بیژن روحانی – محوطههای باستانی غنی در ایران در دهههای ابتدایی سده بیستم عرصه رقابت کشورهای مختلف برای به دست گرفتن حق کاوش و همچنین تملک آثار باستانی به دست آمده از آنها بوده است.
در گفتارهای پیشین به حق انحصاری فرانسه در باستانشناسی ایران که طی قرارداد سال ۱۹۰۰ توسط مظفرالدین شاه قاجار به فرانسویها داده شد پرداختیم و اینکه چگونه در دوره رضاشاه این قرارداد لغو شد، اما در برابر ایران متعهد شد یک متخصص فرانسوی را به عنوان سرپرست اداره عتیقات ایران منصوب کند؛ و به این ترتیب آندره گدار، باستانشناس جوان فرانسوی، وارد عرصه باستانشناسی ایران شد.
علاقه آمریکاییها به حضور قدرتمندانه در باستانشناسی ایران بلافاصله پس از لغو حق انحصاری فرانسه آغاز شد. این در حقیقت مهمترین مشغلهای بود که آنها در آن زمان و پیش از نیمهی جنگ جهانی دوم در ایران داشتند. دانستن این نکته کمک میکند تا توضیح مناسبی در مورد سطح بیسابقهی فعالیتهای دیپلماتیک آمریکاییها به نفع باستانشناسانشان در ایران ارائه شود. نقش دیپلماتهای آمریکایی در باستانشناسی ایران پررنگتر از نقش آنها در مصر بود. آمریکاییها در مصر نمیتوانستند مانند ایران فعال باشند چون هنوز حضور فرانسویها و انگلیسیها در آنجا پررنگ بود، در ترکیه نیز آنها میبایست با احتیاط حرکت میکردند که مبادا احساسات وطنپرستانهی ترکها تحریک شود. در ایران جریانهای ملیگرایانه همچنان ضیعفتر از کشور همسایهی خود، ترکیه، بود.
آمریکاییها، حداقل تا میانهی دهه ۳۰ میلادی، پول زیادی برای حمایت از مأموریتهای باستانشناسی داشتند. آنها غالباً باستانشناسان اروپایی، و به ویژه آلمانیها را استخدام میکردند تا سرپرستی کاوشهای آنها را در مناطق مختلف جهان بر عهده گیرند. مؤسسههای معتبر آمریکایی، از جمله موزه هنر متروپلیتن در نیویورک، موزه دانشگاه پنسیلوانیا و مخصوصاً مؤسسه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو، در حال مذاکره با تهران برای به دست آوردن قراردادها و امتیازهای جدید بودند. آنها این بخت را داشتند که از مشورتهای یک دیپلمات برجسته، والاس موری، در وزارت امورخارجه ایالات متحده برخودار شوند. او که از ۱۹۲۹ تا ۱۹۴۴ رییس بخش خاورماینه در امور خارجه بود، مأموریت خود را از ایران آغاز کرده بود. او همچنین زمانی که آرتور اوپهام پوپ، مورخ هنر آمریکایی، سخنرانی مشهور خود را به سال ۱۹۲۵ در حضور رضاخان سردار سپه انجام داد، آنجا حضور داشت. والاس موری به شدت مراقب روابط ایران و آمریکا بود و آمادگی داشت تا هرجا که مشکلی بین هیئتهای باستانشناسی و دولتهای ایران در دوران رضاشاه پیش میآمد، برای حل آن دخالت کند.
در این زمان مدیران دو مؤسسه آمریکایی، یعنی مؤسسه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو و موزه دانشگاه پنسیلوانیا، با یکدیگر بر سر به دست آوردن حق کاوش باستان شناسی در محوطههای مهم و مرغوب رقابت میکردند. از سوی دیگر آرتور پوپ نیز که خود سرپرست «مؤسسه آمریکایی هنر و معماری ایران» بود، قصد داشت بتواند خود را به این دو مؤسسه، در شیکاگو و پنسیلوانیا، نزدیک کند و از طریق معرفی کردن روابط خود در دولت ایران، امتیازهایی را از آنان به دست آورد.
