سپس این حماسهی بزرگ ملی ایرانیان را در صحنههای مختلف جهان ارائه کرد.
کنسرتهای شهرام ناظری در پاریس هر بار با استقبال هنردوستان فرانسوی و همچنین روزنامههای هنری پاریس روبهرو شده. «بلبل فارسی»، «پاواروتی ایران» عناوینیست که منتقدان موسیقی در فرانسه به او دادهاند.
در گفتوگوی ویژهای که برای رادیو زمانه با شهرام ناظری داشتهام، پس از اجرای کنسرش در تئاتر شهر پاریس، از همین نوآوریهای او پرسیدم و نیز روحیه خلاق و تکرارناپذیرش:
شهرام ناظری – همانطور که از کارهای خود من و طرز حرکتم آگاه هستید، در هر فصلی یک طرح جدید انجام میدهم که گویا این دیگر مربوط به ژن و تربیتم بوده که هیچوقت یک جا نمیمانم و کارهایم با همدیگر تفاوت دارد. این بار هم مثل گذشته. بهخصوص اینکه با یکی از بزرگترین نوازندگان و موسیقیدانان ایران حسین علیزاده همراهم بود و باهم بودیم و این برنامه را من با همراهی ایشان و سازهای کوبهای آقای مجید خلج انجام دادم.
برنامهای که در نظر داشتیم یک بخش بداههخوانی و بداههنوازی بوده که روی شعر معاصر ایران یعنی روی شعر نو بوده است. بعد بخش دوم که بخش ارکستری بود، همین بخش را هم باز دو نفری یعنی در حقیقت سهنفری انجام دادیم و بخشی بود که شامل کاری بود در «راست پنجگاه» که شامل یکسری آثاری بود که آقای علیزاده تنظیم کرده بودند. بعضی از آهنگها را ایشان ساخته بودند، بعضی از آهنگها را هم من و در حقیقت این اثر را با مشورت و همفکری همدیگر بهوجود آورده بودیم.
شما از کارهای تازه گفتید. خود شما از کسانی هستید که هر بار یک کار تازه ارائه میکنید. آواهای بیکلام مثلاً، تحریرهای ریتمیک، برداشتهای جدید از موسیقی سنتی، مولویخوانی، شاهنامهخوانی. اینها همه کارهاییست که شما در این سالهای اخیر عرضه کردهاید. برای چه دنبال نوگرایی در موسیقی سنتی هستید؟
چند عامل فکر میکنم باعث شده که من در حقیقت این جسارت را داشته باشم کاری را که قبلاً خوانندههای دیگر نکردهاند انجام دهم. البته به جای کلمهی جسارت شاید ایمان هنری قشنگتر است. یک هنرمند که به شناخت و درکی میرسد، آن درک به او یک ایمان هنری میدهد؛ به او اجازه میدهد. میگویند اهلیت داشتن. یعنی اینکه اولین قدم یک هنرمند این است که خودش را بررسی کند، ببیند صلاحیت انجام یک کاری را دارد و آیا میتواند پیشرو باشد در زمینهای. یکی از موردهایش این است. این است که من به خودم این اجازه را میدهم.
شاید در آن موقع که آنکار را انجام میدهم، با موفقیت روبهرو نشود. ولی به مرور زمان همیشه کارهایی که کردهام، مثل مولویخوانیها [پذیرفته شدهاند]. وقتی که ۳۰ سال پیش مولوی میخواندم، شاید همه موافق نبودند، همه استادها یا همدورههای ما زیاد موافق نبودند. بهخصوص خوانندهها. ولی آرام آرام دیدیم که همانهایی هم که موافق نیستند، شروع کردهاند به مولوی خواندن؛ یا شعر معاصر را.
وقتی از ۳۰ سال پیش شروع کردم روی شعر نو خواندن و آهنگسازی و «زمستان» مهدی اخوان ثالث را ساختم و در حقیقت آواز با متر آزاد روی شعر نو گذاشتم، این یک کار تازه بود. اما آرام آرام دیدیم که دیگران هم انجام دادند. بهخصوص شاهنامه که بخشی بود که اصلاً هیچ جور سنخیتی با موسیقی سنتی نمیتوانست پیدا کند. چون اصلاً شاهنامه یک دیدگاه دیگر است. چون موسیقی سنتی یک موسیقی تغزلیست. یعنی برایش یک دیدگاه تغزلی میخواهد. ولی شاهنامه یک دیدگاه روایتیست و بعد المانهای مختلفی بهخصوص از ایران باستان و اسطورهها و خیلی موضوعات دیگر در آن هست که باید با آن با آگاهی خیلی زیاد وارد شاهنامه شد.
این یک موردش است. این تعهد و این ایمان هنری. یکی دیگر حتماًنژاد من که کرد بودنم است، هم آن شهامت را به من میدهد و هم در منطقهای بودم که چیزهایی بهخصوص از نظر آثار بهجاماندهی ایران باستان یک فرمی بوده که ما تعصب خاص نسبت به این موضوع حماسههای ملی داشتیم و داریم؛ مثلاً من در شهری بهدنیا آمدهام که جای پای امپراتوری بزرگ ساسانیان و هخامنشیان و اشکانیان آنجاست. کرمانشاه. از بیستون تا دالاهو همینطور نشانههای امپراتوریهاست.
