باور عمومی و متعارف این است که روسیه چنان از نظر هستهای قدرتمند و از لحاظ جغرافیایی پهناور است که هرگز سقوط نمیکند. بله، اما درست به خاطر همین وسعت زیاد جغرافیایی به راحتی نمیتوان امنیت آن را حفظ کرد. به همین دلیل مسکو نوعی سیاست خارجی غیرمتعارف را در مناطق اطراف مرزهایش پیش گرفته است.
روسیه برای محافظت از مرزهایش، مناطق پیرامونیاش را از دُنباس در اروپا تا دمشق در آسیا به تلاطم درمیآورد و ناآرام میسازد. سرزمینهای وسیع مرزی روسیه هم در اروپا و هم در آسیا به مناطق حائل و محافظ کرملین بدل شدهاند — مناطقی که تقریباً بیوقفه و به شکلی فزاینده درگیر جنگ و ستیز نظامیاند.
«تفرقه بینداز و حکومت کن!»
در کتاب جدیدمان، این استراتژی را «ایجاد گسست و شکست منطقهای» نامیدهایم. در طول دو دهه گذشته روسیه از شکافها و کشمکشهای موجود در منطقه بهرهبرداری و سوءاستفاده کرده و حتی کوشیده که گسستها و درگیریهای تازهای ایجاد کند. روسیه با این کار آشکارا مانع تثبیت و تحکیم دولتهای همسایه خود در قالب گروهبندیهای منطقهای ارگانیک شده است.
همانطور که روبرت نالباندوف میگوید، اکنون خود روسیه مستقیماً در برخی از این درگیریها مشارکت دارد، و خود را تأمینکننده و ضامن امنیت معرفی میکند و در برخی دیگر نیز برهمزننده صلح است. در مواردی مثل گرجستان، روسیه هر دو نقش را با هم به تناوب ایفا کرده است.
کرملین دو هدف اصلی دارد: حفظ نفوذ در قلمرو شوروی سابق و ارتقای اهمیت روسیه در سیاست جهانی. مشکل اما آنجاست که ناآرام سازی مناطق میتواند به تهدیدهای امنیتی در سطح جهانی بدل شود. به نقل از ریچارد ژیراگوسیان، این سیاست درگیریهای موجود را عمیقتر کرده، باعث انحراف در توسعه شده و چشماندازهای آتی دموکراتیک را در جهان رو به توسعه به خطر میاندازد.
درگیریهای مناطق اطراف روسیه، برخلاف آنچه به نظر میرسد، ناهمگون و غیرقابل پیشبینی نیستند. در تحقیقی که اخیراً با گروهی از همکارانم انجام دادیم، توضیح میدهیم که استراتژی «ایجاد گسست و شکاف منطقهای» از دو دهه گذشته تاکنون سیاست خارجی اصلی روسیه در اوراسیا بوده است. ایجاد گسست و شکاف منطقهای اساساً سیاست «تفرقه بینداز و حکومت کن» است. امپراطوریها –و ملتهای غربی— سالها همین سیاست را در سرزمینهای چندقومیتی در مناطق پیرامونی جهان به کار بستند.
اشکال معاصر ایجاد گسست و شکاف منطقهای بسیار پیچیدهتر و نهادیتر است و عموماً دولتهای همسایه درون یک حوزه جغرافیایی مشخص را نشانه میگیرد. کشورهای خارجی بزرگتر راهشان را درون این مناطق پیدا کرده و با کمک نخبگان و خودکامگان محلی در کشورهای کوچکتر که برای تداوم رژیمهای نامشروعشان به حمایت خارجی نیاز دارند، وارد این مناطق میشوند.
روسیه شکاف و گسست سیاسی منطقهای را به دو طریق ایجاد میکند: نیروهای نظامی و ساختارها. تمام اقدامات روسیه مثل مورد اوکراین شرقی حرکات نظامی و سیاسی نیست. علاوه بر تکنیکهای نظامی، روسیه از روشهای تکنوکراتیک و ظریفتر هم (مثلاً در قفقاز جنوبی) بهره میبرد. مسکو کشورهای شوروی سابق را مجبور یا متقاعد کرده به دو سازمان منطقهاش یعنی، اتحادیه اقتصادی اوراسیا (EEU) و سازمان پیمان امنیت جمعی (CSTO) ملحق شوند. این بدان معناست که کشوری مثل قرقیزستان که فاصله جغرافیایی کمتری با پکن یا دهلی نو (نسبت به مسکو) دارد، از طریق اتحادیه اقتصادی اوراسیا در مدار روسیه قرار میگیرد. اتحادیه اقتصادی اوراسیا، به عنوان یک اتحادیه گمرکی با ایجاد تقسیمات و تمایزات نهادی جدید با تعرفههای تجاری بالا و موانع نظارتی در قلمرو شوروی سابق، هزینه بالایی روی دست اعضایش میگذارد.