سرانجام پیروزی بزرگی برای آمریکاییها به دست آمد. تخت جمشید که برخی باستانشناسان معتقد بودند مهمترین محوطه باستانی ایران است، هنوز تا سال ۱۹۲۹ بخشهای عمدهاش در زیر خاک پنهان بود و بخشهای دیگرش در معرض باد و آب قرار داشت. تخت جمشید در آن سالها توانسته بود تخیل و خیالپردازی تعداد روز افزونی از ملیگرایان ایرانی را برانگیزد، اتفاقی که ویرانههای شوش نتوانسته بود در آن نقش چندانی داشته باشد. فرانسویها برای چند دهه شوش، پایتخت زمستانی هخامنشیها را کاوش کرده بودند اما نتایج و آثار به دست آمده از آن یکراست به موزه لوور رفته بود. اما در مقابل، تخت جمشید محوطهای تقریباً بکر و دست نخورده بود و این وعده را میداد که در دل خاک گنجینهای از مهمترین آثار و همچنین شواهد تاریخی مهمی از دورهی هخامنشی را در خود پنهان کرده باشد. تخت جمشید در قلب فلات ایران جای داشت و از شهر افسانهای شیراز نیز دور نبود.
ایرانیها هرگز به طور کامل تخت جمشید را فراموش نکرده بودند، بلکه در طول سدهها اشارات متعددی به ویرانههای این محوطه در منابع مختلف شده بود. به عنوان مثال نوشتهای از شاپور دوم، پادشاه ساسانی، در تخت جمشید نشان میدهد که او از این محوطه به همراه چند نفر از اشراف و موبدان و درباریان ساسانی بازدید کرده است و سپس در این مکان جشن و مراسمی آیینی برگزار شده است. در دوران اسلامی نیز، عضد الدوله دیلمی نوشتهای به زبان عربی از خود به یادگار گذاشته است که حکایت از بازدید او از تخت جمشید دارد. اشارات بسیار دیگری در آثار نویسندگان سدههای میانی در خصوص این محوطه وجود دارد.
در سال ۱۹۲۴، ارنست هرتسفلد، باستانشناس آلمانی، به درخواست دولت ایران به مطالعه و اندازهبرداری در تخت جمشید پرداخت و آرزو کرد که کارها و مطالعاتش در «شگفت انگیزترین محوطهی تاریخ ایران» بتواند باعث شود تا جلو خرابی و زوال هرچه بیشتر تخت جمشید گرفته شود. هرتسفلد حتا حاضر شد این مأموریت را با هزینههای خودش بر عهده بگیرد زیرا اعتقاد داشت تخت جمشید مهمترین محوطه و یادمان در جهان باستان و در خاورمیانه است و به اعتقاد او حتا از شهر باستانی بابل و نینوا هم مهمتر بود.
در گفتار بعد خواهیم دید چگونه کارهای این باستانشناس آلمانی مقدمات حضور گسترده هیئت آمریکایی در تخت جمشید را فراهم کرد.
ادامه دارد
یادآوری: این گفتار و قسمتهای آیندهی آن بر اساس بخشهایی از کتاب «مذاکره برای گذشته» تنظیم شده است. با این حال این بخش و بخشهایی که به مرور در برنامههای «میراث فرهنگی زمانه» ارائه میشود تنها خلاصهای از فصلهای مربوط به ایران هستند و نباید به عنوان ترجمه کامل و مستقل بخشهای این کتاب در نظر گرفته شود.
مشخصات کتاب:
James .F. Goode. 2007. Negotiation for the Past: Archaeology, Nationalism, and Diplomacy in the Middle East, 1919-1941. University of Texas Press.
در همین زمینه:
::بخش نخست: مذاکره برای گذشته::
::بخش دوم: امتیاز انحصاری فرانسه در باستانشناسی ایران::
::بخش سوم: مشروطه و دردسرهای فرانسه در باستانشناسی ایران::
::بخش چهارم: افول قاجاریه و رویکرد جدید به باستانشناسی::
::بخش پنجم: مورخ آمریکایی در میان دولتمردان ایرانی::
::بخش ششم: بیرقها و ویرانهها::
::بخش هفتم: پایان حق انحصاری فرانسه در باستان شناسی ایران::