طبیعتاً چون اینها را ما از بچگی دیدهایم، خیلی عشق داریم به گذشتههای خودمان. ضمن اینکه من کارهایم اکثراً کارهای نوییست، ولی یک دیدگاهم هم به گذشته است. گذشتهای که شاید از بین رفته. مثلاً وقتی میگویند ناظری لحنش حماسیست، این حماسه مربوط به قرنها قبل است. ولی در موسیقی سنتی این [لحن] یکمقدار افول کرده و کم شده و یا به دلایل مشکلات تاریخی از بین رفته است.
تمام این موردها باعث شده که در آوازخوانی، در بین کسانی که آواز میخواندند ظرف این ۳۰ سال، در چند قسمت توانستهام راههایی را بگشایم و در حقیقت پیشرو بودم برای اینکه دیگران جرأت کنند بیایند در آن حوزه. تربیت ما کسانی که اهل موسیقی سنتی هستیم، به شکلی است که باید یک الگو پیش رو داشته باشیم. ما هم در مورد شاهنامه مثلاً هیچگونه الگویی نداشتیم. در این صد سال گذشته هیچ خوانندهی مطرحی شاهنامه نخوانده بود.
شما یکی از پایههای آواز و موسیقی سنتی و نوآوریها در موسیقی هستید و اسم «شهرام ناظری» فرهنگ میسازد. آیا این روی کردن به شاهنامه، مولوی و این آثاری که از گذشتههای کهن و باارزش ایران مانده، در دیدگاه شما ساختن یک فرهنگ ملیست؟
بدون شک. یکی از مهمترینش این موضوع است. البته الان هم دورهای است که یک هنرمند فقط با این ذهنیت که بخواهد یک کاری را با هدفهای مختلف انجام دهد نیست. این در درجهی اول در درونش میجوشد و در حقیقت از قبل سابقهای دارد. حالا شاید سابقهی آن برای من این بوده که کرد هستم، شاید این بود که از بچگی با ادبیات ایران آشنا شدم و چون ادبیات پارسی بر دو ستون خیلی بزرگ استوار است؛ یکی ستون موسیقی و ادبیات عرفانی و یکی هم ستون ادبیات حماسی که آن بخش ستون ادبیات عرفانی سمبولش مولانا و حافظ میشود و سمبول این بخش ادبیات حماسی فردوسی است.
من این شانس را داشتم که از بچگی بتوانم معلم داشته باشم و با متون ریشهای ادبیات فارسی آشنا شوم و این باعث شده که به ادبیات خیلی نزدیک باشم، یعنی اصلاً برای من ادبیات در درجهی اول است. درست است که معروفم به فردی که موزیسین است، آواز میخواند و یا ساز میزند و آهنگ میسازد روی شعرها، ولی به طور کلی در مجموع آن قدر من به متون ادبی و به خود ادبیات پارسی علاقمند هستم که اصلاً آن برای من در درجهی اول است. مثل مادر است برای من. اینکه بتوانم این جرأت را کنم که مولانا را شروع کنم یا شعر معاصر را شروع کنم و یا فردوسی را بهخصوص که در این صد سال گذشته هیچ خوانندهی مطرحی از خوانندههای سنتی فردوسی را اجرا نکرده و فردوسی و اصولاً شاهنامهی فردوسی به خاطر مسائل حتماً اجتماعی و معضلات اجتماعی کنار گذاشته شده بود از موسیقی سنتی.
قبلاً هم علاقه داشتید که شاهنامه بخوانید یا در این سالها که بازگشت به هویت در میان ایرانیها خیلی زیاد شده به ویژه بین جوانها به این مسئله پرداختید؟
از قبل بوده. حتی اگر به مصاحبههای سالها قبل من مراجعه شود، راجع به فردوسی و اینکه دلم میخواهد شاهنامه را اجرا کنم صحبت کرده بودم و حتی نمونهاش هم این است که ۱۵ سال قبل هم شاهنامهی کردی اصلاً سیدیاش منتشر شد: آواز اساطیر. این نشان میدهد که من از سالها قبل این در ذهنم بوده و حتی شاید بگویم از ۳۰ سال پیش به این طرف با همدورههایی که داشتم، با آهنگسازهایی که با آنها دوست بودم، حتی از آنها هم میخواستم که کار شاهنامه کنیم. ولی چون کار شاهنامه انجام نشده بود، کار مشکلی بود و بعد احتیاج به حمایت فرهنگی خوب داشت که در کشور ما نبود و در نتیجه این ماند.