همانطور که مارک کاتز و دیوید لوئیس، دو محقق علوم سیاسی، اشاره کردهاند، حمایت روسیه در این مناطق ناموزون و نابرابر است؛ به طوری که برخی کشورها ترجیح میدهند از سازمانهای تحت حمایت روسیه خارج شوند، در حالی که همسایههایشان عضو این سازمانها هستند و همین روند شکاف منطقهای را تشدید میکند.
طبعاً روسیه از میراث ابزارهای دوران شوروی برای پیشبرد سیاست ایجاد شکاف در مناطق پیرامونیاش برخودار است؛ ابزارهایی همچون زیرساختهای حمل و نقل و ارتباطات و منابع گسترده انرژی در این کشورها که هنوز عمدتاً تحت کنترل مسکو باقی مانده است.
این کنترل متمرکز را در فرایندهای صلح نیز میتوان مشاهده کرد، مسکو به طور مداوم و نظاممند بر روند صلح در مناطق درگیری تسلط داشته است. برای مثال، پس از بروز درگیریهای مسلحانه در گرجستان و مولداوی، پس از فروپاشی شوروی، مسکو نیروهای حافظ صلح خود را در این مناطق به کار گرفت. هدف، حفظ نفوذ در این مناطق از طریق تعلیق و وقفه در درگیری بود. در درگیری آذربایجان-ارمنستان در قرهباغ، روسیه در میانجیگری و فرایند صلح نقش محوری داشت، و همزمان با فروش اسلحه به طرفین بر آتش درگیریها میافزود.
در مناطق غربی بالکان، آنطور که دیمتر بشوف میگوید، روسیه برای تضمین نفوذ منطقهای و به چالش کشیدن سیاستهای اروپا با نخبگان کشورهای ارتدوکس منطقه مثل صربستان، مونتهنگرو و مقدونیه و رپوبلیکا صربسکا (بخشی از بوسنی) متحد شد.
الگوی غربی ایجاد شکاف منطقهای
طبعاً ایجاد گسست و شکاف منطقهای نه به شکلی انحصاری سیاست روسیه است و نه رویکردی مطلقاً نوظهور است. در دوران جنگ سرد، بلوکهای قدرت رقیب که از بیرون هدایت میشدند از منافع ناهمگون منطقهای بهره میبردند و جنگهای نیابتی در سرتاسر جهان شعلهور بود. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱، غرب تلاش کرد دولتهای منفرد را با پیشنهاد عضویت آنها در ناتو و اتحادیه اروپا، از مدار روسیه خارج کند. این اقدامات غرب و روسیه باعث ایجاد اصطکاک در روابط میان کشورهای کوچکتر میشد.
غرب برای جهانی ساختن بازار آزاد و ایجاد ثبات ژئوپلیتیک، غالباً حکومتهای غیرلیبرال، تقلبهای انتخاباتی و قوانین اقتدارگرایانه در کشورهای پیرامون روسیه را تحمل میکرد. نتیجه این سیاست، درگیری بیشتر میان دولتها، انعطافپذیری در قبال خودکامگی و تجدید حیات روسیه غیرلیبرال در قلمرو شوروی سابق بوده است. علاوه بر این، کمکهای غرب برای توسعه در جهان پساجنگ سرد، در جهت گسترش و تحکیم پیوندهای منطقهای نبوده است. بسیاری از دیپلماتها و سیاستگذاران کشورهای غربی بر چالشهای سازمانی طرح و اجرای پروژههای منطقهای تأکید کردهاند. از سال ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۵، برای مثال، بانک جهانی کمتر از یک درصد از بودجهاش را به عملیاتهای منطقهای و چندملیتی در سرتاسر کره زمین اختصاص داده است.
مناطق متلاطم: بستر رشد خودکامگان
سیاست ایجاد شکاف و گسست منطقهای چه پیامدهایی برای کشورهای حاشیه روسیه دارد؟
همانطور که محقق قفقازی لورنس بروئرز خاطرنشان میکند، مناطقی که هدف این سیاست قرار دارند، بستر رشد حکومتهای خودکامهاند. و این در حالی است که حضور نهادی و تفرقهانگیز روسیه در این مناطق رو به افزایش است و باید فکری به حال پیوندهای منطقهای در آنها کرد.
در این مناطق مرزی، الیگارشی وابسته در این مناطق از پیوند با غرب و روسیه بهره میبرند. اما شهروندان حتی قادر به دسترسی به همسایگانشان نیستند؛ آنها در شبکههای حمل و نقل ناکارآمد، نقاط کور نظارت منطقهای بر کارتلهای مواد مخدر و قاچاق انسان و تروریستها گرفتار و محصور ماندهاند، در حالی که برنامههای توسعهای که در خارج تدوین شده نیز همچنان روی زمین مانده است.
در مقابل سیاستهای تفرقهانگیز روسیه در منطقه ژئوپلیتیکی اوارسیا، پیشنهاد ما به دولتهای غربی تأکید بر بعد منطقهای سیاستگذاریشان و توجه به منطقهسازی به عنوان اصلی اساسی در تعهد دیپلماتیک است.
منبع: واشنگتن پست