تا اینکه سال ۸۴، شش سال قبل که من پسرم را برای ادامه تحصیل به نیویورک فرستاده بودم، ایشان وقتی پایاننامهی لیسانساش را در زمینهی موسیقی کلاسیک گرفته بود، چون یکی از انگیزههایش این بود که من را حتماً خیلی خوشحال کند، این پایاننامهاش را تدوین کرده بود به نام شاهنامهی فردوسی و به صورت یک «پارتی تور» Party Tour به من هدیه کرد و این خیلی مرا شاد کرد و خیلی حسهایی را که داشتم تقویت کرد که دیگر حداقل اگر اینجا هم نمیشود، یعنی در ایران هم امکانش نیست، با همین گروهی که در نیویورک پسرم به وجود آورده، من اینکار را انجام دهم.
همین کار را هم کردم و برای اولین بار داستان ضحاک را خوانم و میدانید آن مجموعه دیگر را. فریدون و در حقیقت نبرد ظلمت با روشنایی و کاوه آهنگر و درفش کاویان. روی این موضوعها کار کردم. چون آن زمان پنج سال قبل که من میخواستم کار شاهنامه را انجام دهم، آن موقع هنوز در ایران مجوز نمیدادند به شاهنامه. ولی ما آمدیم برای اولین بار در تئاتر «سال پلهیل» (Salle Pleyel)
و در پاریس اجرا کردید…
و بعد هم رفتیم در آمریکا و در کشورهای دیگر مثلاً کشورهای آفریقایی اینها را انجام دادیم که ظرف این دو سال گذشته که این کارهای شاهنامهی من زیاد جاهای مختلف در اینترنت پخش شد. در ایران هم حالا قبول کردهاند که این کار انجام شود. در نتیجه ما در ایران وقتی خواستیم انجامش دهیم، دیدیم که بهترین فکر این است که با یک گروه مقامی این کار را انجام دهیم و در حقیقت این گروه مقامی تفاوتش این بود. چون خود موسیقی سنتی خودبهخود یک مقدار سختتر با شاهنامه عجین میشد. یعنی شما با ردیفهای موجود یا با یک دیدگاه صرفاً تغزلی نمیتوانید سراغ شاهنامه بروید.
باید با آن دیدگاه روایتی مقامی سراغش بروید که خوشبختانه هنوز در موسیقی قومیتهای ایرانی روحیه حماسی و حماسهخوانی وجود دارد و در آن مقامها هنوز جای پای آوازهای ایران باستان، آوازهای باستانی بهخصوص در مقامهای موسیقی کرد هنوز وجود دارد و ما خیلی از آنها استفاده کردیم و توانستیم یک گروه مقامی بهوجود آوریم و با کمک یکی از دوستان آقای الهامی اینکار را کردیم. البته قبل از این من کار آواز اساطیر را انجام داده بودم. ولی شاهنامهی کردی بود که با آقای بشیرپور انجام شده بود. ولی این بار با خود شاهنامهی فردوسی این کار را انجام دادیم و ارتباطی هم که با اجتماع و مردم پیدا کرد خیلی زیاد بود. یعنی بیش از آنکه ما تصور داشتیم توفیق پیدا کرد. با اینکه یک گروه کوچک بودیم.
من هم میخواستم بدانم که چقدر مورد استقبال قرار گرفت.
خیلی. یعنی اصلاً عجیب بود که این داستانها، داستان ضحاک، کاوه آهنگر، درفش کاویان در بعضی از کنسرتها واقعاً از شوق مردم جوی اشک راه میافتاد. این را یکی از دوستان به من گفت که اصلاً همین طور اشک سرازیر شده بود.
از ضرب زورخانه هم استفاده کردید.
از همه چیز. به اصطلاح آنچه در حد توانمان بود. البته باید بگویم که برای کار شاهنامه واقعاً باید یک ارکستر حداقل ۱۵۰ نفره باشد. ولی چون اینجا امکانش را نداریم، ما از همین گروه هفت هشت ده نفریمان توانستیم با سازهای مقامی و نوازندههای مقامی استفاده کنیم و از طبل و ضرب زورخانه و سازهایی که با شاهنامه میتواند نزدیکتر باشد.
قسمت دوم گفتوگو ویژه با شهرام ناظری با زمانه را هفتهی آینده می توانید در همین صفحات بشنوید و بخوانید.
ایمیل گزارشگر:
[email protected]
در همین زمینه:
::ایرج ادیبزاده در رادیو زمانه::
درود بر استاد ناظری استاد نوگرای موسیقی ایرانی
هادی / 22 April 2012
با سپاس از گفت و گویتان یا این استاد گرامی.
امیدوارم که استاد توان و هنرشان را بیش از پیش برای شاهنامه و فردوسی بزرگ, فرزانه ایرانسرا, بگذارند. استاد مطمئن باشند که بسیاری از ایرانیان ارزش کار ایشان را در می آبند و سپاسگزار ایشان هستند و خواهند بود.
آرش / 23 April 2012
شهرام ناظری هیچگاه نخواست ماننددیگران باشه وهمین عامل موفقیتش شد.درودبرشهرام ناظری ومحمدرضاشجریان.
شهرام / 03 May 2012